شبکه اجتهاد: هر پدیدهای از افعال و رفتارهای انسان برای رشد خود نیاز به مدیریت دارد. علم هم یکی از افعال انسان است که بر اساس نیازها و ضرورتهای او به وجود میآید و برای رشد خود نیاز به مدیریت و نظارت آگاهانه دارد. مسائل علم، بهمرور زمان رشد کرده، افقهای جدید را به روی دانشمندان باز میکنند و کمکم ساختار دانش را شکل میدهند. ازاینرو هرچه بر تعداد مسائل افزوده شود، ضرورت مدیریتی که به علم «نگاه دستوری» داشته باشد، بیشتر حس میشود.
نگاه دستوری، عبارت است از نوعی خودآگاهی و مدیریت دانشمندان نسبت به روند کلی دانش با توجه به اهداف آن؛ بهعبارتدیگر، نظارت بر وضع کنونی و آیندهنگری علم. در این نگاه عالمان بر روند کلی علم نظارت دارند و جایگاه دقیق هر یک از مسائل را مشخص میکنند. ربط بین مسائل اصلی و فرعی را روشن میسازند و بر روشهای بهکار گرفتهشده در حل مسائل دقت دارند. بر ورودی و خروجی دانش کنترل دارند و آنها را بر موارد واقعی تطبیق میکنند. درست مانند فعالیت یک مهندسِ ناظر بر ساخت یک پروژهی عمرانی. مهندس وظیفه دارد بر روند ساختوساز نظارت داشته باشد. نوع و جنس مصالح را مشخص کرده و جایگاه بهکارگیری هرکدام را دقیق مشخص کند. همچنین بر روش ساختوساز اطلاع داشته باشد تا از اتلاف وقت و انرژی خودداری کرده و بهترین روش عملیات را برگزیند. گاهی ممکن است یک دانش از جریانات تاریخی، اجتماعی و حتی سیاسی تأثیرهای ناروا پذیرد. یا پای مسائلی به دانش باز شود که به خودی خود مفیدند و میتوانند موضوع تحقیق و پژوهش باشد، ولی جایگاهی در علم مورد بحث ندارند و نسبت به آن غریبه هستند. یا بخشی از مباحث علم صرفاً تئوریهای فرضی و غیرکاربردی هستند. حتی ممکن است روش حل مسائل سلیقهای شود. رفع تمام این آسیبها بر عهدهی دانشمندان هوشیار است که با نگاه دستوری، از بروز این مشکلات بهموقع جلوگیری کنند.
مهمترین ثمرهای که نگاه دستوری دارد، ممانعت از فرود علم و زمینهسازی برای فراز علم است. گاهی علم در رشد خود دچار رکود میشود و نیاز به جهشی دوباره دارد. ازاینرو کشف صحیح مشکل و رفع آن، بر عهدهی همین نگاه است که منجر به رشد تصاعدی خواهد شد. همچنین نیازهای علم را میشناسد و برای حل آنها برنامه میریزد؛ بنابراین تمرکز اندیشمندان را به سمت مسائل اصلی هدایت میکند نه مسائلی که یا در حاشیه هستند؛ یا چندان تأثیری ندارند؛ و یا بهصورت فرضی مطرح میشوند. از طرح نظرات نسخ شده نیز خودداری میکند و افقهای جدید را پیش روی دانش پژوهان قرار میدهند.
علم «اصول فقه» هم بهعنوان دانشی زنده و پویا، از «نگاه دستوری» بی نیاز نیست. نگاهی که جایگاه مسائل و ربط آنها را مشخص کند. از ورود مباحث فرضی و زائد جلوگیری کند؛ و خلأهای امروز استنباط را تابلوی حرکت دانشمندان قرار دهد. اصول فقه در عمر هزار و چهارصدسالهی خود دچار فرازوفرودهایی بوده، کمکم برخی مباحث به آن اضافهشده و از برخی کاسته شده است؛ بنابراین، نگاه دستوری بین اندیشمندان بوده است.
اصحاب ائمه (علیهم السلام) مانند هشام بن الحکم و یونس بن عبدالرحمن از اولین کسانی هستند که برخی مباحث این علم را تدوین کردند. به همت عالمانِ دینی، اندکاندک علم اصول به ساختار کلی خود رسید و مباحث آن بهصورت جامع تدوین شد. تا قبل از سید مرتضی (ره) بسیاری از مسائل علم کلام در اصول طرح میشدند و محل نقد و نظر بودند؛ اما سید مرتضی آنها را در «الذریعه» حذف کرد. این مباحث هرچند لازم بودند، اما به اعتقاد وی جایگاهی در اصول نداشتند و باید در علم کلام از آنها سخن به میان میآمد.
بعد از شیخ طوسی (ره) تا زمان ابن ادریس، دورهی رکود اصول است. در این دوران نظرات فقهی و اصولی شیخ حاکم بر فضای حوزه است تا اینکه بحث و نقد دوباره در مکتب حلّه احیا میشود. علامه حلی در «معارج الأصول»، مجدداً دست به پیرایش میزند و برخی مباحث را مانند معانی حرفیه از موضوع اصول خارج میداند؛ هرچند افقهای تازهای را به برخی مسائل باز میکند. مرحوم آخوند خراسانی تنها به علت ثمره نداشتن، از ارائهی بسیاری از مسائل و طرح آراء دیگران پیرامون آنها خودداری میکند. البته دوران اخباری گری، یک رکود جدی در اصول فقه است که علت پیدایش اخباریها و کنار رفتن اصول، باید در جای خود بحث شود.
بنابراین اصل «پیرایش و افزایش»، لازمهی رشد هر علمی و ازجمله اصول فقه است. البته اهمیت این کار در زمان ما که رشد دانشها تصاعدی است، دوچندان میشود. بر تمام مجتهدان و دانشمندان اصول فقه است که با نگاه دستوری به تمام مسائل اصول بنگرند. بالأخره یا مباحث غیرکاربردی در این علم وجود دارد یا ندارد. اگر مباحثی وجود دارند که اولاً ربطی به موضوع و هدف این دانش ندارند، نباید در این علم بحث شوند -هرچند اصل مسئله مفید باشد- اگر مسئلهای بهصورت فرضی طرحشده و مثال واقعی در فقه ندارد، سزاوار نیست وقت دانشپژوهان صرف یادگیری آن شود. همچنین افزایش اصول و راهیابی مسائلی که برای استنباط دین لازماند ولی اکنون کمتر از آنها صحبت به میان میآید، کاری بس ضروری است؛ بنابراین اولین گام برای رشد اصول، بحث و نظر پیرامون این مهم است و بررسیهایی برای لازم یا زائد بودن مسئلهای ضرورتی اجتنابناپذیر برای پیشرفت اصول فقه است.