رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) گفت: ما باید فقه را تقسیم به «فقه فردی و فقه اجتماعی» کنیم. ما وقتی موضوع را محور قرار میدهیم، موضوع یا فرد است یا اجتماع. احکامی که خدای متعال فرموده یا برای فرد است یا برای اجتماع. ما باید اینطور تقسیم را ارائه بدهیم. بگوییم فقه فردی دو بخش دارد عبادی و غیرعبادی. فقه اجتماعی هم دو بخش داریم فقه اجتماعی عبادی (مانند نماز جمعه، نماز عیدین، حج) و فقه اجتماعی غیرعبادی (مانند فقه امنیت، فقه سیاست، فقه سلامت و …) بنابراین اجتماع و جامعه موضوع بسیاری از احکام هستند.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، استاد محمدجواد فاضل لنکرانی، در «کارگاه فقه پژوهی و اجتهاد روشمند» که در مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) مشهد برگزار میشود، در سخنانی به تبیین موضوع «کاربردهای اجتماعی فقه و اصول» پرداخت. این استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم ضمن تشریح آیاتی از قرآن کریم که خطاب به اجتماع دارد، موضوع علم فقه را نهفقط فعل مکلف، بلکه اجتماع دانست و با ذکر تقسیمبندی هفتگانه فقه در آثار فقها، به ذکر قسم هشتم یعنی «فقه فردی و فقه اجتماعی» پرداخت و با تعریف صحیح فقه اجتماعی به جامعیت آن، مخاطبان را توجه داد. آنچه پیشرویتان قرار میگیرد گزارشی از سخنان رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) است.
برای دریافت صوت نشست اینجا (کلیک) نمایید
بحث ما پیرامون «فقه و اجتماع» است. یکی از بحثهای بسیار مهم و ریشهای در مباحث فقهی این است که «نسبت فقه و اجتماع» یا «فقه و جامعه» چیست؟ وقتی ما به منابع فقه (قرآن و روایات) مراجعه میکنیم، روشن و واضح است که موضوع برخی احکام فرد نیست، بلکه موضوعش اجتماع و جامعه و مجموعه مردم است. این مطلب در فقه رایج ما توجه چندانی را به خود معطوف نکرده است. همانطور که خیلی از احکام موضوعش فعل خاص مکلف است، احکام فراوانی داریم که موضوعش جامعه و اجتماع است.
برخی آیات اجتماعی قرآن کریم
یکی از مهمترین آیات ناظر به موضوع اجتماع این آیه شریفه است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً (۲۰۸ بقره)». خداوند متعال در این آیه گروه مؤمنین را به دخول در سلم مکلف کرده است. سلم دو احتمال دارد؛ یک احتمال صلح و سازش و اتحاد و برادری است که از آن به وحدت تعبیر میشود. احتمال دوم تسلیم مطلق شدن در برابر خداوند است که رجحان با همان احتمال اول است و این آیه دارد یکی از قوانین اجتماعی جامعه مؤمنین را بیان میکند. در جامعه مؤمنین آن چیزی که مطلوب خداست، بینشان سلم و برادری و اخوت و تفاهم باشد. میتوانیم بگوییم به همان اندازه که تفرقه بین کفار و مخالفین مطلوب برای شارع است، به همان اندازه و بیش از او وحدت بین مؤمنین و سلم میان آنها برای شارع مطلوب است.
بنابر همین احتمال که مراد از سلم، صلح و سازش باشد، حال مخاطب آیه کیست؟ آیا افراد و اشخاص هستند؟ یعنی هر شخصی مکلف به این مطلب است و اگر دیگری هم این کار را نکرد، تو باید سلم داشته باشی؟ روشن است که مقصود خداوند با این محقق نمیشود، همه باید تحت این عنوان دربیایند و جامعه مسلمین باید در سلم باشد. این آیه دستوری برای جامعه مؤمنین و یکی از سیاستهای راهبردی برای گروه مؤمنین است.
