مؤمن میداند که ابتلائات و تنعمات مؤمن و کافر به رغم تشابه ظاهری، از این جهت تفاوت دارند که تقدیرات خداوند برای مؤمن در نهایت از رحمت نشئت میگیرد و به رحمت منتهی میشود، ولی برای کافری که از روی استکبار منکر است، از مکر و غضب ناشی میشود.
به گزارش شبکه اجتهاد، دکتر امداد توران، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب، در یادداشتی با موضوع «مواجهه ایمانی با بلایای عافیتسوز» به این پرسش پاسخ داد که مؤمن چگونه بداند در کدام موقعیت ایمانی قرار دارد و در این موقعیت باید ایمانورزی و زیست ایمانی چگونه باشد. متن این یادداشت به نقل از ایکنا به شرح زیر است:
مؤمنان در طول تاریخ شاهد بلایای فراگیر فراوانی بودهاند و آنها را با حفظ ایمان از سر گذراندهاند. تجربه کنونی(همهگیری ویروس کرونا) اما از جهاتی برای جامعه ایمانی تازگی دارد: مراجع و عالمان تراز اول توصیه پزشکان را درباره ایجاد محدودیت یا ممنوعیت برای مناسک و مراسمهای عمومی و جمعی مذهبی پذیرفتهاند و به تبع ایشان عموم مؤمنان، به استثنای اندکی در حاشیه، همین توصیهها را عملی کرده و میکنند؛ در حالی که در گذشته مؤمنان در مواجهه با بیماریهای واگیردار بیشتر به انجام شعائر جمعی اقبال میکردند تا بلکه دریای رحمت الهی بجوشد و بلا از ایشان دفع گردد.
تازگی دیگر این تجربه عبارت است از دسترسی سریع همگان نه فقط به اطلاعات درست و نادرست درباره گرفتاران، بهبودیافتگان و فوتشدگان، بلکه به انواع و اقسام تحلیلها و تبیینها از ماهیت و پیامدهای این ماجرا از منظرهای مختلف، اما به رغم تنوع منظرها و کثرت نظرات، جای ناظر، منظر و نظرِ ایمانی همچنان خالی است؛ به عبارت روشنتر، مؤمنی که از بیم خیر و شر روزگار بر سر ایمان خویش چو بید میلرزد، به رغم وقوف به آنهمه قیل و قال درست و نادرست، همچنان از خود بازمی جوید که در کدام موقعیت ایمانی قرار دارد و در این موقعیت، ایمانورزی و زیست ایمانی چگونه باید باشد.
تبیین دینی کرونا
در پاسخ به این سوال و رفع آن نقیصه ذیلا تلاش میکنیم که تحلیلهایی مشتمل بر تبیین و تجویز را از منظر ناظر ایمانی در ۱۰ بند تقدیم کنیم:
نخست: خداوند نظام عالم را چه در امور مادی و چه در امور معنوی بر اساس رابطه اسباب و مسببات چیده است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» (کافی، ج۱، ص ۱۸۳). در این نظام:
(۱) نه چنان است که «اشعریوار» بپنداریم، اسباب تأثیری در مسببات ندارند و تنها به هنگام مقارنه سبب و مسبب، خداوند خود مسبب را پدید میآورد، بیآنکه سبب در مسبب تاثیر کند؛
(۲) نه چنان است که «طبیعتگرایانه» بپنداریم که هر پدیدهای به اصطلاح طبیعی بر اساس عامل یا عواملِ طبیعیای پدید میآید که با شناخت و مهار آنها میتوان پدیدهها را مهار کرد.
(۳) نه چنان است که فیلسوفوار بپنداریم که در جهان نظام علیت حاکم است و خداوند تنها به عنوان علتالعلل، نظام علل طولی را بهگونهای چیده که با ایجاد یا تحریک علت اولی مابقی معلولات زنجیرهوار به گونهای غیر قابل تغییر به معلولهای خود منتهی شوند و خداوند همچون ساعتسازی در کنار به تماشا نشسته باشد: ملاصدرا در تعابیری که عیناً اقتباس از غزالی است (احیاء علوم الدین، ج۱۳، ص ۱۷۶) میگوید: «فکلّ ما بین السماء و الأرض على ترتیب واجب و حقّ لازم لا یتصور أن یکون إلاّ کما حدث و على الترتیب الذی حدث … و عکس هذا الترتیب و خلافه محالان» (ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص ۴۰۴).
