شبکه اجتهاد: عباس خامهیار رایزن فرهنگی اسبق جمهوری اسلامی ایران در قطر به بیان خاطرهای از سخنرانی”شیخ یوسف قرضاوی” در مراسمِ افطارِ سال ۱۳۸۰ در مرکز فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دوحه قطر پرداخت.
۱۶ سال پیش در چُنین شبی …! عکس ِفوق یادگارِ مراسمِ افطارِ سال ۱۳۸۰ یعنی شانزده سال پیش در چنین شبی در مرکز فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دوحه ی قطر است.
همه ساله به مناسبت سالروز “جنگ بدر” و همزمان با سالروز میلاد امام حسن مجتبی(ع) و در آستانه روز جهانی قدس، ضیافت افطارِ باشکوهی با حضور علما، نخبگان، دانشگاهیان و اصحاب رسانه در مرکز فرهنگی ایران در قطر برگزار میشد. روحانی سرشناس قطری مصری تبار “شیخ یوسف قرضاوی” یکی از مدعوین ثابت این مراسم بود. پس از اقامت نماز جماعت، مراسم با سخنرانی اینجانب و ” شیخ ” و صرف افطار خاتمه مییافت. محور سخنرانی ها و گفتگوهای این سلسله مراسم، همواره تاکید بر وحدت و همبستگی در جهان اسلام بود و انعکاس آن روز بعد بر صفحه مطبوعات قطر با درج مقالات و گزارشهای متنوع.
از آنجائیکه این مراسم هرساله با عنوانی خاص نام میگرفت، لذا تاثیر فضای حاکم بر کلیت جهان اسلام بر نامگذاری هویدا بود. رمضان سال ۱۳۸۰، عنوانِ نشست ” لَم تَزل بَدر قائِمه و البُشری قادِمه و ما النَّصرُ الّا مِن عِندالله” بود. (بدر همچنان پابرجا و نوید دهنده بشارت است؛ و پیروزی از آن خداوند است ).
خاطرم چنین است که در آن سال بیان اینجانب اشاره به این نکته داشت که مهمترین سلاحی که میتواند امنیت امت اسلامی را تامین کند، وحدت میان همه مذاهب و طوائف است و این وحدت همواره هدف راهبردی انقلاب اسلامی از آغاز پیروزی بوده است. شیخ هم با بیان این که: وه! امروز چه نیازمند همبستگی دلها بر محور محبت و اراده ها هستیم، به این جمله رسید که ” ما نیازمند لطف خداوند و بخشش یک روزی همانند روز بدر هستیم”.
آن روزها ” شیخ ” روابط بسیار حسنهای با جمهوری اسلامی و ارتباط گستردهای با مرکز فرهنگی کشورمان داشت و همین سبب گشته بود به طور متوسط هفتهای یکبار دیدار و گفتگویی با یکدیگر داشته باشیم. او که پس از بازگشت از اولین و آخرین سفرش از ایران، با شگفتی خاصی از پیشرفت و روحیات ایرانیان تمجید میکرد و از گفتگوهایش با علما و مراجع حوزه سخن میگفت، گاه حتی اشاره به تاثیر تبلیغات مسموم محیط رسانه داشت که بر ذهن او نیز نقش نهاده بود: قرآن ایرانیان با قرآن دیگر مسلمانان تفاوت ندارد(!).
شیخ رییس اتحادیهای موسوم به ” اتحادیه علمای جهان اسلام ” بود و شاید بدین جهت همواره مورد آماج حملات وهابیت قرار داشت. قضاوتی برخاسته از عصبیت که او را سخت متاثر ساخته بود. روزی کتاب “القرضاوی فی المیزان” را که تازه توسط مصادر سعودی انتشار یافته بود، نشان داد و گفت: “دکتر عباس! ببین وهابی های بی انصاف با من چه میکنند”. نویسنده سعودی کتاب مذکور، قرضاوی را به خاطر دیدگاهش نسبت به مقوله هایی همچون زنان، رابطه اش با ایرانیان (و یا به تعبیر وهابیان روافض ) و … سخت مورد تهاجم قرار داده بود و همین مایه دل شکستگی شیخ بود که اصل وحدت را ترویج مینمود.
سالها گذشت، حوادث عراق و سوریه پیش آمد و به دلایل “معلوم! و نامعلوم! ” مواضع شیخ وحدت گرا تحولی تازه و ناباورانه یافت، بطوریکه مواضع جنجالی و خشونت آمیز وی بازتاب ناگواری در جهان اسلام برجای نهاد. جلسات متعدد مسئولان و نخبگان کشورمان با ایشان که عموماً به کارگزاری اینجانب تشکیل میشد هم مؤثر واقع نمیگردید؟! پرسش آن بود چه شده که اصل مبنایی وحدت میان طوائف و فرق جای خود را به ترویج نفرت داده است. استمرار این رویکرد شیخ را برای مدتی پرچمدار مخالفت با تشیع در جهان اسلام کرد، به حدی که با اتخاذ شدیدترین مواضع فرقهای و طایفهای به ایران هراسی و شیعه هراسی و تفرقه در صفوف امت دامن زد. شاید عبرت آموزترین بخش این داستان اقدامی غیرمنتظره از ناحیه وی بود که به سمت دستگاه سیاسی و مذهبی همان جریانی رفت که از قضاوت آنها نسبت به خود سخت برآشفته بود. این ندامت از عالمی دارای جایگاه نزد اهل سنت نزد سعودی ها تا سطح درخواست عفو و بخشش مانندی نداشت و به همان میزانی که به اعتبار وی لطمه زد، مفهوم وحدت درون اسلامی از نگاه اهل سنت حامی وی را نیز مخدوش ساخت. میزبانان وهابی و دولتمردان سعودی، با اغتنام از این چرخش شیخ حداکثر بهره را در واگرایی جهان اسلام کسب نموده و بر طبل وهابیت تندرو در مقابل سایر نحله های اسلامی از جمله تشیع با آوای شیخ کوفتند. با این همه حکایت شیخ تمام نشد؛ هفته گذشته نام وی در بیانیه ائتلاف عربی ضد قطر و لیست سیاه تروریزم، جای گرفت و حامی و بخشنده دیروزین شیخ، خصم دوباره او شد.
در این بازی روزگار، قرضاوی نماد وحدت گرای دنیای اهل سنت که در دلدادگی به وهابیان نجد، اخلاق حرفهای و باور قرآنی خود را فدا کرده بود، در تخاصم سیاسی و رقابتهای شیوخ درون منطقه خویش را فنا شدهای سخت دژم میبیند. اعتماد و اطمینان شیخ به دشمنان فکری و عقیدتی دیرین و کم توجهی و زودباوری در دشمنی با منظومه ی مقاومتی بود که خصم را نه عرب و عجم، شیعه و سنی، وهابی و اخوانی بلکه اسرائیل میدانسته و میداند. امیدم آن است خداوند منان دعای شیخ را که در بخش پایانی پیام تصویری اش به مراسم تودیع اینجانب در هتل ماریوت دوحه در اردیبهشت ماه ۱۳۸۳پخش گردید، مستجاب کند که گفت “از خدا میخواهیم بار دیگر ما و شما را بر گرد آنچه موجب رضای اوست، جمع کند. ان شاءالله”.
آری! جناب آقای قرضاوی! ما نیز همانند شما “نیازمند روزی همانند روز بدر هستیم” تا مسلمانان بار دیگر بر گرد انچه موجب رضای اوست جمع شوند!