غالباً اندیشه ورزی در عرصه تعاملات بیرونی بر عهدهی سیاست است. تنظیمگر روابط درونی انسان که از درون سامان میگیرد و بعد وارد روابط سیاسی میشود، اخلاق است. هردوی اینها هم یک هدفدارند؛ یعنی هدف اخلاق و سیاست از منظر اسلام، سعادت است. لذا در این مرحله اخلاق و سیاست در کنار هم قرار میگیرند. پس ما میتوانیم بگوییم که در اخلاق و سیاست میخواهیم به عمل صالح برسیم.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، کرسی ترویجی با موضوع «کارکردهای عدالت در حکمرانی اخلاقی» زیر نظر گروه سیاست پژوهشکده فرهنگ و اندیشه اسلامی، در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی واقع در شهر قم برگزار شد. در این نشست علمی که در تاریخ ۱۵ اسفند برگزار شد، حجتالاسلام والمسلمین دکتر سید کاظم سید باقری، استادیار پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی، به ارائهی مطلب پرداخت.
سید باقری در ابتدا گفت: بحث ما در خصوص کارکردهای عدالت در حکمرانی اخلاقی است و میخواهیم بدانیم اگر عدالت باشد چه اتفاقی میافتد و اگر نباشد چه پیامدهایی را به دنبال دارد. به تعبیر دیگر، عدالت همیشه از مباحث دیرپایی است که در همهی اندیشهورزیهای بشری جایگاه ویژهای داشته است و خیلیها ادعا داشتند که روابط فردی و سیاسی و اجتماعی را با عدالت تنظیم کنند. درواقع با عدالت بسیاری از نابسامانیهای اجتماعی از بین میرفته است و تک سخنیها و تکمحوریها به پایان میرسیده است و لذا همه به نحوی مشتاق به نظریهپردازی درزمینهی عدالت بودهاند هرچند در مقام عمل اینچنین نبوده است. وقتی وارد ضمیر افراد، جامعه، شهروندان و بهویژه کارگزاران و حاکمان سیاسی وارد میشود روال جدیتری به خود میگیرد. در قرآن کریم میفرماید: ارسال رسل و انزال کتب، برای اقامهی قسط بهواسطهی مردم بوده است. روایتی نیز وجود دارد که پیغمبر گرامی اسلام صلیالله علیه و اله میفرماید: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». وقتی خوب نگاه کنیم، اگر اخلاق را بشکافیم، به نظر میرسد که در هستهی مرکزی اخلاق، عدالت حضور جدی دارد. پس هستهی سخت اخلاق، عدالت است. در حکمرانی اخلاقی، آنچه مهم است، این است که ما ببینیم، حاکمیت سیاسی، وقتیکه همراه و متصف به اخلاق میشود چه اتفاقی میافتد؟ در این صورت عدالت نقش اساسی دارد و لذا بررسی و جستجوی اینکه نقش عدالت در حکمرانی اخلاقی چیست ازاینجهت، مهم است.
