شبکه اجتهاد: اصل موضوع و ایده کتاب در مقایسه و ارزیابی اصول فقه با هرمنوتیک روش شناختی خوب و ضرروی است ولی این اثر نخستین در این موضوع نیست و پیش از این نیز پژوهشهای متعددی در این باب انجام شده است. نویسنده محترم طرفین مقایسه را در دیگر کتابهای خود پیشتر کاویده است.
نویسنده صورتبندی از مسائل اساسی شایسته بحث در هرمنوتیک روش شناختی و اصول فقه ارائه کرده است ولی خودش نظریهای را ابداع ننموده است و تاکید دارد که اثر وی پژوهشی مقایسهای است ولی با این پیش فرض که نشان دهد نظریه فهم متن اصولیان شیعه از برتری خاص نسبت به هرمنوتیک روش شناختی برخوردار است.
نویسنده علیرغم تتبع گسترده و دقت نظر در توصیف و تحلیل مسائل و مطالب، رویکرد نظریه پردازی ندارد و بیشتر به دنبال اکتشاف و تحلیل نظریههای هرمنوتیک روش شناختی و نظریه اصولیان شیعه در فهم متن است. در نظریه شناسی نیز ابداع خاصی را از ایشان شاهد نیستیم. در مقایسه انتقادی نیز که هدف اصلی این کتاب است حضور وی را در کسوت نقّاد برجسته شاهد نیستیم.
نویسنده در اصل مدعا و فرضیهی خود موفق عمل نکرده است و روشن نیست که چرا اصاله الظهور وجه برتری اصول فقه بر هرمنوتیک روش شناختی است. مطالعه دقیق کتاب نشان میدهد که در هرمنوتیک روش شناختی ظرفیتها متعددی وجود دارد که در اصول فقه نیست و نباید و نشاید که به خاطر یک وجه – آنهم لو سلّمنا – به برتری اصول فقه بر هرمنوتیک روش شناختی شد.
نویسنده از اصول فقه فقط اصول فقه شیعی را مراد کرده است و به اصول استنباط اهل سنّت اساساً نظر ندارد. در اصول فقه شیعه نیز به معدودی از اصولیان متاخر و معاصر توجه ویژه دارد.
کتاب در مباحث تفسیری، قرآن پژوهی، وحی شناسی ا ز منابع تخصصی و مرجع بهرهمند نیست و گاهی نیز عباراتی مبهم و محل درنگ را به کار برده است از جمله در ص ۸۲ وحی به انشای نبی را نیز متصور دانسته است: «الفاظ وحی یا انشای خدای تعالی هستند یا انشای نبی مکر اسلام تا بر معانی مورد نظر آنها دلالت کنند». چنین تعبیری درباره الفاظ سنّت گفته نشده است. خاستگاه وحیانی سنّت نبوی در مقام تبیین قرآن مسئلهای غیر از وحیانی بودن الفاظ سنّت به انشای نبوی است.
جنبه توصیفی – تحلیلی کتاب البته با رویکرد آموزشی بسیار بسیار برجسته و پررنگ است. تنها در بخش دوم کتاب چند جستار کوتاه را از نویسنده شاهد هستیم که به نقد و ارزیابی اختصاص داده است این در حالی است که وی به عنوان پژوهشگر بایستی به به طور مداوم در فرایند اثر حضور برجسته و موثر خود را در مقایسهها و سنجشها و داوریها نشان دهد. دو بخش اصلی کتاب چنان از همدیگر مستقل هستند که خواننده چنین احساس میکند که در حال خواندن یک کتاب هرمنوتیک روش شناختی است یا خواندن کتابی در اصول فقه است.
با توجه به کتابهای پیشین نویسنده محترم در موضوع هرمنوتیک و اصول فقه چنین به نظر میرسد که این اثر تلفیق آنها با یکدیگر به انضمام بخش نظریه فهم متن – از ص ۲۰۷ – ۳۰۸ – است. به بیان دیگر مقدمات این کتاب پیشتر در آثار نویسنده محترم و البته در دیگر آثار نویسندگان حوزوی و دانشگاهی کاویده شده است و انتظار میرود که نویسنده محترم تا این حد از تطویل و تفصیل مقدمات اجتناب میورزید و بیشتر به اصل مسئله کتاب میپرداخت.
در بخش نظریه فهم متن – از ص ۲۰۷ – ۳۰۸ – که مهمترین بخش این کتاب است نیز اتفاق مهم و نوآوری خاصی رخ نداده است. این بخش استوار بر دادهها و نتایج بخشهای پیشین است ولی دستاورد جدیدی ارائه نکرده است.