اختصاصی شبکه اجتهاد: ماجرا قدیمی است. نه فقط حوزههای علمیه بلکه شاید عامه مردم نیز این چنین باشند: نسبت به تفریط، حساسیم اما در رابطه با افراط، حساسیتی به خرج نمیدهیم. با کسی که بخشی از دین مزعوم ما را قبول ندارد به سختی پیکار میکنیم اما با آنی که دین را بیش از آنچه هست جلوه میدهد کاری نداریم. منکر ولایت فقیه را دشمنیم و هر جمعه علیهش شعار میدهیم اما با آنکه وی را معصوم میپندارد کاری نداریم. قائل به وجود برخی شؤون بشری برای اهل بیت را سنی زده و منحرف میانگاریم اما در مورد آنکه اهل بیت را دارای مقامات الوهی میپندارد میگوئیم اهل بیت را خوب شناخته است اما الله را نه! همین میشود که تفریطیان دینی، همواره در طول تاریخ، با سخت ترین روشها قلع و قمع میشوند اما اخباریان قرنها بر حوزههای علمیه حکومت میکنند. رازش روشن است، چون اخباریها، افراطی بودند نه تفریطی.
شیخ عباس تبریزیان دقیقا همین نقطه ضعف تاریخی ما را فهمیده که راه افراط را پیموده است. او میدانست که اگر یکی از دانشها را اسلامی نداند، یا روشنفکر جلوه میکند یا فاقد عرق دینی لازم، اما اگر یک دانش غیر اسلامی را به اسلام نسبت بدهد، برخی تقدیسش میکنند و پاره ای دیگر لااقل کاری به او ندارند. حدسش هم درست بود. او مقتدای عده ای شد و دیگران هم کاری به کارش نداشتند. نه زمانی که خود را آیت الله خواند کسی به او کاری داشت و نه زمانی که پدر خودخوانده طب اسلامی گردید، کسی علیه او بیانیه داد و تحصنی بر پا کرد. حوزه ای که سالهاست تجمعات و بیانیههایش، همه در امور سیاسی است، روشن است که نگرانی نسبت به وظیفه اصلی خود یعنی تشخیص گزاره دینی از گزاره غیردینی ندارد.
عباس تبریزیان ما را خوب شناخته بود. او در زیرزمین فیضیه و در کنار خیل اساتیدی که از فقههای غیرحکومتی میگفتند و گرم نزاع در طهارت و نجاست و نکاح و استصحاب بودند، با آرامش، داروی موسوی و پماد عیسوی تجویز میکرد و نگران هیچ بیانیه و تحصنی هم نبود.
او بازی دو سر بُرد را آغاز کرده بود: اگر حوزه کاری به کار او نداشت، او کارش را گسترده میکرد و شاگردان و مریدانش را افزون مینمود. اگر هم حوزه علیه او بیانیه ای میداد، این بیانیه در میان خیل بیانیههای سیاسی و غیرعلمی سالهای اخیر آن گم میگشت و وی را قهرمان مخالف با رویکرد حکومتی از دانش مینمود.
هر گامی که حوزه به عقب میگذاشت، او گامی به پیش مینهاد. وقتی حوزه عقب نشست و عنان مبارزه را به وزارت بهداشت وانهاد، او خود را پدرخوانده طب اسلامی خواند. هنگامی که حوزه به یکی دو اعتراض کوچک از یکی دو تن از علمایش اکتفا کرد، او نیز دعوتنامههایش از دانشگاههای اروپا را به رخ کشید. دست آخر هم که دید هرچه بکند نه خبری از بیانیه است و نه فتوا و تحصن،هاریسون را به آتش کشید. این بار البته حوزه بیانیه داد، اما نه فتوایی در کار بود و نه تحصنی. او میدانست که بیانیه حوزه در کنار خیل بیانیههای غیردانشی آن گم میشود. از فتوا و اعتراض دانشیان و علما نیز خیالش راحت بود، چه اینکه میدانست سرگرم مباحث دیگرند و ادعای استناد یک دانش به دین، دغدغه شان نیست. دانشیانی که در مقابل توهینهای مکرر او به پزشکان و تروریست خواندن آنها، چیزی نگفته بودند معلوم است که نسبت به آتش زدن کتابی که نویسنده اش سالهاست از دنیا رفته است باز هم سکوت میکنند.
عباس تبریزیان تجربهای بود که باز هم احتمال تکرارش هست، وقتی هنوز هم ریاضیات اسلامی تدریس میشود و مؤسسه ای وظیفه مخالفت با همه مظاهر تمدن و دانشهای غربی را به دوش میکشد بی آنکه پس از سی سال، عدلی برای آن دانشها آورده باشد.
وقتی علما، اساتید و مدیریت حوزه در مقابل انحرافات دانشی سکوت کنند، نه فقه به «طب اسلامی»، بلکه فردا روز، به «زمین شناسی اسلامی» و «حمل و نقل اسلامی» نیز دچار میشویم.
بنده به یقین میدانم که همه این حرفها را کسی گفته که حتی ده صفحه از کتابهای استاد تبریزیان را نخوانده و با روش استخراج احکام طبی ایشان آشنا نیست و همینطور حرف زده. اگر قرار است جوابی بشنوم ترجیح میدهم کسی جوابم را بدهد که یکی از کتب ایشان را مطالعه کرده باشد.
امان از عوام الناس (مخصوصا عوام طلبه ها)
یادم هست همان ایامی که در زیر زمین فیضیه درس می داد، در یکی از حجره های حیاط فیضیه خدمت یکی از اساتید، حکمت متعالیه می خواندم. آن استاد محترم یک روز را اختصاص داد برای اینکه درباره ی انحراف فکری و روشی تبریزیان برایمان توضیح بدهد. در مجمع عالی حکمت هم یکی از جلسات مجمع را به روایات طبی از منظر معرفت شناختی اختصاص داد. اساتید دیگر هم بودند که بحث هایی کردند. همانطور که بعدها مراجع عظام هم موضع گرفتند. اما چه کنیم که طلبه های عوام زده که دنبال کاسبی کردن از طریق فروش داروی امام کاظم ع و بخور مریم هستند، بسیارند.
اگر شما در گوشتان پنبه بوده و نشنیده اید اعتراضات سالیان گذشته را تقصیر حوزه ها چیست؟ مشکل از عوام است که طالب افراط و تفریطند عده ای به دنبال امثال تبریزیان و برخی به دنبال به اصطلاح روشنفکران…!