رابطهی بین اخلاق و سیاست
استادیار پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی در ادامه گفت: من فرضیهای را مطرح کردهام که میان اخلاق و سیاست یک رابطهی تعاملی و تکمیلی وجود دارد و بر اساس آنچه در اندیشه سیاسی اسلام آمده است، وقتی حاکمیت و حکمرانی همراه با اخلاق میشود اتفاق مبارکی رخ میدهد و آن احقاق حقوق شهروندان است. چون اگر از هستهی سخت اخلاق به عدالتی میرسیم در هستهی سخت عدالت به احقاق حق میرسیم. لذا اگر عدالت در حکمرانی اخلاقی حضورداشته باشد، احقاق حقوق شهروندان رخ میدهد و استبداد و خودکامگی، از جامعه رخت برمیبندد. در رفتار و گفتار سیاسی، احتیاط شکل میگیرد و از سوی دیگر، رفتارها اعتدالی میشوند؛ اما اخلاق ملکهای برای نفس اساس که اگر در جان انسان بنشیند، انسان افعال و گفتارش را بدون احتیاج به فکر و رویه و به سهولت، انجام میدهد. البته تعاریف مختلفی از مسکویه و مرحوم علامه نراقی که یکی از اندیشهوران در عرصهی اخلاق بوده است و خواجه نصیر و مرحوم فیض کاشانی و دیگران که در اخلاق بحث کردهاند، معمولاً به این ملکهی ثابت در نفس که مقتضی صدور فعل است، اشارهکردهاند. درهرصورت منظور ما از اخلاق در اینجا این است: یک حالت استوار در جان انسان که بر اساس آن رفتارهای نیک یا بد را انجام میدهد. این رفتارهای نیک و بد، گاه از روی تفکر و گاه بهصورت خودجوش انجام میگیرد. اخلاق به معنای رفتارهای فضیلت مند نیست. بلکه گاهی فضیلت مند و گاهی رذیلت مند است. عدالت هم تعاریف مختلفی دارد. یک عرصهی عدالت، عدالت فردی است که در نگاه فقها وجود دارد که اگر کسی متصف به وصف عدالت شد، گناه کبیره و اصرار بر صغیره ندارد. وقتی این عرصهی فردی در روابط اجتماعی حضور پیدا میکند، عدالت اجتماعی شکل میگیرد و اینیک ارزشی است که اگر فراگیر شود، افراد به حقوق خود میرسند همانطور که حضرت فرمودند: «عدل وضع الشیء فی موضعه و اعطاء کل ذی حق حقه.»
مراد از حکمرانی اخلاقی چیست؟
دکتر سید باقری در ادامه خاطرنشان کرد: منظور از حکمرانی اخلاقی این است که اعمال قدرت و اجرای قدرت، همراه با حضور و نقشآفرینی ارزشهای اخلاقی است؛ اما نکتهای که در تمهید نظری این فرضیه میگویم این است که اصل مشترک اخلاق و سیاست، اراده است؛ یعنی هم در اخلاق و هم در سیاست، اراده وجود دارد. حال از منظر اسلامی، اراده در اخلاق و سیاست از منظر اسلامی، برای مبارزه با نیروهای شر است یا برای این است که نیروهای شر بر روابط و رفتارها غلبه نکنند. اگر اینچنین باشد، یعنی اراده در رفتار انسان، حضورداشته باشد و وصف مشترک اخلاق و سیاست، مبارزه با نیروی شر باشد، وقتی به حوزهی اخلاق میرسید، مبارزهی درونی با نفسانیت است و وقتیکه مبارزهی بیرونی است، سیاست است. در مبارزهی بیرونی، مبارزهی با طاغوت است. مبارزهی درونی، مبارزه با هوا و هوس نفسانی است. غالباً اندیشه ورزی در عرصهی تعاملات بیرونی بر عهدهی سیاست است. تنظیمگر روابط درونی انسان که از درون سامان میگیرد و بعد وارد روابط سیاسی میشود، اخلاق است. هردوی اینها هم یک هدفدارند؛ یعنی هدف اخلاق و سیاست از منظر اسلام، سعادت است. لذا در این مرحله اخلاق و سیاست در کنار هم قرار میگیرند. پس ما میتوانیم بگوییم که در اخلاق و سیاست میخواهیم به عمل صالح برسیم.
ویژگیهای عمل صالح سیاسی و اخلاقی
وی در ادامه گفت: این عمل صالح اخلاقی یا عمل صالح سیاسی، چند ویژگی دارد. عمل صالح سیاسی، اولاً اختیاری است. دوم اینکه جمعی است و سوم اینکه دارای انعطاف و تغییر و تحول است. همچنان که عمل اخلاقی، اختیاری بود و عمل جبری، اخلاقی نیست. همچنین عمل اخلاقی بهدوراز فساد است و در راستای اصلاح نفس است و برای رهایی انسان از غلبهی نفسانیت است. این ویژگی فعل اخلاقی است.
در جنبهی عکس این مسئله، میتوان مسئله را از منظر ملاصدرا هم مطرح کرد. وی در رسالهای که به زبان فارسی نوشته گفته که سه امر، هلاککنندهی جان و روان آدمی است. یکی جهل به مقام نفس است. دوم حب مال و میل به شهوات و لذات است و سوم تسویلات شیطان مکار است. اگر این سه باهم جمع شوند، اراده در راستای مبارزه با نیروی خیر، شروع به کار میکند. حال این نیروی خیر در درون ندای فطرت است و در بیرون، انبیای الهی هستند. در اینجا، تعاملی که میان اخلاق و سیاست است، غالباً اینچنین میشود که سیاست غالب بر اخلاق است و لذا حکمرانی نفسانیت شکل میگیرد نه حکمرانی اخلاقی. این مطلب در برخی از اندیشههای سکولاریسمی دیده میشود؛ یعنی بحث قدرت برای قدرت و سیاست برای سیاست، مطرح میشود. اخلاق فقط تلاش میکند که توجیه کند؛ اما در نگاه اول، میان اخلاق و سیاست یک رابطهی تکاملی بوده است. به خلاف قسم دوم که هدف این اخلاق و هدف این سیاست، شقاوت خواهد بود.
در حکمرانی اخلاقی، وقتی در تعاملات و روابط نگاه میکنیم، عدالت و اخلاق، گویی در کنار هم و باهم هستند و این دو راهبر سیاست هستند؛ یعنی اخلاق و عدالت، سیاست را به دنبال خود میکشانند، به خلاف حکمرانی نفسانی و سکولاریسمی که سیاست، اخلاق و عدالت را به دنبال خود میکشاند.
رابطهی بین تفکیک قوا و عدالت
دکتر سید باقری در ادامه گفت: در اندیشهی جدید گفتهاند برای اینکه حکمرانی اخلاقی اتفاق بیفتد و به تعبیر دیگر دیکتاتوری و استبداد نباشد، باید قوا را از یکدیگر تفکیک کنیم. فقها میگویند اگر نفسانیت باشد و عدالت نباشد، هر تفکیکی صورت بگیرد، شر خواهد بود. در حکومت استبدادی یک نیروی شر همهی روابط را تنظیم میکند اما در حکمرانی نفسانی و غیراخلاقی اگر بخواهیم جلوی استبداد را بگیریم، درواقع، نیروی استبداد و شر را تقسیم میکنیم. لذا آنچه در حکمرانی اخلاقی مهم است این است که بتوانید عدالت را در نهان و جان انسانها بنشانید که اگر عدالت وجود داشت و نهادینه شد، میتواند همهی فرایند حکمرانی و حاکمیت را تنظیم کند و الا در غیر این صورت رسیدن به حکمرانی اخلاقی غالباً با چالش جدی مواجه است و شبیه آرزو خواهد بود. همچنان که در توزیع قدرت هم همین اتفاق میافتد. با این مقدمهی نسبتاً طولانی به برخی از کارکردهای عدالت در حکمرانی اخلاقی اشارهای خواهم کرد.
وقتی عدالت، در عرصهی حکمرانی وارد میشود و حکمرانی را تبدیل به حکمرانی اخلاقی میکند، هستهی مرکزی عدالت که احقاق حقوق شهروندان و صاحبان حق است، اتفاق میافتد و حقوق شهروندان رعایت میشود. لذا قران فرموده: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَ لاَ تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیماً» یعنی «ما کتاب را بر تو نازل کردیم تا بر اساس آنچه به تو نشان دادیم و به تو آموختهایم، عمل کنی.» که اگر این مطلب عملی شود یعنی اول عدالت، در جان حاکم، عملی شود و بعد در اجتماع هم حاکم شود، عدالت اجتماعی اتفاق میافتد. حال وقتی اخلاق و عدالت نباشد، حاکمیت، حاکمیت فرعون خواهد بود. قرآن در سوره یونش آیه ۸۳ میفرماید: «فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّیَّهٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ» یعنی وقتیکه اخلاق و عدالت، نباشد، سر از این وضعیت آشفته درمیآورد.
لذا وقتیکه عدالت نیست، احقاق حق هم نیست و اگر در روابط سیاسی اجتماعی، احقاق حق نباشد، حق شهروند انکار میشود و در این صورت حتی در ابتداییترین رفتارها و عقایدش هم باید اجازه بگیرد؛ یعنی ابتداییترین حق که باور و اعتقاد است، مورد استبداد واقع میشود کما اینکه فرعون به ساحران گفت قبل از اینکه از من اجازه بگیرید، به موسی ایمان آوردید؟ یعنی شخص مستبد میخواهد باور افراد را هم در اختیار خودش بگیرد. این از ابتداییترین حقوق است تا به شکنجه و قتل و سایر مسائل برسیم.
یکی از کارکردهای عدالت، دوری از استبداد است
حجتالاسلام سید باقری، در ادامه بیان کرد: پس کارکرد دوم دوری از استبداد است. اگر درواقع، آن عدالت حضورداشته باشد، استبداد از بین خواهد رفت. استبداد، یعنی بدون مشورت و بدون رعایت نظر دیگران و بدون شناسایی حق تعیین سرنوشت از جانب دیگران، هرگونه که میخواهم رفتار کنم. همانطور که امیر المومنین علیهالسلام فرموده است: «من استبد برءیه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولهم»
استبداد منجر به حکمرانی مطلقالعنان میشود که هرگونه که دوست داشته باشد در حقوق و زندگی مردم، دخالت میکند و در چنین حالتی طبیعی است که همهی رفتارها با بیم و هراس خواهد بود. در اینجا اخلاق و عدالت حضور ندارد؛ اما وقتی عدالت باشد، حاکمیت از استبداد، دور میافتد.
بحث بعدی، احتیاط در رفتار سیاسی است و به نظر من کار اصلی که عدالت انجام میدهد، انسان را در رفتار و اعمالش محتاط میکند. انسانی که در گفتار و رفتار خود اصلاً احتیاطی نمیکند، همهاش برای همین بیعدالتی است. وقتی عدالت در جان انسان ننشیند، رفتارها خارج از احتیاط میشود؛ اما وقتی عدالت هست، یعنی تلاش میکنید که گناه نکنید، همین عدالت فردی وارد صحنهی اجتماعی میشود و لذا تکتک کلمات، حسابشده خواهد بود. حضرت علی علیهالسلام فرمود: «من ایقن بان البعث حق، فحاسب نفسه» یعنی، رفتار اینطور نیست که هر چه پیش آمد، خوشآمد. اینجا حاکم، تکتک رفتار و گفتار و اندیشههایش را بررسی میکند و میداند که روزی همهی اینها مورد حسابوکتاب قرار خواهد گرفت. لذا میداند که من یعمل مثقال ذره خیراً یره و من عمل مثقال ذره شراً یره.
آخرین نکته، رفتار اعتدالی است. رفتار اعتدالی درواقع آنجایی است که انسان از افراطوتفریط دور میشود و لذا نفس شهوتران درندهخو، کنترل میشود. اخلاق و یا اخلاق نیک، اعتدال و عدالت، با یکدیگر معنادار میشود. مرحوم علامه وقتی عدالت را تعریف میکند، دوری از افراطوتفریط را هم در کنار عدالت میآورند؛ یعنی برقراری تساوی و تعادل و دوری از افراطوتفریط و حد وسط را گرفتن، همان عدالت است. مرحوم فیض کاشانی میگوید در اخلاق نیکو سه قوه است. قوهی علم و حکمت. قوه غضب و شهوت و قوهی اعتدال. نسبت به قوهی اعتدال میگوید: قوه اعتدال با حاکمیت عقل، حد وسط بین شهوت و غضب را تنظیم میکند.
خلاصه وقتی عدالت از فرد، به عرضهی اجتماع، ریزش میکند، یکی از حصههای بزرگ و تأثیرگذار حکمرانی اخلاقی به دست آمده است. وقتی حکمرانی اخلاقی در عرصهی سیاسی شکل بگیرد، احقاق حقوق شهروندی، پرهیز از استبداد، رفتار اعتدالی و رفتار سیاسی احتیاط مند به وجود میآید. در آخر کلامی از مولا علی علیهالسلام نقل میکنم که فرمود: «ان العدل میزان الله سبحانه الذی وضعه فی الخلق و نصبه لاقامه الحق فلاتخالفوه فی میزانه و لا تعارضوا فی سلطانه».