قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / پاسخ آیت‌الله سبحانی به پرسش‌های مهدی گلشنی درباره رابطه علم و دین
پاسخ آیت‌الله سبحانی به پرسش‌های مهدی گلشنی درباره رابطه علم و دین

تبیین چرایی توهم تعارض علم و دین؛

پاسخ آیت‌الله سبحانی به پرسش‌های مهدی گلشنی درباره رابطه علم و دین

آیت‌الله جعفر سبحانی به پرسش‌هایی درباره رابطه علم و دین که از سوی مهدی گلشنی، استاد دانشگاه صنعتی شریف مطرح شده، پاسخ داد.

به گزارش شبکه اجتهاد، دکتر مهدی گلشنی، استاد دانشگاه صنعتی شریف پرسش‌هایی پیرامون «علم و دین» مطرح کرده و از دانشمندان الهیدان در کشورهای مختلف خواستار جواب شده‌ است. این سؤالات همچنین برای چهار حکیم مسلمان معاصر، حضرات آیات جوادی آملی، حسن‌زاده آملی، سبحانی و مصباح یزدی هم ارسال شده است؛ آیت‌الله جعفر سبحانی ضمن تقدیر از این شخصیت علمی، به پرسش‌های مهدی گشنی پاسخ داده است که متن پرسش‌ها و پاسخ‌های آیت‌الله سبحانی به شرح زیر است:

تعریف شما از «علم» و «دین» چیست؟

پاسخ: نخست به تعریف «دین» مى‌پردازیم، سپس به تعریف «علم». واژه «دین» عربى است و کاربردهای گوناگون دارد و آنچه امروز در مکالمات روزانه به کار مى‌رود، همان «خداباورى» همراه با یک رشته اندیشه‌هاست؛ و اگر بخواهیم آن را در قالب تعریف بریزیم، مى‌توانیم چنین بگوییم: اعتقاد به علم و آن قدرت نامتناهى که موجودات کیهانى و زمینى را به طور نظام‌مند آفرید و در میان آفریده‌ها انسان را برگزید و براى احیای کمالات نهفته در آفرینش او، آموزگارانى فرو فرستاد که شاهراه سعادت را بر او بنمایانند و او را از لغزشگاه‌ها آگاه سازند. خداوند براى عمل به آموزه‌هاى دینى که به وسیله پیام‌آوران خاص ابلاغ نموده، پاداش و کیفر تعیین کرده که انسان در زندگى دوم (زندگى اخروى) با آن روبرو مى‌شود.

به دیگر سخن، دین اعتقاد به نیروى غیبى است که از کمال نامتناهى برخوردار است و انسان را راهى به شناخت کند. او فقط مى‌تواند این کمال نامتناهی را از طریق اوصاف یعنى ویژگى‌هاى ذاتى و فعلى بشناسد. از ویژگى‌هاى ذاتى او، دانایى و توانایى و از ویژگى‌هاى فعل او، هدفمند بودن افعال اوست. روى این اصل، جهان و انسان براى هدفى آفریده شده‌اند که نتایج مثبت آن به خود آفریده بازمى‌گردد، نه به ذات اقدس او.

از اینجا مى‌توان گفت زندگى دنیوى، غرض و هدف نیست، بلکه پایه‌اى براى یک هدف و زندگى بالاتر و برتر است. خداوند به وسیلۀ آخرین آموزگار خود چنین پیامى را به بندگان خود ابلاغ نموده است: «و ما هذه الحیاه الدُّنیا الاّ لهوٌ و لعبٌ و انّ الدّار الآخره لهی الحیَوانُ لو کانوا یعلمون(عنکبوت:۶۴): این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست؛ و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى‌دانستند».

