استاد سید محمدرضا سیستانی در سخنانی، به بازخوانی سه بُعد اساسی از شخصیت فقیه سترگ شیخ انصاری پرداخت. او بُعد علمی شیخ را در آثار بیبدیلی همچون رسائل و مکاسب و تأثیر ماندگار آن بر نظام آموزشی حوزهها برجسته کرد. در بُعد عقلی و تدبیری، از نقش ایشان در تثبیت مرجعیت عامه، مواجهه حکیمانه با بحرانهای اجتماعی زمانه، و ایستادگی در برابر دربار و نفوذ دولتهای بیگانه سخن گفت. در بُعد اخلاقی و تقوایی نیز نمونههایی از زهد، پارسایی و بیاعتنایی وی به مال و مقام را یادآور شد و در پایان، مخاطبان را به تأمل در این پرسش برانگیخت که: «ما کجا ایستادهایم؟»
به گزارش شبکه اجتهاد، استاد سید محمدرضا سیستانی در پایان درس خارج سال جاری در نجف اشرف به بیان گوشههایی از سیرهی شیخ انصاری پرداخت و اظهار امیدواری کرد از سیرهی والای ایشان الهام و الگو گرفته شود. متن سخنان این استاد عالی به این شرح است:
بیایید این سال تحصیلی را با اشاره به بخشی از زندگی شیخ اعظم انصاری (رضوان الله علیه) به مناسبت نزدیک شدن به سالگرد تولد مبارک ایشان در روز عید غدیر خم سال ۱۲۱۴ هجری قمری به پایان برسانیم، به این امید که از سیرهی والای ایشان الهام و در رفتار و کردار خود الگو بگیریم،
از شاگرد ارجمند ایشان، محقق رشتی (قدس سره) نقل شده که میگفت: شیخ درگذشت در حالیکه دانش خود را برای من، و خرد خود را برای میرزا محمدحسن شیرازی به جا گذاشت و پرهیزگارى و پارسایی خود را به گور برد.
حقیقت این است که شیخ (قدّس الله نفسه الزکیه) یک نمونه بینظیر در دوران معاصر میباشد که تقریباً در هر سه جنبه به قله رسیده است:
فقهی جامع و تخصصی؛ رمز تداوم جایگاه علمی شیخ انصاری
۱- در مورد دانش ایشان در زمینههای فقه و اصول، کتابهایش به ویژه الرسائل و المکاسب، گواه این امر هستند، جایی که اکثر پژوهشگران دورههای بعدی روی این کتب کار کردند و نزدیک به ۱۵۰ سال است که در برنامه درسی حوزه در مرحله سطح عالی گنجانده شدهاند. تلاشهایی برای جایگزینی آنها با کتابهای دیگر صورت گرفته و میگیرد، با این حال حقیقت آن است که هر کس بخواهد به تخصص عالی در علوم فقه و اصول دست یابد، چه از نظر مطالعه و تدریس و چه از نظر تحقیق و بررسی، نمیتواند از این دو کتاب بینیاز باشد.
ایشان (أعلى الله مقامه) تنها با تلاش مستمر در زمینه کار و تحصیل در طول عمر پربرکتشان که به هفتاد سال نرسید، به این درجه والا از دانش رسیدند، به طوری که وقت خود را جز برای ضرورتهای زندگی، به چیزی جز دانش و عبادت اختصاص نمیدادند، تا جایی که وقتی میخواستند به زیارت امام حسین (علیه السلام) در کربلای معلی مشرف شوند، گروهی از افراد فاضل را همراه خود بردند تا در طول سفر، با آنها مباحث علمی داشته باشند و حتی برای چند روز نیز از این کار متوقف نشوند.
عقلانیت و حکمت در مرجعیت؛ تدبیر شیخ انصاری در بزنگاههای تاریخی
۲- در مورد خرد ایشان که منظور از آن، دوراندیشی در مسائل اجتماعی و حسن تدبیر ایشان در رابطه با آنها است نیز، نهایت تحسین را برمیانگیزند، جایی که پس از آنکه صاحب جواهر (قدس سره) در گامی بزرگ و کم نظیر از نظر اهمیت در تاریخ مرجعیت دینی، مرجعیت تقلید را به شیخ انصاری سپردند، ایشان توانستند حوزه علمیه که از اختلافات شدید خانوادگی رنج میبرد را متحد کنند. ایشان (قدس سره) در مقام مرجعیت عمومی خود، با فتنههای مختلف و مسائلی که در دورانشان برانگیخته شد، از جمله فتنه بابیه و پیامدهای آن، بسیار خردمندانه برخورد کردند.
