«کلید فهم عاشورا» کتابی است که به شرح و تفسیر وصیتنامه امام حسین(ع) به محمد بن حنفیه میپردازد و توسط دکتر محسن اسماعیلی به رشته تحریر درآمده است. این اثر در ده گفتار تنظیم شده و هر گفتار به یکی از ابعاد مهم وصیتنامه و اهداف قیام امام حسین(ع) میپردازد. این وصیتنامه و شرح آن، نه تنها ابعاد اعتقادی و اخلاقی قیام عاشورا را تبیین میکند، بلکه نشان میدهد حرکت امام حسین(ع) یک قیام صرفاً سیاسی یا نظامی نبوده، بلکه حرکتی اصلاحگرانه با هدف احیای ارزشهای دینی و انسانی در جامعه اسلامی است.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، کتاب «کلید فهم عاشورا» سومین کتاب عاشوراپژوهانه دکتر محسن اسماعیلی است که در ۱۷۵ صفحه از سوی انتشارات روزنامه اطلاعات منتشر شد. این کتاب، نخستین شرح و تفسیری است که بر وصیتنامه امام حسین (ع) به محمدبن حنفیه نگاشته شده و با بررسی سند و تبیین مفاد آن، راهنمای فهم دقیق و تحلیل بزرگ ترین حماسه تاریخ است.
عنوان گفتارهای دهگانهای که «کلید فهم عاشورا» به شمار میرود به ترتیب زیر است:
گفتار نخست: حسین (ع) وصیّت میکند
گفتار دوم: حسین (ع) مرام نامه مینویسد
گفتار سوم: حسین (ع) شهادت میدهد
گفتار چهارم: حسین (ع) متّهم میشود
گفتار پنجم: حسین (ع) تبیین میکند
گفتار ششم: حسین (ع) جامعه ساز است
گفتار هفتم: حسین (ع) امر به معروف و نهی از منکر میکند
گفتار هشتم: حسین (ع) احیاگر سیره نبوی و علوی است
گفتار نهم: حسین (ع) فقط داوطلب میپذیرد
گفتار دهم: حسین (ع) بر خدا توکّل و انابه میکند
به نقل از متون معتبر، امامحسین(ع) پیش از آغاز قیام، وصیتنامهای خطاب به برادرشان محمد بن حنفیه نوشتند و در آن ضمن مرور بنیادهای اعتقادی دینی، دلیل کارشان را بازگو کردند.
وصیتنامه امام حسین(ع) به محمد بن حنفیه هنگام خروج از مدینه به مکه نوشته شد. در این وصیتنامه، امام حسین(ع) ضمن شهادت به توحید، نبوت و معاد، اهداف قیام خود را به روشنی بیان میکند: قیام نه برای قدرتطلبی، فساد یا ظلم، بلکه برای اصلاح در امت پیامبر(ص)، امر به معروف و نهی از منکر و احیای سیره پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) بوده است. امام حسین(ع) هدف خود را تنها اصلاح جامعه اسلامی معرفی میکند و تصریح مینماید که میخواهد این هدف را از راه امر به معروف و نهی از منکر محقق سازد تا سبک زندگی مردم به همان صورتی که پیامبر(ص) و امام علی(ع) میخواستند، بازگردد. امام حسین(ع) با تأکید بر “إنما” در وصیتنامه، هدف خود را منحصر به اصلاح جامعه دانسته و هر هدف دیگری را نفی میکند. امام تصریح میکند که اصلاح جامعه بدون امر به معروف و نهی از منکر ممکن نیست و کسی که این وظیفه را بر عهده میگیرد، باید خود عامل به معروف و تارک منکر باشد. امام حسین(ع) حتی در شرایط سخت، بر رعایت دقیق موازین شرعی و اخلاقی تأکید دارد و هرگونه اقدام خلاف شرع را مردود میداند. در پایان وصیتنامه، امام حسین(ع) بر توکل و بازگشت به خداوند تأکید میکند و این مضمون را برگرفته از آیه شریفه هود: ۸۸ میداند: «وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ».
آنچه در پی میآید، بخشهایی از فصل ششم کتاب کلید فهم عاشوراست زیر عنوان «حسین(ع) جامعهساز است».
در این جمله از وصیت امام حسین(ع) که فرمود: «إنما خَرَجتُ لطَلَب الإصلاح فی اُمۀ جَدی محمد(ص): تنها براى تحقق رستگارى و صلاح امت جدم قیام نمودم»، چندین نکته مهم وجود دارد.
