شبکه اجتهاد: همیشه در این باره سوال میشود که «مسأله» مشروطه چه بود و مشروطه خواهان دنبال چه چیزی بودند. طبعا بسیاری از خواستهها در مشروطه مطرح شد: تجدد، آزادی، برابری، اقتصاد ملی، رفع عقب ماندگی و مسائلی از این دست. در پاسخ میشود گفت، همه اینها کم و بیش بود، اما در این نوشته، یک مسأله از آن مسائل مورد توجه قرار گرفته و آن «مسأله حکومت» و روش آن است.
مردم ایران در انقلاب مشروطه، در باره نظام استبدادی قاجاری، مسأله دار شدند و بحث بر سر این بود که چه نظامی جایگزین آن شود. پس از انقلاب، به اصلاح نظام سلطنتی تن دادند و نوعی مشروطه سلطنتی را پذیرفتند، اما مسأله حکومت، یعنی «نوع نظام» همچنان مبهم و تقریبا لاینحل باقی ماند، چرا که این مسأله، نه فقط در انقلاب مشروطه، بلکه تا انقلاب اسلامی، همواره مسأله اصلی به شمار میآمد.
شرح این مطلب این که، ما در ایران دو نوع مسأله در زمینه حکومت داریم. یکی از آنها به صورت سنتی، از صفوی شدن ایران به بعد مطرح بوده و آن، بحث در باره «امام»، «سلطان»، و نیز سلطان عادل و جائر بوده و این که در عصر غیبت چه باید کرد. اینها مباحثی است که در متون صفوی، اعم از متنهای عرفی و فقهی جریان داشته و همواره متفکران سیاسی و گاه فقهای ما ما دنبال راه حلهایی بوده اند، بحثی که تا به امروز همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است. این مسأله، به دلیل اهمیت کلامی و فقهی آن و ارتباطش با باورهای مذهبی مردم، در متنهای مهم سیاسی ـ مذهبی نوشته شده در روزگار مشروطه و پس از آن و دوران پهلوی و حتی در چهار دهه گذشته هم، ادامه داشته است.
مسأله دوم مردم ما در امر حکومت، بحث از مفاهیمی چون دمکراسی و انتخابات و مجلس و قانون گذاری و حق رأی مردم است که به صورت رسمی، از انقلاب مشروطه در میان ما آغاز شده و تاکنون ادامه داشته است. در اینجا، مسأله فقیه و سلطان یا ولایت فقیه و دولت و سلطنت به اعتبار نظریات فقهی و کلامی مطرح نیست، بلکه بحث بر سر مفاهیم سیاسی جدید است که از غرب وارد دنیای اسلام و ایران شده و به دلیل مقاومتهایی که برابر آن وجود داشته، همچنان در باره چند و چون آن بحث هست.
پیش از مشروطه، این قبیل مفاهیم جدید، مقبولیت کمی داشت، اما بخشی از آنها در انقلاب مشروطه، پس از مباحثات زیاد جا افتاد، و بخشهای مهمی از آنها تا حدودی در قانون اساسی انقلاب اسلامی مورد قبول واقع شد، اما همچنان به صورت یک مسأله مطرح و بر سر آن بحث است.
طی قرون گذشته [چهار قرن صفوی تاکنون] و بویژه قرن اخیر، تحقیق و تفکر و مجادله فکری برای حل این دو مسأله یکسره ادامه داشته و این مبحث، در یک جامعه دینی از نوع شیعی آن، ملاحظات خاص خود را داشته است. از یک طرف میراث سیاسی شیعه، دیدگاههای موجود در فقه و کلام امامی، و نیز حضور تفکرات ایرانشهری و عرفی، و در نهایت، ورود اندیشههای سیاسی جدید و فشار تمدن نو، بسترهایی است که برای تفکر در حوزه حکومت باید مورد ملاحظه قرار میگرفته است. منازعات سنتی و مدرن در این زمینه یکسره ادامه داشته و هر بار باید به گروهی معترض پاسخ داده میشد، و راه تازهای متناسب با تحولات جدید برای جامعه گشوده میگشت. در واقع، به رغم آن که تفکر غربی در حال حلول در جامعه ایرانی بوده است، اما مقاومت تفکر سنتی جدی بوده و رفت و برگشت در این زمینه، مدام صورت میگرفته و کار بیشتر ترکیبی پیش رفته است.
حل «مسأله روش و نظام حکومت» در هر دو بخش، رسالههای سیاسی دوره مشروطه دنبال شده است. معروف ترین آنها تنبیه الامه نائینی است، اما تا آنجا که میدانیم شمار این قبیل رسائل سیاسی، به نزدیک به یکصد رساله میرسد، رسالههایی که عمدتا در حل معضل و مسأله حکومت، اثباتا و نفیا نوشته شده است.
در واقع، و به رغم آن که در عمل، نظامات سیاسی جدید، از مجلس و انتخابات و تفکیک قوا پذیرفته شده و کج دار و مریز تحقق خارجی یافته، اما همین که در انقلاب اسلامی، راه حل مشروطه کنار گذاشته شد، معنایش این بود که مسأله حکومت، در تفکر ایرانی حل نشده و هنوز امکان بازگشت از آنچه پذیرفته یا محقق شده بود، وجود داشت.
به عبارت دیگر، گرچه برخی از مفاهیم اساسی در امر حکومت پذیرفته شد و در قانون اساسی انقلاب اسلامی هم نمود یافت، اما اصل مسأله مطابق راه حل مشروطه پیش نرفت.
آنچه پس از انقلاب مشروطه اتفاق افتاد بود که حکومت قاجار، بیست سالی با مشروطه دوام آورد، اما در نهایت، تحولات عالم جدید، هم از نظر فکری و هم سیاسی، به گونهای بود که امکان کنار آمدن با ساختار قاجاری در ایران وجود نداشت. روسیه هم که پشتیبان این دولت بود، گرفتار انقلاب اکتبر شد و انگلیسیها با دخالت مستقیم و استفاده از شرایط جدید، دولت تازهای را در ایران مورد حمایت قرار دادند. ایران باید مدرنمی شد و در عین حال، برابر روسیه میایستاد و درخدمت غرب بود.
معنای این امر این بود که به خاطر مسائل مختلف، مسأله حکومت مطابق آنچه در انقلاب مشروطه پیش بینی شده بود حل نشد، اما هرچه بود، این رویه به صورت صوری پذیرفته شد و مجلس شورای تا دوره بیست چهارم تا سال ۱۳۵۷ ادامه یافت.
حل ناشدگی «مسأله حکومت» ادامه یافت و مثل استخوان لای زخم باقی ماند. زمانی که در دهه بیست فضای سیاسی باز شد، و جریانهای معارض فعالیت خود را آغاز کردند، باز هم «مسأله حکومت» مطرح شد. معارضان عمده عبارت بودند از جریانهای کمونیستی، ملی و اسلامی که در نگاه عمومی جریان اسلامی چندان نیرومند به نظر نمیآمد، اما نفوذ مردمی قابل ملاحظهای داشت. این بار، باز مسأله حکومت به عنوان یکی از مسائل مهم مطرح و در باره آنها مکرر بحث شد.
حَکَمی زاده در اسرار هزار ساله و کسروی در شیعیگری، به مسأله حکومت پرداخته و در این باره، دریافتند که مهم ترین جایگزین بر آنچه از مشروطه به بعد اتفاق افتاده، دیدگاههای است که برخی از روحانیون در باره حکومت احتمالی فقیه دارند. آنها مستقیم این مسأله را مطرح و آن را نقد کردند و در مقابل، چندین نفر از جمله امام خمینی به مقابله با تفکر آنها پرداختند. جالب است که در سال ۱۳۲۶ کتابی در باره حکومت در مذهب شیعه نوشته شد که آن هم به نوعی همین زمینه را داشت، گرچه کتابی شیعی بود.
تحول عمده، اعلامیه فدائیان اسلام یا رهنمای حقایق بود که نظریهای نسبتا جامع در باره نظام سیاسی ـ اداری مورد نظر فدائیان به عنوان یک جریان تندرو اسلامی را عرضه کرد. این کتاب تأثیر عمیقی در روند مباحث مربوط به مسأله حکومت داشت. همچنین مقالات فراوانی در نشریات به هر مناسبت در این باره نوشته میشد. راه حل کمونیستها، پیروی از نظام سوسیالیستی شوروری و مطابق کشورهای اروپای شرقی بود، ملی هم کما بیش همان نظام مشروطه را مطابق قانون اساسی خواستار بودند و دنبال تغییر در آن نبودند. بنابرین این اسلامیها بودند که دنبال افکار تازهای بودند که بتوانند در جامعه مطرح کرده و دنبال تحقق آن باشند.
بدین ترتیب جریان اسلامی، روی «مسأله حکومت» تکیه داشت و در اواخر دهه سی، جدی تر آن را مطرح کرد. سپس در دهه چهل و پنجاه، بیش از پیش از منظر اسلامی به آن، یعنی مسأله حکومت نگریسته شد. سال ۱۳۴۸ یکی از مهم ترین متنهای سیاسی که به «مسأله حکومت» پرداخته بود، یعنی کتاب ولایت فقیه امام در نجف منتشر شد، کتابی که روی سرنوشت «مسأله حکومت» در ایران تأثیر گذاشت. پیش از آن در سال ۱۳۴۳، حیدرعلی قلمداران، روشنفکر مسلمان اخونی کتابی در باره حکومت اسلامی نوشته بود.
با این حال و در این نقطه، تجربههای فکر سیاسی غربی، به علاوه آنچه از دوره مشروطه به ارث رسیده بود، و همین طور، افکار سیاسی اسلامی مصر و شبه قاره، پیش چشمان کسانی که به این امور فکر میکردند، وجود داشت.
از زمانی که فضای کشور برای نگارش آثار مستقل فکری آماده شد، تا سال ۵۷ که انقلاب شد، تعداد زیادی کتاب و رساله در باره «مسأله حکومت» نوشته شد. اینها، سعی میکردند برخی از مفاهیم سیاسی جدید را بپذیرند، اما به طور خاص، مشکلشان سلطنت بود که گاه به صراحت و گاه به اشاره، به آن میپرداختند. مسأله این بود که «مسأله حکومت» در ذهن سیاسی ایرانی، با انقلاب مشروطه حل نشده بود.
اولین مسأله پس از انقلاب، «مسأله حکومت» بود، حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی. آنگاه بحثهای مفصل در باره این که جمهوری دمکراتیک باشد یا جمهوری خالص. این بحثها در مجلس خبرگان دنبال شد و نظریه ولایت فقیه، همان که اولین بار در دوره پهلوی دوم، کسروی و حکمی زاده از آن ترسیده و در باره اش نوشته بودند، پذیرفته شد.
این روند نشان میداد که «مسأله حکومت» به عنوان مسأله اصلی در مشروطه، پس از هفتاد و اندی سال، هنوز مسأله مهمی بوده است. در این زمینه، ایران، تحولات خاصی را در این زمینه تجربه کرده و با غرب که از اساس این مسائل را پشت سر نهاده، یا با کشورهایی مانند عربستان که هنوز قبایلی اداره میشود، متفاوت بوده است. به علاوه، وجود تفکر شیعی در ایران، همواره مسألهای بوده که در این زمینه میتوانسته یعنی مسأله حکومت، میتوانسته تأثیر گذار باشد. سازندگی، چهارشنبه، ۱۷ مرداد ۱۳۹۷