اگر آخوند متوجه میشد که بین اعتبار و حقیقت فرق است و اگر فتوا نمیداد حجیت ذاتی قطع است، حوزه ما این درسها را میخواند، دیگر ما فلان کس نداشتیم که اینطور حوزه را به فتنه بکشانند! او هم یک طلبه بود. وقتی میفهمید که علم امام در بیان احکام حجت است، اما در قضایای شخصی مثل ما باید عمل بکند.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، آئین رونمایی از کتاب گرانسنگ «تحریر الاصول» تقریر درس خارج اصول حضرت امام خمینی(ره) توسط آیتالله عبدالله جوادی آملی که در چهار مجلد به زیور طبع آراسته گردیده است، در سالن همایشهای بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء برگزار شد. در این مراسم که با حضور اساتید، علما، فضلا و طلاب حوزه علمیه، دانشگاهیان و صاحبنظران همراه بود، آیتالله جوادی آملی و حججالسلام والمسلمین احمد مبلغی، رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس، سید حسن خمینی، مدرس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و یدالله مقدسی، مدیر پژوهشکده فقه و اصول بنیاد اسراء، به ایراد سخن پرداختند. در ادامه گزارشی از این مراسم پیشرویتان قرار میگیرد. مشاهده تصاویر
چرایی عدم چاپ کتاب «تحریر الاصول» پس از ۶۳ سال!
آیتالله جوادی آملی: بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی اهل بیته الأطیبین الأنجبین سیما بقیه الله فی العالمین بهم نتولّیٰ و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
کتابی که ملاحظه میفرمایید، این تقریباً برای ۶۳ سال قبل است و مدتها بود که برای چاپ آماده بود؛ ولی فکر میکردیم که خیال ما را در بر بگیرد. اکنون دیدیم که وقت رفتن است و چیزی برای ما ـ خدا را شکر ـ گیرندگی ندارد، اجازه چاپ دادیم. تا آن وقت که قدری میانسال بودیم و قدری خیال میکردیم که مثلاً در عُظمی و اعظم خبری هست، اجازه ندادیم؛ اما الآن که واقع وقت رفتن است، دیدیم که هیچ ـ به نحو سالبه کلیه ـ هیچ اثری از این القاب و کرامات نیست، گفتیم مجاز به چاپ کردن این اثر هستید. این سرّ تأخیر چاپ کتاب شصت سال قبل است.
سالهای قبل ممکن بود که انسان از این بذله و از این طنز لذت ببرد، اما الآن خدا را شکر که هیچ اثری در ما نمیگذارد و این بیانات نورانی که فرمودند، من در تتمه آن جملهای را نقل کنم، بعد اصل بحث را شروع بکنم. از این کسی که عِقد الفرید نوشته، سؤال کردند که چرا حرف دیگران اثر ندارد ولی حرف فلان روحانی اثر دارد؟ گفت: «لیست النائحه المستأجره کالثّکلی»[۱] فرمود پسر! دیدی ـ خدای ناکرده ـ اگر مادری فرزندش را از دست بدهد، زنها جمع میشوند و مویه میکنند، یک زنِ نائحهای را هم میآورند که بخواند و آنها بگریند. آن زن نائحه برای اجرت نوحه میخواند؛ اما آن «ثَکلی»؛ یعنی مادر داغدیده، همین که دهن باز کرد همه گریه میکنند. فرمود: «لیست النّائحه المستأجره کالثّکلی».
دیگران «نائحه» مستأجرهاند و امام «ثکلی» است. او داغِ دین داشت! چون داغ دین داشت، حرفش اثر داشت. وگرنه حرف همان حرف بود. آن نوائح سوزناکتر و آهنگینتر میخواندند؛ اما همین که مادر داغدیده دهن باز میکرد همه فریاد میکشیدند. فرمود فلان روحانی داغ دارد «لیست النّائحه المستأجره کالثّکلی». همان روز و روزگار به خدمت یکی از مراجع علمی آن روز رفتم، دیدم این بحار رحلی مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) باز است و بحث تقیه را دارد مطالعه میکند. آن امام فریاد میزند «بلغ ما بلغ»! او دارد بحث تقیه را مطالعه میکند؛ خیلی فرق است!
فرق بین تکوین و اعتبار/ این حرف را جدّی نگرفتیم هزینه شهید جاوید را دادیم!
حالا به اصل بحث برگردیم. بسیاری از شما بزرگواران هم فعلیتی دارید، هم «بالقوه القریبه من الفعل» آینده به امید شما روشن است. این بحث فرق بین تکوین و اعتبار، البته ثمره علمی دارد؛ اما حرف اوّل را او میزند و ما چون این حرف را جدّی نگرفتیم هزینه شهید جاوید را دادیم.
بیان مطلب این است؛ فلسفه که رئیس همه علوم است، آمده مرزبندی کرده، گفته: «الموجود إما حقیقی و إما اعتباری»؛ موجود حقیقی را و صاحبان حکمت نظری را به فلسفه و کلام و عرفان و علوم تجری و ریاضی و مانند آن داد، علوم اعتباری را به فقه و اصول و اخلاق و حقوق داد، «الموجود إما حقیقی و إما اعتباری». بعد آمده گفته درست است در آن مَقسم ابتدایی اینها دو قسم هستند؛ اما هیچ ـ به نحو سالبه کلیه ـ هیچ برهان ضروری که شما بتوانید بگویید «بالضّروره»، بین اینها نیست. اگر موضوع موجود حقیقی شد، الا و لابد نسبت به محمول میشود موجود حقیقی. اگر موضوع امر اعتباری شد، الا و لابد نسبت به محمول میشود موجود اعتباری. هیچ ممکن نیست شما بتوانید یک ضرورت هستی را که جزء بود و نبود است، با چیزی که با یک باید و نباید بالا و پایین میشود، هیچ نمیتوانید رابطه برقرار کنید. میتوانید اعتباراً چیزی که بالا و پایین میرود به نام باید و نباید، با چیزی که بود و نبود است را ارتباط بدهید، ولی بخواهید قضیه ضروریه درست کنید دست شما بسته است. هر جا موضوع حقیقی شد، الا و لابد محمول و نسبت حقیقیاند؛ البته اگر بخواهید حرف ضروری بزنید! اگر این طوری شد و پسفردا ممکن است آن طوری بشود، دستتان باز است. اگر محمول بود و نبود شد، یعنی موجود حقیقی شد، کشف بکنید که نسبت به موضوع وجود حقیقی دارد، چون آن که با بود و نبود است دست ما نیست، قبل از ما و بعد از ما! اینکه ما اصرار داریم عقل مثل شرع نیست، عقل مثل نقل است و نه مثل شرع؛ عقل چراغ است چراغ در قبال صراط نیست. صراط شرع است و یک مهندس دارد ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلَّهِ﴾[۲] و لاغیر! عقل میفهمد و میبیند که «العدلُ حَسَنٌ» نه فرمانروایی کند؛ زیرا قبل از این عاقل و بعد از مرگ این عاقل و همزمان این عاقل، «العدلُ حَسَن» بود. «العدلُ حَسَن» را ارسطوها و بوعلیها نیاوردند، اینها با چراغ فهمیدند. سراج کجا! صراط کجا! چون حساب نشده حرف میزدیم، میگفتیم: «کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الْشَّرْعٌ»، [۳] همان طوری که این «کلُّ ما» را «کُلَّمَا» میگفتیم! «کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الْشَّرْعٌ حَکَمَ بِهِ العَقْلُ»، این حکم بین موضوع و محمول است، حکم قضیه است؛ یعنی کشف! آن حکم فرمانروایی است؛ یعنی اینطوری کردم. این کجا و آن کجا! مگر شرع مقابل دارد؟! مگر صراط مقابل دارد؟! سراج است! این چراغ یا عقلی است یا نقلی؛ آن که مقابل ندارد، صراط است.
امام(ره) بین حقیقت و اعتبار فرق میگذارد
این اشتباهات از دیرزمان بود و امام(رضوان الله علیه) جزء کسانی بود که قیام کرد که بین حقیقت و اعتبار فرق است. مرحوم آخوند صاحب کفایه مستحضرید که مقداری اسفار و مانند آن را خوانده است، این «و التحقیق» در کلمه ایشان که در بحث مشتق است، شاید دهها بار به عرض شما رسید، این «و التحقیق» عین عبارت مرحوم صدرالمتألهین و تعلیقه سبزواری است در جلد اوّل اسفار که مشتق بسیط است و ذات در آن نیست. آن روز ما هم اسفار میخواندیم هم کفایه. شما صفحه چهل و ۴۱ و ۴۲ اسفار را با تعلیقه حکیم سبزواری بگیرید با «و التحقیق» مرحوم آخوند بحث مشتق تنظیم بکنید. او مختصری اسفار خوانده است، نه بیشتر از آن. آدم باهوشی بود، اگر بیشتر میخواند دیگر ما از بسیاری از خطرهایی که بر ما تحمیل شد به آسانی میگذشتیم و آن هم خطر شهید جاوید بود. این اصول اگر وظیفهاش را انجام میداد، ما آن هزینه را نمیدادیم. الآن شما باید خوب این را بفهمید و خوب پیاده کنید که دگرباره ما هزینه شهید جاوید را ندهیم.
بیان مطلب این است؛ اینکه اگر چیزی حقیقت شد، محمول آن بخواهد ضرورت ذاتی داشته باشد، الا و لابد باید موجودی تکوینی باشد. موجود اعتباری ربط اعتباری با او دارد، نه ربط حقیقی! اینها آمدند در بحث به جای اینکه ـ در آن کلیپ هم شنیدید ـ از عقل بحث کنند که «العقل ما هو»؟ مبادی عقل چیست و از سلطنت عقل بحث کنند، آمدند از قطع بحث کردند؛ حالا این به هر وسیله است جای خاص خودش را دارد. قطع امر تکوینی است و علم است، این امر تکوینی یک لازم تکوینی دارد به نام کشف، واقع را کشف میکند؛ «العقل کاشفٌ بالضروره»، اما حجیت امر اعتباری است! این را آخوند و امثال آخوند آمدند گفتند حجیت ذاتی قطع است ـ پدرآمرزیده! ـ آنکه «بیده الحجیه» است میتواند بگوید این قطع حجت است یا آن قطع حجت نیست، ذاتی بودن آن یعنی چه؟ یعنی منجّز است و معذِّر، اینکه تکوین نیست، این یک کاشف الغطاء میخواهد.