مرحوم آقای سبزواری (ره) در مواهب الرحمن میفرماید این تعبیر به «آمنوا» از باب غلبه است و إلا احکام کلیت دارد. اما به نظر میرسد موارد احکام مختلف است. در بعضی از آیات مثل «أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ (۱۸۳ بقره)» روی این قاعده که کفار هم مکلف به فروع هستند آمنوا قیدیّت ندارد، نماز، روزه، حج، همان طور که بر مسلمان مؤمن واجب است بر کافر هم واجب است. بعضی از موارد عنوان تقییدی دارد از جمله در این آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً»، این یک دستور و یک سیاست راهبردی برای جامعه مؤمنین است.
مرحوم آقای طباطبائی (ره) میفرماید: «و قد امروا بالدخول فی السلم کافهً فهو امرٌ متعلقٌ بالمجموع»، بعدهم میفرماید «فلکل واحد من اجزاء». حالا از جهت صناعی چطور میشود تصویر کرد که یک حکم هم متعلق به مجموع باشد و هم متعلق به هرفرد؟ ولی در ادامه این را نیز فرمودهاند که «فیجب ذلک علی کل مؤمن، و یجب علی الجمیع أن لا یختلفوا فی ذلک، و یسلم الأمر لله و لرسوله»، این را شاهد آوردم بر اینکه در ذهن شریف ایشان هم همین مطلب بوده است.
بنابراین در همین کتاب الهی قرآن تکالیفی شرعی و مولوی داریم که متعلق آن شخص نیست، بلکه جامعه است. جامعه مؤمنین مکلف به سلم هستند، مکلف به اتحاد هستند.
مثال دیگر آیه شریفه است: «وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ (۱۳۹ آلعمران)»، درست است «انتم» ضمیر خطاب جمع است ولی باز مراد، هر فرد فرد نیست. وقتی خدا میفرماید شما برترید مقصود این نیست توی فرد مستقل از سایر افراد علو و اعتلا داری بلکه جامعه یا گروه مسلمین باید اعلی از کفار باشد. «اعلون» عنوانی برای مجموعه است.
این حدیث «الإسلامُ یَعْلو و لایُعْلی عَلَیه» متخذ از همین آیه شریفه است. مسلمانها باید یک سرو گردن از جهت اعتبار، قدرت، اقتصاد، سیاست و فرهنگ برتری از کفار داشته باشند. این مطلوب اصلی خداوند است ولو اینکه در هیچ زمانی محقق نشده است؛ یا به نحو موجبه جزئیه محقق شده است.
وقتی قرآن تلاوت میکنید در نظر داشته باشید که واژههای «ایهاالناس» خطاب خدا به مجموعه مردم است، البته منافات ندارد بعضی از احکام متعلق آن فرد باشد و هم اجتماع باشد. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ (۲۸ سبأ)» یا «انَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا (۹۶ آلعمران)» یعنی مکه محل امن برای مجموعه بشر است. مضاف بر اینها آیات مربوط به رسالت پیامبران ناظر به جامعه است. رسول برای اشخاص نیامده، بلکه برای جامعه آمده است. «وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ» پیامبر (ص) رسول برای این امت است.
قطعنظر از مسائل تکلیفی و انشایی در سنن الهی هم این مطلب وجود دارد؛ «وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذا… (۳۴ اعراف)». ما یک اجل برای اشخاص داریم یک اجل برای قوم داریم. یا خدای تبارکوتعالی میفرماید: «وَ الله لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ(۷ صف)». ظالم همانطور که میتواند صفت فرد قرار میگیرد، صفت قوم هم قرار میگیرد. از این نمونهها فراوان است.
ضرورت تصحیح موضوع علم فقه در آثار فقهی
میخواهم در مقدمه بحث این نتیجه را بگیرم که هم در سنن الهیه مثل اَجَل و هم در اعتباریات و انشائیات موارد زیادی داریم که موضوعش جامعه و اجتماع است. اولین نتیجهای که از این مقدمه میگیریم این است تعریفی که در شرح لمعه یا معالم برای فقه ذکر کردند و موضوع فقه را فعل مکلف قرار دادند، باید تصحیح شود. موضوع فقه، فقط فعل مکلف بهعنوان فرد خاص نیست بلکه مواردی داریم که موضوعش اجتماع است.
