اختصاصی شبکه اجتهاد: در قرآن کریم از گروهی یاد میشود که به دلیل عدم استحکام در باورها، نسبت به اصول و مبانی دینی در تردید و شک قرار دارند. از این رو رفتارهای دوگانه آنها باعث ضعف قوای دفاعی و اتحاد در جامعه اسلامی است. مروری بر ویژگیهای این افراد از دیدگاه قرآن در آستانه انتخاب هیئت دولت، میتواند باعث شناخت و عدم قرار گرفتن چنین افرادی در مراکز تصمیمگیری توسط دولت محترم و شورای راهبردی و مجلس شورای اسلامی باشد. در نتیجه به دور از هیاهوهای سیاسی و هر گونه بر چسبزنی و اشاره به فردی خاص، موجب همیاری با دولت منتخب کشور شود.
قرآن از افرادی به عنوان «الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَض» نام میبرد که با بررسی خصوصیات آنها مشخص است که قرآن صلاحیت این افراد را برای مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی تایید نمیکند. این ترکیب واژگانی ۱۲ بار در قرآن در آیات بقره(۲)، ۱۰، مائده (۵)، ۵۲ ، انفال (۸)، ۴۹ ، توبه (۹)، ۱۲۵، حج (۲۲)، ۵۳ ، نور (۲۴)، ۵۰ ، احزاب (۳۳)، ۱۲، ۳۲ ، محمد (۴۷)، ۲۰، ۲۹ ، مدثر (۷۴)، ۳۱ استفاده شده است. که در آیه احزاب (۳۳)، ۳۲ «الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» به صورت مفرد آمده است. معنای ظاهری «الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَض» یعنی کسانی که در باطن خود بیماری معنوی دارند و ایمانشان دچار نقصان و مریضی است و منشاء این بیماری “شک” در باورها دانسته شده است(۱). چنان که بیمارى جسمى، بدن را سست مینماید و از استقامت باز میدارد و در اثر اختلال دستگاه هاضمه اشتهاء کاسته میشود و غذاى مطبوع در ذائقه نامطبوع میگردد و عضو وظیفه طبیعى خود را انجام نمیدهد، بیمار روحى نیز حقایق و معارف را درک و هضم نمىنماید و بر پاى برهان و دلیل مستقیم نمىماند و بر عقیده ثابتى نمیتواند اتکاء نماید(۲). از این رو این افراد دوگانگی و تزلزل در رفتار و اندیشه دارند.
از بررسی مجموع ۱۲ آیه مشخص میشود که این افراد با ظاهر ایمانی ظاهر میشوند و در بین مسلمین زندگی میکنند و کلمه ایمان بر زبان آنها جاری شده(۳)و صدای قرآن به گوش آنها میرسد ولی صدای حق نه تنها در نزدیک شدن آنها به حق کمکی نمیکند بلکه نزول آیات موجب فزونی بیماری آنها است (توبه(۹)، ۱۲۴، ۱۲۵) چون با تاویلهای گوناگون این نداهای واضح و حق آیات الهی را به دلخواه خویش تفسیر میکنند. از این رو نسبت به حکم الهی اطمینان خاطر ندارد و گمان میکنند سرنهادن کامل به احکام الهی موجب ضرر و زیان آنها [یا اجتماع] خواهد شد (نور(۲۴)، ۵۰).
این گروه در باطن بر این باورند که دین خدا و رسولش (ص) مردم را فریب داده است (انفال(۸)، ۴۹). و اعتقادی به توکل بر خدا ندارند (ر.ک: همان) و در حقیقت وعده نصرت الهی در سایه «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ» (محمد(۴۷)، ۷) در باور آنها رسوخ نکرده است و وعده فتح الهی را باور ندارند (شیخ طوسی، التبیان، ج۸، ص۳۲۲). از این رو به سبب همان مریضی قلبی در پی این هستند که با کفار و مخالفان برنامه دوستی داشته باشند و همواره اشتیاق به همکاری سیاسی و اجتماعی [پنهانی] با آنها دارند که مبادا آسیب احتمالی از ناحیه اهل کتاب و مخالفان به آنها برسد (مائده(۵)، ۵۲) ولی اگر نصرتی از سوی خدا برای مومنان پیش آید از این قرار و مدار پنهانی خود با مخالفان پشیمان خواهند شد (همان).