کاشفیت ذاتی قطع است، نه حجیت
خدا مرحوم صاحب جواهر را غریق رحمت کند! او کسی بود که ما را با کاشف الغطاء آشنا کرد. این کتاب شریف کشف الغطاء چهار جلدی حتماً باید جزء کتاب بالینی همه شما باشد؛ هم مطالعه کنید و هم درس بدهید. این بزرگوار چون از همان قدمای غنی و قوی متعصبی بود، آمده فرق گذاشته بین امر اعتباری و امر تکوینی. «حجیت» ذاتی قطع نیست، چون قطع امر تکوینی است کاشف است، «کاشفیت» ذاتی قطع است نه «حجیت»؛ لذا آمده گفته علم امام حجّت است در کشف اسرار و در سه مرحله کاشف است: در تلّقی وحی بلاواسطه یا معالواسطه از ذات اقدس الهی معصوم است؛ در نگهداری آن در مخزن ذهن معصوم است؛ در انشا و ابلاغ حکم به جامعه معصوم است. سه ضلع این مثلث را عصمت تأمین میکند. این را البته طبق تحلیل سیدنا الاستاد مرحوم امام، از آیات قرآنی گرفتند که ذات اقدس الهی به رسولش فرمود در این سه ضلعِ این مثلث تو معصوم هستی، چون ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾، [۴] یک؛ ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾، دو؛ ﴿وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْی یوحَی﴾، [۵] سه؛ حوزه لب معصوم است، حوزه ذهن معصوم است، حوزه فهم معصوم است. آن ضلعی که میگیرد معصومانه میگیرد، آن ضلعی که نگه میدارد در فضای دل، معصوم است. آن ضلعی که به جامعه منتقل میکند معصوم است؛ این اضلاع سهگانه را این چهارده معصوم دارند، هر چه که در احکام الهی باید باشد معصوم است ولاغیر!
اما آیا اینها در باید و نباید هم سهیم هستند؟ این باید و نباید امر اعتباری است. گاهی خدا به امام میگوید این امر مسلّم قطعی که داری اینجا جایش نیست. تو یقیناً میدانی کربلا چه خبر است، مکه چه خبر است، تکهتکهات میکنند؛ ولی به عنوان یک فرد عادی باید قیام بکنی. مبادا خیال بکنی که بنا بر این علم، حالا من میدانم خطر است باید بروم! ایشان فرمودند در این اضلاع سهگانه مثلث، معصوم هستند؛ در بیان احکام برای مردم معصوم هستند؛ اما در اجرای احکام برابر این قطع باید عمل بکند؟ صریحاً وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیه و الثّناء) این را فرمود که در فقه ما هم هست، در فقه اهل سنت هم هست؛ مرحوم صاحب وسائل نقل کرده و همه فقها هم فتوا دادند که «إِنَّمَا أَقْضِی بَینَکُمْ بِالْبَینَاتِ وَ الْأَیمَانِ»؛[۶] من در محکمه با شاهد و یمین حکم میکنم، صریحاً اعلام کرد. فرمود ولی حواس شما جمع باشد! من موظّف هستم که با یمین و بینه حکم بکنم، صد درصد میدانم این مال برای زید است و صد درصد میدانم تو که با شاهد دروغ آمدی در محکمه من و شهادت دادند داری خلاف میکنی. همینها را صاحب وسائل در وسائل نقل کرده است؛ فرمود آنچه میبری «قِطْعَهً مِنَ النَّار»[۷] است، من دارم میبینم که آتش داری میبری. مگر هر قطعی حجت است؟! مگر هر کاشفی حجت است؟! فرمود ما مادامی که اینجا زندگی میکنیم باید اینطوری زندگی کنیم، «إِنَّمَا أَقْضِی بَینَکُمْ بِالْبَینَاتِ وَ الْأَیمَانِ». مبادا بگویید من این مال را از دست خود پیغمبر گرفتم! مبادا بگویید از محکمه خود پیغمبر گرفتم!
اگر آخوند خراسانی فتوا نمیداد حجیت ذاتی قطع است، فلان کس نداشتیم که اینطور حوزه را به فتنه بکشانند!
اگر آخوند متوجه میشد که بین اعتبار و حقیقت فرق است و اگر فتوا نمیداد حجیت ذاتی قطع است، حوزه ما این درسها را میخواند، دیگر ما فلان کس نداشتیم، فلان کس نداشتیم که اینطور حوزه را به فتنه بکشانند! او هم یک طلبه بود. وقتی میفهمید که علم امام در بیان احکام حجت است، اما در قضایای شخصی مثل ما باید عمل بکند.
خدا مرحوم کاشف الغطاء را غریق رحمت کند! شاید فرصت نکنیم این کتاب را بخوانیم، ولی حتماً اگر بخواهید عالم بشوید این باید جزء کتابهای بالینی شما باشد؛ گفت جریان شب قدر مشخص بود، جریان کوزه امام حسن(سلام الله علیه) مشخص بود، جریان کربلا مشخص بود، یقین داشتند که چه خبر است، چه سمّی است، چه کسی کشته میشود یا چه کسی کشته نمیشود، آنها اگر بنا بود با علم غیب عمل بکنند که همیشه از قدرت غیبی عمل میکردند و دیگر برای ما اسوه نمیشدند!
