در فرآیند شکلگیری «حکمرانی اسلامی» و در ساختارها و کارویژههای آن، «مردم» نقش اساسی دارند. مردم عنصر ذاتی و رکن مقوم حکمرانی اسلامی هستند. بر اساس آیات قرآن، مردم از طریق مشارکت، نظارت و مسئولیت دینی، نقش ذاتی خود را اعمال میکنند. لذا با وجود این الگوی حکمرانی، نیازی به نسخه سفارشی حکمرانی خوب لیبرال دموکراسی غرب نیست.
به گزارش شبکه اجتهاد، ششمین نشست از یازدهمین دوره کرسیهای آزاداندیشی با عنوان «الگوی حکمرانی اسلامی در گام دوم انقلاب اسلامی» به همت مجمع هماهنگی پیروان امام و رهبری استان قم واندیشکده مطالعات انقلاب اسلامی طلوع مهر به صورت حضوری و مجازی در دانشگاه طلوع مهر قم برگزار شد. در این نشست، حجتالاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به ارائه مطلب پرداخت که گزارش آن بدین شرح است:
حکومت برای شکلگیری چهار مسئله دارد: چگونه شکل میگیرد، چگونه اعمال قدرت میکند، چگونه توزیع قدرت میکند و چگونه مهار قدرت میکند. این چهار مسئله در همه حکومتها وجود دارد. دنیای غرب روی این دو مسئله خیلی تمرکز دارد؛ اینکه قدرت به صورت ساختاری میان مجموعه شهروندان و نهادها و جامعه مدنی و بخش خصوصی و دولت پخش شود. دیگر اینکه اگر قدرت دچار مشکل و استبداد و ناکارآمدی شد، چطور میشود آن را مهار کرد. این دو مسئله باعث شد که اینها نظریه حکمرانی خوب را مطرح کردند. گفتند اگر سیستم تصمیمگیری از دولتها گرفته شود و در جامعه پخش شود، جامعه بهتر اداره میشود، کارآمدی ایجاد میشود، مشارکت بالا میرود و جلوی فساد و قدرت را گرفته میشود. در واقع همه امتیاز حکمرانی خوب به دموکراسی بودن آن هست.
الگوی حکمرانی اسلامی
ما به دلایلی که قبلاً بحث کردیم نسبت به حکمرانی خوب انتقاداتی داریم و در مقابل آن میخواهیم «الگوی حکمرانی اسلامی» را مطرح کنیم. اینجا اولین سؤالی که مطرح میشود و به نوعی پاسخ به حکمرانی خوب هم هست؛ اینکه آیا مدل حکومت اسلامی مدل دیکتاتوری، فردی یا استبدادی است؟ هیچ دلیلی برای اینکه حکومت اسلامی استبدادی یا دیکتاتوری است، وجود ندارد بلکه همه دلایل برعکس آن است. حکومت اسلامی فردی یا استبدادی نیست ما هم توزیع قدرت داریم. دین، قدرت را به گونهای طراحی کرده است که اگر دچار مشکل شد بشود آن را مهار و کنترل کرد. دین هم مجموعهای از عقل و نقل است؛ یعنی یک بخشی از دین را آیات و روایات و یک بخشی از آن را هم عقل به ما میگوید.
در قرآن خداوند میفرماید: ما دین را برای اهدافی فرستادیم و دین لعو و لهب و بیهوده نیست. ما انبیاء را فرستادیم برای اینکه به بشر آیات الهی را آموزش بدهند «یعلمهم و یزکیهم» و سبک زندگی و راه هدایت را به بشر یاد بدهند. این یکی از فلسفههایی است که خدا دین را فرستاده است.
هدف دیگری که خداوند میفرماید اینکه ما دین و انبیاء را برای اجرای قسط و عدل فرستادیم. عواملی مثل ثروت، قدرت، قومیت و… باعث شد که انسانها با هم اختلاف پیدا کردند. برای اینکه ما اختلاف انسانها را رفع کنیم، انبیاء را فرستادیم که «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیه» تا اختلاف بین انسانها را رفع کنند و قانون آن هم قسط و عدالت است؛ بر اساس عدالت مشکل انسانها را رفع کنند. در آیه دیگر فرمود که ما همه انبیاء را فرستادیم «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» همه جامعه و همه مردم قیام به قسط کنند. یعنی اختلافات بر اساس قسط رفع شود.
وی هدف دیگر دین را عدالت اجتماعی است. انبیاء آمدند تا در جامعه و بین انسانها، عدالت، برابری و مساوات برقرار کنند. این هم از آن چیزهایی بود که بشر به آن نیاز داشت چون تبعیضها، بیعدالتیها و تجاوزهایی که بشر پیدا کرده بود نیاز داشت که مشکل او حل شود. «و أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْل» انبیاء آمدند که حکم به عدالت کنند.
هدف بعدی دین این بود که به دلیل تعلقات، تعصبات، وابستگیها، جهل و نادانی و اجحاف و ظلم و ستمی که انسانها به همدیگر میکنند و استبدادی که زورگویان و حاکمان به خرج میدهند، انسانها دچار مشکل شده و غل و زنجیر به پای آنها بسته شده و نمیگذارد آزادانه به انسانیت خود عمل کنند. لذا فرمود «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِم» ما انبیاء را فرستادیم تا غل و زنجیرها را بردارند وانسانها آزاد باشند. تابع جهل و خرافات و انحرافات و تعصبات قومی و قبیلهای و طایفهای و… نباشد.
یکی از چیزهای دیگری که در قرآن به عنوان هدف انبیاء آمده است احقاق حق کسانی است که حق آنها ضایع شده است. مظلومانی که به آنها ظلم شده است. همچنین توصیه به فضایل اخلاقی. ترویج ارزشها، فضیلتها و خیرات و ایجاد انس و الفت و برادری و اخوت و مهربانی هم از اهداف رسالت انبیاء است.
آیا انبیاء چنین کارهایی را بدون تشکیلات و حکومت میتوانستند انجام دهند؟ اگرانبیاء فقط میگفتند ما آمدیم شما را آموزش بدهیم، عدالت را بین شما برگزار کنیم، آزادتان کنیم و احقاق حق کنیم، اخلاق و فضیلت و … را بین شما ترویج بدهیم،کفایت میکرد؟ یا به تعبیر دیگر آیا بدون حکومت میشد این اهداف مختلف رسالت انبیاء را محقق کرد؟ واقعاً نمیشد. پس خداوند برای اینکه دین خود را محقق کند نیاز به حکومت داشت.
حکومت هدف انبیاء نیست بلکه ابزار و ضرورت عقلی برای تحقق اهداف دین است و به همین علت اصلاً نیاز نبود در قالب دین و آیات و روایات بیان شود چون عقل این را تشخیص میدهد که اگر حکومت وتشکیلات نباشد، حرج و مرج میشود. پس حکومت ابزار اجرا و اعمال قدرت است و بحث عقلی است.
در روایات داریم که خداوند دو حجت برای انسان قرار داده است: حجت درونی یعنی عقل و حجت بیرونی که پیغمبر است. به وسیله این دو حجت حکمرانی اسلامی ایجاد میشود. یک بخش آن میگوید این اهداف و محتوای دینی را خدا برای انسان فرستاده است، یک بخش آن هم میگوید برای اجرا از عقل استفاده کنید. یعنی عقل به ما میگوید نیاز به حکومت داریم.
وقتی خوارج نهروان در جنگ صفین قرآن را سر نیزه دیدند، مقابل امام علی(ع) ایستادند و شعار «لا حکم الا لله» را سردادند و گفتند حکومت فقط مال خدا است. حضرت در مقابل آنها فرمودند که این حرف اصلاً خلاف عقل است مگر بیحکومت میشود؟ بنابراین حکومت یک ضرورت است واین ضرورت یک سری لوازم هم دارد. وقتی ضرورت حکومت عقلی است لوازم آن هم عقلی هستند.
انبیاء را که فرستادند هم شهر و سرزمین آن مشخص بوده است و هم ملت، قوم، قبیله و آن کسانی که بنا بود برای آنها تبلیغ کنند. پس سرزمین جزء لاینفک حکمرانی اسلامی است. یکی هم مردم، قوم و قبیلهای که پیغمبر مأمور است آنها را هدایت کند. حکومت بدون مردم تصور نمیشود. پس مردم هم بخشی از ارکان حکمرانی اسلامی هستند.
