اختصاصی اجتهاد «مجله الکترونیکی فقه و مصرف» (۱۴)
رابطهی بین صرفه جویی و الگوی مصرف چیست؟ آیا الگوی مصرف، بیانگر امری بیش از ترغیب مردم به صرفه جویی است؟
صرفهجویی یک برنامهی عملی است در عرصهی فردی و اجتماعی که از نتایج آثار اجرای الگوی مصرف است. لذا باید اول الگویی تنظیم و تدوین و ارائه بشود.
در پاسخ سؤال دوم باید عرض کنم، ترغیب مردم به صرفهجویی یکی از مصادیق و از نمودهای عملی الگوی مصرف است. الگوی مصرف یک معنای جامعتر و وسیعتری دارد که تنها به عرصهی فردی محدود نمیشود و شامل عرصهی دولتی نیز میگردد که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد. بله، ترغیب مردم به صرفهجویی در واقع زیرمجموعهی الگوی مصرف است و نه همهی آن.
آیا از بیانات شارع میتوان به الگوی مصرف رسید یا آن که وی تنها احکامی را در رابطه با حقوق مصرفکننده و فروشنده بیان کرده و الگویی برای مصرف ارائه نکرده است؟
از بیانات شارع و احکامی که در عرصهی گوناگون بیان فرموده است، با تأمل و مطالعه و تحقیق، میتوان به الگوی مصرف مورد نظر اسلام رسید، شبیه بحث حکومت. در بحث ولایت فقیه، فقها اشکال میکنند و از مجموعهی بیانات و رهنمودهای شارع در عرصهی حاکمیت و در عرصهی نحوهی رفتار متقابل میان حاکم و مردم، به نظریهی ولایت فقیه و نظریهی حکومت اسلامی میرسند.
یک فقیه و دانشمند علوم اسلامی میتواند از مجموعهی احکام و رهنمودها استنباط کند و یک الگوی مصرف جامع که در همهی عرصهها قابل پیاده کردن باشد را ارائه دهد؛ مثلاً در عرصهی فردی، آن هم با همهی جوانب، از قبیل مصرف خورد و خوراک، مصرف پوشش، مصارف تشریفاتی، مصارف حقوقی، مصارف مسکن، مصارف محیط کار… همهی اینها را میشود از احکام فردی و رهنمودهای موردی، استنباط کرد و ارائه داد. لذا نگوییم که تنها شارع اکتفا کرده است به بیان احکام مربوط به حقوق مصرف کننده و فروشنده. یک فقیه میتواند از همین احکام فردی، یک نظام جامع و یک الگوی فراگیر در ارتباط با مصرف در عرصههای گوناگون استنباط کند و ارائه دهد.
یک فقیه و دانشمند علوم اسلامی میتواند از مجموعهی احکام و رهنمودها استنباط کند و یک الگوی مصرف جامع که در همهی عرصهها قابل پیاده کردن باشد را ارائه دهد
مردم معمولاً اسراف را چهگونه معنا میکنند؟ در همان عرصهی تبیین. مثلاً میگویند طرف نباید در خورد و خوراک و نیازهای فردی اسراف کند، در حالی که اسراف تنها به بحث فردی مربوط نمیشود. اسراف فرافردی هم داریم. اسراف فرافردی، مانند آلوده کردن فضای شهر که محیط زیستِ فراتر از خانواده یعنی ساکنان یک شهر را هم در بر میگیرد. من باب مثال زیادهروی در مصرف آب، اگر منجر به قطع آب مصرفی دیگران گردد، یا اسراف در بهرهگیری انرژی برق به نحوی که منجر به خاموشی و محرومیت برای دیگران بشود، از مصادیق اسراف فرافردی است.