غرض این است که این را باید کاملاً خط بطلان کشید که حجیت ذاتی قطع است! حجیت ذاتی قطع نیست، کاشفیت ذاتی قطع است و آنچه «بیده عظمّه العقول»، میتواند بگوید اینجا به این قطع عمل بکن و آنجا به این قطع عمل نکن. این نظیر زوجیت اربعه نیست که هر دو تکوینی باشد. حجیت امر اعتباری است، امر اعتباری که باید و نباید است و به «ید» دیگری است، این را مگر میشود پیوند ضروری زد به یک امر تکوینی؟! اگر مرحوم آخوند مقداری این مسائل را دقیقتر میخواند و بیشتر استاد میدید، این حرف را نمیزد. البته قبل از او مرحوم شیخ هم این حرف را زده است که اینها خیال میکنند قطع حجیتش ذاتی است، در حالی که کاشفیت آن ذاتی است. براساس همان خلط با قاعده «الواحد»[۸] میخواست موضوع را درست کند که سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) از همین جا جلوی آن را گرفته که بسیاری از دستپروردههای امام آشنا شدند که جای قاعده الواحد و اینها در اصول نیست. این کتاب را که حتماً ـ إنشاءالله ـ میبینید، سرّ اینکه ما را صاحب جواهر با کاشف الغطاء آشنا کرد این است که ایشان هم از مرحوم ابن طاوس به عظمت نام میبرد هم از مرحوم آقا باقر وحید بهبهانی نام میبرد، هم از کاشف الغطاء؛ میگوید در عصر کاشف الغطاء، فقیهی قویتر از او و به حدّت ذهنی مثل او نبود، [۹] چون میدانید صاحب جواهر سلطان فقه است. میبینید این کشتیهای اقیانوسپیما خیلیهایشان سعی میکنند آنجا که عمق عمیقی دارد آنجا کشتی نرانند؛ ولی این بزرگوار میرود به آنجا، میفهمد که چقدر عمیق است، خبر میدهد و بعد برمیگردد؛ بارها ما تجریه کردیم. خیلی از فقها که حرفهای مشهور را میزنند؛ اما ایشان سلطان فقه است. حشرش با انبیا! این بزرگوار یعنی مرحوم کاشف الغطاء در جلد سوم این کشف الغطاء چهار جلدی صفحه ۱۱۳ در حکم کسی که در مورد قبله متحیر است که چه بکند چه نکند، آنجا میفرماید این قطع آنها حجّت است یا نیست، «و کشف الحال» این است که احکام شرعیه «تدور مدار الحاله البشریه دون المِنَح الإلهیه فجهادهم و أمرهم بالمعروف و نهیهم عن المنکر إنّما مدارها علی قدره البشر و لذلک حملوا السلاح و أمروا أصحابهم بحمله و کان منهم الجریح و القتیل و کثیر من الأنبیاء و الأوصیاء دخلوا فی حزب الشهداء و لا یلزمهم دفع الأعداء بالقدره الإلهیه و لا بالدّعاء و لا یلزمهم البناء علی العلم الإلهی و إنّما تدور تکالیفهم مدار العلم البشری فلا یجب علیهم حفظ النفس من التلف مع العلم بوقته من اللّه تعالى فعلم سید الأوصیاء بأنّ ابن مُلجَم قاتلُه و علم سید الشهداء عَلَیهِ السَّلَام بأنّ الشمر لعنه اللّه قاتلُه مثلًا مع تعیین الوقت لا یوجب علیهما التحفّظ و ترک الوصول إلى محلّ القتل و علی ذلک جَرَت أحکامهم و قضایاهم إلا فی مقامات خاصّه» که برای اثبات نبوت و مانند اینها استثناست، «لجهات خاصّه فإنّهم یحکمون بالبینه و الیمین و إن علموا بالحقیقه من فیض ربّ العالمین» که چه کسی دارد دزدی میکند از محکمه میبرد! این با «سین»؛ سین یعنی سین تحقیق، ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی﴾؛[۱۰] نه این «سین تسویف» است! ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی﴾؛ یعنی الآن و محققاً الله میبیند. ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا﴾، این دو آیه سوره «توبه» برای همین است! ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾، نه یعنی خدا بعدها میبیند! این را در آیه ۶۱ سوره «یونس» فرمود: همین که میخواهید وارد شوید مشهود ما هستید، ﴿وَ مَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنَّا عَلَیکُمْ شَهُوداً﴾؛ همین که میخواهید وارد بشوید مشهود ما هستید. این «سین» سین تحقیق است، نه «سین تسویف». نظیر «سوف» تسویفی نیست. این رسول و ائمهای که در حین ورود میفهمند که ما داریم چه کار میکنیم، این ـ معاذالله ـ نداند که این مال برای چه کسی است؟! حضرت هم صریحاً اعلام کرد که این «قِطْعَهً مِنَ النَّار» است که داری میبری!
ایشان میفرماید: «فإصابه الواقع و عدم إمکان حصول الخطأ و الغفله منهم بالنّسبه إلى الأحکام»؛ اینکه شنیدید معصوم هستند معصومانه حکم میکنند، برای احکام فقهی اینطور است، بیان حلال و حرام همین طور است، آیات الهی همینطور است، دین همینطور است؛ اما در مسائل جزئی اینطور نیست! «و أمّا العلمیه فمدارها علی العلم البشری دون الإلهی إذ لا یلزم من عدم الإصابه تنفّر النفوس» و مانند آن که حتماً ـ وگرنه این زحمتها همه هدر است ـ این را ببینید.
