اختصاصی شبکه اجتهاد: بحث از ثمره داشتن یا نداشتن مسائل اصولی از گذشته در میان اصولیان مطرح بوده است و بزرگانی در طول تاریخ علم اصول نسبت به طرح برخی مسائل اصولی خرده گرفتهاند که این مسائل بیثمر بوده و نباید وقت طلاب را نسبت به آموزش آنها تلف کرد.
در چندسال اخیر بحث از «زوائد علم اصول» در برخی محافل رونق دوبارهای یافته و برخی داعیهداران اصولپژوهی، ضمن نقد مسائل این علم، مدعی ثمره نداشتن بسیاری از آنها شدهاند؛ البته این دغدغه نیکو و مورد پذیرش است و در اصل این ادعا به نظر میرسد مخالفی وجود نداشته باشد که اگر مسألهای فاقد ثمره عملی است، لااقل از متون آموزشی حذف شود تا موجب اتلاف عمر طلاب در این مرحله نگردد. اما با توجه به اختلافاتی که گاه در ثمره داشتن یا نداشتن یک مسأله اصولی میان صاحبنظران اصولی دیده میشود، این سؤال به ذهن میرسد که چه مسأله و مبحثی از علم اصول را میتوان به عنوان یک بحث بیثمر معرفی کرد؟ آیا معیاری برای شناسایی مباحث بیثمر اصولی وجود دارد؟
درباره ثمره داشتن یک مسأله اصولی به نظر میرسد چهار نکته باید مد نظر قرار گیرد، که میتوان از آنها به عنوان معیاری برای شناسایی مباحث بیثمر مدد جست:
- توجه به مبانی مختلف در یک مسأله و احراز بیثمری بر اساس تمام مبانی:
زمانی میتوان یک مسأله اصولی را بیثمر دانست که بر اساس هیچیک از مبانی موجود در علم اصول فایده و ثمرهای بر آن مترتب نباشد. زیرا اگر بر اساس برخی مبانی، یک مسأله اصولی در فقه یا اصول دارای ثمره باشد، نمیتوان به صرف نپذیرفتن آن مبنا توسط شخصی، مسأله را بیثمر دانسته و حکم به حذف آن از علم اصول کرد.
- توجه به ثمرات بیواسطه و باواسطه مسأله اصولی در فقه و احراز بیثمر بودن یک مسأله در فقه؛ هر چند با واسطه:
مسائل اصولی نسبت به یکدیگر دارای اختلاف رتبه هستند و برخی پایه و پیشفرض سایر مسائل اصولی قرار میگیرند. بنابراین برخی از این مسائل ممکن است به صورت مستقیم در علم فقه تأثیرگذار نباشند، اما به لحاظ رتبه بر سایر مسائل اصولی مقدم بوده و به عنوان پیشفرض در آن مسائل محسوب میشوند، لذا پذیرش یک نظر یا مبنا در آنها تأثیر مستقیمی در سایر مباحث اصولی و اتخاذ مبنا در مسأله متأخر خواهد داشت. بنابراین ثمره یک مسأله اصولی ممکن است در سایر مسائل اصولی که به لحاظ رتبه متأخر از آن هستند، نمود پیدا کند و سپس آن مسأله متأخر در فقه تأثیرگذار باشد؛ بنابراین معیار قراردادن مسائل فقهی به عنوان تنها معیار انحصاری که باید تأثیر مسأله اصولی به صورت مستقیم در آن بروز و ظهور پیدا کند، صحیح نیست. بلکه باید ثمرات فقهی هر چند با واسطه مد نظر قرار گیرد. در نتیجه هر مسأله اصولی که هر چند با چند واسطه در فقه مؤثر باشد، بحث دارای ثمره بوده و نمیتوان حکم به حذف آن داد.
- عدم تأثیر وجود ادله هم عرض برای بیثمر دانست یک مسأله اصولی:
برای اثبات یک مسأله فقهی ممکن است راهها، مبانی و ادله متفاوتی وجود داشته باشد. صرف وجود دلیل همچون آیات برای اثبات یک مسأله فقهی، نمیتوان بحث روایی آن مسأله را لغو و بیثمر نشان داد، سایر مباحث اصولی همچون استصحاب، مشتق و … نیز چنین است و نمیتوان با این ادعا که فلان دلیل بر مسأله فقهی وجود دارد، حکم به حذف مسأله اصولی داد. زیرا ممکن است دلیل مورد قبول مدعی حذف از نظر دیگری ناتمام باشد، و ناچار به مراجعه به سایر مباحث و ادله گردد.
- توجه به تأثیر مسائل اصولی در حل مسائل مستحدثه فقهی:
در مسائل مستحدثه فقهی که دلیل خاصی درباره آنها وجود ندارد، مبانی و مباحث مختلف اصولی میتواند راهگشا و مثمر ثمر واقع شود؛ لذا برای حکم راندن نسبت به بیثمری مسائل اصولی، میبایست علاوه بر مسائل موجود در فقه، به مسائل مستحدثه نیز توجه داشت. اگر مسألهای اصولی که از نظر ما در مسائل گذشته فقهی بیثمر بوده (این ادعا جای بسی تأمل دارد؛ زیرا مسائل اصولی از دل مسائل فقهی متولد میشوند و میتوان گفت در گذشت مسألهای بوده است که بر اساس فلان مسأله اصولی حل میشده است اما ممکن است در عصر ما آن مسأله فقهی دیگر محل ابتلا نباشد، لذا ما ثمرهای برای مسأله اصولی نمییابیم.)، ممکن است در مسائل مستحدثه مفید فایده باشد؛ لذا نمیتوان حکم به لغو بودن آن و حذف آن از علم اصول کرد.
اخر حرف ایشون هم اینه که نگید اصول مسائل بی ثمر داره …
ان شالله در قیامت برای این عمری که از من طلبه ضایع شده جواب داشته باشید!!