اختصاصی شبکه اجتهاد: از بزرگترین علمایی که وارد مسئله تازه تأسیس فلسفه علم اصول فقه شده است، استاد علیاکبر رشاد است. رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در مقاله تأسیس بر مبادی فلسفه اصول فقه بهتفصیل مباحث تاریخی در مبادی پژوهی را مطرح کرده و به کلیات آن پرداخته است. در انتها نیز طرحواره پیشنهادی خود را نسبت به فلسفه علم اصول فقه ارائه داده است. در زیر گزارشی از این مقاله، تقدیم میگردد.
تمایز مبادی ممتزجه و غیرممتزجه؛ راهکار حل اختلاف علمای اصول
پیشینه مدخل نگاری در علوم مختلف از مباحثی است که ابتدا چندصفحهای از نوشتار را به خود اختصاص داده است. مدخل نگاری در ابتدا با عناوین دیباچه پردازی، براعت استهلال، رئوس ثمانیه و فهرستنگاری در همه علوم مطرح بوده است. امروزه نیز فهرستنگاری تفصیلی و مبادی پژوهی همان مدخل نگاری قدیم را با شرح و بسط مطرح میکند. با ذکر تاریخ مدخل نگاری، نویسنده وارد مبادی پژوهی اصول فقه شده و بعد از فلاسفه، پرداختن اصولیون به این مهم را نسبت به هر صنف دیگری از علوم افزون میداند. اصولیون در ضمن بحث از اصول فقه در مباحث بسیار دقیقی درزمینه فلسفه علم، معرفتشناسی، معناشناسی، زبانشناسی و … قلم راندهاند که به نظر نگارنده نظرات آنها از نظرات نو آمد فرنگیان معاصر بسیار پیشرفتهتر و مترقیتر است.
نویسنده وارد سیر تاریخی-معرفتی تکون و تطور مبادی پژوهی در آثار اصحاب اصول شده و این مسئله را در میان غیر معاصرین از کتاب الذریعه الی اصول الشریعه سید مرتضی، همراه با ذکر مثالهایی شروع کرده و به کتاب نهایه الافکار محقق عراقی به انتها میرساند. نیز معاصرین در خلال بحث از اصول فقه به مبادی اصول فقه سخن راندهاند. در این نوشتار معاصرینی را که بدین امر همت داشتهاند، همراه با کتابهایشان، بهاختصار بیان میدارد.
ابتکار جداسازی فلسفه اصول از اصول فقه از مباحث مطرحشده در این مقاله است. مبتکر تفکیک و جداسازی فلسفه اصول فقه از اصول فقه، محقق بهایی در کتاب زبده الاصول است. در میان متأخرین، سید عبدالله شبر در بخش اول کتاب الاصول الاصلیه بهتفصیل وارد مبادی اصول فقه شده است. محقق اصفهانی در رساله الاصول علی النهج الحدیث، طرحی نو از مباحث اصول مطرح کرده و مبادی اصول فقه را از اصول فقه جدا میکند. آخرین کتابی که در تاریخ علم اصول به بحث از مبادی اصول فقه، بهطور مستقل و مفصل پرداخته است، کتاب المدخل الی عذب المنهل علامه شعرانی طهرانی است.
نویسنده بعد از گذشت سیر تاریخی، بحث در فلسفههای مضاف به علم را مطرح کرده و آنها را به دانش عهدهدار مطالعه فرانگر عقلانی احکام کلی یک علم تعریف میکند. سپس به بیان نکاتی در مورد فلسفههای مضاف، ازجمله اینکه مبادی مطرح در فلسفههای علوم میباید از مبادی قریبه به علم باشد، سخن رانده است.
با مشخص شدن معنای فلسفههای مضاف، ماهیت فلسفه علم اصول فقه را بیان کرده، آن را از سنخ علوم درجهدو دانسته و غایت آن را کشف و وصف احکام و احوال کلی علم اصول و مسائل آن برشمرده است. سپس به تقسیمبندیهای مختلف مسائل فلسفه اصول پرداخته و هر یک را توضیح میدهد:
مبادی فرادانشی و فرا مسئلهای علم اصول. فرادانشی مانند موضوع، روش، غایت، چیدمان و جایگاه علم اصول. فرا مسئلهای مانند مبادی کلامی مستقلات عقلیه.
مبادی ماهوی و ساختاری علم اصول. ماهوی مانند موضوع و غایت علم اصول. ساختاری مانند چیدمان و جایگاه علم اصول.
مبادی تصوری و تصدیق علم اصول. تصوری مانند معنای قطع و اقسام آن. تصدیقی مانند حجیت قطع.
مبادی بعیده، وسیطه و قریبه علم اصول. بعیده مانند شناخت خداوند متعال. وسیطه مانند عصمت ائمه اطهار (ع). قریبه مانند حجیت قطع.
مبادی ممتزجه با علم و غیر ممتزجه با علم. ممتزجه یعنی مبادی که میتوان آنها را با مسائل علم مطرح کرد و غیرممتزجه یعنی مبادی که نمیتوان آنها را با مسائل علم مطرح کرد. همین مثالهای مختلف در مبادی ممتزجه و غیرممتزجه باعث شده است برخی فلسفه علم اصول را جزء مسائل آن مطرح کنند و برخی آن را از مسائل علم جدا بدانند.
بایستگیهای تأسیس فلسفههای مضاف اسلامی بهطور عام و فلسفه اصول فقه بهطور خاص مورد کندوکاو نویسنده قرارگرفته است. چند دلیل برای پرداختن به فلسفههای مضاف اسلامی ذکر کرده و چندین و چند دلیل بر ضرورت پرداختن به فلسفه اصول فقه! ازجمله به اشکالات عدیده مبادی پژوهی پیشینیان اشاره داشته و مبادی بایسته در فلسفه اصول را که پیشینیان بدان نپرداختهاند، ذکر کرده است:
مبادی معرفتشناختی، زبانشناختی، متن-معنا شناختی، مبادی فلسفه دین (ازنقطهنظر تأثیر نوع تلقیهای مجتهد از مسائل اساسی دین، درروش فهم دین که برخی از آن در علم کلام مطرحشده است)، مبادی اخلاقی (ازنقطهنظر ترابط اخلاق و احکام)، مبادی مصدر شناختی دین (مختصات مصادر دین)، مبادی مخاطب شناسی (مختصات انسان بهمثابه مفسر-مکلف دین)، مبادی قلمرو-متعلق شناختی دین (مختصات حوزه شریعت)، مبادی اجتهاد شناختی.
ازجمله دلایل دیگری که برای ضرورت تأسیس این علم بیان داشته، ظرفیت معرفتی و گرانسنگی است که پیشینیان در سنخ فلسفه علم اصول فقه برای ما به ارمغان آوردهاند. ضرورت مواجهه مشرفانه معلم و متعلم در این دانش، اهمیت فوقالعاده دانش اصول، وابستگی اجتهاد در فقه به اجتهاد در اصول و سرسپردگی اجتهاد در اصول به اجتهاد در مبادی آن، بایستگی تقویت توان و توسعه امکان کاربست دانش اصول فقه و قواعد آن، در عملیات استنباط فروع، از دیگر دلایلی است که نویسنده برای ضرورت تأسیس فلسفه اصول بدان اشاره داشته است.
بعد از بررسی تمام ضرورت بنیان نهادن علمی جدید به نام فلسفه اصول، در انتهای نوشتار درصدد میزان طرحواره آن گام برداشته و بهتفصیل آن را شرح میدهد. ابتدا دو فصل مقدماتی مطرح کرده و سپس سرفصلهای طرحواره پیشنهادی از نگاه شما میگذرد. ما نیز طرحواره پیشنهادی نویسنده را بهطور مختصر آوردهایم:
مقدمه: دربارۀ فلسفۀ مضاف
درآمد: دربارۀ فلسفۀ اصول
الف: امکان فلسفۀ اصول
ب: تعریف فلسفۀ اصول
ج: موضوع فلسفۀ اصول
د: غایت و فائدت فلسفۀ اصول
هـ: روش فلسفۀ علم اصول
و: هندسۀ فلسفۀ علم اصول
ز: مصادر فلسفۀ علم اصول
ح: نسبت و مناسبات فلسفۀ علم اصول دیگر علوم همگن
بخش اول: مباحث فلسفۀ علم اصول
فصل ۱: تعریف علم اصول
فصل ۲: موضوع علم اصول
فصل ۳: غایت و فائدت علم اصول
فصل ۴: مسائل علم اصول
فصل ۵: هویت علم اصول
فصل ۶: جایگاه اصول در هندسه علوم اسلامی
فصل ۷: مبانی مبدأ شناختی اصول
فصل ۸: مبانی دین شناختی («فلسفۀ دین» ی ـ کلامی) اصول
فصل ۹: مبانی انسان (مخاطب – مکلف) شناختی اصول
فصل ۱۰: مبانی معرفتشناختی اصول
فصل ۱۱: مبانی (زبان ـ متن) شناختی اصول
فصل ۱۲: مبانی (موضوع – متعلق) شناختی اصول
فصل ۱۳: مبانی حکم شناختی اصول
فصل ۱۴: مصادر علم اصول
فصل ۱۵: روششناسی علم اصول
فصل ۱۶: سرشت معرفتی قضایای علم اصول
فصل ۱۷: هندسۀ علم اصول
فصل ۱۸: قلمرو علم اصول
فصل ۱۹: مبادی تطور و سازوکار تحول در علم اصول
فصل ۲۰: مدرسههای اصولی (اسلامی – شیعی)
بخش دوم: ضمیمهها:
فصل ۱: اشتراکات و افتراقات علم اصول و علوم همگون نوپدید
فصل ۲: کاستیها و بایستیهای اصول
فصل ۳: اصول فقه مطلوب (هویت، حیطه، هندسه و …)
البته نویسنده این سرفصلها را فقه بهعنوان طرحواره پیشنهادی مطرح میکند و فهرست نهایی را کاملتر از این میداند.