از آنجا که در اینجا هدف تعریف دین است، نه اثبات واقعیت آن، به این اندازه از تعریف و شناساندن بسنده مى‌شود؛ اما این‌که چنین موجود غیبى با آن اوصاف و خواص از واقعیت برخوردار است یا نه، آن در عهدۀ دانش‌هایى به نام فلسفه و کلام است؛ ولی حتى کسانى که دستشان از چنین دانش‌هایی کوتاه است، مى‌توانند از راه‌هاى بسیار ساده، راه به واقعیت پیدا کنند که روشن‌ترین آن‌ها، راهنمایى فطرت و تفکر در نظام‌مندى جهان محسوس است که حاکى از دخالت علم و قدرت در آفرینش هر دو است.

تعریف علم

واژه علم که در زبان فارسى از آن به «دانش» تعبیر مى‌شود، مصادیق و کاربردهاى گوناگونى دارد و حتى دانش‌هاى اعتبارى و قراردادى مانند ادبیات و حقوق را در بر مى‌گیرد؛ ولى مقصود از آن در این پرسش‌ها، علوم طبیعى اعم از کیهانى و زمینى است که خارج از اذهان و تصور اعتبارگران واقعیت دارند و جز شکاکان و ایده‌آلیست‌ها، همگان به وجود آن ـ خارج از تصور ـ اذعان دارند. در این صورت مى‌توان علم را چنین تعریف کرد: «علم کشف ساز و کارهایى است که در ساختمان جهان به کار رفته است و به اصطلاح، آشکار ساختن قوانین و نظامات حاکم بر وجود آن است تا آنجا که دست کاوش به این حقیقت رسیده که نظام حاکم بر ذره (اتم) همان نظام حاکم بر کهکشان‌هاست.»

در اینجا از گفتن یک حقیقت ناگزیرم و آن این‌که از روز نخست که کاشفان و مخترعان با ابزار بسیار ساده دست به تحقیق و کاوش زده‌اند، یک اصل نزد آنان مسلم بود: مورد کاوش، داراى نظم و ساز و برگ خاصى است که باید در پرتو صبر و بردبارى، پرده از چهره آن برگرفت و اگر چنین اصلى مورد اتفاق آنان نبود، هرگز دست به کاوش نمی‌زدند و قرع و ابیغ و به اصطلاح امروز لابراتوار را به کار نمى‌گرفتند، این اصل مسلم، آنان را بر تحمل رنجها توانا ساخت و از لذائذ زندگى براى کشف معماها صرف‌نظر کردند.

آیا هیچ تعارضى بین تعاریف خود از این دو مفهوم مى‌بینید؟

پاسخ: اگر حوزۀ کار علم و دین روشن شود و معلوم گردد که قلمرو کار این دو در عرض هم نیست، بلکه در طول همدیگر قرار گرفته‌اند، روشن مى‌شود که هیچ‌گونه تعارضى بین این دو نیست، بلکه با توجه به تعریفى که از علم و دین شد، علم در خدمت دین است و نظامات نهفته در جهان طبیعت را آشکار مى‌کند و اگر بخواهیم در طول هم قرار گرفتن این دو را با اصطلاح بیان کنیم، باید بگوییم، کار دین ثبوتى و کار علم اثباتى است.

دین مى‌گوید: جهان به‌صورت تصادفى پدید نیامده است، بلکه موجود دانا و توانایى با توان و دانش بى‌پایان خود ماده را به‌صورت نظام‌مند آفریده است، چنان که مى‌فرماید: «یتفکّرون فی خلق السّماوات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سُبحانک فقنا عذاب النّار (آل عمران: ۱۹۱): در اسرار آفرینش آسمان‌ها و زمین مى‌اندیشند [و مى‌گویند:] بارالها، اینها را بیهوده نیافریده‌اى! منزّهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار». در این صورت دانشمندان در هر زمان با ابزار و ادبیات خاص خود دست به کار می‌شوند که از قوانین نهفته در کتاب طبیعت که دین از آن گزارش داده پرده بردارند و بنابراین هر دو به یاری یکدیگر چهره واقع را مى‌نمایانند.

از نظر شما، تعارض بین این دو در کجا مى‌تواند رخ دهد؟

پاسخ: امکان دارد در دو مورد، تعارض و رویارویى، آن‌هم به شیوه صورى نه واقعى، رخ دهد:

۱- در موردى که نظریۀ دین در نظام آفرینش به‌صورت غیر صحیح تبیین گردد و هر نوع علل و معالیل میان پدیده‌هاى کیهانى و زمینى مورد انکار قرار گیرد و فقط به یک علت اکتفا شود و وجود آفریدگار جهان به‌عنوان جانشین تمام اسباب و مسببات معرفى گردد و هر نوع رابطه مثلا میان آتش و سوزاندن پنبه و آب و رفع عطش مورد انکار قرار گیرد. در این صورت علم که وظیفه‌اش کشف روابط بین موجودات است، به انتقاد از دین پرداخته و آن را ضد علم معرفى مى‌کند. این نوع از نظریه دربارۀ نقش دین در جهان آفرینش، معلول کج‌فهمى توحید در خالقیت است که کتاب آسمانى بر آن تأکید دارد.

این گروه کتاب آسمانى را درست نخوانده یا نفهمیده‌اند، در حالى که قرآن مجید، آخرین کتاب آسمانى، جهان آفرینش را بر اساس اسباب و مسببات معرفى مى‌کند و به علل مادى اعتراف دارد و همگى را از سنن الهى مى‌داند و ما براى اقتصار به دو آیه اشاره مى‌کنیم: «و أنزل من السّماء ماءً فأخرج به من الّثمرات رزقاً لکُم (بقره:۲۲): از آسمان آبى فرو فرستاد و به وسیله آن، میوه‌ها را پرورش داد تا روزى شما باشد.» این آیه به‌روشنى آب را سبب رویش درختان و گیاهان و داده‌هاى آن‌ها معرفى مى‌کند.

آیاتى در قرآن دربارۀ کیفیت مبدأ پیدایش ابر و باران سخن مى‌گوید و به‌صورت آشکار بر تفاعل ماده برخى در برخى دیگر تصریح مى‌کند که اینجا مجال بیان آن‌ها نیست. فقط به ذکر یک آیه و ترجمه آن بسنده مى‌شود و دقت در مفاد آیه را به خواننده گرامى واگذار مى‌کنیم: «ألم ترَ أنّ الله یُزجی سحاباً ثُمّ یُؤلّفُ بینهُ ثُمّ یجعلُهُ رُکاماً فترَى الوَدق یخرُجُ من خلاله و یُنزّلُ من السّماء من جبال فیها من برد فیُصیبُ به من یشاءُ و یصرفُهُ عمّن یشاءُ یکادُ سنابرقه یذهبُ بالأبصار (نور:۴۳) آیا ندیدى که خداوند ابرهایى را به آرامى مى‌راند، سپس میانشان پیوند مى‌دهد و بعد آن را متراکم مى‌سازد؟ در این حال، دانه‌هاى باران را مى‌بینى که از لابلاى آن خارج مى‌شود و از آسمان ـ از کوههایى (ابرهایى همچون کوه) که در آن است ـ تگرگ نازل مى‌کند و هر کس را بخواهد به وسیله آن زیان مى‌رساند و از هر کس بخواهد، این زیان را برطرف مى‌کند. نزدیک است درخشندگى برق آن (ابرها) چشمها را ببرد.» این دو آیه و بسیارى از آیات دیگر به نظام اسباب و مسببات در جهان آفرینش تصریح مى‌کند و همگى مظاهر سنن الهى است که با قدرت و علم این سنن را در دل موجودات پدید آورده است. اگر کسى و یا گروهى نظام‌مندى جهان آفرینش را انکار کند، به بستر پدیده تعارض علم و دین کمک کرده است.

۲- دومین موردى که سبب ظهور تعارض بین علم و دین مى‌شود، جایى است که مدعیان علم تئورى را به جاى علم مطرح ‌کنند، سپس شعار تعارض بین علم و دین سر ‌دهند، در حالى که داده‌هاى علم در آن مورد کاملاً لرزان و غیرقطعى است. روزى که داروین نظریۀ «تکامل انواع» را مطرح کرد و آن را به مورد انسان نیز گسترش داد، مادى‌هاى نوظهور از خوشحالى در پوست نمى‌گنجیدند و تصور مى‌کردند که «داروینیسم» که روى اصول چهارگانه بنا شده، یک کشف مسلم است؛ ولى دیرى نپایید که تمام اصول چهارگانه داروین فروریخت و فرضیه «نئوداروینیسم» مطرح شد که آن نیز دوام نیاورد و فرضیه سومى به نام «موتاسیون» جایگزین آن گشت و…؛ بنابراین پدیدۀ اندیشۀ تعارض علم و دین دو حالت دارد: یا برداشت کاوشگر از دین غلط و باطل است، یا اینکه اندیشه‌هاى علمى که هنوز فرضیه است و تا واقعیت راه طولانى دارد، به‌عنوان اصول مسلم پذیرفته مى‌شود.

چه زمینه‌هایى موجب رشد تعارض بین علم و دین شد؟

پاسخ: در این مورد باید میان دو موضوع فرق گذارد: الف) علل گسترش مادى‌گرى در غرب و ب) زمینه‌هاى رشد تعارض علم و دین.

درباره مسأله نخست، ما در کتاب «راه خداشناسى» به‌صورت گسترده سخن گفته‌ایم که اینک به‌صورت موجز به برخى از آن علل اشاره مى‌شود:

۱- معرفى‌هاى غلط و پندارى از خدا. کافى است که در این مورد به تورات مراجعه شود. به‌عنوان مثالی از این مورد، در تورات صحبت از کشتی‌گیری یعقوب با خداوند می‌شود (تورات: سفر پیدایش، باب سی و دوم، کشتی‌گیری خدا با یعقوب تا وقت طلوع فجر).۱ بر مبنای این بخش از تورات، برخی از مسیحیان در عنفوان جوانی تصویری انسان‌گونه از خداوند دارند؛ اما وقتی آن‌ها وارد آموختن علم و کار علمی می‌شوند، این تصویر انسان‌گونه از خداوند با برداشت‌های منطقی و علمی آن‌ها نمی‌خواند و لذا به تعارض بین علم و دین معتقد می‌شوند و خداباوری را ترک می‌کنند. این‌گونه معرفى‌ها از دین و خدا، مسلما نتیجه معکوس دارد و سبب دورى از دین و انکار آن مى‌شود.

۲- فقدان یک مکتب فلسفى صحیح در غرب. به‌عنوان نمونه راسل مى‌گوید مدتها به خدا عقیده داشته، ولى بعداً به کلى از این عقیده برگشته است؛ زیرا فکر کرده که اگر هر چیزى را باید علت و آفریننده‌اى باشد، خدا نیز باید علت و آفریننده داشته باشد.

۳- جایگزینى تجربه و آزمایش در مقام تعقل و تفکر؛ و چون ماورای طبیعت در قلمرو آزمایش قرار نمى‌گیرد، طبعاً مورد انکار قرار گرفت و به اصطلاح در میان ابزار شناخت، تنها اعتماد به تجربه شد.

۴- انتقام از انگیزاسیون یا دیوان «تفتیش عقاید». دانشمندان علوم طبیعى که نظریات جدیدى مطرح مى‌کردند، پیوسته محاکمه مى‌شدند و محاکمه گالیله زبانزد تاریخ علوم است. این امور و امثال آن‌ها سبب شیوع گرایش به مادیگرى در غرب شد؛ و اما در مورد اسباب رشد تعارض علم و دین، به دو سبب اشاره مى‌شود:

الف) غوغاى داروینسیم

فرضیۀ داروین درباره تکامل گیاهان و جانداران، از عوامل مؤثر براى پیدایش اندیشۀ تعارض علم و دین بود. تکامل انواع و به اصطلاح «ترانسفورمیسم» موضوعى نبود که فقط داروین به آن دست یافته باشد، بلکه پیش از او «لامارک» و قبل از این دو نفر، در فلسفه یونانى به طور سربسته مورد بحث و گفتگو بوده است. نقش مؤثر داروین در نشر این نظریه، این بود که موضوع را در زمانى مطرح کرد که جهان علمى آمادۀ پذیرش آن بود. او با نشر کتاب «اصل الأنواع» سر و صدای عجیبی در محافل علمى غرب به راه انداخت؛ اما در حالی که او در آخرین سال‌های عمر، خودش را لاادری‌گرا نامید، دشمنان دین از نظریۀ لرزان او بر ضد دین و مذهب استفاده کردند. نظریۀ تکامل انواع، خواه به طور تدریجى و خواه به‌صورت جهش و دفعى، با مندرجات کتاب مقدس که همه انسان‌ها را فرزندان آدم مى‌داند و به طور صریح مى‌گوید آدم نیز از خاک آفریده شده است، منافات داشت و در نظر گروهى میان علم و دین فاصله پدید آورد.

ب) فروریختن بسیارى از فرضیه‌هاى علمى

نظریۀ «بطلمیوس» در تفسیر کیفیت آفرینش آسمان و زمین، قریب هزار و پانصد سال تمام قدرت خود را حفظ کرد و افکار دانشمندان یونانى، به‌سان کتاب مقدس، در مراکز علمى تدریس مى‌شد و آن‌چنان در قلوب دانشمندان نفوذ کرده بود که برخى از مفسران اسلامى نیز روى ایمان به اصالت و استوارى این نظریه، بسیارى از آیات و روایات را تأویل و توجیه مى‌کردند؛ ولى از آغاز نهصت علمى در اروپا که اساس آن به وسیله چهار دانشمند معروف فروریخت، گروهى که نظریۀ بطلمیوس را یک نظریه دینى و وحیانى تلقى کرده بودند، شعار تعارض را سر دادند. البته این دو عامل به‌عنوان نمونه بازگو شد و عوامل دیگر نیز در ایجاد فاصله مؤثر بودند که فعلا فرصت بازگویى آن‌ها نیست.

نقش دین در توسعه علم در غرب چه بوده است؟

پاسخ: درباره پیدایش جهان طبیعت دو نظریه مطرح است. حال باید دید کدام یک از این دو به گسترش علم مى‌تواند کمک کند. نظریۀ نخست: جهان ماده و عالم طبیعت در پرتو ارادۀ موجودی دانا و توانا پدید آمده و بر اساس یک رشته سنن و رموز به حیات خود ادامه مى‌دهد و دست کاوشگر مى‌تواند از بخشى از این قوانین پرده بردارد. همچنین در خلقت جهان هدف و غرض در کار است، چنان که خداوند در قرآن مى‌فرماید: «أفحسبتُم أنّما خلقناکُم عبثا و أنّکُم الینا لا تُرجعون (مؤمنون: ۱۱۵): آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده‌ایم و به سوى ما بازگردانده نمى‌شوید؟»

نظریۀ دوم: سرآغاز جهان طبیعت و همچنین سرانجام آن، در ابهام و تاریکى فرو رفته است و ریشۀ هستى (حدوث و پیدایش آن) کاملاً مبهم است و همچنین سرانجام آن به سان سرآغازش است. جهان طبیعت به سان کتاب خطى است که از آغاز و پایان آن برگ‌هایى افتاده و سرانجام در ابهام فرو رفته است و از نظر مؤلف قابل شناسایى نیست.

اکنون این سؤال مطرح مى‌شود که: کدام یک از این دو نظریه، حس کاوشگر را تحریک مى‌کند تا خواب و خوراک را بر خود تحریم کند و شبانه روز به کاوش بپردازد؟ به طور مسلم نظریۀ نخست؛ زیرا کاشفان و مخترعان پیش از هر نوع بحث و بررسى اذعان دارند که موجود طبیعى داراى رموز و نظام است و مى‌توان با صبر و حوصله بر آن دست یافت، در حالى که در مورد نظریۀ مقابل چنین ادعایى در کار نیست. اکنون ما کاری نداریم که کدام یک از دو نظریه درست است و کدام یک از دو گروه صحیح فکر مى‌کنند. آنچه الان براى ما مطرح است، این است که ببینیم کدام یک از این دو فکر، حس کنجکاوى ما را براى کشف رازها و اسرار طبیعت تحریک مى‌نماید؟ این فکر که در خلقت جهان، فکر و عقل دخالت داشته و عالم طبیعت از روى نقشه و اندازه‌گیرى آفریده شده است، یا این فکر که جهان معلول تصادف اتم‌هاى بى‌شمار مى‌باشد و عقل و فکرى در خلقت آن دخالت نداشته و کوچکترین پیش‌بینى و اندازه‌گیرى در پدید آمدن آن به کار نرفته است و اگر هم نظمى در آن پیدا شود، از روى تصادف است؟

ناگفته پیداست که تنها فکر نخست است که مى‌تواند به تلاش و تحرک در راه کشف اسرار و قوانین طبیعت کمک کند؛ زیرا تا فرد کاشف در اعماق دل معتقد نباشد که سازمان هستى روى نظم و نقشه و بر اساس یک سلسله علل و معالیل و قوانین منظم آفریده شده است، هرگز رنج تحقیق و مطالعه را بر خود هموار نمى‌سازد. این عقیده فقط در سایه ایمان به خدا به وجود مى‌آید، در حالى که طرز تفکر مادى فاقد این خصیصه است.

نظر انیشتین درباره مذهب

لذا مى‌توان گفت برخى از مادى‌گراها در غرب که عمر خود را در آزمایشگاه‌ها در راه کشف قوانین و اسرار طبیعت صرف مى‌کنند و هدفى جز کشف قوانین و نوامیس «لا یتخلّف» طبیعت ندارند، در اعماق دل، الهى هستند، اگرچه در ظاهر به مادى‌گرى تظاهر مى‌نمایند. بر اساس این بیان روشن مى‌گردد که چرا اینشتین، «مذهب» را عامل پیدایش علوم و فرضیه‌ها مى‌داند و مى‌گوید: «من بر آنم که احساس دینی کیهانی قوی‌ترین و اصیل‌ترین محرک برای تحقیقات علمی است.»

اینشتین همچنین ایدۀ قابل درک بودن طبیعت را مأخوذ از حوزۀ دین می‌داند: «به این [یعنی حوزۀ دین] همچنین ایمان به امکان اینکه نظم‌های ساری در جهان وجود… برای عقل قابل درک‌اند تعلق دارد. من نمی‌توانم هیچ دانشمند واقعی را بدون آن ایمان عمیق تصور کنم. وضعیت را می‌توان به وسیلۀ یک تصویر بیان کرد: علم بدون دین لنگ است؛ دین بدون علم کور است.» آری، چه الزامى و اعتقادى در بارۀ نظم جهان هستى و چه اشتیاقى «کُپلر» و «نیوتن» را نیرو و توان مى‌بخشید که سال‌ها در تنهایى و سکوت محض، براى توضیح دادن و از پیچیدگى درآوردن نیروى جاذبه و نظام فلکى، رنج ببرند؟

به نظر ما این ادیان توحیدی بودند که سبب اصلی تکون علم جدید شدند. به قول پُل دیویس، فیزیکدان برجستۀ معاصر: «این به علت هیجان ناشی از تلفیق فلسفۀ یونانی و فکر یهودی ـ مسیحی ـ اسلامی بود که با تأکیدش روی عقلانیت طبیعت و اصول ریاضی و …، علم جدید به وجود آمد. تمامی عالمان اولیه، نظیر نیوتن، به طریقی متدین بودند. آن‌ها علمشان را وسیلۀ کشف آثار صنع الهی در جهان می‌دانستند. چیزی را که ما اکنون قوانین فیزیک می‌نامیم، آن‌ها به تعبیری خلقت انتزاعی خداوند ـ افکار در ذهن خداوند ـ تلقی می‌کردند. بدین ترتیب، آن‌ها فکر می‌کردند که در کار علمی می‌توان نظری به افکار خداوند افکند.» این بیان گسترده به روشنى نشان می‌دهد که خداباورى در گسترش علم در غرب و بلکه در سراسر جهان نقش مؤثرى داشته است.

آیا مى‌توانیم علم دینى داشته باشیم؟

پاسخ: این سؤال در گرو آن است که کاربرد «علم» در این پرسش روشن شود. اگر مقصود از علم، مطلق دانش‌ها و آگاهى‌ها باشد و حتى محتویات کتب آسمانى و راهنمایى‌هاى آموزگاران معصوم را در بر بگیرد، مى‌توان به تصنیف علوم پرداخت و برخى را دینى دانست؛ ولى در عین حال، این نوع از علوم دینى، کوچکترین اختلافى با علم متداول ندارند و نباید آن را نوعى تقابل با علم تلقى کرد. از طرف دیگر، اگر مقصود از علم در این پرسشها صرف یافته‌های علوم تجربی یا ابزارهائی باشد که در این علوم به کار می‌روند (نظیر جدول ضرب، یا جداول دیگر حاصل از تجارب)، این علم، دینی و غیر دینی ندارد؛ اما اگر مقصود از علم، نظریه‌های حاصل از تجارب باشد که در آن‌ها بعضی اصول عام به کار رفته‌اند، در این صورت این علم می‌تواند، بسته به آن اصول، دینی یا الحادی یا خنثی باشد. از طرف دیگر، در کتاب‌هاى آسمانى و سخنان آموزگاران الهى یک رشته حقایق دربارۀ انسان و طبیعت بیان شده که دست دانش آن روز به آن نرسیده بود، ولی تحقیقات تجربی متأخر آن‌ها را نشان داده است (چنان‌که بعضی از دانشمندان مسلمان به آن‌ها اشاره کرده‌اند). در اینجا به دو نمونه اشاره می‌کنیم.

الف) زوجیت گسترده

در گذشته دانشمندان زوج بودن را از آن جانداران مى‌دانستند، در حالى که قرآن مى‌گوید: آن سنت تکوینى (آمیزش نر و ماده) در کلیه گیاهان نیز وجود دارد: «و من کُلّ الّثمرات جعل فیها زوجین اثنین (رعد: ۳): از همه میوه‌ها جفت آفرید» و در آیه دیگر مى‌فرماید: «سُبحان الذی خلق الأزواج کُلّها ممّا تُنبتُ الأرضُ و من أنفُسهم و ممّا لا یعلمون (یس: ۳۶): منزه است خدایى که همه جفتها از گیاهان و انسان و آنچه را که نمى‌دانید، آفرید.» اما در آیه دیگر موضوع را فراتر مطرح می‌کند و همه اشیا را زوج معرفى کرده، مى‌فرماید: «و من کُلّ شئ خلقنا زوجین لعلکم تذکّرون (ذاریات: ۴۹): از هر چیز یک جفت آفریدیم، شاید متذکر شوید.»

ب) کرویت زمین

آیاتى که بر کرویت زمین گواهى مى‌دهند، متعدد است و ما به یک آیه بسنده مى‌کنیم: «و أورثنا القوم الذین کانوا یُستضعفون مشارق الأرض و مغاربها (اعراف: ۱۳۷): آن گروهى را که ذلیل و خوار شمرده مى‌شدند، وارث مشرق‌ها و مغرب‌هاى زمین قرار دادیم.» اگر زمین مسطح باشد، یک مشرق و یک مغرب بیشتر نداریم، در حالى که این آیه از تعدد هر دو سخن مى‌گوید و دلالت آن روشن است؛ زیرا در صورت کروى بودن زمین، طلوع خورشید بر هر جزئى، ملازم با غروب آن از جزء دیگر مى‌شود، بنابراین تعدد مشرق‌ها و مغرب‌ها بدون کروى بودن زمین متصور نیست.

این دو مورد برای نمونه یادآورى شد. در این صورت، این نوع گزارش‌هاى علمى را که در عصر نزول قرآن، وجود نداشت، مى‌توان علم دینى، توصیف کرد، هرچند یادآور شدیم که کشف حقایق و پرده‌بردارى از چهره طبیعت، دینى و غیر دینى ندارد؛ اما اگر علم را با توجه به جهان‌بینی (مفروضات متافیزیکی) توحیدی حاکم بر آن در نظر بگیریم، کل دانش‌های بشری می‌توانند تحت یک جهان‌بینی دینی تنظیم شوند.

آیا علم مى‌تواند دین را نادیده بگیرد؟

پاسخ: تحلیل این پرسش از بحث «نقش دین در توسعۀ علم» کاملاً به دست مى‌آید؛ زیرا یک فرد کاوشگر تا به وجود نظم در طبیعت یقین نداشته باشد، نمى‌تواند دست به کاوش بزند؛ زیرا اذعان به نظام‌مندى جهان از «خداباورى» جدا نیست، یعنی اعتقاد به خدائی که جهان را بر طبق قوانین خاصى آفریده است. سرانجام علم هر چه هم بالا برود و پایین بیاید، دربارۀ سرچشمه هستى و سرانجام آن نمى‌تواند نظر بدهد و ناچار باید دست به دامن دین باشد تا با براهین خاص خود پرده از چهره آن دو بردارد.

آیا مى‌توان حوزه‌هاى فعالیت علم و دین را کاملا از هم جدا کرد؟

پاسخ: از آنجا که هدف علم، کشف رازهاى طبیعت و قوانین نهفته در آن است، ناچار حوزه علم از حوزه دین جدا نخواهد بود؛ زیرا دامن همت به بالا زدن براى کشف نظام حاکم بر جهان، جدا از اعتقاد به پدیدآورنده نظام نیست و لذا باید گفت علم در خدمت دین و خداباورى است.

در پایان از استاد محترم دانشمند معزز جناب آقاى دکتر مهدى گلشنى سپاسگزارى مى‌شود که با دقت و ظرافت خاصى این پرسش‌ها را مطرح کرده و از عالمان خداباور پاسخ خواسته است. پاداش کار وى با خداى جهان است.

یک دیدگاه

  1. رمضانعلی نریمانی

    باسمه تعالی
    محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر سبحانی حفظه الله تعالی
    سلام علیکم
    احتراما بعرض شریف شما بزرگوار می‌رسانم که دخترم سال ۱۳۹۱ هجری شمسی ازدواج کرده ولی هنوز صاحب فرزند نشده است.
    به دکترهای کلاسیک و طب ایرانی و اسلامی هم مراجعه کرده ولی جواب نداده. مستدعی است در صورت امکان بفرمائید ما چه گناهی انجام داده ایم که به این بلا آزمایش می‌شویم و یا چه کاری باید انجام دهیم که این مشکل مرتفع شود.
    پسر دومم زن اولش را به علت عدم تفاهم طلاق داده و زن دومش هم نه طلاق می‌گیرد و نه زیر یک سقف با پسرم جمع نمی شود لطفا اگر امکان دارد بفرمائید در این مورد هم ما چه گناهی مرتکب شده ایم یا چه کار کنیم که مشکل پسرم حل شود.
    قبلا از بذل عنایت شما کمال تشکر و قدردانی را بعمل می‌آورم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics