متن حاضر بخشی از سند سیاستی است که در سال ۱۴۰۰ برای یکی از نهادها نگاشته شد. در این متن وضعیت فعلی اخوان المسلمین و البته با تأکید بر اخوان مصر مورد بررسی قرار گرفت و پیشنهادهایی برای نهاد مربوط ارائه گشت. این روزها که بحران سوریه شکلی دیگر یافته و اسلامگرایی اخوانی خود را پیروز میداند، انتشار این متن و برخی از پیشنهادهای آن خالی از لطف نیست.
شبکه اجتهاد: جنبش اخوان المسلمین مصر را میتوان قدیمیترین و فراگیرترین تشکیلات اسلامی در جهان اسلام دانست. حسن البنا با هدف مقابله با هیمنۀ تمدنی غرب و بازگشت امت اسلامی به روزگار اوج خود، این جنبش را بنیان نهاد.
اخوان در طول ۹ دهه فعالیت خود، مراحل و فرازوفرودهای فراوانی را پشت سر گذاشته است. اما حتی چند دوره سرکوب گسترده از سوی دولتهای مستبد و همپیمانان منطقهای آن نیز نتوانسته اخوان را از صحنۀ سیاسی-اجتماعی مصر حذف کند. بزرگترین دلیل بر این مدعا اتفاقاتی است که در سال ۲۰۱۱ م و در جریان بیداری اسلامی رخ داد؛ جاییکه پس از قیام ملت مصر و سرنگونی مبارک، نامزد اخوان توانست اکثریت آرا را بهدست آورد و رئیسجمهور شود. گرچه دیری نپایید که با کودتای ارتش، زمام قدرت از رئیس جمهور مردم مصر گرفته شد و دوباره یک ژنرال بر مصدر ادارۀ مصر نشست. همانگونه که انتظار میرفت سیسی دست به قلعوقمع گستردۀ معارضان و در رأس آنها چهرههای شاخص اخوان المسلمین زد؛ از صدور احکام اعدام تا حبسهای درازمدت.
سرکوبهای سهمگین چند سال اخیر گرچه سران باسابقۀ اخوان مصر را عملاً از صحنه حذف کرده است، اما این باعث نمیشود که اخوان را هم تمامشده بدانیم؛ چراکه به هیچ وجه نمیتوان نسل بعدی فعالان اخوان را نادیده گرفت؛ جوانانی که به مرز پختگی رسیدهاند و -گرچه بخش شایانتوجهی از آنان از سر اضطرار، در بیرون مصر به سر میبرند، اما- با عبرت از گذشته و نگاه به آینده، با جدیت در پی بازخوانی آرمانها و بازنگری در روش مبارزه و بازآرایی تشکیلاتی خود هستند.
شناخت دقیق از اوضاع فعلی اخوان المسلمین و بدنه نیروهای آن امری ضروری است که این نگاشته سعی بر تحقق گامهایی از این مسأله مهم دارد.
توصیفی از چهره اخوان المسلمین در دوره فعلی
در این قسمت تلاش شده است گزارههای توصیف و تحلیل وضعیت کنونی اخوان ارائه شود و از توصیفها و انتقادات افراد خود تشکیلات هم استفاده زیادی شده است.
۱) بی اعتمادی به سران و افول جایگاه تشکیلات اخوان
یکی از نقدهای پرتکراری که به سران و سابقهداران اخوان در میان بدنه عمدتاً جوانتر وارد میشود این است که از اوائل دهۀ هفتاد میلادی، تشکیلات برای آنان از یک وسیله فراتر رفته و خودش تقدس و موضوعیت یافته، به گونهای که در مقام تزاحم، حاضرند هر چیزی را فدای حفظ آن کنند، حتی اگر به قیمت تعلیق دستهای از رهبران منتقد به کارآمدی جنبش تمام شود. این مسأله عملاً دست جریان تحولخواه اخوانی را برای خودانتقادی و اصلاح ساختاری بسته است.
مشکلی که این مسأله ایجاد کرده است درهای عمیق میان نسل جوان اخوان و نسلهای پیشین که حاضر به کوتاه آمدن از تشکیلات نیستند، پدید آمده است. به گونهای که نسل جوان پسا انقلاب و پساکودتا دیگر حاضر نیست به ساختار هرمی قدرت در اخوان تن دهد و در برخی نظرسنجیها سطح اعتماد به سران تنظیم به شکل قابل توجهی پایین آمده است. مسأله دیگر این است که افول جایگاه تشکیلاتی که در گذشته نقش پدر و تنظیمکننده قوا را بازی میکرده، میتواند در هر جامعهای گروههای بیریشه ایجاد کند که به افراط(گروههای تکفیری) و تفریطهای(لیبرال شدن) مختلف بینجامد.
