شبکه اجتهاد: تحقیق در خصوص روحانیت یکی از پژوهشهای مهم و کاربردی در تاریخ ایران است. پُر بیراه نیست که برخی بر این باورند که تاریخِ ایران، یعنی تاریخ روحانیتِ ایران؛ چرا که رد پای این قشر، در غالب وقایع تاریخی این سرزمین دیده میشود. مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی اینک کتابی را منتشر کرده و به ترسیم مراتب روحانیت پرداخته و بر اساس آن، نقش روحانیت در تاریخ معاصر ایران را به تصویر کشیده است.
کتاب «مراتب روحانیت و نقش آن در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران معاصر» از سه فصل تشکیل شده است. نگارنده در فصل نخستِ این اثر به مفاهیم و مبانی نظری بحث از روحانیت پرداخته. وی مدعی است که روحانیت شیعه در روندی تکاملی شکل گرفته و پرورش یافته است: «روحانیت شیعه، در شکل کنونی آن با رهبری و زعامت یکی از علمای تراز اول و در قالب یک شبکه ارتباطی، در قرن چهارم هجری، شکل گرفت. در این دوره، با توجه به حاکمیت شیعیان دیلمی، شرایطی فراهم آمد تا در سایه آن، شخصیت فرهیخته و با نفوذی همچون شیخ مفید بتواند حوزه علمیه شیعی را … بنیاد گذارد». (ص۲۴)
در این فصل، به ریشهیابی مفهوم «روحانیت» نیز پرداخته شده است. نویسنده مدعی است که واژه «علما» تا ظهور نهضت مشروطه در کنار واژه «مُلّا»، «شیخ» و «حجتالاسلام» برای اشاره به دانشمندان دینی در معنای عام آن بهکار میرفت. وی عنوان میکند که در بررسیهای خود به این نتیجه رسیده است که در طول تاریخ اسلام، تا پیش از نهضت مشروطه، فقط و فقط کلمه عالِم و علما و دیگر عناوین علمی و تخصصی کاربرد داشته و حتی یک بار کلمه «روحانی» به کار نرفته است.(ص۲۵-۲۶) به باور وی، اولین کاربرد واژه روحانی به جای واژه علما و طلاب در نهضت مشروطه و از زبان روشنفکران صدر مشروطه جاری شده است. نگارنده سپس دلایلی را که بهنظر میرسد واژهی روحانی را بهجای واژهی عالِم برگزیدهاند، اینگونه عنوان میکند که واژهی روحانی با توجه به فرهنگ مسیحیت وارد اسلام شده است. نگاه مسلمانان به متولیان دینی، در قالب یک نگاه علمی بوده و آنها را عالم مینامیدهاند. در حالی که در سنت مسیحیت زهدگرایی و دنیاگریزی سبب شده بود تا متولیان دین را افرادی روحانی بنامند. نخستینبار، سفرنامهنویسان بودند که همین تعبیر را در خصوص عالمان دینی اسلام نیز بهکار بردند و واژهی روحانی به جای عالِم نشست. (ص۳۱-۳۰)
فصل دوم کتاب اما به بررسی مراتبِ روحانیت اختصاص یافته است. نویسنده در این فصل، ابتدا سرمایههای روحانیت را در تعاملات اجتماعی برمیشمرد. نخستین سرمایهای که روحانیت را در جامعه مطرح میکند، سرمایهی علمی اوست. تاریخ حوزههای علمیه، نخستین برگ برندهای را که بر پیشانی خود دارند، حیات علمی آنهاست. نویسنده، سرمایهی دیگر روحانیت را سرمایهی سیاسی آنها میداند. وی این مقوله را نیز امری انفکاکناپذیر از روحانیت میداند. در نظر نویسندهی این کتاب، بیاعتنایی، مشارکت، همکاری یا تقابل روحانیون با حاکمیت سیاسی نمونههایی از رویکرد سیاسی عالمان دینی است. بهنظر میرسد که این نحوه رویکردها در میان تمامی افراد جامعه در مواجهه با حاکمیت سیاسی وجود دارد و نمیتوان آن را یک عمل سیاسی دانست و فعالیتی سیاسی نامید. اثبات فعالیت سیاسی همهی عالمان دینی البته نیاز به ادلّهی قویتری دارد.
در نظر نویسنده، سرمایهی دیگری که روحانیت در اختیار دارد، سرمایهی اجتماعی است. وی پس از این به رتبهبندی روحانیت اشاره میکند؛ روحانیان از نظر علمی، درجات گوناگون تحصیلی ـ علمی، و از نظر سیاسی میزانهای متفاوت اقتدار، و از نظر اجتماعی درجات متفاوت نفوذ و منزلت اجتماعی را دارند. نویسنده در رتبه بندی علمی ـ تحصیلی روحانیت، وضعیت کنونی حوزههای علمیه را نیز به بحث میگذارد. اصل اجتهاد در این میان نقش کلیدی بازی میکند.
نکتهی مهمی که نویسنده بر آن انگشت مینهد اما رویکردهای سیاسی مجتهدین است. وی بر این نکته تأکید میکند که تحولات سیاسی ایران معاصر و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی، ضرورت آگاهی مجتهد از اوضاع سیاسی ـ اجتماعی را دو چندان کرده است. وی سپس اینگونه پیوند میان اجتهاد و امر سیاسی را نشان میدهد که «فقیهی که با مسائل رو در روی حکومت اسلامی قرابت و نزدیکی ندارد و از مجموع مسائل اجتماعی و فردی، تنها به بیان درصد محدودی از مسائل در دایره احکام فردی در رساله عملیهاش اکتفا میکند، مجتهد مطلق هم شمرده نمیشود؛ چه رسد به مجتهد اعلم».(ص۱۱۷) نویسنده در پیوندی دوباره میان مرجعیت و امر سیاسی، بر این باور است که مراتب سیاسی ـ اجتماعی روحانیت، مبتنی و متکی بر مراتب علمی روحانیت است؛ مشروط بر اینکه مرتبه علمی، پای اجتماع و سیاست را به میان بکشاند.(ص۱۲۴)
یکی دیگر از مواردی که در این کتاب به بحث گذاشته شده است، منصب روحانیون است. نخستین منصب از آن «فقیهِ حاکم» است. پس از آن «فقیهِ مرجع» قرار دارد. نویسنده در خصوص مکانیسم گزینش مرجع تقلید نیز مباحثی را طرح کرده است. وی در این خصوص اینگونه عنوان میکند که انتخاب مرجع شیعی به دور از هرگونه تأثیرگذاریهای عوامل قومی، نژادی و زبانی است. این ویژگی سبب میشود که همچنان علم و تقوا، به منزله بالاترین ملاکها در انتخاب مرجعیت مورد توجه جامعه شیعیان باشد. (ص۱۶۲) علاوه بر این اما امور دیگری نیز وجود دارند که در نفوذ مرجعیت نقش ایفا میکنند؛ حوزهی تدریسِ مرجع، بیتِ مرجع، کمیّت مقلّدان و ارتباط با جریانهای سیاسی از جمله عواملی مؤثر در نفوذ مرجعیت هستند.
مؤلف کتاب، این امور را برمیشمرد تا به فصل سوم برسد و در آنجا به نقش مراتب روحانیت در تحولات تاریخ معاصر ایران بپردازد. جنبش تنباکو، مشروطه، ملیشدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی ایران از جمله مواردی است که وی میکوشد تا نقش روحانیت را در این وقایع به تصویر بکشد. در این فصل به نقش حضرات میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، آیتالله بروجردی، امام خمینی و برخی دیگر از مراجع اشاره میشود و نقش آنها در بسیج نیروهای مردمی، تأثیر آنها بر سیاستهای حکومتی و همچنین نقش آنها بر فعالیتهای فرهنگی نشان داده شده است.
این کتاب را عبدالرسول یعقوبی در ۴۶۶ صفحه نگاشته و انتشارات مؤسسه پژوهشی امام خمینی آن را در تابستان ۱۳۹۶ منتشر کرده است. سیدهادی طباطبایی- مباحثات