اخلاص، نخستین شرط جامعهسازی
نخستین نکته، حصر موجود در کلام است که با کلمه «إنّما» بیان شده است. امام فرمودند که «اصلاح» تنها هدف او از قیام است و جز آن هدفی ندارند. این از سویی تأکید بر نفی اتهامهای ناروا و تکذیب «سرمستى و طغیان و فساد و ستم» است، و از سوی دیگر، اشارهای به اخلاص که شرط لازم برای موفقیت در اصلاحطلبی دینی است؛ چنانکه حضرت شعیب(ع) نیز گفت: «إن أُریدُ إلا الإصلاحَ ما استَطَعتُ و ما تَوفیقی الا بالله، عَلَیه تَوکلتُ و الَیه اُنیبُ: تاجاییکه توان دارم، جز اصلاح [امور شما] را نمیخواهم. موفقیتم فقط در گرو [یاری] خداست، بر او توکل کردم و [با توجه و اخلاص] به او بازمیگردم»(هود، ۸۸).
حسین(ع) هم وصیت خود را با همین آیه پایان میبخشد. آن کس که بخواهد از نمد اصلاحات اجتماعی، کلاهی هم برای خویش دست و پا کند، یا در مسیر اصلاح از غیر خدا و روشهای غیر الهی استفاده کند، از جمله مفسدانی است که میگویند: «انما نَحنُ مُصلحون» (بقره، ۱۱). این یکی از رازهای تأکید پیامبران خدا بر آن است که برای کوششهای طاقتفرسایی که میکنند، پاداشی از مردم نمیخواهند. این تنها حضرت هود(ع) نبود که میگفت: «ای قوم من! در برابر رساندن پیامهای خدا، هیچ پاداشی از شما نمیخواهم، پاداشم فقط بر عهده کسی است که مرا پدید آورده است» (هود، ۵۱)؛ چنانکه خاتم پیامبران هم نمیخواست (انعام، ۹۰). اخلاص و چشم ندوختن به پاداش مردم، کلام آنان را نافذتر و حجت را بر مردم تمامتر میساخت. اگر پیامبران برای اصلاح وضعیت مردم، انتظار مادی و مطالبه دنیوی میداشتند، شاید برخی به خیالات بیهوده گرفتار میشدند؛ اما وقتی جز خیر و سعادت مردم چیزی نمیخواهند، چرا باید به دیده تردید نگریسته شوند؟ این چنین است که خدای متعال با لحنی کنایهآمیز خطاب به رسول خویش میفرماید: «آیا از آنان [برای ابلاغ پیام وحی] پاداشی میخواهی که از خسارتش سنگینبارند، [و به این علت ایمان نمیآورند]؟!» (طور، ۴۰).
در داستان حضرت موسى و شعیب(ع) آمده است: زمانى که موسى نزد شعیب رفت، شعیب آماده خوردن شام بود و گفت: «جوان! بنشین و شام بخور.» موسى گفت: «پناه بر خدا!» شعیب گفت: «چرا؟ مگر گرسنه نیستى؟» موسى گفت: «چرا، اما مىترسم این پاداش آبى باشد که براى دخترانت از چاه کشیدم. من از خاندانى هستم که اگر همه زمین پر از طلا شود، کمترین کار آخرت را به آن نمىفروشیم.» شعیب گفت: «به خدا این پاداش آن کار تو نیست، بلکه میهماننوازى و اطعام، رسم و عادت ما و پدران ماست.» در این هنگام بود که موسى براى خوردن شام نشست.۱
علی(ع) فرمود: «لایقیمُ اَمرَ الله سُبحانَهُ الا مَن لایصانعُ، و لا یضارعُ، و لایتبعُ المَطامع: فرمان حق را برپا نمیدارد، مگر کسی که سازش ندارد، و در برابر دیگران زبونی نمیکند، و دنبال طمعها نمیرود»؛۲ بنابراین قطع طمع از آنچه مردم دارند، از شروط اقامه احکام و اوامر الهی است.
تعبد، دومین شرط جامعهسازی
نکته دوم آنکه امام اصلاح امت پیامبر را هدف گرفته است؛ نه اصلاح دین پیامبر را! این اشتباه بزرگی است که گاهی در ترجمه یا فهم این عبارت واقع شده و میشود. انتخاب عنوانی مانند «عاشورا و مسأله اصلاح دین»، به یقین ناشی از غفلت است و مقصودشان این نیست که سالار شهیدان در پی اصلاح دین بود. «دین پیامبر» که نقص و انحرافی نداشت و ندارد تا نیازمند اصلاح باشد. آنچه نیازمند اصلاح به شمار میرود، «امت پیامبر» است که در فهم یا عمل به معارف ناب و احکام حیاتبخش دین دچار خطا و انحراف شد یا میشود.
اصلاح امت پیامبر نیز جز از طریق ترویج و برپاداشتن دین نیست. پس دیگر شرط موفقیت در جامعهسازی، تعبد و تعصب نسبت به عقاید، احکام و اخلاق دینی است. این همان سازشناپذیری لازم است که امیر مؤمنان(ع) در حدیثی که نقل شد، آن را شرط اقامه امر خدا معرفی فرمود. حسین(ع) اعلام کرد که قصدی جز اصلاح جامعه مسلمانان ندارد و میخواهد این هدف را از راه «امر به معروف و نهی از منکر» محقق سازد و سبک زندگی مردم را به همان صورتی بازگرداند که جد و پدرش میخواستند. ناگفته پیداست کسی که میخواهد «امر به معروف و نهی از منکر» نماید، نبایست خود تارک معروف یا عامل به منکر باشد.
بر اساس همین بینش صحیح، امام سخت مراقب بود تا هیچ روش یا اقدام خلاف شرعی در سپاهش رخ ندهد، حتی اگر به پیروزی ظاهری بینجامد؛ برای نمونه، در نخستین رویارویی با حُرّ و همراهانش، زهیر بن قین گفت: «براى ما جنگیدن با این گروه کم، آسان تر است از جنگیدن با افراد زیادى که در پشت سر آنهاست و به خدا طولى نخواهد کشید که لشکر زیادى به پشتیبانى اینها برسد و آن وقت دیگر ما تاب مقاومت در برابرشان را نخواهیم داشت.» امام(ع) در پاسخ فرمود: «من هرگز شروعکننده جنگ نخواهم بود.»۳
پیروزی ظاهری و صوری از طریق زیر پا نهادن ارزشهای دینی، شکست باطنی و واقعی است. اگر چشم باطن کسی بر اثر سازش و ترس و طمع کور نشده باشد، میبیند که با نقض غرض، هیچگاه نمیتوان به غرض دست یافت. باید این حقیقت تابناک را در حدیثی درسآموز از آن حضرت برای تمام عرصههای زندگی فردی و اجتماعی خویش همواره به یاد داشته باشیم که مردى به حسین(ع) نوشت: «مرا دو کلمه موعظه کن.» ایشان نوشت: «مَن حاولَ أمراً بمَعصیۀ الله کانَ أفوتَ لما یرجُو و أسرَعَ لمَجئ ما یحذَر: هر که با نافرمانى خدا هدفى را بجوید، مطلوب خود را بیشتر از دست میدهد و به آمدن آنچه از آن دورى مىکرده است، بیشتر شتاب میبخشد.»۴
امام حتی به رعایت دقیق مکارم اخلاقی نیز حساسیت نشان میداد؛ چه رسد به موازین شرعی. از اینروی هنگامی که عصر تاسوعا، شمر حضرت عباس(ع) و برادرانش را خواهرزادگان خود خواند و برای دادن اماننامه آنان را صدا زد، آن عبد صالح و وفادار پاسخش را هم نداد؛ ولی امام فرمود: «پاسخش را بدهید، هرچند تبهکار است؛ زیرا در هر حال، خویشاوند شماست»؛۵ یعنی امام از ادای حق خویشاوندی همچون شمر نیز در آن موقعیت چشم نمیپوشد.
بلندهمتی؛ سومین شرط جامعهسازی
سومین و شاید مهمترین نکته در این عبارت، تمرکز امام بر اصلاح امت است؛ نه افراد امت. «امت»؛ یعنی جماعتی که مرکزیت مشترک دارند و امر واحدی آنها را به هم پیوند میدهد. پس «امت رسولالله» یعنی «همه» کسانی که پیامبر را قبول کرده و ادعای پیروی از او میکنند. مقصود این است که هدفگذاری امام بر اصلاح جامعه اسلامی بود، نه فقط اصلاح افراد آن جامعه. درست است که اصلاح و هدایت تکتک انسانها اهمیت و ارزشی بس والا دارد، اما همتهای بلند به جای بسنده کردن به اصلاح افراد، بر هدایت و سالمسازی فضای عمومی جامعه متمرکز میشود، و هر چه این همت بلندتر باشد، پرقیمتتر است تا آنجا که علی(ع) فرمود: « قَدرُ الرجل علی قَدر همته: ارزش هر کس به اندازه همت اوست»۶ و فرمود: «مَن شَرُفَت همتُهُ عَظُمَت قیمَتُه: هر که همتش والا باشد، ارزشش عظیم می شود»۷ و نیز فرمود: «خَیرُ الهمَم أعلاها: بهترین همتها بلندترین آنهاست.»۸
همت بلند امتیاز و ملاک انسانیت است و بلکه به تعبیر امام باقر(ع): «لا شَرَفَ کبُعد الهمّه: هیچ شرافت و افتخارى، همچون بلندهمتى نیست.»۹ یکی از شارحان نهجالبلاغه نوشته است: «بلندهمتی خُلقی است که فقط در انسان وجود دارد و در سایر حیوانات نیست؛ زیرا آنان تنها به کارهایی و بهاندازهای قادرند که در سرشت آنها قرار داده شده است» و در توضیح بیشتر میگوید: بلندهمتی حالتی است پسندیده در میان دو صفت رذیله. از سویی، بلندپروازی و زیادهخواهی است که در اصطلاح حکما «تَفَتح» خوانده میشود و از سوی دیگر، کوتاههمتی است که به آن «دنائت» گفته میشود. تَفتح آن است که انسان به دنبال اموری باشد که امکان آن را ندارد؛ در مقابل، دنائت وانهادن شایستگیها به دلیل ضعف نفس است. هر دو اینها، مذموم هستند و حد تعادل آنها همان بلندهمتی است.۱۰
نتیجه آنکه هر کس همتی بلندتر داشته باشد، درجه بالاتری هم دارد. حتی پیامبران خدا نیز دارای مقامات یکسان نیستند و برخی بر برخی دیگر فضیلت دارند؛ قرآن کریم تصریح میکند: «از میان پیامبران، بعضی را بر بعضی برتری بخشیدیم. از آنان کسی است که خدا [بیواسطه] با او سخن گفت، و بعضی از آنان را به مقام و درجاتی بالا برد، و عیسی بن مریم را معجزات روشن دادیم و او را به وسیله روحالقدس توانایی بخشیدیم» (بقره، ۲۴۳). این تفاوت مقامات، بر مبنای میزان بلندهمتی آنان است. پیامبرانی والاترند که همتی بالاتر دارند و به اصطلاح «اولواالعزم» یعنی «صاحب اراده» نامیده شدهاند.
حضرت سیدالشهدا(س) برترین همتها را داشت؛ زیرا آن گونه که دخترش نقل کرده است، از جد بزرگوارش شنیده بود: « إن اللهَ یحب مَعالی الاُمور و أشرافَها، و یکرَهُ سَفسافَها: خدا کارهاى بزرگ و والا را دوست مىدارد و کارهاى پست را ناپسند مىشمرد.»۱۱ همین بلندهمتی است که او را از دیگران متمایز ساخت تا بتواند در برابر هر تهدید و تطمیعی ایستادگی کند.
علت برتری و اولویت جامعهسازی
بیتردید جامعهسازی مهمتر و مؤثرتر از ساختن افراد است؛ چرا که در آن صورت، شتاب و گستره هدایت افراد هم بسیار بیشتر خواهد شد. اگر فضای عمومی و گفتمان حاکم بر یک جامعه اصلاح شود، از دو جهت بهتر و مؤثرتر است: یکی از آن جهت که غالب افراد خود به خود همسو با جماعت هستند، و دیگر از آن جهت که در فضای سالم و صالح، فساد تحمل نمیشود و نظارت اجتماعی اهرم فشار کارآمدی برای آن گروه از افرادی است که به هر دلیل منحرف گشتهاند. برای همین است که در هر «امت» و جامعهای، کوچک یا بزرگ، باید ابتدا فضای حاکم بر آن را اصلاح کرد. این قاعدهای است که از اجتماع کوچک خانواده گرفته تا اجتماع آموزشی، محلی، شغلی، کشوری یا جهانی صادق است. تکرار میکنم که از سرنوشت یک فرد هم نباید غافل شد یا از آن چشم پوشید. گاه ممکن است اصلاح یک فرد منجر به اصلاح یک جامعه گردد؛ اما این یک استثنا به شمار میرود و در فضای مسموم کمتر میتوان به سلامت افراد دل بست.
————————————————
پینوشتها:
۱٫ میزانالحکمه، ج۳، ص۳۷۳٫
۲٫ نهجالبلاغه، حکمت ۱۱۰٫
۳٫ سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۱۹۲٫
۴٫ میزانالحکمه، ج۴، ص۲۶۷٫
۵٫ اللهوف، ص۸۸ ـ۹۰٫
۶٫ نهجالبلاغه، حکمت۴۷٫
۷٫ میزانالحکمه، ج۱۳، ص۴۲٫
۸٫ همان، ص۴۰٫
۹٫ همان، ص۴۱٫
۱۰٫ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۸، ص۱۷۵٫
۱۱٫ دانشنامه امام حسین(ع)، ج۱۴، ص۱۳۸٫