(۴) نه چنان است که صوفیوار همه افعال (و همه صفات و همه ذوات یا موجودات) را یک فعل (و یک صفت و یک ذات یا وجود) بدانیم و خداوند را در وحدت فعلی (و وصفی و وجودی) خود مساوی بدانیم با همه افعال (و صفات و موجودات)، به گونهای که بتوان صفت و فعل هر فاعلی را حتی اگر همانند فقیر، خائف، متضرر که دلالت بر کاستی و نقص کند به خدا نسبت داد (کاشانی، صطلاحات الصوفیه، ص ۹۰).. (تَعَالَى اَللَّهُ عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً).
(۵) نه چنان است که سلفیوار بپنداریم که خداوند همه چیز را از قبل به نحو لایتغیری که بداء در آن راه ندارد تقدیر کرده است و اکنون بر اساس همان تقدیر همه چیز را، از رخدادهای عالم طبیعت گرفته تا اعمال انسانها، رقم میزند و دست خدا برای تغییر و تبدیل مقدرات بسته است(سبحان الله عما یصفون)؛
با نفی همه این فرضها بازمیگردیم به آموزه درست: خداوند عالم را بر اساس نظام اسباب و مسببات به گونهای چیده که اسباب در پدید آمدن مسببات اثرگذارند؛ لکن این اسباب برای پیدایش و قرار گرفتن در موقعیت مناسب و در نهایت برای اثرگذاری خود محتاج اذن و اراده الهیاند؛ بنا بر این، در سببیت هر سبب، اراده و اذن خداوند حضور مستقیم دارد و هر آن ممکن است، به گونهای دیگر اسباب را بچیند یا از کارشان بیندازد یا اثرگذاری آنها را تغییر دهد؛ همانگونه که در معجزات پیامبران و کرامات اولیا نمونههایش را سراغ داریم.
مؤمن علمستیز نیست
پس مؤمن با توجه به اذعان به برقراری نظام اسباب و مسببات علمستیز و تجربهستیز نیست و با توجه با قرار داشتن این نظام تحت اراده الهی علمپرست نیست و با توجه به دخالت هم شاهرگی و هم مویرگیِ ارادهی الهی در این عالم، خداوند را برکنار از حوادث خرد و کلان عالم نمیداند، و با اذعان به بسط ید الهی در تغییر و تبدیل تقدیرات قبلی خود، نظام عالم را بسته و لایتغیر نمیداند و با توجه به بینونت بین افعال خالق و مخلوق، دچار این آرامش کاذب درباره اتفاقات ناخوشایند عالم نمیشود که همه اوست و هر فعلی فعل او.
دوم: نظام اسباب و مسببات شامل همه موجودات عالم است و کسی از آن مستثنی نیست، حتی پیامبران و امامان. اگر بر ایشان شمشیر فرود آید کشته میشوند و اگر سمی خورانده شود مسموم میشوند. این قاعده کلی منافاتی ندارد با اینکه خداوند در خصوص ایشان یا به دست ایشان قدرتنمایی بیشتری در نظام اسباب و مسببات کرده باشد. پیامبرانی که انواع معجزات را به نمایش گذاشته بودند گرفتار انواع و اقسام بلایا میشدند از بیماری تا مجروح شدن و کشته شدن به دست دشمنان.
حتی امام زمان (عجل الله فرجه) که ای بسا در زمانش بیش از همهی انبیا و اوصیای گذشته نظام اسباب و مسببات دچار تحولات شگرف و غیر منتظره میگردد، با استفاده از اسباب مادی و معنوی است که بر دشمنان غلبه میکند به گونهای که ای بسا خود حضرت نیز در درگیریها زخمی میشود(الغیبه للنعمانی، ص۲۸۴). بنابر این مشاهد و مساجد نیز خارج از نظام اسباب و مسببات نیستند و در آنها نیز باید ملاحظات و تدابیر بهداشتی (و غیر بهداشتی مثلاً امنیتی) را مراعات کرد. در عین حال، شیوع یک بیماری نباید موجب شود که مشاهد و مساجدی که تا دیروز آباد بودند، امروز از عطر مناجات و نسیم توسلات تهی گردند. سزاوار است که مؤمنان با رعایت دقیق دستورات بهداشتی به گونهای که مخاطره حضور در این مکانهای مقدس تا سرحد مخاطرات معقول، تقلیل یابد همچنان در رونق این مکانها کوشا باشند.
سوم: هنگام ابتلائات فراگیر برای مؤمن که به رحمت و حکمت الهی باور دارد سوال از چرایی آنها مطرح میشود: این ابتلائات چه فلسفهای دارند؟ در تعالیم قرآن و اهل البیت حکمتهای مختلفی برای ابتلائات بیان شده است: امتحان، عقوبت، تمحیص و پاکی از گناهان و ارتقاء درجه ایمانی. معلوم نیست که این حکمتها درباره مؤمن لزوما به نحو مانعهالجمع باشند؛ ای بسا در یک ابتلا همه این اهداف دنبال شوند؛ اما به نظر میرسد که ارتقای درجه غالباً یا منحصراً از آن اولیای الهی باشد؛ کسانی که خوف و حزن دنیوی گریبانیگرشان نمیشود و بالاترین اشتیاقشان همانگونه که اشاره شد گسستن از دنیا و پیوستن به محبوبشان است. خداوند در قرآن نشانه ولی خدا بودن را آرزوی مرگ دانسته است: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (جمعه: ۶).
چهارم: مؤمن خداوند را به عز ربوبیت و خود را به ذل عبودیت میشناسد. در واقع مؤمن باید به تناسب عز ربوبیت، ذل عبودیت خود را در پیشگاه الهی به نمایش بگذارد. اما فاصله خداوندی که همه اوصافش نامحدود است و بندهای که از همه جهت محدود است بینهایت بیش از آن است که ذل عبودیت و بردگی ما متناسب با عز ربوبیت او باشد. لکن خداوندِ ارحم الراحمین از جود و کرمش به ما بندگان ناچیز افتخار بردگی و مملوکیت خویش را داده است و از ما تذللی به میزان برد اندیشه و وسع کنشگری مان را پذیرفته است. فراتر از آن، او از روی کرم، بجز دوگانه ارباب و برده، دوگانهها و در واقع نسبتها و مناسبات فراوان دیگری را بین خود و ما تعریف کرده است: محب و محبوب، انیس و مونس، ذاکر و مذکور و شاکر و مشکور و جز آن. در نتیجه ما باید در قبال خدایی که در این مناسبات از جانب خودش بهترین فعل را دارد، در جانب خودمان بهترین را داشته باشیم: تلاش کنیم در بردگی بردهترین باشیم، در محبت بیشترین محبت را نثارش کنیم و همینطور.
پنجم: خداوند متعال در کتاب در آیات متعدد فرموده است که بلاها را به این منظور به امتهای پیشین نازل کرده که از غفلت بدرآیند و با تذکر به ذلت و خواری خویش دست نیاز به سوی پروردگار برآرند: وما أَرْسَلْنا فی قَرْیَهٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (الأعراف: ۹۴). وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ(الأنعام: ۴۲).
قوم یونس از این فرصت استفاده کردند و در نتیجه عذابی که در حال فرودآمدن بود از ایشان دفع گردید:فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَهٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حینٍ(یونس: ۹۸)
در مقابل بسیاری از امتها بودند که از روی قساوت قلب و وساوس شیطان حاضر به کرنش در برابر خداوند نشدند و دچار عذاب الهی گردیدند: فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (انعام: ۴۳). وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ(المؤمنون: ۷۶).
پرهیز از «خودولیِ خداپنداری»
بر این اساس، مؤمنان (هماره و به ویژه) در مواقع نزول بلایای فراگیر باید بین سوء ظن به خود و حسن ظن به خدا جمع کنند؛ یعنی از طرفی از «خودولیِ خداپنداری» به شدت پرهیز کنند و نزول بلا را نشانهای برای گناهکاری خود و غضب الهی تلقی کنند؛ و از طرف دیگر یقین داشته باشند که در بطن گرفتاریها این پیام الهی نهفته است که باید متذکر شوند و به ذلیلانهترین وجهِ مشروع به اظهار عجز و تضرع در پیشگاه الهی بپردازند تا مشمول رحمتش شوند.
گفتنی است خواندن فلان دعا یا داشتن فلان حرز با تصور اینکه آن کلمات ملفوظ و مکتوب بلایا را دفع یا رفع میکنند جزو تضرعات محسوب نمیگردد. این قبیل ادعیه و حرزها، در فرض صحت، جزو اسباب معنوی عالم محسوب میشوند که در کنار اسباب مادی و نفسانی و شیطانی اثرگذارند. هدف خداوند از فروفرستادن بلایا توجه مجدد ما به این اسباب نیست، بلکه تذکر به مسبب الاسباب(خداوند) است.
ششم: نقطه مقابل ذل عبودیت و تضرع در برابر خداوند، استغنا از خدا (بی نیاز دیدن خود به خدا) و استکبار (گردنکشی) دربرابر اوست. استغنا از خدا و استکبار در برابر او در دو مورد نمود عینی پیدا میکند: مورد اول عبارت است از پرهیز از دعا و تضرع و استعاذه و استغاثه به درگاه الهی با این خیال پسرِنوحگونه که با تکیه بر کوهِ بلندِ اسباب میتوان از آسیبها در امان ماند؛ در حالی که خداوند دستور به تضرع داده است: ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (اعراف: ۵۵)؛ و ترک دعا را استکبار نامیده است: «قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ» (غافر: ۶۰).
مورد دوم استغنا از خدا و استکبار در برابر او، استغنا از خلیفه خدا و استکبار در برابر اوست. کسی که خود را صرفا محتاج خدا و مطیع خدا بداند و هیچ نیازی به ولی و خلیفه خدا احساس نکند و در برابر او اظهار کرنش نکند در واقع دربرابر خدا استغنا و استکبار ورزیده است: «من عصاکم فقد عصی الله». بنا براین، مؤمن به هنگام نزول بلا همانگونه که ذلیلانه عذر تقصیر به پیشگاه خدا میآورد در مقابل حجت خدا نیز به تقصیرها و قصورهای خود اعتراف میکند و او را شفیع خود به درگاه خداوند قرار میدهد.
دعا به هم ریختن اسباب مسببات عالم نیست
هفتم: مؤمنان اسم خدا را دواء و ذکر او را شفاء میدانند و به مشاهد اهل البیت به عنوان محل اجابت دعوات و دار الشفاء پناه میآورند. در عین حال مراد مؤمن از دعا و توسل غالبا طلب به هم ریختن نظام اسباب و مسببات نیست: مثلا کسی که از خدا روزی طلب میکند و بدین منظور به اهل البیت توسل میجوید مقصودش آن نیست که یک باره سقف شکافته شود و طلا و جواهراتِ گرانبها برسرش فروریزد. کاملاً برعکس، خواسته مؤمن از خداوند غالبا آن است که از دل نظام اسباب و مسببات عالم حاجتش را عنایت کند.
در خصوص بحث روز که یعنی بیماری همه گیر کنونی، مؤمن خود را موظف میداند که دستورات بهداشتی و پیشگیرانه طبی را رعایت کند و در فرض بیمار شدن سراغ دارو و درمان برود و از دستاوردهای پزشکی جدید و طب سنتی که هر دو کارآمدی خود را در تاریخ به اثبات رسانیدهاند استفاده کند. (آنچه که جدیدا با عنوان طب اسلامی مطرح شده است، صرف نظر از آنکه مستندات دینی آن مورد تایید عالمان تراز اول و محققان برجسته علوم دینی نیست، وارد حوزه تجارب جمعی بشر نیز نشده و از این حیث نیز فاقد اعتبار است و نمیتوان آن را جایگزینی برای طب جدید و طب سنتی تلقی کرد).
هشتم: از اسباب نزول رحمت الهی، نیکی و مهربانی درحق عموم مخلوقات خداوند به ویژه بستگان و مؤمنان است: «أَبْلَغُ مَا تُسْتَدَرُّ بِهِ الرَّحْمَهُ أَنْ تُضْمَرَ لِجَمِیعِ النَّاسِ الرَّحْمَهُ». اگر در طلب رحمت خدا رو درگاهش آوریم، لکن مدد و خدمت خود را از بستگان، مؤمنان، زیردستان و همه کسانی که از روی نیاز گذرشان به ما افتاده دریغ کنیم نباید انتظار داشته باشیم که طلب رحمت ما از خدا به اجابت برسد «مَنْ لَا یَرْحَمْ لَا یُرْحَمْ».
نهم: خداوند هیچ قولی مبنی بر دور نگه داشتن مؤمنان از ابتلائات و تهی داشتن دست کافران از نعمات نداده است؛ بلکه مؤمن نیز به دلایل مختلف از جمله از باب عقوبت و تکفیر گناهان گرفتار و مبتلی میگردد و به همین دلیل عاجزانه به درگاه الهی عرضه میدارد: “اللهم الغفر لی الذنوب التی تنزل النقم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم”. از آنطرف کاملا ممکن است که کافران و منافقان به دلیل کارهای نیکی که انجام دادهاند در دنیا در رفاه و آسایش زندگی کنند. آگاهی به اینکه دقیقا برای کدام فرد و کدام جامعه به موجب کدام رفتارشان در چه زمانی در دنیا چه سرنوشتی رقم میخورد، بستگی دارد به آگاهی از کنش های ظاهری و باطنی افراد و جوامع و آگاهی از قوانین الهی در باره محاسبه دخالت هر کنش در پاداش و عقوبت دنیوی (و اخروی)، که این هر دو دانش از دسترس بشر خارج است و لذا هیچکس نمیتواند پیشبینی کند که خداوند در دنیا با فرد و جامعه معین در چه زمانی چگونه رفتار خواهد کرد.
در عین حال، مؤمن میداند که ابتلائات و تنعمات مؤمن و کافر به رغم تشابه ظاهری در واقع از این جهت تفاوت دارند که تقدیرات خداوند برای مؤمن در نهایت از رحمت نشات میگیرد و به رحمت منتهی میشود و برای کافر، (یعنی منکر از روی استکبار و عناد و نه مستضعفان و واماندگان از درک حقیقت که بحثی جدا دارند)، از مکر و غضب ناشی میشود و به دوری بیشتر از خدا منتهی میشود. شاهد این مدعا چگونگی واکنش مؤمن و کافر در مواجهه با بلایا است که اولی بلا را بهانه تقرب بیشتر به خدا قرار میدهد و دومی بهانه دوری بیشتر از خدا.
خودمقربپنداری؛ عجب مذموم
با این حال، همان طور که اشاره فرد و جامعه ایمانی نباید هنگام مواجهه با بلا به خود خوشبین باشد و گمان برد که این بلا از بلاهای مقربان است و او ارج و قربی در درگاه الهی دارد؛ چون اولاً «خود مقربپنداری» همان عجب مذموم است و هرکس به مقداری که خود را مقرب درگاه الهی میپندارد از درگاه الهی رانده و بدور است؛ ثانیاً هر مؤمنی با مراجعه به گذشته و اکنون خود گناهان فراوانی را خواهد یافت که ای بسا این گرفتاری عقوبت یا کفاره آنها است؛ ثالثاً همان طور که اشاره شد تنها کسانی میتوانند ابتلای خود را از سنخ ارتقای رتبه بدانند که هر روز و شب مرگ و لقای الهی را آرزو میکنند که چنین مؤمنانی جز به ندرت یافت نمیشوند.
دهم: برای مؤمنانی که به صورت عینیتر دنبال ادعیه، زیارات و اعمالی برای تضرع و توسل میگردند، با توجه به توصیههایی که عالمان دینی داشتهاند این موارد پیشنهاد میگردد: خواندن همراه با توجه دعای هفتم صحیفه سجادیه (یا من تحل به عقد المکاره…)؛ خواندن زیارت آل یس (سلام علی آل یس…)؛ یادکردن و اندوهگین شدن و گریستن بر مصائب امام حسین(ع)؛ خواندن سوره یس و هدیه آن به حضرت صدیقه طاهره که کانون رضا و غضب الهی است؛ انجام قربانی به نیت دفع بلا از وجود نازنین امام زمان(عجل الله فرجه) و شیعیان و محبان حضرت.