اختصاصی شبکه اجتهاد: همچنان که در دوران عباسیان اولیه مکاتب فقهی که مهمترین دلیل جداییشان جغرافیا بود از مکتب به سمت دیدگاههای شخصی افراد سوق یافت، در هر منطقهای نیز این دیدگاههای متعدد شخصی به برتری یک دیدگاه کشیده شد و مجتهدانی که تا پیش از این خود را صاحب دیدگاه و نظر شخصی در باب مسائل فقهی میدانستند ترجیح دادند تا حول محور نظرات فقهی اساتید خود به طرح مباحث پرداخته و تنها اختلافات میان خود و او را مطرح نمایند. بعدها به دنبال تلاشهای این شاگردان، دیدگاه این اساتید به عنوان یک مکتب غالبی در هر منطقه جغرافیا رخ نمود و رقیبان را از میدان به در برد؛ به طور مثال در عراق دیدگاه ابوحنیفه بیشترین طرفداران را داشت زیرا شاگردان وی به خصوص ابویوسف و شیبانی با وجود داشتن نظرات شخصی در باب فقه به تبلیغ نظرات او پرداختند و موجب شدند تا این نظرات در قالب شخصیت ابوحنیفه مطرح و بعدها به مکتب او تبدیل شود همینطور است مکتب مالک در مدینه و اوزاعی در شام و بعدها شافعی و حنبل. این تطور مکاتب فقهی قدیمی به مکاتب شخصی که باعث تداوم و تثبیت نه سنت جاریه یک شهر بلکه آرا و فتاوای یک استاد و شاگردان او شد، در اواسط قرن سوم هجری تکمیل گردید. شافعی در این میان نقش عمدهای داشت.
با غلبه اهل حدیث در مدینه، شافعی که خود را از پیروان اهل حدیث میدانست سعی کرد تا میان مبانی و دیدگاههای مکاتب فقهی قدیمی و اهل حدیث جمع کرده و ضعفهای هر دو را برطرف سازد. این امر سبب گردید تا هر کس به دیدگاه شافعی معتقد میشد، در حقیقت نه میتوانست به صورت خالص، اهل حدیث باشد و نه دارای دیدگاههای مکاتب فقهی قدیمی. در حقیقت شافعی اولین کسی است که یک مکتب را به شکل کامل به صورت شخصی پایهریزی کرد و مطالب را در چارچوبه مشخصی جمع نمود. البته قصد شافعی ایجاد یک مکتب فقهی جدید نبود اما این مسئله لامحاله رخ داد و علیرغم تلاشش در برتری دادن حدیث پیامبر (ص) در قالب مکاتب فقهی قدیمی و نشاندن آن در جایگاه اول این منابع، خود به عنوان یک مرجع مطرح و دیدگاههای او به عنوان یک مکتب فقهی مطرح گردید.
نتیجه تلاشهای شافعی سبب شد تا حنفیها و مالکیها هم بنیانهای نظری ملهم از اهل حدیث را اتخاذ کردند، شافعی مجبور شد تا برای آنکه بتواند از احادیث پیامبر بدون هیچ قید و شرطی استفاده کند اصل اجماع فقها را که سنت جاریه مکاتب قدیمی را در بر داشت مردود دانست و اجماع خود را به اتفاق نظر عامه مسلمین محدود ساخت اما این امر سبب گردید تا بعدها احادیثی از پیامبر به عنوان منبع فقه به کار رفت که توسط اجماع علما و نمایندگان هر مکتب، مطابق با تفسیر و نظرات آنان تعیین شود؛ بنابراین باز هم اجماع به جای حدیث در مکانی برتر قرار گرفت. پذیرش قیاس نیز به عنوان یکی از اصول تثبیت شده اربعه محصول سازشی است که در راستای نظرات شافعی میان فکر قدیمی استفاده نامحدود از رأی (استحسان) از یک طرف و مردود دانستن هرگونه استدلال انسانی در زمینه فقه از طرف دیگر صورت گرفت.
دیدگاه شافعی از سوی اهل حدیث به شدت نفی گردید آنان حاضر نبودند تا چیزی جز احادیث را ملاک استنباط حکم بدانند. از این رو به بسط و گسترش احادیث پرداختند و نسبت به مسائل اصولی از جمله قیاس و اجماع به شدت عکسالعمل نشان میدادند. این مسئله در خصوص ابن حنبل و شاگردان او به خوبی قابل رؤیت است. البته در زمان حضور ابن حنبل، بیشتر او را نه به عنوان یک فقیه بلکه به عنوان یک محدث میشناختند بعدها که علمای مذهب حنبلی به شرح و بسط یک نظم کامل فکری نشستند آنان نیز ناچار شدند تا از علم اصول که مبتنی بر اجماع بود استفاده کنند و استدلال قیاسی را معتبر بدانند. ابن تیمه از متفکرین این اندیشه عهدهدار این مهم شد.
در همین دوران داود بن حلف مکتب فقهی ظاهری را بر اساس یک اصل اصولی یعنی توجه به ظاهر آیات و روایات بنا نهاد. او رأی شخصی و بهرهگیری از اجتهاد و استدلال قیاسی را خلاف شرع میدانست. ظاهریان نیز نتوانستند بدون استنباط و استنتاج از متون منبع کار خود را انجام دهند اما سعی میکردند استنتاجات خود را به عنوان معانی نهفته در خود متن عرضه کنند. آنان تنها اجماع اصحاب پیامبر را معتبر میدانستند. این تفکر نکات اشتراک متعددی با مکتب حنبلی و با نظرات کلی اهل حدیث دارد و میتوان این نظرات را در میان خوارج قرن اول هجری و نهضت کلامی معتزله در قرن دوم هجری نیز مشاهده کرد.
مذهب حنفی در عراق و سوریه، افغانستان، شبه قاره هند، آسیای مرکزی ترک زبان گسترش یافت. سلاجقه روم و ترکان عثمانی هم آن را مذهب رسمی خود کردند. مذهب مالکی در مدینه و مصر، سرتاسر شمال آفریقا، آفریقای مرکزی و غربی، در اسپانیای مسلمان، مسلمانان نواحی ساحلی شرق عربستان گسترش یافت. مذهب شافعی از قاهره آغاز شد و در مصر سفلی حجاز در عربستان جنوبی و قسمت اعظم آفریقای شرقی غلبه یافت. تعداد قابل ملاحظهای شافعی در عراق و ایران تا پیش از تسلط صفویه وجود داشت. در برخی نواحی آسیای مرکزی و در بعضی نواحی ساحلی هند نیز شافعیه وجود دارند و تقریباً مسلمانان اندوزی مالایا و سایر نقاط آسیای شرقی از مذهب شافعی پیروی میکنند. مذهب حنبلی بر خلاف سایر مذاهب فقهی یک دفعه در هیچ سرزمینی غلبه پیدا نکرد بلکه در بخشهای مختلف عالم اسلام از جمله در ایران پیش از صفویه پیروان داشت. دو مرکز بزرگ آن بغداد و دمشق بود. با پیدایش وهابیت مکتب حنبلی که رو به افول بود، باری دیگر قدرت یافت و با گسترش موفقیتهای سیاسی آنان توانست خود را به عنوان یکی از مذاهب اهل سنت تثبیت کند.
مذاهب اهل سنت به جز در برخی برهههای زمانی با یکدیگر به مدارا و تساهل برخورد میکنند. این امر به دوره مکاتب فقهی قدیمی باز میگردد که اختلاف در فتاوا را برحسب جغرافیا طبیعی تلقی میکردند. فرصت اختلاف نظر راجع به مسائل بنیادی فقط از زمان نوآوریهای اجتهادی شافعی به بعد ایجاد شد. در این مورد مکاتب به نقطه اشتراکی به نام اجماع دست یافتند که به صورت اصل وحدت بخش اسلام عمل میکرد. این مسئله موجب گردید تا آنان امری را که صرفاً از دیدگاه خود حلال میدانستند برای اجتناب از اختلاف نظر عمیق با دیگر مذاهب و در صورتی که آن امر از نظر مذاهب دیگر واب یا حرام باشد، در زمره مستحب یا مکروه به شمار آرند.
ادامه دارد…