دلّال علم شدن فضیلت نیست/ دلّال بودن غیر از علامه امینی شدن است
شهامت هم دارد! میفرماید الآن روی زمین چیزی به عظمت قرآن نیست، اما قرآن هرگز بالاتر از امام نیست. این شهامت را هم دارد، حق هم با اوست! این را در بحث «کتاب القرآن» دارد، چون مستحضرید این فقهای ما این روش را داشتند؛ یعنی سه، چهار تا کتاب را در پایان کتاب صلات داشتند: «کتاب القرآن، کتاب الذکر، کتاب الدعاء» اینها را داشتند؛ در وسائل هم این روایات هست. این «کتاب القرآن» را ایشان در کتاب صلات دارد که قرآن را مشخص میکند، من به حوزه خیلی ارادتمند هستم؛ اما ما یک دلّال داریم، یک مبتکر! فلان آقا اینطور گفته، مبنای فلان کس اینطور است! الآن شما در بازار و میدان که میروید، این دلّالها میدانند که تمام این میوهها را از کجا بیاورند، قیمت آن را هم میدانند، پخت و پز آن را هم میدانند، شیرین آن را هم میدانند؛ اما هیچکدام تولیدکننده نیستند. آقای نائینی اینطور گفته، آقا ضیاء اینطور گفته، آخوند اینطور گفته، این دلّال علم شدن است؛ این فضیلت نیست. الآن حوزه به برکت امام و شهدا غنیترین دورانش را میگذراند، پنجاه هزار کم نیست! این طلبه افغانی بود، الآن یک قرن ما را دارد به دنبال خودش میکشاند. صد سال قبل این طلبه افغانی؛ منتها هرات، خراسان شرقی بود و مشهد خراسان غربی؛ صد سال این طلبه افغانی درس خوانده مشهد و بعد رفته نجف و درس خوانده کفایه نوشته الآن ما صد سال است دنبال او هستیم. پای درس مرحوم آقای نائینی خیلیها بودند، جمعیت هزار نفر هم در نجف نمیشد؛ سه تا طلبه ـ حالا بزرگان فراوانی هستند که ما یا نمیشناسیم یا نمیخواهیم نام آنها را ببریم ـ این سه تا طلبه آمدند میداندار شدند: یکی شده علامه امینی که به تنهایی الغدیر نوشت؛ یکی شده علامه طباطبایی که به تنهایی المیزان نوشت؛ یکی شده علامه آقا سید محسن حکیم. من نزد بزرگواری که شاگرد آقا ضیاء بود قوانین میخواندم، میگفت مستمسک کتابی است! آنها از چهل شروع کردند تا شصت، برخیها از شصت شروع کردند تا هفتاد! سن هفتاد دوران واماندگی آدم است. آیا ما الآن در بین پنجاه هزار نفر سه طلبه این گونه داریم؟ دلّال بودن غیر از علامه امینی شدن است. دلّال بودن آشنا بودن به آرای دیگران، آشنا بودن به اقوال دیگران، غیر از نوآوری است.
مرحوم کاشف الغطاء در صفحه ۲۵۴ دارد: «المبحث الرابع»، اینکه قرآن کریم افضل «من جمیع الکتب المنُزّله من السماء» است و افضل از کتاب انبیاست؛ میفرماید این درست است، از همه کتابهای عالم بالاتر است؛ اما «و لیس بأفضل من النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم و أوصیائه علیهم السلام»؛ قرآن از امام بالاتر نیست و درست هم گفت! یک وقت بود ممکن بود این «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یخْتِم»[۱۲] غلوّ حساب بشود؛ اما الآن برای ما حلّ شده است. به برکت امامها این فکر برای ما حلّ شده که «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یخْتِم»، میفهمیم که این در فصل سوم است، نه در فصل اوّل که منطقه ذات است و فصل دوم که صفات ذات یعنی در این دو تا منطقه، منطقه ممنوعه است، منطقه تجلّی، منطقه فیض. طبق این بیان نورانی حضرت امیر که «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیرِ أَنْ یکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِه»؛[۱۳] کاملاً میفهمیم و برای ما مثل سایر مسائل عادی است، «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یخْتِم».
این کاشف الغطاء میخواهد که بگوید قرآن درست است، اما از امام بالاتر نیست. امام بدنش را فدای قرآن میکند، نه حقیقتش را! حقیقتش که فدا شدنی نیست. پنجاه مطلب است که پایانش هم «الخمسون»، صفحه ۴۷۷ است، این کتاب باید جزء کتابهای بالینی باشد، برای شاگردان خودتان هم درس بگویید که روشن بشود بین حجیت که امر اعتباری است و کاشفیت امر ذاتی است پیوند ضروری نیست، ممکن است ذات اقدس الهی بگوید این قطعی که تو داری که این را از راه علم غیب کشف کردی، نه از راه علم ظاهری، چون از راه علم غیب کشف کردی که این مال برای زید است و این با شهادت زور و یمین کاذب دارد میبرد، بگذار ببرد! گفت: «آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد»، [۱۴] همه کارها را بنا نشد که در دنیا انجام بدهید.
نباید در این روزگار مشکلات امثال شهید جاوید داشته باشیم
بنابراین دیگر ما نباید در این روزگار مشکلات امثال شهید جاوید داشته باشیم و این هزینههای فراوان را داشته باشیم. مواظب ضعفهایمان باشیم؛ گفتند، تو نخواستی وگرنه میدادند! هر شب هر سَحر میگویند چه کسی است که بخواهد، چه کسی است که بخواهد! اینطور است. هر سحر «هل من مستجیر، هل من داء»؛ مرتّب فرشتهها میگویند چه کسی میخواهد؟ چه کسی میخواهد؟ چرا ما نرویم بخواهیم؟! چه کسی رفت و خواست و به او ندادند؟ این برای چه فرشتهها را هر سحر میفرستد؟ چه میخواهید؟ چه میخواهید؟ بخواهیم به ما میدهد. همانطوری که فرموند با آتش هم نباید بازی کنیم، هیچ با دین نمیشود بازی کرد، وگرنه ذات اقدس الهی به حیات همه ما به بدترین وجه خاتمه میدهد.
غرض این است که این راه باز است، راه حکیم شدن، راه مفسّر شدن، راه فقیه شدن، راه اصولی شدن باز است. راه دلّال شدن را باید ببندیم. علم محدود نیست و تقسیم نکردند. خدا شیخ اشراق را غریق رحمتش کند! گفت تاکنون وقفنامهای در نیامده که علم را خدا وقف فلان زمان و زمین کرده باشد.[۱۵] چرا ما نباشیم؟ چرا به دست ما نباشد؟ «وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا یکُونَ بَینَکَ وَ بَینَ اللَّهِ ذُو نِعْمَهٍ فَافْعَل»؛[۱۶] تنها مسائل مالی که نیست. اینها هست.
بنابراین امیدواریم این حوزه که به برکت امام راحل و خونهای پاک شهدا به این سرسبزی رسیده است همچنان خرّم بماند تا ظهور صاحب اصلی و اصیل آن.
من مجدّداً از بیت مکرّم و معزّز امام(رضوان الله تعالی علیه) و از همه شما اساتید، بزرگواران، محقّقان و پژوهشگران حقشناسی میکنم و ذات اقدس الهی روح آیت الله شاهروی را با ارواح مؤمنان و اولیای الهی محشور بفرماید!
دینداری ما کاریکاتوری و تناسبها در آن بر هم ریخته است
حجتالاسلام سیدحسن خمینی: ترس یا شجاعت، طمع یا خوف، حسد یا کینه، حب نفس یا حب ذات ربوی ما را به حرکت میدارد و درس و بحث بهانههایی است که میتوانیم با آن خودمان را توجیه کنیم. شاید به این جهت است که از فقه هم حماسه و هم رکود امکان بیرون آمدن دارد.
اگر مشکلی میبینیم به این دلیل است که جان و روح ما مشکل دارد. مرحوم مطهری تعبیر میکنند که امام مانند یک مغناطیس جانهای شاگردان را منظم میکرد. در بررسی امور اگرچه باید به دنبال دلیل باید گشت اما بیش از دلیل باید علتهای درونی خود را بازیابی کنیم.
دینداری ما کاریکاتوری است و تناسبها در آن بر هم ریخته است. آیا واقعا قبح اعمال در نگاه ما به همان اندازه است که شریعت میگوید؟! الغیبه اشدّ من الزنا. اگر کسی به خمر لب زده باشد هرگز با او رفاقت نمیکنیم، اما یقین دارم پشت سر کسی که پنج دقیقه قبل غیبت کرده نماز هم میخوانیم. آیا توانستهایم حبّ نفس را از دنیای خودمان دور کنیم؟! همه دنبال کاسبی هستیم. همه آنچه که مردم از ما انتظار دارند، آن چیزی نیست که در کتابها میخوانیم. امروزه با جامعهای مواجه شدهایم که انتظارات آن فراتر از چیزی است که ما در کتابها میخوانیم؛ مشکل از کسانی است که اینها را باید به ما یاد میدادند و ندادند.
یکی از ویژگیهای بزرگ امام این بود که به دین نگاه کاریکاتوری نمیکرد و اگر کسی ظلم کرده بود نمیتوانست سکوت کند. این گونه نبود که فریاد بابت یک مشروب فروشی یا سینما بالا برود و نسبت به اصل مسأله سکوت کند؛ با این رفتار بود که مردم در امام دوای درد خودشان را دیدند. اعجاز سخن امام این بود که به علل رجوع میکرد و دست روی دردها میگذاشت. امام درد مردم را نشان داد و خودش دوای درد شد؛ یعنی هم کمند بلای مخالفین انسانیت و هم کلید نجات انسانیت شد.
یکی از ویژگیهای ممتاز امام همین است که شاگردان را در فضای مغناطیس وجود خودشان پرورش دادند و تحت تأثیر آن فضا عمق و جان گرفتند. این مغناطیس از نزدیکان امام شروع شده تا کسانی که او را ندیده اند. آنها ولایت فقیه را از راه مقبوله عمر بن حنظله[۱۷] نفهمیدند، بلکه چون امام آن را پی ریزی کرده بودند، آن را دوای درد خودشان دیدند و گفتند اگر آن چیزی که میگویی، تو هستی خوب است.
