آیتالله خوئی یکی از آن بزرگان نجف است؛ نجف امام خمینی و شهید صدر هم داشت، نجف کاشف الغطاء داشت، نجف نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی داشت، همینطور قم که شما میگویید، آیتالله بروجردی بزرگ شده حوزه علمیه نجف است، درست است که امتیازات بزرگی دارد، همینطور بزرگان فعلی، آیتالله آمیرزا کاظم تبریزی، آمیرزا جواد تبریزی، آیتآلله وحید خراسانی، همه اینها بزرگ شده نجف هستند که الان در قم هستند؛ یعنی این تداخل قم و نجف اینقدر زیاد و عمیق است که اصلاً این جدا کردنها غلط است.
به گزارش شبکه اجتهاد، استاد سید منذر حکیم رئیس پژوهشکده الذریه النبویه ناگفتههایی از حوزههای علمیه قم و نجف و برخی تحولات جدید و قدیم این حوزهها را دارد. او در گفتگو با رسا، به روشهای ارتباط علمی میان بزرگان نجف و قم پرداخته و علاوه بر شنیدن خاطراتی از حضور امام راحل در نجف اشرف، درباره مکتبهای فقهی قم و نجف نظراتی دارد که مشروح این گفتگوی صمیمی تقدیم علاقه مندان میشود.
برای شروع گفت وگو مختصری از خاندان، دوران تحصیل و ایام ورودتان به حوزه علمیه بگویید.
حکیم: سعی میکنم نکاتی که میتواند در جهت پیشبرد مسیر علمی و تکاملی حوزههای ما مفید باشد، آن نکات یا خاطرهها را خدمت عزیزان گلچین کنم، از این تاریخ چند ساله، یعنی از کلاس شش ابتدایی که شاید اولین تلاشم برای ورود به حوزه علمیه نجف بود تا حال. متولد ۳۲ هستم و با اتمام کلاس شش در خرداد سال ۴۴ اولین مرحله اغاز تحصیلم در نجف میشده است.
ما حکیم حسینی هستیم، آیتالله سید محسن حکیم، مرجع معروف، حکیم طباطبایی حسنی هستند؛ هم پدران ما و هم پدران آنها در حکمت، یعنی طبابت شهرت داشتند؛ یعنی واژه حکیم از آنجا آمده است؛ الان هم در خیلی جاها مانند لبنان حکیم یعنی طبیب، در عربستان حکیم همینطور مطرح میشود؛ شاید سوریه و عراق هم کمابیش. اولین حادثه ناخوشایندی که برای من در بدو ورود به حوزه – که به تشویق یکی از شاگردان آیتالله شاهرودی بزرگ بود، بنده راتشویق کرد که به حوزه وارد شوم، ما در مدرسه علوی ایرانی درس میخواندیم و ادبیات ما فارسی متعارف و نثر امروزی بود.
تشویقم کرد که به حوزه بیایم، ومن هم کتاب جامع المقدمات خریدم و به مدرسه وسطی رفتم، روز چهارشنبه یوم الشروع بود، وشروع با درس گفتن امثله و شرح امثله بود؛ اولین روز درسی بود، شنبه هم روز بعدی بود، من از نثر این شرح امثله و امثله خوشم نیامد.
اولین کاری که کردم کل این را به نثر جدید در آوردم و فکر کردم شق القمری کردم؛ شنبه وقتی که خواستم درس را تحویل دهم، دیدم که استاد بسیار ناراحت و عصبانی شد که این چه خبطی است که کردی، برای چه شما این کار را کردی؟ شما باید مثل خودش حفظ میکردی؛ که من از آنجا سردردم شروع شد و دو هفته بیشتر نتوانستم با این استاد ادامه دهم، امثله و شرح امثله و صرف میر را خواندیم و خداحافظی کردیم و گفتم که تعطیلات تابستان بروم کتاب مطالعه کنم بهتر است تا اینکه در چنین فضایی با اعصاب خردی درس بخوانم.
رفت تا دو سال بعد، یعنی من یک حالت فرار از این جو و این روش از برخورد داشتم تا اینکه یک استاد دیگری در تعطیلات سال هشتم پیدا کردم، استاد بسیار خوش بیان، خوش برخورد، خوش اخلاق، تازه هم (امسال ۱۴۴۵)رحمت خدا رفته است، دکتر شیخ محمد باقر مقدسی، روضهخوان ما بود، هفتگی روضه داشتیم، ما را تشویق کرد برای من یک دوره قطرالندی و شرح قطر و عقاید الامامیه را فرمود؛ این تلاش دومم در تعطیلات تابستان ۱۳۴۶برای ورود به فضای حوزه درنجف بود،
این سبب شد ما بر اساس برخورد خوب این استاد، خوش برخوردی، خوش اخلاقی و خوش بیانی او، و تعلق خاطری که به او پیدا کرده بودیم، علیرغم اینکه ما روزانه دردبیرستان دو برنامه را میخواندیم، برنامه ایران و برنامه عراق، یعنی چهار درس فارسی و چهار درس عربی، باز بعد از درس هشتم ما شوق پیدا میکردیم برویم منزل استادمقدسی، قبل از غروب بیدارش کنیم تا چای خود را بنوشد، و نیم ساعت برای ما درس بدهد؛ از لحاظ تربیتی خیلی برای ما قابل توجه بود.
تا دو سال بعد عزم ما جزم شد که کلاً دبیرستان را نیمه کاره رها کنیم و به حوزه بیاییم، با فراغت بال که دراین هم مشکلاتی داشتیم، چون برخی اصرار داشتند که ما دیپلم را بگیریم، ما هم دیگر بیزار بودیم از درسهای مدرسه هرچنداطلاعات خوبی بود، اما اینکه بیاییم و خودمان را برای گرفتن دیپلم حبس کنیم،نمی پسندیدیم، وجه المصالحه این شد که ما بعداً امتحان متفرقه بدهیم و یک دیپلم بگیریم؛ حاج آقای خود را راضی به این کنیم که ما دیپلم داریم.
همت مان این بود که حوزه را شروع کنیم، شش ماه اول ورودمان به حوزه صرف مقدمات شد؛ یعنی صرف و نحو و معانی بیان و منطق و یک دوره کلام، باب حادی عشر، ودر این شش ماه ما این مقدمات را طی کردیم، بقیه چهار سال سطوح صرف فراگیری یک دوره کامل معالم، قوانین، رسائل، مکاسب، کفائیتین و لمعتین شد؛ در چهار سال جمعاً سعی کردیم که این سطوح را طی کنیم.
