اختصاصی شبکه اجتهاد: با گذشت ۴۵ سال از شهادت شهید مفتح (ره) که توسط امام راحل رضوان الله علیه به روز وحدت حوزه و دانشگاه موسوم شد، هنوز ابعاد نظری و روی کاغذ این مسأله، غامض و پنهان مانده است؛ چه رسد به مقام اجرا.
۱. بعید است حضرت امام به عنوان یک عارف – که پیوسته با اصطلاع «وحدت» و توحید دمخورند – به هنگام گزینش واژه «وحدت» در مقام بیان نبوده باشند! بر خلاف برداشت بسیاری از بزرگان (منجمله مرحوم آیتالله مهدوی کنی (ره)) اتفاقاً وحدت، پیوند نیست بلکه همان اتحاد است! شاید اگر ایشان (تغمده الله برضوانه) متفطن به این معنای متعالی و کم و کیف آن بود، دانشگاه امام صادق علیهالسلام مسیر بسیار مترقیتری را میپیمود.
۲. یکی از علل عمده متباینپنداری حوزه و دانشگاه این است که عموماً – خاصه خود حوزویان – حوزه را «نهاد دین» و متکفل «فهم، تبیین و تبلیغ» آن میپندارند. این معنا متأسفانه در اسناد بالادستی حوزههای علمیه نیز به صراحت بیان شده است (حوزه علمیه … مسئولیت مهم تبیین و تفسیر، تعلیم و تربیت، تبلیغ، دعوت و دفاع از دین را در راستای اعلای کلمه توحید به عهده دارد – سند چشمانداز حوزههای علمیه، ۱۳۹۵.)
۳. «نهاد دین پنداری» حوزه معلول حجاب معاصرت است و زیستن در زمانهای – نه چندان قدیم – که ورود دانشهای راقیهی غربی به کشورهای اسلامی، بساط طب و هیئت و حساب و هندسه و دیگر دانشهای کهن تمدن اسلامی را برچید و علوم اسلامی را تبدیل به تنها بازماندگان و میراثداران تعلیم و تعلم در مدارس و مراکز علمی سنتی جهان اسلام کرد. و این شد که مدارس و حوزههای علمیه و دارالعلومها – یا همان «نهاد علم» در تمدن اسلامی - همچون تسمیه کل به اسم جزء، با کارکرد تنها جزء باقیمانده آن که دیگر جای کل نشسته بود (علوم اسلامی) شناخته و تعریف شدند.
۴. تعریف حوزه به مثابه «نهاد دین» به جای «نهاد علم» نقطه آغاز سکولاریسم یا جدایی دین از سیاست و حیات اجتماعی است. دقیقاً به همین علت است که پس از چند دهه از عمر انقلاب حوزههای علمیه در برآوردن انتظارات متنوع نظام اسلامی و پاسخگویی به سیل مسائل مستحدثه چندان توفیقی نداشتهاند. با تعریف حوزه به مثابه نهاد دین، نقش حوزه قم در کشور میشود همچون واتیکان برای جوامع مسیحی کاتولیک؛ و طلاب مختلفی را که هر کدام از آنها سعی میکنند گوشهای از مسائل نظری یا عملی جامعه را در اقتصاد، سیاست، فرهنگ، دیپلماسی، خانواده، آموزش و پرورش، صدا و سیما و … حل کرده و در آن عرصه نقشآفرینی و خدمت کنند، تبدیل میکند به «صنف روحانی» تا مردم شبهه داشته باشند در ارتزاق آنها «بما هم روحانی» (شبههای که امام راحل هشتاد سال پیش در کشف الاسرار پاسخ آن را داده است) و برخی نیز با هر نیتی که دارند، هر از گاهی در رسانهها کارزار راه بیندازند که بودجه این نهادهای – به تعبیر این یادداشت واتیکانی – را قطع کنید. حال آنکه بدیل مدرن آنها (دانشکدههای علوم انسانی و …) دهها و صدها برابر بیشترش را از بیتالمال میستانند.
۵. در تعریف حوزه به مثابه نهاد دین، آموزههای وحیانی لزوماً متناظر با همه عرصههای حیات فردی و اجتماعی دیده نمیشود؛ فقه میشود حداقلی و مابین الدفتین کتب فقهی و این میشود که حجتالاسلام و المسلمین علیدوست در مناظره اخیر با دکتر سروش بفرمایند فقه نیامده است که رقیب اقتصاد یا رقیب سیاست باشد، بر خلاف فرمایش امام راحل رضوان الله علیه که فرموده بود فقه تئوری اداره کامل انسان از گهواره تا گور است! اگر هم این فقه بخواهد حداکثری شود چارهای جز تمسک به عمومات و اطلاقات و عرف و مصلحت و … نخواهد داشت؛ همان مسیری که مقام معظم رهبری فرمودند و اهل فن آزمودهاند و دیدهاند که منتج نیست:
“مثل قضیهی پول. اصلاً پول چیست؟ … باید برای این کارها، مبنا درست کرد. البته انسان میتواند کار خودش را به اطلاقات و عمومات، آسان کند؛ اما مسائل این گونه حل نمیشود.” (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی ۱۳۷۴/۰۹/۱۳)
۶. با تعریف حوزه به مثابه نهاد دین، محتوای مورد ممارست در آن به جای «علم» میشود «دین» و ضرورتی بنیادین برای تلفیق برنامههای درسی، تشکیک در تکصدایی علوم جدید، رفتن به سراغ فلسفه علوم مدرن، خوانش نحلههای بدیل یا هتردوکسِ دانشهای مدرن، و واکاوی ارزشهای پنهان در نظریات علمی آنها پیدا نمیشود؛ و آنگاه برای اثبات عدم تنافی علم و دین از بیرون گود «علوم انسانی اسلامی و …» باید تنها به باورهای دینی مخاطب و ایمان به غیب او متمسک شد و باز هم مخاطب که قانع نمیشود هیچ، مرحوم مصنف نیز بعد از سالها بودجه گرفتن از نظام اسلامی برای برپایی همایشهای علوم انسانی اسلامی رخت دین از تن به در کرده و مدعی اشتباه بودن «اسلامیسازی علوم» از ابتدا میشود!
۷. اما چنانچه حوزه نهاد علم دانسته شود، خواهناخواه باید موضع خود در مقابل علوم جدید را بیابد؛ ناچار است به دانشهای مدرن رو بیاورد، ناگزیر است تخصصی شود، لاجرم به سمت برنامههای آموزشی تلفیقی (حوزوی-دانشگاهی) حرکت میکند و عملاً مرز و حصاری پیش روی خود در شاگردی کردن و کسب و هضم علوم (از انسانی گرفته تا غیر آن) نمییابد.
۸. در آن سوی دیوار حائل میان حوزه و دانشگاه، اگر سیطره حکمرانی تمرکزگرا بر نظام آموزش عالی برداشته شده و نیروهای وطندوست، مؤمن و باورمند به سبقت از تمدن غرب امکان آن را بیابند که در چارچوب اهداف حکمران آموزشی به طراحی سرفصلها و برنامههای آموزشی در تقاطع با آموزههای دینی و معارف اسلامی بپردازند، عملاً از تمایز حوزه و دانشگاه و طلبه و دانشجو چیزی جز یک پیشینه تاریخی باقی نمیماند.
۹. تلقی «دین» (یا حدیث یا فقه) از «معارف وحیانی» تلقی ناظر بیرونی است و گرنه نبی مکرم اسلام (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به هنگام القای این معارف سخن از «تعلیم» و آموختن «علم» میکنند (عن امیر المؤمنین علیه السلام: عَلَّمَنِى رَسُولُ اللهِ ألْفَ بَابٍ، یفْتَحُ کُلُّ بَابٍ إلَى ألْفِ بَابٍ؛ یا اتصاف ائمه علیهم السلام به باقرالعلوم، عالم آل محمد، …).
۱۰. جدا و با عنوان مستقل نگریستن به دین چه بسا معلول یک گرایش سکولار باشد که دین را مجموعهای از مناسک و باورهای خاص متافیزیکی و احیانا دارای ارتباط وثیق با حیات پیشامدرن بشر میداند؛ نگاهی که چه بسا بخشی از ادبیات «جامعهشناسی دین» بر اساس آن شکل گرفته است. این نگاه فاصله زیادی دارد با نگاهی که انبیای الهی را معلمان بشر میداند و دین را درسنامهی گاه سربسته و گاه سرگشوده تکوین و تشریع برای شاگردان مدرسه حقیقت.
نویسنده: حجتالاسلام علی نعمتی استادیار اقتصاد اسلامی پژوهشکده مطالعات اسلامی در علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد