شبکه اجتهاد: مرحوم آقای خوئی اعلی الله مقامه انصافا جزء نوادر بود و از جهات مختلفی بر حوزههای علمیه حق دارند ولی انسان نباید این واقعیت را انکار کند که مقام عصمت مخصوص انسانهای معدودی است. ایشان در اواخر، به فکر این افتاد که رجالی بنویسد. ایشان بعد از آقای بروجردی به قم آمدند و این سفر بر ایشان تأثیر گذاشت و احساس نمودند که به رجال هم احتیاج دارند. اما ایشان از اوائل امر به مسأله رجال مشغول نبودند؛ بلکه در اواخر، در حالی که کارهای زیادی هم داشتند، مشغول این کار شدند. کارهایی مثل تدریس اقسام مختلف، مرجعیت و… .
این قابل انکار نیست که آقای خوئی فوق متعارف کار کرده است و چنین رجالی نوشته است. چنین کاری با شرایط ایشان، شوخی نیست. ولی طبیعی قضیه این است که کسی که از ابتدای عمر مشغول این مباحث نشده است، با افرادی مثل صاحب قاموس الرجال که از ابتدا روی رجال کار کرده است، متفاوتند.
ما گفتهایم که هر مقدار هم که استعداد قوی باشد، ولی اگر کسی در مباحث وارد در فقه کار نکرده باشد و مثلا نداند که در فقه، آیا متنجّس، نجس هست یا نه؟ اگر در کتاب دیات، روایتی وارد شده باشد که ذیلش مطلبی باشد که از آن استفاده شود که متنجّس، منجّس است، چنین فردی نمیتواند این مورد را ضبط کند. چون او، این روایت را به خاطر مسأله دیات ضبط میکند. اما کسی که متوجه باشد که یکی از مسائل همین است که آیا متنجّس، منجّس است؟ وقتی چنین روایتی را ببیند، همین روایت را از باب دیات، برای آن بحث (در باب طهارت) ضبط میکند.
صاحب قاموس الرجال، گاهی برخی موارد را از یک شعر شاعر، یا یک مسأله تاریخی استفاده میکند؛ ولی آقای خوئی اینگونه نبودهاند. مثلا در مورد این عبارت که «کان مولی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم»، آقای خوئی میگویند این فرد، در زمان پیغمبر نبوده است تا آن حضرت(صلّی الله علیه و آله)، او را آزاد کرده باشند؛ بلکه در زمان امام صادق علیه السلام بوده است. در نتیجه در این سند، باید سقط صورت گرفته باشد. اما کسی که اهل فنّ باشد، میداند که در مورد موالی، لازم نیست که حتما خود فرد آزاد شده پیامبر(صلّی الله علیه و آله) باشد؛ بلکه حتی اگر جدّ او هم آزاد شده باشد، به احفاد، موالی گفته میشده است. مثلا زراره بن أعین را «مولی بنی شیبان» میگویند، در حالی که سُنسُن که جدّ زرراره است، آزاد شده بنی شیبان است و نه خود او. در حالی که آقای خوئی در بعضی از موارد اشکال کردهاند. در اینجا ذوق چنین عالم رجالی، با رجالی دیگر که از ابتدا در این مباحث تمرکز داشته است، متفاوت است.
یا مثلا در مورد کامل الزیارات، ایشان همه روایاتش را معتبر میدانند ولی بعد روایاتی که صدوق نقل میکنند را ضعیف میدانند. قهرا این مسأله در اثر همین است که اگر ایشان از ابتدا در این امور ممارست داشتند، طرز فکر ایشان به شکل دیگری بود.
این نقد، منافاتی با حقوق و نبوغ ایشان ندارد؛ رضوان الله تعالی علیه
خیلی خوب بود خدا آقای شبیری زنجانی رو حفظ کنه و طول عمر با عزت و همراه با طاعت و عبادت و بندگیش بهش عنایت کنه