در علومی همچون فقه، اصول و تفسیر محضر چه اساتیدی را درک کردید؛ لطفا از جو حاکم در آن زمان و تفاوت آن با جو حاکم در عصر ما نیز برای ما و مخاطبان مطالبی را بیان بفرمایید؟
حکیم: فراغت بال داشتیم، مشکل خاصی نداشتیم، روزی چهار پنج درس حداقل ما داشتیم، گاهی چهار تا کفایه در عرض هم، یا چهار لمعه در عرض هم، دو تا رسائل در عرض هم، دو مکاسب در عرض هم حالا در این بین هم درس تفسیر داشتیم، آیتالله سیدحسن مرتضوی که الان مشهد هستند، تفسیر صافی را ارائه میفرمودند، آیتالله شیخ بشیر نجفی، خارج تفسیر میگفتند، آیتالله شیخ مصطفی اشرفی شاهرودی روش رئالیسم برای ما میگفتند و چون ماه مبارک هم ما درس میخواندیم، تابستان هم میخواندیم، برای اینکه بدانید چرا در چهار سال وقتی که ما به طور متعارف، الان در یک سال نیم سالش درس است یا صد و چند روزش درس است، در نجف اینطور نبود، درست است که ما کار تبلیغی نداشتیم، کار تبلیغی ما بسیار سبک بود، یعنی در حاشیه بود، کار اصلی ما درس بود، یعنی کل سال ما درس داشتیم، حتی محرم و صفر، تعطیلاتی به آن صورت نداشتیم؛ لذا عملاً این چهار سال ده، دوازده سال اکنون میشد، درسهای متفرقه هم زیاد بود، اقتصاد و تفسیر و درایه و اخلاق پای منبرهای عالی شهید آسید اسد الله مدنی، سید عبدالصاحب حکیم و همانطور اساتید دیگری هم داشتیم، استاد اسلامی قزوینی که الان امام جمعه تاکستان هستند، و بزرگان دیگری مانند آیتالله مفتی الشیعه اردبیلی خدمتشان میرسیدیم، بجز اساتید خارج که خدمتشان میرسیدیم، بیشتر هم تلمذ درسی بود، ولی آنهایی که ما بیشتر با انان حشر و نشر داشتیم و تربیت اخلاقی را به عهده داشتند، آیتالله شیخ محمدامین زین الدین از بزرگان شاگردان آیتالله خوئی که، کتاب فاخری دارد بنام (الاسلام:ینابیعه، مناهجه ،غایاته)، تألیفات زیادی دارد که انسان بسیار خود ساخته و فرهیختهای بود.
در هر صورت این دوره فراگیری بود که در این دوره فراگیری خارج ما دو سال خدمت شهید صدر در اصول و کمی فقه حاضر شدیم، غیر از جلسات خصوصی که خدمتشان میرفتیم، خدمت امام که از آغاز تحصیل که بحثهای حکومت اسلامی را مطرح میکرد، ما مشغول سطوح بودیم، اما اینقدر بحث امام سلیس و رسا بود که هم فارسی و هم عربی هم زمان ترجمه میشد، اینها را مطالعه و بحث میکردیم و هم نشر میدادیم، در مجموعه دوستانی که با آنها مرتبط بودیم، اعم از عراقیها و غیر عراقیها.در نمازهای جماعت امام معمولاً حضور داشتیم، به ویژه نمازهای مغربشان در مدرسه آیتالله بروجردی، و از نزدیک انفاس قدسی امام را لمس و حس میکردیم؛ همانطور آیتالله خوئی کمتر؛ شاید حشر و نشرمان با امام و شهید صدر بیشتر بود، با آیتالله مدنی ماههای مبارک ایشان یک منبر ظهر درمسجد شیخ انصاری داشتند و یک برنامه شب داشتند، غیر از مناسبتهای دیگر محرم و صفر که تقریباً درس اصلی اخلاق در نجف برای فضلا، همین درس آیتالله شهید مدنی بود که بسیار عالی و جذاب بود و بزرگان در درس و منبر ایشان مینشستند، شبهای قدر که ایشان غوغا میکرد.
جو معنوی بسیار بالایی بود؛ آیتالله شیخ حبیب الله اراکی پدر دوست مان شیخ محسن اراکی، حج لمعه را پیش ایشان خواندیم و یک ماه مبارک در خدمت ایشان بودیم؛ این جو معنوی خیلی بالایی بود؛ وقتی مقایسه میکنیم با جو فعلی به ویژه در قم، قابل مقایسه نیست.
شما هم حوزه نجف و هم حوزه قم را درک کرده اید؛ نظر شما در مورد نسبت بین این دو حوزه گرانسنگ چیست؟
حکیم: یک حوزهای در لبنان دیدم، یکی از دوستان، از خانواده مرتضی، سعی کرده بود در یکی از قریهها و دهات لبنان در بقاع، امتیازات مثبت نجف و قم را در حوزه خود جمع کرده بود؛ خیلی خوشم آمد و او را تشویق کردم؛ مثلاً به اندازه توان خود فرد ارزیابی میکرد و برایش درس میگذاشت؛ به او درس تحمیل نمیکرد، اگر یک درس در روز میتوانست دریافت کند و بیشتر نمیتوانست، همان یک درس را میگفت و میگفت که همین یک درس؛ اگربتوانی دو درس، چقدر ظرفیت داری؟ کتاب محور بود، کتاب را نصفهکاره نمیخواند، کامل این کتاب را قطر، لمعه، مکاسب بود، کتاب را باید کامل بخواند، کتاب محور و شاگرد محور بود، و زمینه تألیف و تحقیق را هم برایش فراهم میکرد، یعنی یک طلبه مبتدی یک کتاب نوشته بود، برایش چاپ کرد، همان کتاب را برایش چاپ کرد، تشویقش کرد، تمامش کرد و چاپ کرد.
دروس هم متنوع است، مثلاً این تنوعی که در حوزه قم داریم، اخلاق، اقتصاد، فلسفه، تاریخ، تفسیر، در کنار فقه و اصول، اینها را هم قبول داشت، در آن مدرسه یک جایی گذاشته بود برای مراجعات مردم در مدرسه، نه در مسجد یا در بیرونی، در مدرسه، مردم بیایند و احساس کنند که این طلبه فارغ التحصیل میشود، مشکلاتشان را حل میکند، طلبه هم احساس میکرد که فردا باید بیاید و جوابگوی مردم باشد.