۲) جوانان اخوانی
وضعیت جوانان عضو و یا متمایل به تشکیلات اخوان المسلمین هم در سالهای اخیر با چالشهای جدی روبرو بوده است. همان طور که در نکته پیشین گفته شد، نومیدی از تشکیلات سکه رایجی در میان نسل جدید جوانان اخوانی شده که این ناامیدی در مواردی کار را به جایی رسانده است که بخشی از این بدنه جوان به دنبال جایگزینهایی برای تنظیم و تشکیلات میگردند که این جایگزینی صرفاً در سطح تشکیلات هم باقی نمانده و بر آرمانشهر بدنه جوان نیز اثرگذار بوده است.
دشمنیهای روزافزون دولت مصر، امارات و… باایشان از سویی و روی گشاده ترکیه در استقبال از این بدنه جوانایشان را بیش از پیش به مدل ترکیه با همۀ ویژگیهای خوب و بدش کشانده است. شاید کمترین آشنای با مسائل جهان اسلام نیز در سالهای اخیر از نفوذ بیمانند اجتماعی و فرهنگی ترکیه در میان جوانان با گرایش اسلامی تعجب کرده است. این جوانان صرفاً مقلدانه به فتوحات اردوغانی در صحنه قدرت نمینگرند تا بخواهند ناشیانه از آن تقلید کنند، بلکه اردوغان و مدل التقاطی حاکم بر ترکیه به نوعی رویا و آرمان برای جوانان اسلامگرای کشورهای عربی و اسلامی تبدیل شده است. این بدنه جوان حتی دستهبندهای نه چندان کهنه از اخوان را نیز با سؤالات جدی روبرو کرده است.
برخی دوگانههای نسبتاً جدیدتر مانند قطبی-اصلاحی نیز به تدریج در اخوان از اهمیت سابقش کاسته شده و در نسل اخیر اصطلاح تقلیدی و ثوری دوگانه درستتری از وضعیت اخوان را نمایش میدهد. طیف سنتی و تقلیدی اعم از قطبیها و اصلاحیها در سالهای اخیر و علی الخصوص در برهه حکمرانی بشدت محافظه کاری پیشه گرفته که بخش زیادی از عدم اعتماد پیش گفته به تشکیلات، مربوط به همین طیف عمدتاً مسنتر است. ثوریها و انقلابهای عمدتاً جوان بخش مهم عمدتاً غیر مسئول در تنظیم هستند که شاید کمتر کسی از مسئولین نظام به آنان توجه داشته است.
۳) اتکای افراطی به رسانهها و فضای مجازی
اخوان المسلمین به استفاده از تکنولوژی و شبکههای مجازی اعتقاد راسخی دارد. این مسأله باعث شده اصل حفظ طنین اخوان در شبکههای ماهوارهای و اینترنتی مربوط به خودش و یا مخالفان دولت مصر، بهخودیخود نوعی موفقیت برای جنبش شمرده شود، فارغ از اینکه این صدا، چقدر شنونده دارد! طبیعی است که ادامۀ چنین وضعیتی، این حس را به مخاطبان منتقل کند که گویا بودونبودشان یکسان است و ایجاد این حس، یعنی مرگ تدریجی رسانه و بدتر از آن، بیمصرف شدن پیام.
۴) بحران تأمین مالی
بسته شدن بسیاری از پروژههای اقتصادی اخوان در مصر و برخی کشورهای عربی موجب درگیری اخوان با بحرانهای مالی کمرشکنی گردیده که دامنگیر طرفداران آن در داخل و خارج مصر نیز شده است. این در حالی است که انتقاداتی نسبت به هزینههای سنگین جماعت در برخی امور کماولویت از سوی بدنه منتقد به گوش میرسد. این مسأله نیز بر فضای بیاعتمادی پیش گفته در مورد سران اخوان افزوده است.
۵) ضعف ارتباط با سایر معارضان حکومت
با وجود خواست قلبی و تلاشهایی که تاکنون برای ارتباط با سایر جریانات معارض دولت مصر صورت گرفته، اخوان تاکنون نتوانسته در تشکیل صف یکپارچهای از مخالفان سیسی در میان گروههای غیر اسلامگرا مانند چپها و… به موفقیت چشمگیری دست پیدا کند. البته این مسأله خود بخشی از مشکل ریشهایتر در میان اخوان المسلمین وآن هم ضعف ارتباط اخوان با بدنه عمومی مردم است. یکی از آثار موضوعیت پیدا کردن تشکیلات و حتی در نگاههایی تقدس آن، تبدیل شدن تشکیلات به یک فرقه جدا از جامعه است که به نظر اخوان نیز از این مسأله مستثنا نبوده است. این مسأله با سرکوبها و ایجاد جو امنیتی شدید تشدید میشود.
۶) ضعف «امر اجتماعی» دراندیشه و منش اخوانی
ناظران معتقدند که امر اجتماعی، یکی از مهمترین اولویتهای شهروندان جهان عرب در سالیان اخیر بوده که جامعۀ مصر نیز از این قاعده مستثنی نیست. بر این اساس، عدم ادراک ذهنیت مردمی که انقلاب ژانویه ۲۰۱۱م مصر را رقم زدند و اینکه دو بعد سیاسی (دموکراسی) و اجتماعی (عدالت اجتماعی) برای آنان ضریب بیشتری از بعد هویتی صرف(شریعت) داشت، یکی از دلایل مهم سقوط مرسی و شکست اخوان شمرده میشود.
برای فهم جایگاه امر اجتماعی دراندیشۀ اخوانی، باید به چند عنصر توجه کرد:
رویکرد تبلیغی-فرهنگی صرف
اخوان عمدتاً یک رویکرد تبلیغی-فرهنگی از خود نشان میدهد. ویژگی این رویکرد، عدم ادراک تناقضات طبقاتی و بیتوجهی به این مسأله است؛ چراکه یک جنبش تبلیغی-فرهنگی سودای نمایندگی کردن همۀ اجتماع را در سر میپروراند و از این رو، از ورود به درگیریهای نمودار در اختلافات طبقاتی و اجتماعی پرهیز میکند.
آسیب این رویکرد فراطبقاتی منقطع از واقعیتهای اجتماعی این بود که اخوان نتوانست صدای طیف عمدۀ هواداران خود در قشر متوسط و مستضعف جامعه باشد و این یکی از ضربات بزرگی بود که بر پیکرۀ دولت مرسی فرود آمد.
بهطور خلاصه، اخوان به عنوان یک جریان معارض دولت، با رویکرد تبلیغی-فرهنگی صرف نمیتواند بر زمینۀ اجتماعی سوار شود و یا مدعی تغییرات بنیادین در سیاست و اقتصاد و فروریختن استبداد و فساد باشد.
رویکرد اخلاقی
با رویکرد اخلاقی صرف، سخن گفتن از عوامل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی که منجر به فقر و شکاف طبقاتی میشود بیمعناست، علی الخصوص وقتی که این مطلب با تأکید بر احسان و صدقات و زکات همراه شود.
در واقع امور خیریه از یک زاویه عاملی برای کاستن از شدت شکافهای اقتصادی و اجتماعی است؛ همانطور که در دوران مبارک، نوعی توافق نانوشته بین اخوان و دولت پدید آمده بود؛ اخوان با کارهای خیریه از شدت سیاستهای نئولیبرالی نظام مصر بکاهد و در مقابل، دستش برای فعالیت سیاسی بهویژه در انتخابات باز شود. نتیجۀ چنین وضعیتی تبدیل شدن امور خیریه به شویندۀ گناهان و آبرو و اموال و در عین حال، ادامۀ وضع موجود است.
شاید بتوان منشأ روی آوردن اخوان به این رویکرد اخلاقی صرف را ضعفاندیشۀ اسلامی و نبود جریان چپ قوی در مصر دانست؛ عناصری که تا پیش از ۱۹۵۲ م وجود داشتند و به همین سبب شاهد توجه جدی امثال سید قطب به مسائل زیربنایی اقتصادی –همچون اقتصاد کشاورزی- بودیم.
ایدئولوژی مبهم و ممزوج با عملگرایی؛ شکاف عمیق بین آرمان و واقعیت
اخوان در عین حال که مدعی تبعیت از ایدئولوژی اسلامی است، اما با این نگاه که چارچوبهای دینی همیشه پذیرای تفسیرهای متعدد هستند، ظاهراً قرائت آنان از اسلام، تابع عملکردشان بوده است؛ گویا که اسلام یک ظرف خالی است که با هر مظروفی میتوان آن را پر کرد! به همین علت، در طول تاریخ اخوان، شاهد تناقض و رقابت بین این قرائتهای متفاوت از اسلام بوده است.