ایشان همچنین برخلاف آنچه پیش از خود در محافل علمی رایج بود، با دربار ایران و حکمرانی عثمانی در بغداد با عزت نفس بالایی برخورد کردند، جایی که هیچ هدیه یا بودجه ای از آنها نمیپذیرفتند و پذیرش مقامات دولتی را جز برای چند دقیقه آن هم پس از امتناع شدید، قبول نمیکردند؛ با این کار نهایت احترام خود را بر انگیختند. در رابطه با خیریه هندی که در دست انگلیسیها بود نیز، ایشان به طور کامل با پذیرش آن مخالفت کردند، در حالی که دیگران آن را پذیرفتند. در اینجا مجالی برای مرور شواهد دال بر عقل سلیم و توجه ایشان به دقیقترین منافع عمومی در زمان خود وجود ندارد.
زهد و پارسایی شیخ انصاری؛ زندگی در فقر، اما با شکوه معنوی
۳- در مورد پارسایی و پرهیزگاری ایشان نیز هر چه صحبت کنیم کم است؛ جایی که با وجود حقوق شرعی زیادی که به دست ایشان میرسید، همانند فقرا زندگی میکردند؛ در اواخر عمرشان نیز، یکی از بازرگانان بغداد نزدشان آمد و مبلغی از دارایی شخصی خود را برای کمک به ایشان جهت امرار معاش پیشنهاد داد. ایشان نپذیرفتند و گفتند: بیشتر عمرم را با فقر و تنگدستی گذراندهام و برای من ناگوار است که در روزهای باقیمانده از عمرم، نامم از فهرست فقرا پاک شود و در فهرست ثروتمندان ثبت گردد.
هنگامی که خواستند دخترشان را به عقد برادرزاده خود درآورد نیز، «حاج محمد صالح کبه» که از بازرگانان بغداد بود، از ایشان اجازه خواست تا هزینههای عروسی را از دارایی شخصی خودش تأمین کند. ایشان این کار را نپذیرفتند و دخترشان را با جهیزیه بسیار کمی به خانه شوهر فرستادند.
یک مرد ثروتمند ایرانی نیز مبلغی به ایشان داد تا برای خود خانهای بخرند ولی با آن، مسجدی که به نام خودش در بازار «حویش» معروف است را بنا نهاد. هنگامی که مرد ثروتمند از ایشان پرسید که با آن پول چه کرده است، وی را به مسجد آورد و گفت: «این همان خانهای است که خریدهام!» ایشان در حالی درگذشتند که خانهای نداشتند و ارزش دارایی به جا مانده از ایشان نیز تنها ۱۷ تومان ایرانی بود که این مبلغ را نیز قرض گرفته بودند، بنابراین برخی افراد سرشناس هزینه مراسم ختم ایشان را بر عهده گرفتند.
از داستانهای زیبایی که در مورد پرهیزگاری ایشان حکایت میشود، این که شخصی شیطان را در خواب دید در حالی که چندین طناب با رنگهای زیبا در دست داشت. پس از وی پرسید که «با آنها چه میکنی؟». شیطان پاسخ داد: «با آنها مردم را گمراه میکنم و به سمت خود میکشانم.» مرد پرسید: «آیا تا به حال یکی از آنها را برای من استفاده کردهای؟» شیطان گفت: «نه، تو و امثال تو با یک اشاره از من پیروی میکنید. من از طناب تنها برای بزرگانی استفاده میکنم که دهها هزار نفر را دیگر را از طریق پیروی از آنها میکشانم. دیشب نیز تلاش کردم شیخ مرتضی انصاری را با آن بکشانم، ولی در راه، خود را از طناب آزاد کرد.»
آن مرد میگوید: «وقتی از خواب بیدار شدم، خوابم را برای شیخ تعریف کردم». ایشان گفتند: «آن پلید راست گفته است. آن شب در خانه از من خواستند چیزی ضروری بخرم و من جز مقداری از سهم امام (علیه السلام) پولی نداشتم؛ پس خودم را راضی کردم که از آن بردارم و آن نیاز را برطرف کنم. هنگامی که به نیمه راه رسیدم، به خودم آمدم و از کارم پشیمان شدم، به خانه برگشتم و پول را به جای خود برگرداندم.»
گفته میشود مادرشان که از زنان نیکوکار بودند، روزی به ایشان گفت: «با این همه پولی که به دستت میرسد، چرا بر برادرت، شیخ منصور، سخت میگیری و به اندازه کافی به وی پول نمیدهی؟» ایشان به مادرش که وی را بسیار گرامی میداشت، گفتند: «این کلید صندوق پول است. هر اندازه که میخواهی برای برادرم بردار، اما باید در روز قیامت حساب آن را پس بدهی.» در نتیجه وی سخن خود را پس گرفت.
اینها نمونههایی از پرهیزگاری و تقوای شیخ (قدس سره) است و بسیاری از علمای صالح ما این گونه هستند. ما در این میان کجا ایستادهایم؟ از خداوند متعال میخواهم که به ما توفیق دهد تا آنها را الگو قرار دهیم و از سیره زندگی آنها روشنایی بگیریم.