مردم هم به این حوزه تعلق خاطر پیدا میکنند، یعنی بچههای ما که اینجا آمده اند دارند تربیت میشوند و از خودمان به خودمان، ما خدمت میکنیم، اگر اینجا هزینه این مدرسه را دادیم، جای دوری نرفته است، به خودمان بر میگردد، حالا تربیت اخلاقی هم سر جای خودش، بحث تعبد و تهجد و نماز و نوافل و خیلی عالی بود این حوزه، با اینکه جمعیتش کم بود اما کیفیت خیلی بالا بود؛ الان متأسفانه حوزه قم با اینکه حوزه خیلی استخوانداری در بحث تبلیغ است، یعنی بر نجف آن زمان میچربد،
وجوه امتیاز حوزه قم
آیتالله علوی گرگانی – خدا رحمتش کند، در زندگینامه خود نوشته بود که پدرم مرا به نجف برد، و به آیتالله حکیم عرض کرد که پسرم را آوردم اینجا تا درس بخواند، آیتالله حکیم فرمودند که او را به قم ببر، چون حوزه نجف در درس متمحض بودند؛ چون طلبههای عراقی خیلی کم بودند و اگر از بیوتات بودند که همه در نجف بودند، بیرون برای تبلیغ نمیرفتند، مگر خیلی کم؛ که اینها ارتباطات مردمی داشته باشند و در استانها با اینها آشنا باشند و درخواست مبلغ یا عالم کنند؛ طلبهها بیشتر در نجف در درون حوزه حبس بودند، اگر هم طلاب ایرانی هم آنجا کار تبلیغی میکردند، تمرین منبر میکردند که ایران به منبر بروند؛ بعضی از طلبههای ایرانی که زبان و ادبیات عربشان خوب بود و انگیزه داشتند به تبلیغ میرفتند؛ به عدد انگشتان بودند، لذا اکثر ماهها درس بود و تعطیل نداشتیم.
امتیاز قم به پرورش روحیه تبلیغ و ارتباط با مردم بود که این هم یکی از دلایل سرعت پیروزی انقلاب امام بود که در نجف این امر ضعیف بود و بعدها، بعد از شهید صدر و شهید صدر دوم، بعدها نجف رویکرد تبلیغی قویتری پیدا کرد و الان طلبهها تا سه شنبهها درس میخوانند و سهشنبه عصر به مناطق خود میروند و چهارشنبه، پنجشنبه، جمعه، سه روز در منطقه خودشان تبلیغ میکنند و دوباره به نجف باز میگردند؛ این امتیاز عالی برای قم بود.
نظر شما در مورد تحولات جدید و قدیم حوزهها و سیستم آموزشی حوزه علمیه قم چیست؟ آیا نظام آموزشی ما خروجی مناسبی خواهد داشت؟
حکیم: با تحولاتی که پیش آمد، یعنی تحولاتی که بعد از انقلاب و نیازهای انقلاب برای ما مطرح شد، باید یک تحولی در حوزه قم شکل میگرفت و در حال شکل گرفتن است؛ اما چقدر موفق است، این خیلی جای حرف است، چون ما رفتیم به سمت جایی که الان ما خیلی تأسف میخوریم؛ بزرگان ما، آیتالله مؤمن سال هفتاد بود، بحث دادن مدرک تحصیلی به طلاب بود، من در جلسه بودم، فرمود دستم بشکند اگر من بخواهم چنین مصوبهای را امضا کنم، معنایش، این است که ما داریم طلبههای خود را هدر مینماییم و از حوزه بیرون میکنیم و حوزه با این روند ضعیف میشود و شکست میخورد.
خدمت آیتالله مرتضوی مشهد بودیم، خیلی از این بحث مدرک گرایی در حوزه مینالیدند؛ حالا مناقشاتی سر این داشتیم، اما چه شده است که طلبه ما دنبال مدرک که میرود، الان مدرک گرا شده است و درسهایی هم که میخواند نصفه نیمه میخواند که ما در پایاننامههایی که پیش ما میآید میبینیم یک فاجعه است.
پایاننامهای هفته پیش داشتم، اصلاً هیچ نو آوری در این پایاننامه سطح چهار نبود، وقتی استاد راهنما میگوید که بخش اول آن نوآوری ندارد، ولی بخش دوم نوآوری دارد، میگویم چیست؟ میگوید چون دادگاههای ما به بحث لاضرر و لاحرج نیاز دارند، میگویم خب این که خروج موضوعی از عنوان این پایاننامه دارد، میگوید که این نوآوری است دیگر، البته ما حاضر نشدیم حتی یک نمره به او بدهیم؛ پایاننامه سطح چهار حوزه علمیه قم که صاحبش روش تحقیق نخوانده است و نمیداند که چطور تحقیق کند؛ طلبه سطح سه حوزه آمده است و میگوید که من میخواهم بنویسم، میگویم روش تحقیق خواندهای؟ میگوید نه نیازی ندارم، رفتهام پایاننامهها را دیدهام و یاد گرفتهام؛ گفتم از کجا شروع میکنی؟ میگوید اول مقدمه را مینویسم، گفتم اولین اشتباه تو همین است، مقدمه را آخر مینویسند، پس تو روش تدوین را نمیدانی .
درس خارج میرود، اما نمیداند چطور درس بخواند؛ سطوح را چطور بخواند؟ نمیداند؛ یعنی با زیاد کردن ساعات دروس و تنوع دروس مشکل ما حل نمیشود، ما مشکل روشی داریم؛ روش و متد تحصیل را به طلبه ممکن است که ما کتاب نوشته باشیم، الان روششناسی درس خارج کتاب نوشته شده است، ولی طلبه ما وقت ندارد که تحقیق کند؛ فرصت ندارد؛ و کدام درس را باید برود؟ و چگونه باید برود؟ الان صلاح است که این موضوع را بگیرد یا آن موضوع را؟ اصلاً نمیداند؛ و توجیه نمیشود.
مدارج تحصیلی که در مدارس هست اینجا چطور است؟ این فاجعه است، ترم و واحد تمام میکند، الان ما گرفتار شدهایم، بعضی از بچهها را که مشکل داشتند در پایه هشت و نه، یک درس عقب مانده است و زمین مانده است، بعد مشکل در سیستم هست، سیستم نمیتواند مشکل را حل کند، خارج سیستم باید بیاید و این مشکل را برایش حل کنیم، یعنی تشکیلات خیلی وسیع شده است، اما هنوز نتوانستهایم آن خمیر مایه اصلی که طلبه باید به آن مسلح باشد و یک انسان محقق و پژوهشگر ما تولید کنیم و به جامعه عرضه کنیم که بتواند بر پای خود بایستد، ما این را نداریم، نظام آموزشی ما این خروجی را ندارد؛ اگر کسی پژوهشگر در آمد به خاطر تلاش خود است؛ نه اینکه این نظام آموزشی ما این را تولید میکند؛ همیشه هم گفتهام که اگر شهید صدر در حوزههای ما یا شهید مطهری یا بهشتی یا علامه طباطبایی یا جوادی آملی به جایی رسیدند، اینها تلاش خودشان بوده است؛ بله استاد به او انگیزه داده است.
خدمت آیتالله مرتضوی بودم، بحث مدرک و مدرکگرایی پیش آمد، من عمداً یک بحث چالشی مطرح کردم که مدرک خوب است و مدرکگرایی بد است، و بزرگان و علمای ما باید مانند قدما یک اجازه به این طلبه بدهند و رتبه علمی او را مشخص کنند و گواهی بدهند؛ چون طلبه نمیتواند برود و بگوید که من مجتهد هستم؛ برای خودش ادعای اجتهاد دارد؛ اما دیگران نمیدانند؛ این دور است که بگوید که من مجتهد هستم؛ باید اجتهاد او را قبول کنند؛ پس استادی که مسلم الاجتهاد است باید اجتهاد او را تأیید کند.
در آن جلسه مسألهای پیش آمد و من ناراحت شدم با یکی سر جریانی بگو مگو پیدا شد و بعد آیتالله مرتضوی فرمودند که ناراحت نشو، من خدمت شما هستم، کمک میکنم که مشکل حل شود؛ گفتم که حاج آقا من همین را میخواهم، این عنایتی که شما در نجف به ما داشتید و الان هم دارید، این طلبه را تربیت میکند، هزار طلبه زیر منبر یک استاد که هیچ ارتباطی با استاد ندارند و استاد هم هیچ ارتباطی با آنها ندارد، فقط چند مطلب علمی برای آنها میدهد، تربیت نمیشوند، فوقش اینها حداکثر مقرر خوبی باشند؛ این معضل فعلی ما در حوزه است.
حالا نجف هم کمابیش، این مشکل را ما نمیگوییم که در نجف اینطور نیست؛ اما در نجف به لحاظ اینکه با یک نفر هم کلاس تشکیل میشود در حالیکه الان در جامعه المصطفی این مشکل را داریم، شاید در حوزه هم همین مشکل را داریم؛ نصاب تشکیل کلاس چقدر است؟ در نجف برای یک نفر آیتالله مرتضوی در مسجد هندی مکاسب میگفتند، ما تازه مقدمات را شروع کرده بودیم، طوری درس میدادند که من فکر میکردم که هزار نفر پای منبر ایشان نشسته است، در حالی که یک نفر نشسته بود، صدای ایشان در مسجد هندی طنین انداز شده بود و ما تازه باب حادی عشر میخواندیم.
اینقدر جالب و رسا فقط با یک نفر. از ایشان میپرسیدم که شما چه کار میکنید؟ فرمودند که من یک ساعت مطالعه میکنم و یک ساعت روش القاء و روش مطرح کردن را کار میکنم؛ برای درس دو ساعت میگذارد، یک ساعت مطالعه، گاهی از ته صفحه رسائل مطلب را برای گفتن شروع میکرد، نه از سر مطلب و بعد جمعبندی میکرد و به جایی میرسید که احساس میکردید که نیاز به تطبیق ندارید، اینقدر روان و اینقدر زیبا گفته است که ترجمه هم نیاز نداشته باشد؛ چون مطلب راخوب فهمیدهاید، و به عبارت دیگر در مشت شما آمده است؛ این استاد خوب و این روش خوب. حالا ما میآییم و در یک مدرسهای که من مدیریت آن را قبول کردم، مرکز جامع آقای اراکی، شش ماه اول من مدیر آن بودم؛ طلبههای سطح بالا همه نمرهها نوزده و بیست، هیچ کدام تعادل و تراجیح را نخوانده بودند؛ نه در رسائل و نه در کفایه؛ در حالی که یکی از مهمترین بحثهای اصولی تعادل و تراجیح است؛ آقا نرسیدیم، ترم تمام شد، نمره را گرفتیم؛ این چه تربیتی است؟
آقا خودتان مباحثه کنید، مگر وقت برای طلبه میگذارید؟ بحث اشتغال ودرامد زائی و مشکلات شهریه و مسکن و همه اینها را روی هم بگذارید، طلبه چقدر فراغت پیدا میکند که آزاد بشود برای اینکه نواقصی که در برنامه آموزشی شما هست جبران کند، یعنی یک افراط و تفریط در اینجا میشود و اینها هم که در آموزش میآیند، اینها هم تا حدود زیادی با مسائل طوری برخورد میکنند. و به چند ضابطه شکلی تا محتوایی اهمیت میدهند و این یک فاجعه است.
چون حضرتعالی سابق سالها تدریس و نیز مدیریت در حوزه علمیه دارید، مایلیم نظر شما را درباره استاد خوب بدانیم که استاد خوب چه ویژگیهایی دارد و شما چه توصیهای به استادان حوزههای علمیه در مورد روشهای تربیت طلاب دارید؟
حکیم: مشکل ما در درجه اول با اساتید است؛ یعنی استاد خوب، میتواند متربی خوبی داشته باشد، اما استاد خوب، باید قوانین شما اجازه بدهد که استاد اعمال سلیقه و ذوق کند و بتواند در جهت تربیت آن طلبه، او را رشد بدهد.
یادم هست که در زمان جنگ، مدیریت یکی از مدارس به عهده بنده بود، دو ماه من برای اینها درس نگفتم، فقط دو ماه گعده داشتیم، در این گعده توجیهی و تربیتی ما میگفتیم که طلبگی یعنی چه؟ ورود به حوزه یعنی چه؟ کجا را شما باید ببینید؟ باید به کجا برسید؟ چگونه باید درس بخوانید؟ بعد از چهار سال که دوباره اینها را زیارت کردیم، یعنی سال ۱۳۶۴ بود، ۶۸ آخر جنگ، گفتند که یگانه گروهی که در این عملیات آسیب ندید، چون عملیاتی که پیش میآمد، طلبهها به جبهه میرفتند، اساتیدی که از قم برده بودیم به قم باز میگشتند؛ بیکار میشدند و بر میگشتند؛ این طلبه از جبهه بر میگشت و استاد رفته بود؛ چکار باید بکنیم؟ هم جبهه رفته بود و هم از درس استاد محروم بود؛ ما اینجا باید یک راه حل اورژانسی بدهیم؛ راه حلهای متفاوت؛ گفتند که یگانه گروهی که در این مدت آسیب ندید ما بودیم؛ چون به ما یاد دادید که اگر استاد نباشد چکار کنیم؟ اگر هم استاد باشد چکار کنیم.
این را کجا در مدارس یا غیر مدارس دنبال میکنیم؟ به همین خاطر ما الان خیلی روی آسیبشناسی نظام آموزشی و تربیتی خود باید کار کنیم؛ افرادی داریم که خدمت اساتید حاضر میشوند و از آن استاد یک سری اطلاعات و یک سری از بهرههای ظاهری و یا جنبی که جلب توجه میکند بگیرد؛ حضور فیزیکی داشته است، اما آن حضوری که آن استاد را کامل درک کند، و بفهمد که چه چیزی میگوید، افراد متفاوت هستند.
با توجه به این که جنابعالی محضر اساتید بزرگی همچون امام خمینی(ره) و شهید صدر(ره) را درک کرده و از محضر ایشان تلمذ کرده اید، برای ما و مخاطبان عزیز بفرمایید که چگونه میتوان از وجود اساتید، بهرههای لازم را بُرد؟
حکیم: شواهد زیادی دارم که بیشتر افرادی که بیشتر از ما خدمت استاد شهید صدر بودند، اما الان در خروجی کارها و دیدگاهها کاملاً با هم متفاوت هستند؛ یکی از اساتید ما میفرمود که من برای ایشان بازاری میکنم، حیف است که وقت ایشان برای خرید نان و گوشت و اینها تلف شود؛ آن وقت همان استاد وقتی برای ما درس میگفت، میگفت که میدانید که چرا من برای شما وقت میگذارم؟ من میخواهم چند تا شهید صدر تربیت کنم؛ اما وقتی روی آراء و نظریات و دیدگاهها بیاییم، آقا شما که این همه با شهید صدر بودید، این مجتمعنا که زمین مانده است، این را به جامعه بدهید که ما بفهمیم. آنجاست که میگویند که خیلی خب، قلم اینجا رسید و سر بشکست.
میخواهم بگویم که حضور فیزیکی هیچ وقت معیار نیست؛ یکی از ویژگیهای شهید صدر (ره) آن بُعد عاطفی که روی همه کسانی که اعم از طلبه و حتی غیر طلبه تأثیرگذار بود، و احترام و تقدیری که برای افراد میگذاشت و آنها جذب میشدند، یعنی محبوب شان میشد، این خیلی اثرگذار است؛ این چقدر اثر میگذارد روی فهم کتابها و آثار ایشان، یعنی شما با یک عشقی این کتابها را میخوانید؛ حال اینها هم که این کتابها را میخوانند متفاوت هستند، یکی فقط آن کتاب را میفهمد، یکی پشت صحنهها و پشتوانهها و حواشی مربوط به آن کتاب و مطالب را میفهمد و بستگی به ظرفیت افراد دارد، این نکته باید مد نظرتان باشد.
همانطور بحث امام؛ یعنی بحث بودن با امام و در کنار امام و کلمات امام، و صحبتهای امام، یعنی نه فقط امام، شاگردان نزدیک امام، یعنی ما از شهید صدر به چند نوع استفاده کردیم، هم خودشان هم شاگردان درجه یک ایشان که ما گروه بعدی به شمار میرویم، مثلاً آیتالله حائری، آیتالله شهیدسیدمحمدباقرحکیم، آیتاللههاشمی شاهرودی، شهید سید محمد صدر و دیگر اساتیدی که ما پیش آنها سطوح را خواندیم و به درس خارج شهیددصدر راه یافتیم و به انها ملحق شدیم، دو جور بهره میبردیم، هم بهره مستقیم و هم بهره بالواسطه، چون وقتها محدود بود و ما چقدر میتوانستیم استفاده کنیم. اگر بخواهید راجع به شهید صدر از کسانی که خیلی نزدیک بودند و مطالب بسیار زیادی دارند که حیف است که اینها ازشما فوت بشود، آقای شیخ محمد سعید نعمانی استاد منطق ما بود، و از مقربین شهید صدر بود؛ اینها گعدههای خصوصی خاص خاصی داشتند و به تعبیر شهید صدر، وقتی میخواست افق دید اینها را باز کند و به اینها انرژی بدهد که هم کار تبلیغی انجام دهند و هم خوب درس بخوانند و هم بتوانند درصحنه اتفاقاتی را که در حوزه پیش میآید را مدیریت کنند، فکر میکنم که مثل ایشان را اگر هنوز ایران هست و به نجف نرفته است را پیدا کنید و حتماً مصاحبه ویژه راجع به رابطه ایشان با شهید صدر و دیدگاههای شهید صدر و آن روشهای تربیتی شهید صدر را از ایشان استفاده کنید، یکی از آن بزرگان که بعضی از جلسات ایشان را ضبط کردهایم، آیتالله آسید نورالدین اشکوری بود که به رحمت خدا رفت، ایشان هم برای ما یک مقدار درس گفتند و از ملازمین اولیه شهید صدر بودند؛ شاید ایشان بودند که بقیه شاگردان شهید صدر را جمع کردند؛ هسته اصلی ایشان بودند.
مایلیم نکاتی هم از حضورتان در محضر حضرت امام(ره) در نجف و مواضع ایشان برای ما بگویید.