این گروه برای پیشبرد اهداف خود اهل دروغ هستند (بقره(۲)، ۱۰) اگر کسی از وعدههای الهی و مبانی حق سخن بگوید حتی او را دروغگو میدانند و در باطن خواهند گفت که وعدههای خدا و رسولش (ص) جز فریب نیست (احزاب(۳۳)، ۱۲) لذا باور و اعتقادی به مقاومت و ایستادگی ندارند و چون آیات مربوط به جهاد نازل میشود چون مردگان سست میشوند (محمد(۴۷)، ۲۰) و پیروزی را نه در مقاومت و ایستادگی بلکه فقط راه چاره را سازش با دشمنان میدانند. این گروه همواره در جامعه پیامها و شایعاتی که موجب روحیه مسلمین تضعیف شود را به گزاف اشاعه میدهند (احزاب(۳۳)، ۶۰) و همواره در صدد به رخ کشیدن قوای دشمن هستند و خواهند گفت که «مشرکان برای جنگ و حمله بر علیه مسلمین اجتماع کرده اند و شهر دیگر جای ماندن و اقامت نیست» (احزاب(۳۳)،۱۳ و ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۵۸۰). آنها اعتقادی به قوای ایمانی و تسلیحاتی داخلی ندارند و باور دارند که مسلمانان قوای کافی برای مقابله با دشمن ندارند. و از این رو به بهانههای واهی همواره از جهاد و ایستادگی شانه خالی خواهند کرد (احزاب(۳۳)، ۱۳) در نتیجه راهبرد گفتمانی آنها با دشمنان از سر قوت و باور به داشتهها نیست.
مرحوم طالقانی این گروه را اینگونه معرفی مینماید: «این دسته مردمىاند که گفتارشان با رفتار و رفتارشان با نیات قلبى و همه اینها با ادراکات فطرى و وجدانیشان منطبق نیست، و دچار اختلال فکرى و تجزیه قواى باطنى و ناهماهنگى نفسانىاند، خطر این دسته براى هر جمعیت هم فکرى بیش از کافران است و کمتر شناخته مىشوند، اینها از پرتو نور گریزان هستند. در هر سوراخی به سر مىبرد و هرگاه خطرى از سویى به او متوجه شد از سوى دیگر خود را میرهاند. این اشخاص ناتوان از جهت تفکر و تصمیم مىباشند؛ بدین جهت خود را با هر جمعیت و محیطى تطبیق میدهند و روىهاى گوناگون دارد تا به هر رویى مردمى را بفریبند.
سقراط، باطن اینگونه مردم را بررسى کرده، میگوید: گویا جانوران گوناگونى در درون آنان جاى گرفته یا پیکرهایست که سرهاى مختلف دارد، که به حسب هر محیط و زمانى سرى بیرون مىآورد، گاهى در چهره انسان حق جو و عدالتخواه در مىآید، گاهى در برابر زیر دست چهره درنده گرگ و پلنگ نشان میدهد و در برابر قدرتهاى ظاهرى چون روباه دم مىجنباند و تملق مىگوید و از چشمش آثار ضعف و فروتنى ظاهر مىگردد، گاه چون خوک بهر حرامى پوزه مىدواند، گاه تنها یک جانور شهوانى دیده مىشود، گاهى بازیگر و استهزا کننده بهر حقیقت و مخالف با هر عمل ثابت و جدى است، این بازیگران مردمان زرنگ و دیپلمات و سیاستمداران توانا خوانده مىشوند.
این افراد بر عقیده ثابتى نمیتواند اتکاء نماید و از تفکر درست و توجه به خداوند و عبادت و خدمت و کمک به مردم لذت نمىبرد و مانند مالیخولیایى از آنچه نباید بترسد مىترسد و از آنچه باید بترسد نمىهراسد و پند و انذار در وى تأثیر نمىنماید. اینها با ساخت و سازها و بند و بستها میکوشند که هر چه هست بحال خود نگهدارند تا هر چه بیشتر بهرهبردارى نمایند و بر وضع موجود مسلط باشند»(۴).
در نهایت منافقان و کسانی که در قلبشان مرض وجود دارد و کسانی که شایع پراکنی میکنند تهدید شدهاند که اگر از کارهای زشت دست برندارند مورد لعن قرار خواهند گرفت (احزاب(۳۳)، ۶۱) اگر چه در این آیات سه گروه منافقین و بیمار دلان و شایع پراکنان تهدید شدهاند اما این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که برنامههاى تخریبى سه گانه فوق همگى کار منافقان بوده و جدا ساختن آنها از یکدیگر جداسازى اوصاف است نه اشخاص و گروههای مختلف(۵)برخی نیز این گروه را همان منافقان در جامعه معرفی میکنند(۶)که متاسفانه در لباس اهل ایمان ظاهر میشوند.
از این رو شناخت این ویژگیها و پیشگیری و انتخاب صحیح، بهتر از انتخاب ناصحیح و در پی آن نالیدن و بعد به دنبال درمان و جرم شناسی ترک فعل مسئولان گشتن است.
نویسنده: حجتالاسلام سعید فاقدی، دبیر گروه فقه جامعه و فرهنگ مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)
—————————
۱- عیاشی، تفسیر العیاشى، ج۲، ص۱۱۸، ح ۱۶۴و طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۳۵
۲- طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۷۲
۳- شیخ طوسی، التبیان، ج۵، ص۱۳۶
۴- طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۷۵-۶۹
۵- مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص۴۳۰
۶- مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۲، ص۲۰۴. طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۷۲