اخوان سعی کرده جز از سر اضطرار، تن به انتخاب سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ندهد و همیشه مثل یک معارض خارج از حکومت، اندیشههایی فارغ از مضامین اجتماعی را به دوش بکشد. در حالیکه نمیتوان به مصرفگرایی بیحدومرز و مبانی اقتصاد بازار –که تمام زندگی ما را به تسخیر خود درآورده است- بیتوجه بود و مدعی داشتن یک هویت متمایز تمدنی هم بود. به دلیل همین نبود یکاندیشۀ حاکم است که وقتی اخوان مجبور به انتخابگری شده –مانند دوران حکومت مرسی- تأثیرپذیریش از واقعیتهای میدانی بر مبانی نظریش پیشی گرفته است؛ لذا میبینیم که در چرخشی آشکار، از سوسیالیسم اسلامی به نئولیبرالیزم و از دشمنی با تحزب به دموکراسی لیبرالی رسیده است! و جالب اینجاست که همۀ این تناقضات عملگرایانه را با ادبیات دینی توجیه میکنند.
به تعبیری باید این مشکل را خلأ فرآیند از نظر تا عمل دراندیشۀ اخوانی نامید. یعنی بین آرمانهای بلندی مانند جهانشمولی اسلام تا واقعیتهای میدانی، فاصلۀ زیادی وجود دارد. اگر برای طی این مسیر طولانی و رسیدن به راهبردها و سیاستها و برنامههای عملیاتی فکر نشود، لاجرم باید شاهد همین مقهور شدن در برابر واقعیتهای سنگین میدانی و عقبنشینی از آرمان به نفع واقعیت بود.
افزون بر این، اقتصاد نفتی غیرتولیدی که بر کشورهای عربی حکمفرماست و طبقات رانتی را به وجود آورده، نوعی طبقۀ رانتی را نیز در اخوان پدید آورده که عملگرایی از خصایص ذاتی آن است.
غلبۀ رویکرد سلبی بر ایجابی
اخوان آنقدر در دوران مبارک تحت فشار قرار گرفته بود که خواب رسیدن به قدرت را هم نمیدید. از این رو وقتی پس از بیداری اسلامی ناگهان خود را در جایگاه ادارۀ کشور یافتند، نه معنای حکومت را فهمیدند و نه روش استفاده از ابزارهای حاکمیتی را قدر نهادند و بسیاری از اوقات، رفتارشان در حد یک حزب معارض یا بر اساس منطق عمل تشکلهای مردمنهاد در جامعۀ مدنی تقلیل یافت. اینچنین شد که اخوان نتوانست مشکلات اقتصادی مزمن مصر را درمان کند و یک استراتژی اقتصادی-اجتماعی منسجم را ارائه کند.
۷) تقلید از مدل اصلاحی اردوغان و تن ندادن به اقتضائات یک ان
موفقیتهای حزب اخوانی عدالت و توسعه در ترکیه آن را تبدیل به یک مدل نمونه برای طیف گستردهای از اخوانیها کرده است. غافل از اینکه بدون توجه زمینههای خاص موجود در کشور ترکیه و مهمتر از آن، همراهی یا سکوت دولت آمریکا، نمیتوان ارزیابی صحیحی از میزان موفقیت اردوغان در ترکیه داشت. فارغ از این که باید توجه داشت که اساسا دستاوردهای مدل ترکی چقدر با آرمانهای موسسان اخوان المسلمین انطباق دارد. این عقلانیت مقلدانۀ ممزوج با عملگرایی صرفا در دوره اخیر نیز نبوده بلکه در دوران دولت اخوانی در مصر نیز این مساله هویدا بود. نامه نگاری با شیمون پرز، عدم لغو کمپ دیوید، اعتماد مفرط به ارتش مصر، بی توجهی به تغییرات بنیادین نظام قضایی مصر، حرکت در چارچوب دولت مدرن و …. همه از همین رویکرد عملگرای مقلدانه نشات می گیرد. عدم موضع گیری نسبت به دروغ بزرگ دولت اوباما در نظریه هم پیمانی آمریکا با جریانات اسلامی معتدل نیز ساده لوحی دیگری از سران اخوان بود که گویا فکر می کردند که اجازه حضور اردوغان در ترکیه می تواند برای ایشان نیز تکرار شود.
۸) خالی کردن میدان علوم و تبلیغات دینی به نفع سلفیت
یکی از خلأهای جدی در وضعیت فعلی اخوان المسلمین، نه فقدان شخصیتهای مستعد، بلکه اساساً بیتوجهی به عرصۀ علوم شرعی است. اگر اخوانیها بعد از انقلاب مصر به عرصۀ علوم دین توجه جدی میداشتند، حتماً میتوانستند بهمانند دورانهای درخشان گذشته، اثر جدی در این عرصه بگذارند و از بین فعالان آن، یارگیری و دستکم جذب کنند.
اما اخوان با اکتفا به جذب گسترده از مهندسان و پزشکان و سایر اصناف، این میدان بهشدت تأثیرگذار را خالی گذاشت و حالا کار به جایی رسیده که جز جناب قرضاوی، نمیتوان به شخصیت علمی حوزوی دیگری در اخوان اشاره کرد. اما سلفیت به خوبی از این جای خالی پدید آمده استفاده کرده و آن را به میدانی بیرقیب برای ترکتازی خود در جهان اسلام تبدیل کرده است؛ به گونهای که نه فقط در زمینۀ تعلیم علوم دینی، بلکه در مبارزه با افکار الحادی و پاسخگویی به شبهات و حتی تربیت سخنوران و مبلغان چیرهدست مسلط به ابزار مدرن و روشهای گفتگوی روزآمد نیز سلفیها گوی سبقت را از اخوانیها و دیگران ربودهاند. ضعفاندیشه و راهبردهای لازم با آن در مقام اجرا از نتایج این بیتوجهی به عرصهاندیشه دینی است.
۹) اخوان المسلمین و محوربندیهای منطقه
آمریکا و برخی دولتهای مرتجع منطقهای هر از گاهی بر قرار دادن نام اخوان المسلمین در فهرست سیاه تروریسم میدمند. هدف این مسأله نوعی غربال در فضای اخوان است به گونهای که بخشی از بدنه آن به گروههای جهادی و تکفیری میپیوند که هم ارتباطشان با جامعه قطع شده و هم برخورد باایشان هزینههای کمتر اجتماعی دارد. بخش دیگر از بدنه هم بیش از پیش از حقیقت آرمانهای اسلامگرایی جدا شده و یا اینکه به صرف نام اسلامگرایی بسنده خواهند کرد. در کنار این مسأله نقش دولت ترکیه و قطر نیز به عنوان هم پیمانها و یا حداقل غیردشمنهای آمریکا و غرب حائز اهمیت است. ترکیه و قطر همواره نوعی سوپاپ اطمینان برای غربیها ایجاد کردهاند. زیرا از طرفی اسلامگرایان هیچ گاه به سمت مدلهایی مانند امارات و… که شاید مدل مطلوبتر غرب باشند نخواهند رفت و لذا ممکن است خطر نزدیک شدن آنها به محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایجاد گردد که ترکیه و قطر میتواند گزینههای میان مدت کم خطرتری برای غرب باشد. مذاکرات سالهای اخیر میان آمریکا و ایران در مسأله هستهای، بحران سوریه و… نیز ایران را بیش از پیش از چهره انقلابیاش جدا کرده و به جرئت میتوان گفت ایران دیگر آرمانشهر هیچ اخوانی در سرزمینهای اسلامی نیست.
۱۰) بحران شناخت اخوان در ایران
بسیاری از سیاستگذاران جمهوری اسلامی تصویری که از اخوان در ذهن دارند، بشدت عقب مانده و قدیمی است. شاید در میان سیاستگذاران ایرانی کمتر کسی باشد که چهرههای جدید و جوان اخوانی مانند عصام تلیمه، محمد الهامی، الشنقیطی، وصفی عاشور ابوزید و… بشناسد فضلا از این که بخواهد باایشان ارتباط داشته باشد.
این عدم شناخت از طرف مقابل باعث شده است که تخاطب خوبی نیز باایشان از طرف لایههای حاکمیتی و تبلیغاتی صورت نگیرد. به عبارت دیگر عدم وجود حلقههای ارتباطی زنده و فعال باعث عدم شناخت شده و این عدم شناخت باعث شده که زبان رسانهای و تبلیغاتی ما در مکالمه با اخوانیها حرفی برای گفتن نداشته باشد و در بزنگاهها و نقاط عطف نتواند منطق کنشهای جمهوری اسلامی را بیان کند. (مانند برداشت طائفی از کنشهای ایران در عراق و سوریه توسط عمده اخوانیها در تمام طیفها و طبقات سنی)
نویسنده: محمد قطرانی – مهدی محمد آبادی – شعوبا