شبکه اجتهاد: هر ساله در ایام ماه محرم بحث هدف حرکت امام حسین علیهالسلام در محافل مختلف مورد بحث و گفتگو قرار میگیرد؛ از جمله این ادعای نادرست که امام حسین علیهالسلام در کربلا قصد بیعت با یزید را داشت و شمر نگذاشت که این کار را انجام شود و تفسیری از حرکت امام حسین علیهالسلام در ذهن این افراد وجود دارد و ریشه این سخن عبارتی است از تاریخ طبری و چند کتاب دیگر که امام در گفتگو با عمر سعد گفته است: مرا بین سه راه مخیر کنید؛ «أَنْ یَرْجِعَ إِلَى الْمَکَانِ الَّذِی أَتَى مِنْهُ أَوْ أَنْ یَسِیرَ إِلَى ثَغْرٍ مِنَ الثُّغُورِ فَیَکُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَهُ مَا لَهُمْ وَ عَلَیْهِ مَا عَلَیْهِمْ أَوْ أَنْ یَأْتِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَزِیدَ فَیَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ فَیَرَى فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ رَأْیَهُ». استاد سید احمد مددی در گفتار پیشروی به نفی این ادعا پرداخته است و تحلیلی جدید پیرامون قیام سیدالشهداء ارائه میدهد که میخوانید؛
نفی ادعای قصد بیعت با یزید
با قرائن متنی که ما داریم، این که امام قصد بیعت با یزید را در کربلا و بعد از قضایای مسلم داشته، نادرست و نامربوط است. در همان تاریخ طبری که معمولا مبنای بقیه نقلها از این کتاب است و یا در مقتل ابومخنف که این سه مطلب نقل شده است، در ادامه متن اسم عقبهبنقیاس ذکر شده است و مطلبی از او نقل شده که حقیقت امر را مشخص میکند. این فرد از نزدیکان امام بوده و روز عاشورا ترسیده و امام را تنها گذاشته است. وی آدم زرنگ و چابکی بوده و توانسته فرار کند و نقلهای زیادی از وقائع کربلا دارد و نقلهایش هم معمولا قابل استناد است، چرا که همیشه همراه امام بوده است. عقبهبنقیاس در ادامه روایت میگوید: من همیشه در کنار امام بودهام و هیچ وقت از این حرفها نزد. اصلا قصد بیعت با یزید را نداشت. طبری و دیگران، با این که آن نقل را آوردهاند، اما خودشان این عبارت را هم آوردهاند که مشخص میکند این عبارت را دقیق نمیدانستهاند. به خاطر این قضایا و قرائن زیادی که هست این عبارت نامربوط است و سندیت دقیقی ندارد و به احتمال زیاد توسط دیگران جعل شده است.
تحلیلی جدید پیرامون ماهیت قیام سیدالشهداء
تحلیلی از واقعه عاشورا دارم که قرائن تاریخی فراوانی هم برایش دارم و از صدر اسلام تاکنون کسی این تحلیل را بیان نکرده است. حتی یکی از محققان عاشورا ـ در تهران ـ که حدود ۲۰ نظر در مورد عاشورا را جمع کرده است، با من تلفنی صحبت کرد و وقتی بنده تحلیل خودم را گفتم میگفت: ما با این همه تحقیق این نظر را تا به حال از کسی نشنیدهام.
تحلیل این است که امام حسین علیهالسلام علیه یزید قیام نکرد، بلکه یزید علیه امام قیام کرد. به عبارتی بعد از معاویه از یک سو امام حسین علیهالسلام، حاکم اسلامی را فردی میدانست که به احکام و شریعت عامل و عالم باشد و از سوی دیگر جامعه اسلامی نیز حاکمیت امام حسین علیه السلام را پذیرفته بود و امام حاکم بود. در زمان معاویه با صلحی که امام حسن انجام داد، جامعه اسلامی معاویه را پذیرفت ولی بعد معاویه، یزید به هیچ وجه جایگاه حاکم را نداشت و در همان زمان هم در کوفه بحثهای زیادی بر سر حاکمیت یزید بعد از معاویه مطرح شد. لذا قصد یزیدیان این بود که علیه امام کودتا و قیام کنند و ایشان را با محاصره ترور کنند و از بین ببرند تا بدون رقیب حاکمیت یزید را اثبات کنند. جو جامعه اسلامی به هیچ وجه یزید را به عنوان حاکم نمیپذیرفت و معاویه با ارعاب و پول میخواست جا برای یزید باز کند ولی جامعه اسلامی بعد از معاویه، یزید را در حد حاکم اسلامی نمیدانست لذا بیعت با او را خیلیها حرام میدانند چه برسد به امام حسین علیهالسلام که خود را حاکم به حق میدانست و جامعه اسلامی ایشان را حاکم میدانست، لذا ایشان بیعت با مثل یزید را حرام میدانست.
قرائنی هم برای این تحلیل داریم؛ مثلا یزیدیان در عاشورا، راه را بستند و نگذاشتند کسی بیاید و با ارعاب و پول، نیرو جذب کردند تا جلوی حرکت یاران امام حسین علیهالسلام را به کربلا ببندند. این نشان میدهد که امام یارانی داشت و جامعه اسلامی تا آخرین لحظه قصد داشت از حاکم اصلی خودش حمایت کند ولو به شمشیر و جنگ؛ برای مثال در تاریخ داریم که راههای کوفه را بستند و به زور از پیوستن به ایشان جلوگیری کردند و بعضیها هم به زور و از راه شط خود را به امام رساندند. یا در تاریخ نقل است فردی که در بعضی نقلها داماد امام هم معرفی شده است، با ۱۲ هزار نفر از بصره به سمت کربلا راه افتاده بود و وقتی رسید که واقعه کربلا رخ داده بود. همچنین قضایای حر و غیره نشان میدهد که اینها قصد ترور امام را داشتند و حاکمیت خودشان را با وجود امام در خطر میدانستند؛ لذا حاکم جامعه اسلامی امام بود و میخواستند با حذف ایشان، با ارعاب حکومت خود را تشکیل دهند. علاوه بر بصره و کوفه، از مناطق مختلف اسلامی نیز گروههایی قصد پیوستن به امام را داشتند که خیلیها دیر رسیدند و بعدها قیامهایی را انجام دادند.
بعد از امام حسین علیهالسلام هم بسیاری از مسلمین تقریبا با یزید بیعت نکردند و با زبیریان بیعت کردند تا جایی که عبدالله زبیر تا همدان ایران والی داشت. این نشان میدهد که جامعه اسلامی در آن عصر یزید را به عنوان حاکم قبول نداشت و یزید میخواست با کودتا خود را جای پدر خود بنشاند. اگر امام زنده میماند، قطعا در نظر جامعه اسلامی اولی به عبدالله زبیر بود.
همچنین امام در جاهای مختلف بیان کردند که « مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ وَ السَّلَامُ.» این نشان میدهد که امام و حاکم جامعه اسلامی در نظر امام کسی بود که توانایی اجرای احکام الهی را داشته باشد و یزید را به عنوان حاکمی اینچنین نمیپذیرفتند.
با توجه به قرائن فوق حاکم جامعه اسلامی امام بوده و این همان شجره طیبهای است که از زمان پیامبر بود؛ یزید نیز همان شجره خبیثهای است که علیه جریان حکومت اصیل کودتا میکند. همچنانکه ابوسفیان علیه پیامبر اقدام میکرد ولی هیچکس او را حاکم اسلامی نمیدانست یا معاویه علیه امیرالمومنین علیه السلام در جنگ صفین اقدام میکرد و باز هیچ کس او را حاکم اسلامی نمیدانست. در زمان امام حسین علیهالسلام هم یزید میخواست همین کودتا را رقم بزند و لذا راهها را بست، میخواست به زور برای خودش بیعت بگیرد تا به جامعه اسلامی بفهماند که امام با او بیعت کرده است و در نهایت در کربلا ایشان را محاصره و شهید کردند. در حالی که جامعه اسلامی امام را حاکم میدانستند. لذا عبارت درستتر در مورد حرکت امام حسین علیهالسلام این است که بگوییم امام قیام نکردند علیه یزید بلکه یزید با کودتا علیه امام حرکت کرد و به عبارتی یزید علیه امام قیام کرد و با ارعاب و نفوذی که داشت، ایشان را ترور کرد.
با سلام و احترام
به نظر می رسد ناقل محترم به درستی فرمایشات استاد را نقل نکرده اند. چرا که بعضی از نقل ها محل تأمل است. مثلاً گفته اند:
«جامعه اسلامی نیز حاکمیت امام حسین علیه السلام را پذیرفته بود و امام حاکم بود.»
واقعاً چه قرینه ای برای این ادعا وجود دارد؟ چه نقل تاریخی قابل اعتنایی مبنی بر پذیرش حاکمیت امام حسین علیه السلام وجود دارد که چنین ادعا شده است ؟ بلکه نقل ها و قرائن تاریخی بر خلاف این مدعاست.
دیگر آنکه حاکم بودن امام به چه معناست ؟ آیا حاکم بودن به غیر از معنای بسط ید و سلطه سیاسی است ؟ در این صورت امام در چه زمانی چنین بسط ید و سلطه ای داشته اند که چنین ادعایی مطرح شود.
و معلوم است که وقتی نه امام مورد پذیرشند و نه حاکم، ادعای قیام یزید علیه امام بی پایه و اساس می شود و این نظریه جایگاهی نمی یابد.
از بعد دیگر، ما روایاتی داریم که امام را قائم معرفی کرده اند و از این جهت هم قیام امام تایید می شود.
امیدوارم ناقل محترم با مراجعه مجدد به استاد نقل خود را اصلاح نمایند.