جایگاه ویژه مردم در حکمرانی اسلامی
در «حکمرانی اسلامی» مردم جایگاه ویژهای دارند. هدف از جعل دین و اسلام برای هدایت و سعادت مردم است؛ خداوند برای مصالح و خوشبختی انسانها همۀ انبیاء را فرستاد. همه تلاشها و سازوکارهای رسالت در خدمت به انسان است. بنابراین در فرآیند شکلگیری حکمرانی اسلامی و در ساختارها و کارویژههای آن، مردم نقش اساسی دارند. مردم عنصر ذاتی و رکن مقوم حکمرانی اسلامی هستند. بر اساس آیات قرآن مردم از طریق مشارکت، نظارت و مسئولیت دینی، نقش ذاتی خود را اعمال میکنند و با وجود این الگوی حکمرانی نیازی به نسخه سفارشی حکمرانی خوب لیبرال دموکراسی غرب نیست.
بنابراین بدون مردم نمیشود حکومت داشت. اما نقش مردم در حکومت چیست؟ یعنی مردم چکاره هستند؟ آیا مردم فقط ملتی هستند که بر آنها حکومت میشود و فقط باید اطاعت کنند، بپذیرند و تسلیم باشند؟ یعنی فقط نقش مطیع بودن دارند؟ یا اینکه مردم هم در تعیین سرنوشتشان نقش دارند؟
ادعای غرب و حکمرانی خوب این است که میگویند ما حکومتهایی درست کردیم که مردم نقش دارند. میگویند حکومتهای شما فقط یک طرفه از بالا به پایین دستور میدهند مردم شما هیچ نقشی ندارند مردم فقط باید بپذیرند و اطاعت کنند.
نقش مردم در حکومت اسلامی
اگر مردم مدینه به استقبال پیامبر(ص) نمیآمدند و بلکه جلوی او را میبستند، آیا حکومت پیامبر در مدینه شکل میگرفت؟ پس مردم خواستند تا حکومت پیامبر شکل گرفت. یا مردمی که به استقبال امام خمینی آمدند اینطور نبود که بگویند که امام فقط مرجع تقلید ما است. بلکه مردم خون میدادند که امام، ولی فقیه و حاکم شرعیشان شود. پس ما هم اعتقادمان این است که مردم نه تنها در حکومت شریک و مشارکت دارند بلکه اگر مردم نیایند، رأی ندهند و نخواهند، اصلا حکومت اسلامی نمیتواند شکل بگیرد.
امام خمینی در پاریس فرمودند: دموکراسی ما از همه دموکراسیها بهتر است. مقام معظم رهبری هم فرمودند مردمسالاری دینی یک امر درون دینی است که جوهره آن دینی است و بهتر از بقیه حکومتهایی است که بر اساس سکولاریسم و چیزهای دیگر هستند. این ادعای انقلاب اسلامی است. این را ما باید تئوریپردازی و نظریهپردازی کنیم تا تحت فشار تبلیغات دنیای غرب که دائماً بگویند ما با حکمرانی خوب مردم را دخیل کردیم، قرارنگیریم.
سوال این است که مردم در توزیع و ساختار قدرت در جمهوری اسلامی چه تقشی دارند؟ بر اساس سند قانون اساسی، اصل حاکمیت برای خدا است که به انبیاء واگذار کرد. انبیاء هم به بعد از خودشان واگذار کردند. خداوند در عصر غیبت، در چارچوب دین و ولایتفقیه بار را روی دوش مردم گذاشته تا مردم اصل حکومت و اصل ولایت فقیه را تعیین کنند و سپس قوای اجرایی، تقنینی و داوری یعنی ساختارهای مختلف نظام را انتخاب کنند.
ما به دنیای غرب میگوییم طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، نه فقط شکلگیری حکومت، بلکه انواع نهادها و ساختارهای درون حکومت را هم اختیارش به مردم داده شده است. مردم با ۹۸درصد رأی دادند و جمهوری اسلامی را انتخاب کردند. بعد هم ولایتفقیه و قانون اساسی را در همهپرسی قانون اساسی انتخاب کردند، بعد هم رئیسجمهور و مجلس و دولت را مردم انتخاب میکنند. پس ما از حکمرانیای حرف میزنیم که قانون آن الهی است و خداوند به وسیله کتاب و سنت ما را به سمت آن هدایت کرده و با عقل ضرورت تشکیلات و حکومت آن را هم لازم کرده است.
بنابراین نقش مردم در حکمرانی غربی این است که میگویند مردم فارغ از خدا و بدون دین و حتی ضددین بیایند انتخاب کنند. ولی در حکمرانی اسلامی میگوییم مردم با دین و بر اساس قانون وحی و خداوند بیایند انتخاب کنند. بنابراین کار ما در حکمرانی اسلامی بهتر از آنها است؛ زیرا ما هم منبع عقل و هم منبع نقل را داریم.