جذب امام شدن برای طلبهها تابع شخصیت امام بود؛ چون او را چنان یافتند که باید بود. مقام معظم رهبری چند بار به طور خصوصی به من گفتند و شاید جای دیگر هم گفته باشند که اگر ما بعدها میشنیدیم که چنین آدمی آمد و رفت غبطه میخوردیم که چرا او را ندیدیم.
حوزه اشراق مغناطیسی امام بود که پرورش انسان میداد، در محضر آیتالله جوادی آملی استفادهای که انسان از فضا میکند بیش از تأثیری است که از ادله مطرح شده میگیرد. این درسی است که شاگردان امام از امام گرفتهاند و میشود همچون پایهای برای عبور از مشکلات امروز کرد که مقداری هم به خصلتهای درونی و ویژگیهای خودمان بپردازیم.
ویژگیهای مدرسه اصولی امام خمینی(ره)
حجتالاسلام احمد مبلغی: مکتب اصولی از سه عنصر تشکیل شده است که اول برخورداری از یک روش ویژه و متمایز از روشهای دیگر است. دو مکتب دیگر از حیث منابع مشترکند که اگر از حیث منابع با هم اختلاف داشته باشند و این اختلاف جدی باشد مذهب شکل میگیرد و اگر اختلاف بین دو مجموعه فقهی وجود داشته باشد مسلک شکل میگیرد؛ اما دو مکتب یا چند مکتب از حیث منابع در وضعیت یکسان هستند و از حیث روش با هم تفاوت دارند.
عنصر دوم برخوردار بودن عناصر متمایز روشی از سطحی از کیفیت و کارکرد است که به خروجی متفاوت بینجامد و نمیشود هر تمایز در روش و تفاوت را معیار شکل گیری یک مدرسه به حساب آورد. بسیاری تمایزها از حیث منتهی شدن به یک نتیجه محدودند و نباید ما این را معیار شکل گیری یک مکتب به حساب آوریم و حتما عنصر روشی متمایز باید از یک کیفیت، عمق و سطحی از مبنا و زیر ساخت برخوردار باشد که به خروجیهای متمایز منتهی شود.
امام خمینی(ره) یک مدرسه اصولی است، بگذریم از اینکه ما قمیها نگاه و توجه به امتداد یک مدرسه، امکانات و زمینهها و ادبیاتش را نداریم و بگذریم از اینکه بسیاری از مدارس در همین قم ایجاد شدند که این مدارس تواناییهای بالایی برای حضور در علم و جهت گیری بر علم دارد.
امام راحل مدرسه اصولی بزرگ است چون سه عنصر به خصوص دو عنصر اول در آن حضور تام دارد. امام راحل هم مدرسه فقهی و هم مدرسه اصولی است. در مدرسه اصولی امام عنصر روش تولید اندیشه اصولی قابل بررسی است که تمایزهای بسیار در این نگاه به دست میآید؛ امام راحل در تحلیل نفس انسانی با نگاه فلسفی حرفهای نو و تأثیر گذاری دارد.
ابزار تفکیک حیثیات در اصول امام راحل موج میزند، اگر بخواهیم امام را در اصول از حیث روشی بشناسیم مهم است که بدانیم ایشان در چه حوزهای از کلامیات استفاده کردند. امام راحل در اصول علاوه بر آنکه بر خلط بین اعتباریات و واقعیات تأکید میکند در عین حال تفکیک میکند بین مواردی که از فلسفه استفاده میکنیم.
امام نظریههای اصولی خاص دارد و ما به این نظریهها نپرداختیم
روش چیزی است که درون اندیشه، نفس و تجربه صاحب اصول وجود دارد و از خاستگاه او اندیشههای اصولی ساخته میشود. در اصول امام روش به شکل فعالی وجود دارد که این روش دارای کارکرد است؛ امام نظریههای اصولی خاص دارد و ما به این نظریهها نپرداختیم تا بر اساس تعریف نظریهای آن را بازسازی و عرضه کنیم. امام دارای یک نظام واژگان ادبیات اصولی است و باید این ادبیات را شناسایی کنیم.
عنصر سوم در این مدرسه عنصر اصحاب است و امام راحل اصحابی داشتند که از شاگردان او بودند و تقریرات را نوشتند. اصول امام در حال زایش است و نسلهای آینده شاگردان این مکتب میباشند از جمله شاگردان که خود دارای نگاه اصولی و اساسی است آیتالله جوادی آملی میباشد.
هر تقریر دارای طعم خاصی است، دقت در تلقی و دقت در حکایت عبارتی و نیز دقت در تفکیکی عرفیات و عقلیات از ویژگیهای تقریر آیتالله جوادی آملی است؛ باید افتخار کرد این کتاب امروز به جامعه علمی و در امتداد مکتب امام ارائه شده و واجب است در این مدرسه تمرکز کنیم و اصول امام راحل را به صورت یک مدرسه با قواعد ویژه مطرح کنیم.
بدون علم اصول راه ورود به فهم احکام مسدود است
حجتالاسلام یدالله مقدسی: دانش اصول که روش استخراج فروع و مسائل دینی از مبانی علمی آنهاست از اصیل ترین دانشهای علوم اسلامی است که ضمن بیان آموزشهای دینی اصول و قواعد آن علم را مورد توجه قرار داده اند.
دانشمندان عرصه دین پژوهی اعم از فقیهان و مفسران و مانند آنها در گستره زمان به این فکر بودند در چه امتدادی احکام و معارف را دریابند و از این رو آن را مورد تحقیق قرار داده و به صورت علمی استخراج و نام فن اصول را بر آن نهادند.
علمای بزرگ اسلام در طول قرنها درخت تنومند «علم اصول» را بنا نهادهاند، این دانش همچنان به دنبال تبیین مبانی رشتههای مختلف فقه از جمله فقه تمدنی است که در این زمینه نقش عقل و نوع رابطه آن با نقل مورد توجه عالمان دینی قرار گرفته است.
امروز نیاز و ضرورت به علم اصول به گونهای گسترش یافته که بدون آن راه ورود به فهم احکام مسدود است، این دانش همچنان نیاز به افزایش و برجسته کردن شاخصهای مبانی فقه حکومتی، اجتماعی و تمدنی و مانند آن دارد که میتوان آنها را از مبانی فقه تبیین کرد.
صفت «جامعیت» کلیدواژه شخصیت امام راحل است، ایشان شخصیتی با جامعیت علمی و عملی، عارفی واصل، معلم اخلاق و برافرازنده پرچم حکمت در حوزه علمیه بوده است که باید به بعد علمی امام بیش از گذشته توجه شود.
تقریر نویسی از درس اساتید توسط شاگردان در حوزه علمیه رواج داشته است و کتاب حاضر نیز تقریر آیتالله جوادی آملی از کلاسهای درس اصول امام راحل است.
یکی از برجستگان در نوشتن تقریرات درس امام آیتالله جوادی است که در دوره دوم و سوم تدریس امام به تقریر نوشتند که امروز در قالب چهار جلد انتشار یافته است.
آیتالله جوادی آملی سطر به سطر کتاب را ملاحظه کردند و در ابتدا هم از نشر آن استنکاف داشتند، اما در نهایت با درخواست مؤسسه آثار امام با نشر این تقریر موافقت کردند که بازخوانی و رفع ابهام و شبهه در مواردی، تکمیل متن با استفاده از آثار قلمی مناهجالاصول امام(ره) از جمله ویژگیهای این اثر گرانقدر است.
پینوشت:
[۱]. العقد الفرید، ج۳، ص۱۸۳٫
[۲]. سوره انعام، آیه۵۷٫
[۳]. مطارح الانظار، ص۲۴۰؛ اصول الفقه(مظفر)، ج۱، ص۲۰۸٫
[۴]. سوره نمل، آیه۶٫
[۵]. سوره نجم، آیات۳ و ۴٫
[۶]. الکافی(ط ـ الإسلامیه)، ج۷، ص۴۱۴٫
[۷]. الکافی (ط ـ الإسلامیه)، ج۷، ص۴۱۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۶۹٫
[۸]. شرح المنظومه، ج۲، ص۴۴۶٫
[۹]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۳، ص ۱۰۵؛ «و أستاذی المحقق النحریر الذی لم یکن فی زمانه أقوی منه حدسا و تنبها الشیخ جعفر».
[۱۰]. سوره توبه، آیه۱۰۵٫
[۱۱]. دیوان شهریار.
[۱۲]. من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۵٫
[۱۳]. نهجالبلاغه(للصبحی صالح), خطبه۱۴۷٫
[۱۴]. اشعار منتسب به حافظ، شماره۹؛ «در کارخانهٴ عشق از کفر ناگزیر است ٭٭٭ آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد».
[۱۵]. ر.ک: حکمهالاشراق(سهروردی), ص۹٫
[۱۶]. تحف العقول، النص، ص۷۸٫
[۱۷]. مقبوله عمر بن حنظله حدیث معروفی از امام صادق(ع) است که در مباحث مهم فقه و اصول مانند تعارض ادله و ولایت فقیه مورد استفاده قرار گرفته است. راوی این حدیث عمر بن حنظله است و در آن از امام(ع) درباره وظیفه شیعیان در امر قضاوت و شیوه ترجیح اخبار متعارض سوال نموده است.
عمر بن حنظله میگوید از امام صادق(ع) درباره دو نفر از دوستانمان (شیعه) که نزاعی بینشان بود در مورد قرض یا میراث و به قضات برای رسیدگی مراجعه کرده بودند، سؤال کردم که آیا این رواست؟
فرمود: هر که در مورد دعاوی حق یا دعاوی ناحق به ایشان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (قدرت حاکمه ناروا) مراجعه کرده باشد؛ و هر چه را که به حکم آنها بگیرد، در حقیقت به طور حرام میگیرد؛ گرچه آن را که دریافت میکند حق ثابت او باشد؛ زیرا که آن را به حکم و با رأی طاغوت و آن قدرتی گرفته که خدا دستور داده به آن کافر شود. خدای تعالی میفرماید: یریدُونَ انْ یتَحاکَمُوا إلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یکْفُرُوا به.
پرسیدم: چه باید بکنند؟ فرمود: باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسی است که حدیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما مطالعه نموده و صاحبنظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است… بایستی او را به عنوان قاضی و داور بپذیرند، زیرا که من او را حاکم بر شما قرار دادهام. پس آنگاه که به حکم ما حکم نمود و از وی نپذیرفتند بیگمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کردهاند و کسی به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است.