شبکه اجتهاد: اخیراَ متنی سودمند در تأکید بر ضرورت توجه فقه به شئون حکومتی و اجتماعی خود، در انجمن بینالمللی دانش اجتماعی مسلمین به قلم محقق ارجمند جناب آقای بوذرینژاد، منتشر شده است (اینجا بخوانید). بااینحال، نکتهای در آن به چشم میخورد که به باور نگارنده، بلیه عام ما شده است. ایشان در ضمن نوشتار خود، فقه امام راحل را ذیل «فقه مقاصدی» گنجانده و آن را راه رهایی فقه از معضل «غیر اجتماعی بودن» دانستهاند؛ سخنی که از جهات گوناگون خطا است.
اولا فقه مقاصدی سنت مشخصی دارد و به صرف تطبیق برخی مندرجات آثار فقهی امام نمیتوان فقه امام یا فقه هر فقیه دیگری را «مقاصدی» خواند. آیا نفس توجه به مقاصد فقه را مقاصدی میکند؟ نخیر. فقه مقاصدی اشاره به روششناسی مشخصی در استنباط دارد که غیر از روش استنباط امام(ره) است.
ثانیا معلوم نیست چه اصراری در ما است که هر روز سنت فقهی اصیل خودمان را به نامهای تازه بنامیم: «فقه نظام»،«فقه سیاسی»، «فقه حکومتی»، «فقه اجتماعی». حالا هم فقه مقاصدی.
دههها قبل وقتی سخن از «فقه پویا» به میان آمد، امام با این واژهپردازیهای بیسنت به صراحت مقابله کرد و تاکید فرمود که ما یک فقه داریم و آن همان فقه جواهری است. ایشان با اصرار بسیار فقه خودش را نه فقه سیاسی نامیده، نه فقه اجتماعی نامیده، نه فقه نظام. فقه امام فقه جواهری است.
آیا فقه جواهری به مقاصد طریقت نظر داشت و به مقاصد شریعت نظر نداشت و حالا این امام بوده است که به مقاصد شریعت توجه کرده است؟ یا امام در روششناسیاش، مثلا در مناهج الوصول یا در امتحان الاصول بخش مشخصی را به عنوان «مقاصد» و همچون اصولی حاکم بر دیگر اصول تصریح فرموده است؟! خیر. به زعم نگارنده اینکه چنین تصریح نشده است؛ با آنکه کاربست عباراتی نظیر «مذاق الشریعه» در آثار فقهی-اصولی امام بسیار است، سهو نبوده است.
مضاف بر این مطلب؛ وقتی میگوییم فقه امام، فقه اجتماعی بوده است یعنی مثلاً فقه شهید ثانی رضوان الله علیه فقه اقتصادی یا انفرادی بوده است؟! سنت فقهی ما -دستکم بعد از جدیتر شدن مقوله «تفریع» در العده شیخ طوسی- واجد روحی واحد است. این روح واحد به دنبال تعیین تکلیف مکلفین است و پیجوی حکم الهی است. فقیه در طول تاریخ بسته به موقعیت خود و بسط ید خود، جز به مقاصد شریعت نظر نداشته و به اجتماع و سیاست هم توجه داشته است. شدت و ضعف این مسئله در بسیاری از موارد به حال و اوضاع زمانه ربط داشته است؛ نه به سازوکار درونی و روشی یک «مکتب فقهی». چنانکه میبینیم مثلا فتاوای جهاد در کتاب الکافی فی الفقه ابوالصلاح حلبی تفاوتهایی با فتاوای جهاد شیخ طوسی دارد؛ با آنکه مکتب فقهی آنها و منابعشان کاملا یکی بوده است. یا میبینیم فقیهی در نظر فتوایی داشته است و در عمل طور دیگری عمل کرده؛ آیا باید بگوییم آن فقیه در فلان کتابش مثلا فقهش «اجتماعی» بود ولی در عمل فقهش مثلا «انفرادی» شده است؟! نه خیر.
روح یگانه فقه را باید مطالعه کرد و در نامنهادن و شقهشقه کردن مکاتب فقهی اسراف نباید کرد. مکتب فقهی امام نیز نامش همان نامی است که ایشان در منشور روحانیت و در ابتدای وصیتنامه و در جایجای آثار فقهیاش فرموده است. فقه امام فقه جواهری است و مشرب فقهی ایشان برای تعریف خود محتاج نامهای مندرآوردی ما نیست.
نویسنده: حمیدرضا میررکنی، عضو تحریریه ماهنامه سوره و مدیر عامل جدید کانون اندیشه جوان
شبکه اجتهاد اجتهاد و اصول فقه, حکومت و قانون, اقتصاد و بازار, عبادات و مناسک, فرهنگ و ارتباطات, خانواده و سلامت