شبکه اجتهاد: انقلابی که این روزها را به عنوان سالگرد پیروزیاش گرامی داشتهایم خجسته و پر برکت تر از آن است که بتوان توصیف کرد. امام عزیز و به حق پیوسته ما در آغاز وصیت نامه سیاسی- الهی خود شهادت دادهاند که: «اهمیت انقلاب شکوهمند اسلامی که دستاورد میلیونها انسان ارزشمند و هزاران شهید جاوید آن و آسیب دیدگان عزیز، این شهیدان زنده است و مورد امید میلیونها مسلمانان و مستضعفان جهان است، به قدری است که ارزیابی آن ازعهده قلم و بیان والاتر و برتر است» و البته معلوم است که مسئولیت ماهم برای قدرشناسی و پاسداری ازآن به همین اندازه سنگین است. برای ادای این تکلیف دشوار چه باید کرد؟
طبیعی است که هرکس میتواند ازدیدگاه خاص خود پاسخی برای این پرسش داشته باشد. اما اگر قرار باشد در ایام دهه فجر تحلیلی کوتاه و در عین حال عمیق، صحیح و قابل اتکا از ماهیت انقلاب اسلامی و تکلیف ما در برابر آن ارائه دهیم، یکی از بهترین راهها مراجعه به آثار شهید مطهری است. ایشان بیتردید بالاترین سهم را در شکل دادن هویت فرهنگی نسل ما و پیریزی ساختار نظری انقلاب اسلامی به خود اختصاص داده است؛ ضمن آنکه آرا و نظریات او «بی استثنا» مورد تایید بنیانگذار جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
ازجمله این نظریه پردازیها، تحلیلی است که ایشان از رابطه عدالت اجتماعی با ماهیت انقلاب اسلامی ارائه داده است. جایگاه رفیع عنصر عدالت در منظومه فکری شهید مطهری خود میتواند موضوع پژوهشی گسترده باشد که آثار آن حتی در آراء و فتاوای فقهی آن عزیز دیده میشود. اما رابطه عدالت اجتماعی با انقلاب اسلامی نیز به تنهایی نکتهای در خور درنگ و تامل است که این متفکر بزرگ از آن غفلت نکرده است. با اینکه عمر با برکت ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سه ماه نیز نرسید، درک عمیق و اصرار اکید او بر توجه به این رابطه تحسین برانگیز است.
عدالت اجتماعی، هم علت حدوث و هم علت بقاء
از نظر شهید مطهری عدالت اجتماعی، هم علت حدوث و هم علت بقاء انقلاب اسلامی است. او میگفت: «تاکید میکنم اگر انقلاب ما در مسیر برقراری عدالت اجتماعی به پیش نرود، مطمئناً به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگری با ماهیت دیگری جای آن را بگیرد.»
ایشان اصلیترین انحراف حکومت در صدر اسلام را فاصله گرفتن از عنصر عدالت میدانست و برای مثال معتقد بود: «یکی از نقطه ضعفهای اساسی قوم و خویش بازی بود؛ آن هم قوم و خویشی که در دوره جاهلیت با گونهای از اشرافیت خوگرفته بودند. دیگر اینکه از بیتالمال بخششهای فوقالعاده بزرگی انجام میشد و به اصطلاح امروز پرداختها برحسب ارقام نجومی بود. به این ترتیب در عرض ده، دوازده سال ثروتمندانی در جهان اسلام پیدا شدند که تا آن زمان نظیرشان دیده نشده بود. از نظر سیاسی هم باز پستها و مقامات در میان همان اقلیت تقسیم میشد و میچرخید.»
اما در نقطه مقابل علی علیهالسلام بود: «او حکومت را برای اجرای عدالت میخواست و همین شدت عدالت خواهی بالاخره منجر به شهادتش شد. دوره خلافت برای علی علیهالسلام از تلخترین ایام زندگی او به حساب میآید، اما از نظر مکتبش او موفق شد بذر عدالت را در جامعه اسلامی بکارد. اگر علیعلیهالسلام به جای آن دوره کوتاه، بیست سال خلافت میکرد در حالیکه نظام زمان عثمان همچنان باقی میماند امروز نه اسلام باقی مانده بود، نه علی علیهالسلام، نه نهجالبلاغه و نه اسمی از عدالت اسلامی. علی هم خلیفهای میشد در ردیف معاویه»!
آنچه استاد شهید از این تحلیل نتیجه میگیرد، این است که: «روش علی علیهالسلام به وضوح به ما میآموزد که تغییر رژیم سیاسی و تغییر و تعویض پستها و برداشتن افراد ناصالح و گذاشتن افراد صالح به جای آنها بدون دست زدن به بنیادهای اجتماع از نظر نظامات اقتصادی و عدالت اجتماعی، فایدهای ندارد و اثربخش نخواهد بود.»
یکی از شاخصهها؛ تساوی افراد در برابر قانون و دادگاه
از دیدگاه وی یکی از شاخصههای تحقق عدالت اجتماعی، تساوی همه افراد در برابر قانون ودادگاه است ورانتخواری قضایی نشانه دور شدن انقلاب ما از اهداف و شعارهای اولیه است. آن روز که صاحبان قدرت و اطرافیان آنها در برابر احکام جزایی و حدود الهی حاشیه امن پیدا کنند و با تمسک به بهانههای دروغینی چون «مصلحت»، قانون در پای «منفعت» افراد و جناحها قربانی شود، زنگ خطری به صدا در آمده است که نشنیدن آن نابودی همه چیز را در پیخواهد داشت. آنچه موجب هلاکت ما است اجرای عدالت نیست، فدا کردن آن برای «منفعت» خویش، اما به نام «مصلحت» جامعه است.
شنیدن این داستان از زبان شهید مطهری عبرت آموز است که «در سال فتح مکه، زنی مرتکب جرمی شده بود که باید مجازات میشد. اتفاقاً این زن که دزدی کرده بود، وابسته به یکی از خانوادههای بزرگ و جزو اشراف طراز اول قریش بود. وقتی بنا شد حد دربارهاش اجرا شود و دستش را قطع کنند، غریو از خاندان زن برخاست که:ای وای این ننگ را چگونه تحمل کنیم. دستهجمعی به سراغ پیامبر رفتند و از او درخواست کردند که از مجازت زن صرفنظر کند. فرمود: هرگز صرفنظر نمیکنم. هر چه که واسطه و شفیع تراشیدند پیامبر ترتیب اثر نداد. در عوض مردم را جمع کرد و به آنها گفت: میدانید چرا امتهای گذشته هلاک شدند؟ دلیلش این بود که در این گونه مسائل تبعیض روا داشتند. اگر مجرمی که دستگیر شده بود وابسته به یک خانواده بزرگ نبود و شفیع و واسطه نداشت او را زود مجازات میکردند. ولی اگر مجرم شفیع و واسطه داشت، در مورد او قانون کار نمیکرد. خدا به همین سبب چنین اقوامی را هلاک میکند. من هرگز حاضر نیستم در حق هیچکس تبعیضی قائل شوم.»
مطهری داستان دیگری را هم نقل میکند تا معلوم شود برخی، تا چه اندازه از آموزههای اسلامی فاصله گرفتهاند.«مشهور است در وقتی که عمروعاص حاکم مصر بود، روزی پسرش با فرزند یکی از رعایا دعوایش میشود، در ضمن نزاع پسر عمروعاص سیلی محکمی به گوش بچه رعیت میزند. رعیت و پسرش برای شکایت پیش عمروعاص میروند، رعیت میگوید پسرت به پسر من سیلی زده و طبق قوانین اسلامی ما آمدهایم تا انتقام بگیریم. عمروعاص اعتنائی به حرف او نمیکند و هر دو را از کاخ بیرون میکند. رعیت غیرتمند و پسرش برای دادخواهی راهی مدینه میشوند و یکسر به نزد خلیفه دوم میروند. در حضور خلیفه رعیت شکایت میکند که این چه عدل اسلامی است که پسر حاکم، پسر مرا سیلی میزند و حق دادخواهی را هم از ما میگیرد.»
شاخصه دیگر؛ نفی ویژه خواری
نقض عدالت اجتماعی در بخش بهرهمندی از منابع مالی کشور که امروز به رانتخواری اقتصادی نیز مشهور است، از دیگر مفاسد بنیادینی است که به نظر مطهری بدون تغییر آن تلاشهای انقلاب بینتیجه خواهد ماند.
او باز هم از علی علیهالسلام مثالی میآورد که در نامه ۴۵ نهجالبلاغه میفرماید: «آیا از خویشتن به این خرسند باشم که مرا امیر مومنان بنامند، اما در ناگواریهای مردم هم نفس نباشم؟». استاد با تحلیل این نامه استنباط میکند که: «امام میگوید: القاب و عناوین چه ارزشی دارد؟ مرد انقلابی اساساً پایبند القاب و عناوینش نیست. چقدر باید کوچک بود که به این لقبها دلخوش کرد و در سختیهای مردم شرکت نکرد.»
البته زهد مالی مسئولان، به تنهایی کافی نیست. آنان یا نباید عهدهدار حکومت علوی شوند یا اینکه علاوه برخود مانع بهرهمندیهای نزدیکان و فرزندان خود نیز باشند؛ بهرهمندیهایی که به ظاهر مشروع و قانونی است اما دست دیگران از آن کوتاه است و اینان تنها به دلیل نسبت و قرابت و رابطه خویش از آن برخوردارند.
«درباره علی (ع) نقل میکنند که روزی گردنبندی به گردن دخترش دید، فهمید که گردنبند مال او نیست، پرسید این را از کجا آوردهای؟ جواب داد؛ آنرا از بیتالمال «عاریه مضمونه» گرفتهام یعنی عاریه کردم و ضمانت دادم که آنرا پس بدهم. علی فوراً مسئول بیتالمال را حاضر کرد و فرمود تو چه حقی داشتی این را به دختر من بدهی؟ عرض کرد یا امیرالمؤمنین این را به عنوان عاریه از من گرفته که برگرداند، فرمود به خدا قسم اگر غیر از این میبود دست دخترم را میبریدم.»
استاد پس از ذکر این قضیه میگوید:«این حساسیتهائی است که ائمه و پیشوایان ما ـ که اسلام مجسم و معلمان راستین اسلام اصیل بودهاند ـ در زمینه عدالت اجتماعی از خود نشان دادند. انقلاب اسلامی ما نیز اگر میخواهد با موفقیت به راه خود ادامه دهد، راهی بجز اعمال چنین شیوهها و بسط روشهای عدالتجویانه و عدالتخواهانه در پیش ندارد.»
جنبش عدالت خواهی؛ رمزانتظار
عدالت بالاترین آرزوی بشریت است و رمز انتظار ظهور هم همین است. برای همین است که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی «برجستهترین شعار مهدویت عبارت است از عدالت. مثلا در دعای ندبه وقتی شروع به بیان و شمارش صفات آن بزرگوار میکنیم، بعد از نسبت او به پدران بزرگوار و خاندان مطهرش، اولین جملهای که ذکر میکنیم، این است: «این المعد لقطع دابر الظلمه، این المنتظر لاقامه الامت والعوج، این المرتجی لازاله الجور والعدوان»؛ یعنی دل بشریت میتپد تا آن نجاتبخش بیاید و ستم را ریشهکن کند؛ بنای ظلم را – که در تاریخ بشر، از زمانهای گذشته همواره وجود داشته و امروز هم با شدت وجود دارد – ویران کند و ستمگران را سر جای خود بنشاند؛ این اولین درخواست منتظران مهدی موعود از ظهور آن بزرگوار است. یا در زیارت آلیاسین وقتی خصوصیات آن بزرگوار را ذکر میکنید، یکی از برجستهترین آن خصوصیات این است که «الذی یملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا». انتظار، این است که او همه عالم – نه یک نقطه – را سرشار از عدالت کند و قسط را در همه جا مستقر کند. در روایاتی هم که درباره آن بزرگوار هست، همین معنا وجود دارد. بنابراین انتظار منتظران مهدی موعود، در درجه اول، انتظار استقرار عدالت است.»
ایشان با تاکید براینکه «اولین درس عملی از این موضوع این است که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان، نه فقط ممکن است، بلکه حتمی است» از اینکه «مجموعه بزرگی از نخبگان که سر رشته کار هم در دنیا در دست آنهاست، اسیر یاس و نا امیدیاند و این یاس و نا امیدی را به ملتهای خود سرریز میکنند» انتقاد کرده و انقلاب اسلامی مردم ایران را نمونهای از خیزشهای عدالت طلبانه معرفی میکنند؛ مطالبهای که هیچگاه کهنه و فراموش نخواهدشد. ان شاء الله.