اختصاصی شبکه اجتهاد: استاد شیخ جواد مروی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و از شاگردان آیات وحید خراسانی و تبریزی در خلال مباحث اجتهاد و تقلید به ضرورت نیاز مجتهد به فراگیری علم منطق میپردازد و پس از استدلال، نظر آیتالله خویی(ره) را طرح، بررسی و نقد مینماید و کلام ایشان که تعلم قواعد علم منطق مطلقا در اجتهاد مورد نیاز نیست، قابل قبول نمیداند.
این استاد خارج فقه و اصول معتقد است یکی از ابزارهای مقدماتی که باید مجتهد بخواند علم منطق است و تمام کسانی که میگویند نیاز برای حصول قوۀ استنباط به تعلم قواعد اصولی است و اعتقاد دارند که تعلم قواعد اصولی برای مجتهد ضروری است، لا محاله برای فهم بسیاری از مسائل اصولی، به کثیری از عناوین و اصطلاحاتی که در منطق مورد بررسی قرار میگیرد، نیاز دارند.
استاد مروی تصریح دارد: احتیاج به بعضی از قواعد و اصطلاحات منطقی چه در استنباط احکام مباشرتا و یا در تعلم مسائل اصولی، مورد نیاز خواهد بود منتهی تفصیلاتی مثل منطق اشارات و اساس الاقتباس بر آن نهاد شده، مورد نیاز نیست. به مناسبت مطالب اخیر در اجتهاد (اینجا و اینجا)، نظر این عضو سابق شورای عالی حوزههای علمیه را مرور میکینم.
کلام در مقدمات و معدّات اجتهاد بود، گفتیم گاهی منبع احکام کتاب و سنت است، که دو دلیل نقلی هستند، برای استنباط حکم از کتاب و سنت باید گامهایی برداشته شود. [۱]
گام اول: تسلط و آشنائی با علم لغت و صرف و نحو بود.
گام دوم: توانائی فحص از کتب مختلف روائی بود.
گام سوم: چون مدلولهای روایات مختلف است برای تنظیم این مدلولهای مختلف و کشف مقصود گوینده به علمی نیاز داریم که این مدالیل را تنظیم کند و آن هم علم اصول است. این هم بیان شد.
گام چهارم: برای استنباط احکام از متون این است که بعد از جمع ادله در موضوع واحد و پس از اینکه مستنبط قواعد اصولی را اعمال کرد ارتباط بین ادله و مدالیشان را کشف کرد فرض کنید بررسی کرد که از اجماع و ادله لبی هم مطلب مازادی پیدا نکرد. فقیه میخواهد یک قیاس تشکیل دهد و به حکم شرعی برسد مثلا اینگونه میگوید که نماز آیات به این کیفیت خاص در این روایات به آن امر شده است «و کل ما امر به فی الروایات الصحیحه واجب فصلاه الآیات واجبه» فقیه یک قیاس منطقی تشکیل داد برای وصول به حکم شرعی. حالا سوال این است که آیا شخصی که در طریق استنباط است در پایان امر بالاخره نیاز دارد به تعلم قواعد منطق یا احتیاج ندارد؟
جمعی از علمای شیعه و اهل سنت میگویند اجتهاد و استنباط نیازی به تعلم قواعد منطقی ندارد ثله من الاخباریین و برخی از اصولیین از جمله محقق خوئی در التنقیح فی شرح العروه الوثقى؛ الاجتهادوالتقلید، ص: ۲۵ تصریح میکنند اجتهاد نیازی به تعلم قواعد منطقی ندارد از بین اهل سنت عالم معاصرشان دکتر یوسف القرضاوی در کتاب الاجتهاد فی الشریعه الاسلامیه عدم مقدمیت منطق را برای استنباط به نووی و ابن تیمیه نسبت میدهد. (در کلمات بعضی از علمای اخباری فتوا به حرمت تعلم منطق دادهاند تا چه برسد به فلسفه.)
محقق خویی در تنقیح العروه کانّ یک دلیل و یک مؤید ذکر میکنند برای عدم نیاز اجتهاد به قرائت منطق. ایشان میفرمایند آنچه از علم منطق مهم است و مستنبط برای استنباط نیاز دارد بیان اموری است که در شیوه استنتاج از قیاسها، شکلها، مخصوصا شکل اول لازم است. و این امور از اموری است که هر عاقلی حتی بچه ممیز هم اینها را میفهمد و از این بیشتر نیازی نداریم مثلا کسی بگوید هذا حیوان و بعض الحیوان موذ فهذا موذ. مردم عوام میگویند این نتیجه گیری غلط است. محقق خویی میفرمایند این مقدار از اقیسه منطقی را که در استنباط نیاز داریم، صبیان هم بلدند بیش از اینها هم مباحث پیچیده منطقی مجتهد در استنباط نیازی به اینها ندارد لذا به این جهت است که ما میگوییم مجتهد نیاز به خواندن منطق ندارد بعد میفرمایند «و الذی یوقفک على هذا ملاحظه أحوال الرواه و أصحاب الأئمه علیهم أفضل الصلاه» مؤید هم این است که اصحاب ائمه و روات که احکام شرعی را استنباط میکردند کدام یک از آنها منطق میخواندند نعابیر از من است در آن زمان کتاب ارسطاطالیس کتاب اول به نام ارغنون به زبان عربی ترجمه نشده بود در آن زمان معلم ثانی ابونصر فارابی کتابهایش در منطق در دست آنها نبوده است مگر کتاب ابن سینا در دست اصحاب ائمه بوده است لذا نتیجه میگیرند آن دلیل و این مؤید منتج این نتیجه است که مستنبط در گامهای مقدماتی نیاز به تعلم علم منطق نخواهد داشت.[۲]
به نظر ما این مطلب محقق خوئی اشکالات جدی دارد و نقضا و حل وارد میشویم در مناقشه این کلام محقق خوئی و نتیجه میگیریم که مجتهد یکی از ابزارهای مقدماتی که باید بخواند علم منطق است فی الجمله.
عرض میکنم این مطلب ایشان قابل قبول نیست بلکه به دو جهت کسی که در مسیر استنباط است نیاز دارد به تعلم قواعد علم منطق:
جهت اول: این است که ما قبول داریم تشکیل قیاس و استدلال بر احکام شرعی در غالب موارد استمداد میکند از شکل اول که بدیهی الانتاج هم هست الا اینکه موارد زیادی هست که در مقابل قولی که مستنبط اختیار میکند، دیگران برای استدلال بر غیر از این نظریه یا بر بطلان نظر مختار انسان به استدلالاتی تمسک میکنند مثل تمثیل منطقی، استقراء ناقص، مغالطه لفظی، مغالطه معنوی و مثل تمسک به جدل، انسان برای اثبات نظر خودش باید تفاوتها بین قیاس صحیح و تمثیل منطقی، استقراء ناقص، مغالطه لفظی و معنوی و جدل را بتواند تشخیص بدهد تا منجر نشود به خضوع مستدل و مستنبط در مقابل دلیلی که اساس فکری صحیح ندارد لذا شناخت این امور لازم است.
جهت دوم: سلمنا فقیه در گام استنباط حکم شرعی مباشرتا و وصول به احکام شرعی احتیاج به تعلم قواعد منطق نداشته باشد چون معمولا استدلال و قیاس از شکل اول است که آن هم بدیهی الانتاج است ولی به جهت دیگر تعلم قواعد منطق برای مستنبط ضروری است به صورتی که اجتهاد توقف دارد بر تعلم این قواعد.
بیان مطلب: تمام کسانی که میگویند نیاز برای حصول قوۀ استنباط به تعلم قواعد اصولی است و اعتقاد دارند که تعلم قواعد اصولی برای مجتهد ضروری است، این آقایان لا محاله برای فهم بسیاری از مسائل اصولی نیاز دارند به کثیری از عناوین و اصطلاحاتی که در منطق مورد بررسی قرار میگیرد. برخی مسائل را اشاره میکنیم:
۱- شما ببینید در مسأله مشتق و مبادی بحث مشتق – که خود بحث مشتق هم آثار فقهی فراوان دارد که در مباحث اصول بررسی کردهایم،- خود مرحوم خوئی بحث میکنند آیا مشتق بسیط است یا مرکب است؟ میگویند ترکب مشتق اگر از مفهوم شئ است «شئ ثبت له المبدأ»، «ذات ثبت له المبدأ»، لازم میآید دخول عرضی عام در فصل، و اگر ترکب از مصداق شئ است لازم میآید قضیهای که ممکنه خاصه است تبدیل شود به قضیه ضروریه، در همین باب بحث میکنند ناطق فصل حقیقی نیست بلکه فصل مشهوری منطقی است اینها پیش نیازهای علم اصول است.
۲- در موارد زیادی در علم اصول بحث میشود فلان مسأله مستلزم دور یا مستلزم تسلسل یا مستلزم اجتماع مثلین یا اجتماع ضدین است. در بحث قطع خود مرحوم خوئی و دیگران میفرمایند ممکن نیست اخذ قطع طریقی به نسبت به یک حکم در موضوع آن حکم زیرا مستلزم دور است و نه در موضوع مثلش زیرا اجتماع مثلین است و نه در موضوع ضدش زیرا اجتماع ضدین است. اینها باید فهم شود که احتیاج دارد به تعلم علم منطق.
۳- در مسأله تعارض «القول بحجیۀ کلیهما» مستلزم است شارع ما را متعبد کند به ثبوت ضدین یا نقیضین، اجتماع امر و نهی فی شئ واحد هر چند واجد جهتین باشند ممتنع است زیرا موجب اجتماع ضدین است، یا در موارد زیادی گفته میشود این مدلول از دلالات ثلاث: مطابقی، تضمنی و التزامی استفاده میشود، یا این کلمه «لایدل علی هذا المعنی» امر به شئ مستلزم نهی از ضدش نیست به احد دلالات ثلاث، دلالات ثلاث در کجا باید معلوم شود؟ در بحث تعارض نسبت تباین است در بعضی از موارد، عامین من وجه است یا عام و خاص مطلق است، همه اینها باید در علم منطق بازیابی شود. لذا این کلام مرحوم خوئی که تعلم قواعد علم منطق مطلقا در اجتهاد مورد نیاز نیست قابل قبول نمیباشد.
اما مؤیدی که ایشان ذکر کردند که روات اصحاب بدون تعلم قواعد منطق استنباط میکردند:
اولا: استنباط به این شکلِ غامض و پیچده در آن زمان وجود نداشته است. لذا معمولا برداشتها از جمع بین دو یا سه روایت بوده است، با همان بیان شکل اول، که بدیهی الانتاج است.
بنابراین پیچیدگی و غامض شدن استدلالات در مرّ زمان (گذر زمان) باعث میشود توجه به این قواعد لازم باشد. درست مثل علم اصول، آیا مرحوم خوئی این نکته را حاضرند بفرمایند که تعلم قواعد اصولی در بین اصحاب ائمه رائج نبوده است پس نیازی به آن نداریم؟ نه، وجهش روشن است هر چه زمان میگذرد، ادله متراکم در کنار هم جمع میشود، دست ما از زمان حضور و رفع مشکل با سؤال کوتاه میشود، قواعد بیشتر اصولی برای فهم مدالیل، بیشتر مورد نیاز میشود لذا همان نیازی که ایشان به مسائل اصول قائلند وجود دارد در مسائل منطق هم وجود دارد بدون شبهه.
بنابراین احتیاج به بعضی از قواعد و اصطلاحات منطقی چه در استنباط احکام مباشرتا و یا در تعلم مسائل اصولی، مورد نیاز خواهد بود.
البته تفصیلاتی که مثل منطق اشارات و اساس الاقتباس بر آن نهاد شده طبیعی است، مورد نیاز نیست لذا کتبی مثل البصائر النصیریه فی علم المنطق از زین الدین عمر بن سهلان الساوی، منطق مظفر، جوهر النضید فی شرح منطق التجرید که متن از خواجه نصیر الدین طوسی و شرح از علامه حلی است اینها کتبی است اگر در حد این کتب اگر مستبنط معلومات منطقی داشته باشد برای استدلال و بنیان نهادن مسائل اصولی و فقهی شاید کافی باشد، از کتب فارسی هم کتاب رهبر خرد از دکتر محمود شهابی (میرزا محمود مجتهد خراسانی). منطق منظومه هم خوب است ولی شاید مورد نیاز نباشد.
—————————————————
[۱] برگرفته از تقریر جلسات سیزدهم و چهاردهم خارج اجتهاد و تقلید که در سایت استاد موجود است. (این جلسات به ترتیب در تاریخ ۰۹/۹۸/۱۳ و ۲۰/۹/۹۸ برگزار شده اند)
[۲] التنقیح فی شرح العروه الوثقى؛ الاجتهادوالتقلید، ص: ۲۵: ” و أمّا علم المنطق فلا توقف للاجتهاد علیه أصلا، لأن المهم فی المنطق انما هو بیان ماله دخاله فی الاستنتاج من الأقیسه و الأشکال کاعتبار کلیه الکبرى، و کون الصغرى موجبه، فی الشکل الأول مع أن الشروط التی لها دخل فی الاستنتاج مما یعرفه کل عاقل حتى الصبیان، لأنک إذا عرضت- على ایّ عاقل- قولک: هذا حیوان، و بعض الحیوان موذ، لم یتردد فی أنه لا ینتج أن هذا الحیوان موذ، و على الجمله المنطق إنما یحتوی على مجرد اصطلاحات علمیه لا تمسها حاجه المجتهد بوجه، إذ لیس العلم به مما له دخل فی الاجتهاد بعد معرفه الأمور المعتبره فی الاستنتاج بالطبع. و الذی یوقفک على هذا ملاحظه أحوال الرواه و أصحاب الأئمه علیهم أفضل الصلاه لأنهم کانوا یستنبطون الأحکام الشرعیه من الکتاب و السنه من غیر أن یتعلموا علم المنطق و یطلعوا على مصطلحاته الحدیثه.”