حکیم: ما حضرت امام را در فضای نجف و در فضای بعد از انقلاب اسلامی، استاد خود میدانیم و به دیده استاد به سخنرانیهای عام امام، با نگاه آموزشی نگاه میکنیم؛ امام کجا را رصد کرده است؟ با آن صحبتهایی که در ولایت فقیه داشتند و اسلام و نظام اسلامی و جامعه اسلامی با آن روحیه انقلابی که امام داشت، الان با پیروزی انقلاب و مشکلات پیش امده امام چه کار میکند؟ ما بعد از انقلاب خیلی نگران بودیم. من یادم هست که زمان تسخیر لانه جاسوسی مکه بودم، آنجا بودیم که خبر تسخیر لانه جاسوسی مطرح شد، ما خیلی ترسیده بودیم، یعنی کار بسیار خطرناکی در آن شرایط بود؛ یکی از عزیزانی که مرید امام و انقلابی بود و با بعضی از عرفا مرتبط بود، در یک جلسهای گفت که نگران نباشید این انقلاب موفق خواهد بود، امام ده سال این انقلاب را مدیریت میکند؛ ۵۸ بود تا ۶۸؛ گویا آب سردی روی دل ما ریخت و آرامش پیدا کردیم، خیلی نگران بودیم. حالا کسی امام را نمیشناسد، فقط صحبتها و سخنرانیهای امام را میشنود، یکی میبیند که امام چطور مدیریت میکند. با یکی از دوستان رفته بودیم خدمت یکی از نمایندگان حضرت آیتالله سیستانی، البته من دو ماه خدمت آیتالله سیستانی متمرکز فقه خواندم؛ که حالا به اندازه دو سال از لحاظ علمی و روشمندی و روششناسی برای من ارزش داشت. بعد یکی از این عزیزان به ایشان میگفت که آقا شما تدریس هم در حوزه دارید؟ آن آقا درس رسمی نداشت، اما همه رفتارهایش درس بود؛ من جواب دادم که ایشان هر روز درس دارد، ولی درس عملی دارد؛ یعنی شما وقتی میآیید، خدمت این نماینده آیتالله سیستانی مینشینید، شما درس میگیرید، درس عملی میگیرید، یعنی میخواهم بگویم که امام برای ما یک الگو و یک اسطوره بود، و تمام حرکات و سکنات امام، صحبتهای ایشان در طول این سالهای بعد از انقلاب همه برای ما درس بود، هم درس مدیریتی و هم درس معرفتی بود؛ در حقیقت امام به جای اینکه در مسجد شیخ انصاری برای صد طلبه درس میفرمودند، برای یک دنیا درس میفرمودند لذا آنها که معاصر امام بودند همه را به عنوان درس مستقیم باید تلقی کنند.
اگر آدمها وارد باشند و امام را به عنوان استاد معلم انقلاب و معلم اسلام بشناسند، واقعاً مردم درس میگرفتند؛ افرادی که مقلد آیتالله خوئی بودند ولی در عمل مقلد امام بودند؛ در نگاه سیاسی، در رفتار سیاسی، در موضعگیریها، یعنی امام الگوی آنها بود، واقعاً مقلد امام بودند، رسماً مقلد آیتالله خوئی بودند؛ اینها در حقیقت از امام درس میگیرند. شما اگر به امام با این نگاه نگاه کنید، آن وقت خیلی فرق میکند، نحوه تلمذ افراد متفاوت میشود. حالا افرادی هم داریم که خدمت شهید صدر نبودند و نرسیدند، ولی شهید صدر را بهتر از آنهایی فهمیدند که در محضر شهید صدر ادعا میکنند که ما تلمذ کردیم و حالا حوزه را به کجا میکشانند، اسم نمیبرم.
چگونگی ارتباط و تعامل علمای قم و نجف
حکیم: یک خاطرهای نقل کنم از دوست عزیزمان حضرت حجتالاسلام دکتر محمد حسن زمانی، فرمود من به انگلستان رفته بودم، یک پایان نامهای آنجا دیدم که انگلستانیها در این پایاننامه که قبل از سقوط صدام انجام شده است، سقوط صدام و تحولاتی که پیش میآید را پیشبینی میکردند و اگر این تحولات پیش آمد حوزه نجف و حوزه قم چه ارتباطی با هم پیدا میکنند؟ اگر با هم نزدیک شدند چه پیامدهایی خواهد داشت و اگر اینها از هم دور باشند چه منافعی برای آنها دارد، بعداً ایشان تلاش کرد، زمانی که در رأس یک بخشی در مرکز مدیریت بود، تلاش کرد و ما هم در خدمت ایشان بودیم، که ما بیاییم به سمت این پلهای ارتباطی مطلوب بین قم و نجف حرکت کنیم، که یکی از پلهای ارتباطی کنگره بینالمللی امناء الرسل است که فاز اول آن علامه خرسان بود که این یکی از آن کارها بود، حالا کارهای زیادی بود.
فرمودید باید سمت پلهای ارتباطی مطلوب بین قم و نجف حرکت کنیم. ارتباطات علمی میان بزرگان نجف و قم در گذشته چگونه بود؟
حکیم: بحث بورسیه کردن، یا شبیه بورسیه کردن، بحث ارتباط علمی میان بزرگان نجف و بزرگان قم و بردن اساتید از دو طرف، یعنی نقل و انتقال اساتید به صورت موقت یا طویل المده انجام گیرد، بعضی از بزرگان قم را به نجف بردیم که آنجا منشأ حرکت هستند؛ اینها کارهایی است که باید انجام شود و آنهایی که نجف و قم میکنند، بارها در کنگره امناء الرسل عرض کردم و هم جای دیگری گفتم که این مقوله یا حتی مقالاتی که نوشته میشود، نجف و قم، یعنی این جدایی انداختن این تز و تعمیق این اختلاف که میگویند حوزه نجف یعنی حوزه آیتالله خوئی، گفتم آیتالله خوئی یکی از آن بزرگان نجف است؛ نجف امام خمینی و شهید صدر هم داشت، نجف کاشف الغطاء داشت، نجف نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی داشت، همینطور قم که شما میگویید، آیتالله بروجردی بزرگ شده حوزه علمیه نجف است، درست است که امتیازات بزرگی دارد، همینطور بزرگان فعلی، آیتالله آمیرزا کاظم تبریزی، آمیرزا جواد تبریزی، آیتآلله وحید خراسانی، همه اینها بزرگ شده نجف هستند که الان در قم هستند؛ یعنی این تداخل قم و نجف اینقدر زیاد و عمیق است که اصلاً این جدا کردنها غلط است.
میخواهیم نظر شما را در مورد مکتب فقهی قم و نجف نیز جویا شویم.
حکیم: اگر شما مکتب فقهی میخواهید، به شخص باید نسبت بدهید که مکتب فقهی آیتالله خوئی، مکتب فقهی شهید صدر، مکتب فقهی امام، روی شخص بروید، نگویید نجف و قم، خود شهید صدر ارادتش به امام و روش و منش امام چقدر عالی بود و چقدر امام را قبول داشت؟ بعضی ممکن است که شهید صدر را نسبت به امام چنین بگویند که امام اقتصادنا و فلسفتنا ننوشته است، شهید صدر در جهان اسلام این همه تحولات از لحاظ فکری و روشی ایجاد کرد، اما امام، همین شهید صدر میآید و خودش را به عنوان یکی از خادمان امام و یکی از خدمتگزاران در نظام امام معرفی میکند و در همین مسیر شهید شد، قطعاً یکی از علتها جامعیت و آن افق بلند امام است و یکی هم شفاف بودن شخصیت امام است.
این دو عامل خیلی مهم است، چون خیلیها سعی کردند که شخصیت امام را در نجف مخدوش کنند؛ خیلی تلاش شد که در نجف امام غریب بماند و تلاشهایی شد در جهت شناساندن چهره امام، اصلاً امام با اندیشه نظام اسلامی بزرگ شدند؛ یعنی شهید صدر وقتی که اقتصادنا را مینویسد و میفرماید که الاقتصاد الاسلامی جزءٌ من کل، این یک جزئی از یک کل است، آن کل کجاست؟ آن هم نظام اجتماعی اسلام است، بعد نظریهپردازی و نظریهشناسی میکند و روش میدهد؛ افراد هم روی این تربیت میشوند؛ همین حلقات را اگر کسی خوب بخواند روشمند میشود؛ اما چون ما خوب نمیخوانیم و به تعبیر بعضی متأسفانه مطالبش را بگیرید، روش و آراء شهید صدر را کنار بگذارید، اما مطالب حلقات را بگیرید، ملا میشوید؛ این یکی از فاجعههای موجود در حوزه قم است که یک مرجع یا استادی چنین حرفی بزند؛ آقا شما نظرات شهید صدر را حذف کنید، ادبیات شهید صدر را هم حذف کنید، مطالب آن را بیاورید و پوست کنده مطرح کنید تا ما استفاده کنیم؛ نه این یک منظومه است، یک منظومه که هم روش دارد و هم محتوا و هم خروجی دارد؛ و این را الان تاریخ علم اصول یا تاریخ اجتهاد یا تاریخ فقه، کجا در درسهای رسمی حوزه به آن صورت مطرح میشود، مگر اینکه اخیراً در رشتههایی که الان معرفی میکنند چنین چیزی بیاید، وگرنه مطرح نبوده است و شهید صدر اولین کسی بوده است که تاریخ علم اصول را در یک کتاب اصولی میگنجاند و این یک کتاب درسی میشود.
وظیفه عالمان شیعه و عمل آنان به تکلیف را در چه چیزی میدانید؟
حکیم: تشیع بر همین اساس مبنی شده است که مبارزه با ظلم و جور باشد؛ حالا کم و کیف این مبارزه و تاکتیکهای این مبارزه متفاوت است؛ در شرایط مختلف، یعنی همانطور که اینجا در زمان پس از انقلاب آیتالله وحید خراسانی فرمودند، میفرمودند که من دو شخصیت بسیار با تقوا، یافتم که یک ذره اشکال در تقوای اینها نمیبینم و اینها هم ظاهرا کاملاً ضد هم بودند، امام و آیتالله خوانساری ولی اینها با هم توافق کرده بودند، یکی قیام کند، یکی دیگر سکوت کند که اگر خدای ناکرده این انقلاب شکست خورد، یک جایی داشته باشیم که ملجأ و مأوایی داشته باشیم که شیعه و حوزه و تشیع قلع و قمع نشود؛ این یک برنامهریزی است.
الان میبینید که در فلسطین، مقاومت، چندین گروه و هر کدام یک بخش را ایفا میکند؛ آیتالله خوئی را در نجف میگفتند که مظهر سکوت است، اما همین آیتالله خوئی (ره)، صدام ایشان را به بدترین وضع و فجیعترین وضع به بغداد برد تا چیزی علیه امام از او در بیاورد و نتوانست، آیتالله خوئی اهانت و نوع از ذلتی که صدام سعی کرد که او را با خفت ببرد و بیاورد تا از ایشان چیزی در بیاورد را تحمل کرد و صدام نتوانست؛ این مقاومت است؛ چون ایشان باید پشت جبهه را نگه دارد؛ پس همین آیتالله خوئی برای قیام امام و زندان شدن امام و بعد از اینکه شاه رفته بود که علیه امام یک حرکت بسیار تند و شاید اعدام امام، آن اطلاعیهها هست و نشان میدهد که او همان آیتالله خوئی است؛ حالا بعضی میگویند که ایشان گفته است که من پشیمان هستم؛ چه کسی میگوید؟ این حرفی است که در دهنها گذاشته میشود؛ چون آن مبنای فقهی دارد و بر اساس آن مبنای فقهی قیام یا سکوت میکند؛ یا آیتالله سیستانی در دوران صدام نقشه ترور ایشان هم مطرح بود، ولی سکوت آیتالله سیستانی در آن شرایط، زمینه را برای مقاومت و ایستادگی ایشان در برابر آمریکا و به تعبیر خود آمریکاییها، ضربهای که از آیتالله سیستانی خوردند را اصلاً فکر نمیکردند؛ عراق را داشتند به سمت دیگر میبردند.
یا در بحث این فتوایی که آیتالله سیستانی برای مبارزه با داعش صادر کردند؛ حالا به تعبیر آقای شیخ عباس کعبی، میگفت که من خدمت ایشان رسیدم، ایشان میگفت که من به اندازه اکل میته و در حد اضطرار صحبت میکنم یا موضع میگیرم؛ حالا این اکل میته یا اضطرار اینقدر بوده که آمریکا را پریشان کرده است، چون ایشان مصالح دیگر را هم در نظر میگیرد، شرایط عراق، شرایط منطقهای، شرایط جهانی، ارتباط با جمهوری اسلامی و بالاخره این را درک میکنند که این انقلاب مهمترین پشتوانه برای شیعه و تشیع است و حتی در مواردی صحبتهای خاص، من خدمت ایشان بودم، که میفرمودند که آقا شما از این فرصتی که دارید تمام استفاده را برای حوزه علمیه و برای تحول میتوانید داشته باشید، شما نظام و تشکیلات دارید، ما نداریم، ما تشکیلاتی نداریم که در این تشکیلات حرکت کنیم؛ اما شما دارید یا ایشان رصد میکنند تمام تحولاتی که در ایران به وجود میآید و موضع مناسب در باره آنها گرفته میشود، در هر صورت میخواهم بگویم که فقهای ما و مراجع ما هوشیار و بیدار هستند و هر کدام هم به اندازه ظرفیت خود حرکت میکند و تصمیم میگیرد؛ یعنی ما نباید مطلقگرا باشیم؛ دو روش و نگاه در این مسیر علمی تا الان بین فقها داشتیم؛ فقهایی که روشمند باشند، یعنی کل روشهای علمی متناسب با رشتههای مختلف را دیده باشند و یا مسلط باشند، نگاه جامع به دین داشته باشند، تاریخ را خوب بدانند، که وضع حاضر را خوب بتوانند نسبت به گذشته مقایسه کنند، و بر اساس فهم تاریخ آیندهنگر باشند، کلمهای که در آن جلسه داشتم، امام فرموده بودند، حوزههای علمیه ما باید پیشاپیش زمان حرکت کنند» پیشرو و پیشگام باشد؛ این چگونه اتفاق میافتد، این مهم است که در همه حوزههای ما مطرح باشداما متأسفانه الان مفقود است، یعنی چه کار کنیم که این حوزه پیشرو و انقلابی، انقلابی واقعی نه انقلابی پوشالی و انقلابی شعاری باشد؛ این را ما میخواهیم.
این انقلابی بودن و پیشگام بودن عناصری میخواهد که بایدفراهم شود، به نظر بنده اگر کسی تاریخ شناس و تاریخدان نباشد نمیتواند اینده نگرباشد، بلکه موضعی و روزمرهای و مقطعی عمل میکند، و نمیتواند به یک استراتژی برای جهان بشریت و جهان اسلام و استراتژی خود اسلام را برای رسیدن به آن آینده مطلوب که حکومت عدل مهدوی است ،پیش بینی کند.
بسیار بهره بردیم از فرمایشات دقیق و جامع حضرت عالی درباره حوزههای علمیه قم و نجف. ظاهرا شما تأملات و دقت نظرهایی نیز درباره مکتب فقهی رهبر معظم انقلاب اسلامی داشته اید، بسیار خرسند میشویم در پایان این گفت وگو برای ما و مخاطبان از شاخصهها و ویژگیهای مکتب فقهی معظم له بفرمایید.
حکیم: انسان باید این را خوب بفهمد، اگر خوب تاریخ اهل بیت و تاریخ اسلام را نتواند بفهمد و تحلیل کند، یکی از نقاط قوت مقام معظم رهبری همین است که شما در آن کتاب انسان ۲۵۰ ساله آن را به خوبی میبینید، همینطور امام خمینی، شهید مطهری، علامه طباطبایی و بقیه بزرگانی که ما آثار بدیعی از ایشان دیدیم، اینها آدمهایی بودند که گذشته را خوب دریافتند که الان میتواند کسی که تاریخ را خوب متوجه شود، هم حال و آینده را میتواند خوب مسلط باشد، چون به رگههای تأثیرگذار و آن سنتهای تاریخ و سنتهای اجتماعی تأثیرگذار، آگاه میگردد و این شاهکاری است که قرآن کرده است .
قرآن سعی کرده است که ما را به این سطح از اقتدار علمی برساند؛ وقتی حادثه تاریخی را میآورد هم تحلیل آن را میگوید و هم رگ و ریشههای آن را میگوید و هم سنتهای حاکم بر آن را میگوید، در نتیجه به شما اقتدار میدهد، شهید صدر ویژگی مهم او همین بوده است و لذا بر اساس آن هم نگاه جامع و هم نگاه روشمندرا دارا است؛ یعنی این سه با هم هستند؛ روشمندی، جامعنگری، نگاه عمیق تاریخی، اگر اینها را انسان داشته باشد میتواند با گامهای استوار و صحیحی پیش برود، چه در تحصیل علمی و چه در مملکتداری، الان آسیبی که ما در نمایندگان مجلس داریم که گاهی قصور میبینیم فقط اینکه مردم انها را انتخاب کردند، آقا در چنته این اقای نماینده چیست؟ چه چیزی را خوب میفهمد؟ اسلام را چگونه میفهمد که الان بخواهد برای مدیریت این مقطع نظر بدهد؟ این معضلی است؛ کجا برای اینها دوره و کلاس گذاشتهایم که ذهنهای انها به یک فهم و قرائت مشترک از اسلام بدهیم که بتوانند. نقش مطلوب را ایفا کنند.
همین بحث مهم مقام معظم رهبری که جامعه ما جامعه خانواده محور است؛ توجه به خانواده و خانواده محوری و الزامات آن متاسفانه اصلا مطرح نیست، نه در حوزه و نه در دانشگاه و این به قوه مقننه ما آسیب میزند، به قوه مجریه هم آسیب میزند و به قوه قضائیه هم آسیب میزند و به مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه اینها این آسیب را دارند. شما معنای این جمله طلایی مقام معظم رهبری،( جامعه خانواده محور)، این را اگر درک کرده باشید، شهید صدر و امام این را درک کردهاند، مقام معظم رهبری این را بیان میکند و به شما خط میدهد و استراتژی شما را تشخیص میدهد؛ شما در گوگل بروید و بگردید که چقدر راجع به این بحث شده است؟ راجع به سیاستهای مقام معظم رهبری، راجع به خانواده چقدر بحث شده است؟ بعد میفهمید که از سال اعلام این سیاستهای خانواده ۹۵ تا الان ما چقدر عقب هستیم؛ هم حوزه و هم دانشگاه ما عقب است و هم تمام مؤسساتی که در این زمینه کار میکنند؛ به نوعی عقب ماندگی است؛ و این دردی است که ما غصه آن را داریم که چند سال است و هنوز هم رفع نشده است.