نتیجه آن است که موضوع فقه دیگر فرد مکلف نیست بلکه احکامی برای جامعه داریم. یکی از این احکام این است که جامعه نیاز به حکومت، سیاست، امنیت و بهداشت دارد. ببینید این چقدر در نگاه انسان به فقه تأثیر میگذارد. اگر کسی این نگاه را نداشته باشد به جدایی دین از سیاست منتهی میشود.
متأسفانه روی احکام اجتماعی فقه کار نشده است
در مشهور کلمات، فقها گاهی اوقات فقه را طوری معنا میکردند که از آنیک فقه فردی درمیآمد درحالیکه فقه ما اینطور نیست. ما همانطور که احکامی برای افراد داریم صدها برابرش احکامی برای جامعه داریم ولی متأسفانه روی احکام اجتماعی فقه و احکام اجتماعی دین کار نشده است. نتیجتاً نگاه به فقه ما همان نگاه به فقه فردی است.
وقتی ما تعاریف را در باب فقه ملاحظه میکنیم، فقه را طوری معنا میکنند که برای سعادت اخروی است، درحالیکه فقه هم نگاه به دنیای بشر دارد و هم نگاه به آخرت بشر دارد؛ فقه ما هم قانون برای دنیای بشر است، هم تضمینکننده سعادت اخروی بشر است و این همان است که از آن به جامعیت در فقه تعبیر میکنیم. فقه نیامده یک دستور سلوکی به انسان بدهد، بلکه برای دنیای بشر برنامه دارد، دستور دارد که از آن به قوانین اجتماعی تعبیر میکنیم. همانطور که امام خمینی (ره) در «الاجتهاد و التقلید» تعبیری دارند که میفرمایند «فقه قانون معاش و معاد است، یعنی قانون دنیا و آخرت است».
بنابراین تعریف از فقه را باید عوض کنیم، غایت فقه، هم دنیاست و هم آخرت. اینکه در کتاب ذکری شهید اول در تعریف فقه آمده «العلم لأحکام الشرعیه العملیه … لتحصیل السعاده الاخرویه»، البته نمیگوئیم این تحصیل سعادت اخروی که در کلام شهید آمده میخواهد منافع و برنامههای دنیوی را نفی کند، لعلّ تمام آنچه که در فقه برای دنیای بشر تنظیم شده، نتیجهاش را انسان در آخرت میبیند، ولی باید تصریح به آن شود.
اینکه امیرالمؤمنین(ع) میفرمود «اَلْفِقْهَ ثُمَّ اَلْمَتْجَرَ» یعنی اگر کسی فقه بلد نباشد تجارت بلد نیست، یعنی تجارتی که در آن همه حقوق رعایت شود و شارع پذیرفته باشد. باید این تعبیر را هم گفت «الفقه ثم السیاسه»، «الفقه ثم الاقتصاد»، «الفقه ثم الامنیه» و همه ابعاد جامعه بشری را ذکر کرد. فقه با همه این امور ارتباط دارد.
هنوز فقه، حاکم بر نظام و جامعه نیست
عدهای از ابتدای انقلاب اعتقادی به فقه نداشتند و میدانستند اگر فقه به میدان بیاید، جلوی خیلی از فسادها گرفته میشود؛ این ادعا نیست یک واقعیت است، منتهی ما هنوز هم باید تأسف بخوریم با اینکه به برکت انقلاب مقدس اسلامی فقه به میدان آمده و نظام ما بر اساس فقه است، هنوز فقه حاکم بر نظام نیست، یعنی به آن عمل نمیشود، ادعا میشود ولی آنطور که بایدوشاید در نظام و جامعه به فقه عمل نمیشود.
اگر بخواهیم منصفانه راجع به فقه حرف بزنیم، فقه یک قانون جامعی است و هیچکس نمیتواند خود را از فقه جدا کند. اصلاً فقه یعنی قانون، ولو اینکه در اصطلاح گاهی بین فقه و قانون تقابلی وجود دارد که فقها یک فتوایی دارند و قانون، قانون دیگری است. ولی روح فقه روح قانون است. قانون چیست؟ قانون تنظیمکننده رفتار فردی و اجتماعی بشر است. مگر کسی میتواند بدون قانون زندگی کند. انسان از خانه بیرون میآید به قانون عمل میکند؛ مثلاً اصل پوشیدن لباس یک قانون است. فقه هم قانون است و تنظیمکننده روابط فردی و اجتماعی بشر است.
در میان تمام قوانینی که ذکر شده است، قانونی که مبتنی بر فقه امامیه و جعفری است، از قویترین قوانین است. کسانی که دقتهای موجود در فقه اهلبیت (ع) را دیدند بهخوبی به این مطلب اعتراف میکنند. هر مشکلی در میان بشر به وجود بیاید و بخواهند آن را براساس یک قانون حل کنند، بهترین قانون برای حل آن فقه جعفری است.
از روی جهالت یا خباثت میگویند «مردم نیاز به یک فقه جدید و فقهای جدید دارند!»
در همین روزها زمزمههایی در فضای مجازی است که انسان متعجب میشود. آقایی بهحسب ظاهر استاد دانشگاه است و میگوید «مردم امروز ما خدا را قبول دارند، پیامبر و قرآن و ائمه را قبول دارند، اما این مناسک را قبول ندارند!» دستوراتی که در همه ابعاد وجود دارد، خوب این چه قبول داشتنی است، مگر میشود خدا را قبول داشت اما آنچه قرآن فرموده -از نماز تا روزه و دیات و ارث- را قبول نداشت؟ تعبیر کنم از روی جهالت یا از روی خباثت که میگویند «مردم نیاز به یک فقه جدید و فقهای جدید دارند!» یعنی فقیهی پیدا شود که بگوید نماز و روزه لازم نیست! چنین فردی که دیگر فقیه نیست، بلکه از سفیه هم بدتر است.
تقسیمات فقه در آثار فقها
در میان کلمات فقها تقسیماتی برای فقه شده است و هفت تقسیم وجود دارد.
۱- اولین تقسیم را سلار دیلمی انجام داده است، میگوید دو بخش داریم «فقه عبادات و معاملات». هر عملی که نیاز بهقصد قربت دارد میشود فقه عبادات و هر چه ندارد میشود فقه معاملات.
۲- بعد از سلار حلبی تقسیم را ثلاثی کردهاند: «فقه عبادات، محرمات و احکام». بر اساس افعالی که انسان انجام میدهد اگر دارای مصلحت باشد عبادات میشود. اگر دارای مفسده باشد حرام و اگر فعلی نه مصلحت و نه مفسده دارد تعبیر به احکام میشود مثل ارث بیع و معامله و …
۳- ابن براج احکام را از حیث اینکه یا مورد ابتلاء همه مردم است (نماز و روزه) یا مورد همه ابتلا نیست (مثل دیات) تقسیم کرده است که خیلی مهم نیست و ذکر هم نمیکنند.
۴- محقق حلی در شرایع فقه را به «عبادات، عقود، ایقاعات و احکام» تقسیم میکند؛ یعنی همان تقسیم سلار را بهجای معاملات در سه قسم آورده است.
بعد از محقق محلی این تقسیم اساس فقها شده است. شهید اول وجه این تقسیم را بیان کرده و چرایی انحصار تقسیم را در کتاب «القواعد و الفوائد» ذکر میکند که غایت یک فعلی یا آخرت است یا دنیا، اگر آخرت باشد فعل میشود عبادات؛ اگر فعل دنیایی باشد یا نیاز به لفظ دارد یا ندارد که میشود عقد و ایقاع.
۵- اما وقتی میخواهیم گزارشی از این تقسیمات را ذکر کنیم فقها گاهی تقسیم فقه را از حیث ملاک (مصلحت و مفسده) مطرح کردهاند. گاهی از حیث غرض (دنیوی یا اخروی). مرحوم فیض فقه را تقسیم به «عبادات و سیاسات و دوم عادات و معاملات» و برای هر بخشی شش مفتاح ذکر کرده است.
۶- سید محمدجواد عاملی، صاحب مفتاح الکرامه فقه را بر اساس «مقاصد الشریعه» تقسیم کرده که آن پنج مقصد دارد: دین، نفس، عقل، نسب و مال. این بر اساس مقاصد است که اساسش بر اساس فقه امامیه مختل است.
۷- مرحوم شهید صدر در کتاب «الفتاوی الواضحه» فقه را به چهار قسم کرده است «عبادات، اموال، سلوک خاص، سلوک عام» و هر کدام را توضیح داده و اقسامی را ذکر کرده است.
تقسیم فقه به «فقه فردی و فقه اجتماعی»
بنا بر مقدمهای که در آغاز سخن بیان کردم، ما باید فقه را تقسیم به «فقه فردی و فقه اجتماعی» کنیم. ما وقتی موضوع را محور قرار میدهیم، موضوع یا فرد است یا اجتماع. احکامی که خدای متعال فرموده یا برای فرد است یا برای اجتماع. ما باید اینطور تقسیم را ارائه بدهیم. بگوییم فقه فردی دو بخش دارد عبادی و غیرعبادی. فقه اجتماعی هم دو بخش داریم فقه اجتماعی عبادی (مانند نماز جمعه، نماز عیدین، حج) و فقه اجتماعی غیرعبادی (مانند فقه امنیت، فقه سیاست، فقه سلامت و …) بنابراین روشن شد، اجتماع و جامعه موضوع بسیاری از احکام هستند.
روشن شد که اجتماع و جامعه، خودش موضوع بسیاری از احکام است که مثالهایش را عرض کردم و تقاضا میکنم روی این آیات تدبر فراوانی کنید. در «إن الله لا یغیر ما بقوم» بحث تغییرسرنوشت یک قوم مطرح است نه اشخاص، البته اگر قوم سرنوشتش تغییر کند، سرنوشت اشخاص هم تغییر میکند ولی محور، قوم است، محور، مردم و جامعه هستند. همینطور در «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً» و نیز در«أنتم الاعلون».
میگوئیم دو جور موضوع داریم یکی فرد و یکی اجتماع، همانطور که در مورد افراد میگوییم یکی مرد است و یکی زن، یکی پیر است و دیگری جوان، یکی بالغ و یکی کودک، موضوع دیگری هم داریم به نام جامعه که خودش ولو از نظر جامعهشناسی یک عنوان اعتباری است. در ذهن نیاید که جامعه مگر غیر از افراد است؟ جامعه اعتباراً غیر از افراد است هر چند حقیقتاً همان افراد است، اما اعتباراً عنوانی است که میتوان برای آن مستقل از افراد حکم قرار داد. به تناسب اینکه ما دو جور موضوع داریم، فرد و اجتماع، احکام هم دو گونه میشوند احکام برای افراد که به آن احکام فردی گفته میشود واحکام برای جامعه یعنی احکام اجتماعی.
تعریف صحیح از فقه اجتماعی
در برخی از کلمات وقتی فقه اجتماعی را معنا میکنند، میگویند «فقه اجتماعی یعنی نگرش و نگاه جدید به فقه، نگرش جامعنگر و کلان نگر»، یعنی حکمی که برای فرد مطرح کردید حالا این فرد را بهعنوان اجتماع، حکمش حکم دیگری میشود. ولی این تعبیر قابل نیست.
فقه اجتماعی یعنی احکامی که موضوعش از اول اجتماع است و کاری به افراد ندارد. اگر جامعهای نبود حکومت معنا ندارد. آیا دین برای اینها حکمی ندارد. ما میگوییم برای هر موضوعی در شریعت حکمی داریم و حکم موضوعات فردی روشن است، اما حکم موضوعات اجتماعی هم روشن است؟
یکوقتی میگفتم بیع فضولی از حیث فردی، بیع صحیح است اما در قانون جامعه همین باید جرم باشد. یا مثلاً توریه از حیث فردی، ادله صحت بر آن بار میشود ولی آیا یک حاکم میتواند از مردم خود توریه کند؟ کسی به شخصی دروغ گفت، اما اگر حاکمی دروغ گفت، این از اکبر کبائر است و حکمش فرق میکند. اگر موضوعی عناوین دیگری پیدا کرد، مثل دروغ در حکومت؛ قبحش هزاران بار بیش از قبح دروغ شخصی است. ولی این را نمیتوانیم تعبیر فقه اجتماعی کنیم. فقه اجتماعی یعنی موضوعاتش اجتماع و جامعه است که در آن هنوز کار نشده است. جهاد یک فقه اجتماعی است، امر به معروف و نهی از منکر فقه اجتماعی است و مباحث فراوان دیگری که وجود دارد.
اگر کسی باور به فقه اجتماعی نداشته باشد، ارزش فقه برایش روشن نمیشود
با تتبع در موضوعات، اشارات بسیاری وجود دارد، اگر کسی باور به فقه اجتماعی نداشته باشد ارزش فقه برایش روشن نمیشود. آقایان فضلا خیلیها سؤال میکنند فقه حلال و حرام چه مقدار مهم است و یا اینکه فقه را با سایر علوم مقایسه میکنند، اما اگر کسی فقه اجتماعی را نفهمد و باور نداشته باشد، کاربرد فقه برای او خیلی کم است. وقتی باور کنید که فقه اجتماعی برای همه شئون بشر قانون و دستور دارد، دیگر اینطور نمیگویید.
کسانی که دین منهای سیاست و حکومت را مطرح میکنند واقعش این است که مبانی فکریشان این است که فقه برای حکومت و سیاست، برای اجتماع اصلاً دستوری ندارد. در حالی که دستور دارد، دستوراتش هم قابل مقایسه با احکام فردیاش نیست، ما اگر فقه را از اول تا آخر ملاحظه کنیم، جهاد یک فقه اجتماعی است، امر به معروف و نهی از منکر و مباحث فراوان دیگری مثل بسیاری از جزائیات هستند که موضوعشان اجتماع است و تحت عنوان فقه اجتماعی در میآیند.
فکر میکنم فقه خیلی مظلوم است. اینکه از اول گفتند اشرف علوم فقه است، شرافت به جامعیت و عظمت آن است که در موضوعات بسیار حساس اجتماع، فقه نظر و قانون دارد. باید حوزههای علمیه روی فقه بیشتر کار کنند. دستور امام و رهبری این است که فقه را از این مظلومیت نجات دهیم، فقه را بشناسیم و بشناسانیم. ببینید در فضای مجازی چقدر به فقه حمله میکنند؛ امروز حملات به حجاب یک مصداق آن است، ایام محرم به نوع دیگر چراکه تعظیم شعائر یکی از ابعاد فقهی ما است. ما باید جامعیت فقه را باور کنیم تا بتوانیم به دین خدمت کنیم.
لذا اگر کسی اصول فقه بلد نباشد، قرآن هم بلد نیست معنا کند
اگر کسی اصول فقه نخواند و نفهمد، طبعاً فرق بین قضایای حقیقیه و خارجیه را نمیفهمد. بحثهایی در فضای مجازی درباره آیات حجاب میگویند که آدم خندهاش میگیرد. بهقدری جاهلانه آیات قرآن را معنا میکند: «أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ… (۵۹ احزاب)»، میگویند خدا به پیامبر (ص) فرمود به زنان و دختران خود و زنان مؤمن دیگر بگو که چادر بپوشند و این حکم مربوط به دوره پیامبر است! با اینکه نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ قضیه حقیقیه است و تا روز قیامت مراد است؛ لذا اگر کسی اصول بلد نباشد، قرآن هم بلد نیست معنا کند.