نمونهی دیگری که میتوانم عرض کنم اسراف در مقولهی مصارف دولتی است. اگر نگاه کلان داشته باشیم به موضوع، متوجه میشویم که خیلی از مصارف، مصارف دولتی است. یعنی باید در عرصهی دولتی لحاظ بشود که البته فرقهایی با مصارف غیر دولتی دارد. مثلاً یک فرق این است که فرد با منافع شخصی خود سروکار دارد، ولی دولت با اموال عمومی و بیتالمال و مصالح جمعی ارتباط پیدا میکند.
فرق دوم این است که در بسیاری موارد، مصارف دولت و تخصیص بودجهها به ارگانها و سازمانهای دولتی، به تدابیر گسترده و سیاستگذاریهای وسیع و برنامهریزیهای پیچیده نیاز دارد، برخلافِ مصارف فردی که در این حد از اهمیت نیستند.
نکتهی دیگر اینکه پیامدهای مصارف فردی محدود است، برعکسِ مصارف دولتی که گاه تبعات و نتایج مثبت یا منفی آن، یک شهر یا دیار، بلکه یک کشور را در برمیگیرد. و لذا اگر رفتارهایی مثل خیانتکاری در عرصههای محدود به امور فردی زشت و نکوهیده باشد، در امور دولتی، بسیار زشتتر و نکوهیدهتر است.
امام علی علیهالسلام میفرمایند:«اعظم الخیانه، خیانه الامه». یعنی بزرگترین خیانت،خیانت امت اسلامی است. بنابراین بهطور معمول انگیزهی افراد در صرفهجویی و بهرهوری صحیح از اموال دولتی نسبت به اموال شخصی معمولاً کمتر و ضعیفتر است.
این تفاوتهایی که عرض کردم، ایجاب میکنددر جهت تعیین الگوی مصرف در هزینهها و مصارف دولتی، واقعیات و مکانیزمهای دیگری هم مورد توجه قرار گیرد.
بنده کتابی نوشتهام با عنوان «اسلام؛ الگوی مصرف» که در آن، امور حاکم بر الگوی مصرف در مصارف دولتی بیان شده است.
بههرحال ما میتوانیم از بیانات شارع نه تنها در عرصهی فردی بلکه در عرصهی کلان جامعه نیز به الگوی مصرف برسیم.
نکتهای در مفهوم الگو نهفته است؛ که الگو روشی است که قرار است پایدار و ماندگار باشد. لکن وقتی سراغ کتب فقهی میرویم، میبینیم که در مورد مصرف فقط در حیطهی مصرفکننده و فروشنده بیاناتی داریم. یا در مسایل اخلاقی که اسراف را مطرح میکنند، نتیجهای جز حرمت به ما نمیدهد. از اینها چهطور به صورت اثباتی میتوانیم الگویی در آوریم؟ یعنی چند گزاره را کنار هم بگذاریم و از این گزارهها به این نتیجه برسیم که شارع در مقام ارائهی یک الگوی کلی برای بشریت است؟
معمولاً در مباحث مربوط به بیع و معاملات و مانند آن، با مسایل فردی سرو کار داریم، مثل گرانفروشی، غش در معامله و امثال اینها، اما اگر فقیه از نگاه کلان به این مسایل بنگرد، با توجه به مجموعهی مصالح نظام اسلامی، میتواند نظام اقتصادی حاکم بر جهان را استنباط کند.
نظام فردی در مصرف هم وجود دارد. ما میتوانیم از احکام پراکنده، فردی و جزئی، یک نظام جامع را تحت عنوان الگوی مصرف استنباط کنیم.
وقتی به سراغ ادله میرویم، روایات فقهی ما عموماً به گونهی شخصی و نسبت به احوال افراد پاسخ میدادند و وقتی بهصورت اتفاقی از اهل بیت علیهمالسلام سؤال میشده، به عنوان مثال در پاسخ میفرمودند «انک تطیق و هو لایطیق». آیا از این موارد می توان الغای خصوصیت کرد و به بقیه موارد تسری داد و الگو برداشت؟
بله، یک مقداری مشکل هست ولی دو نکته خدمتتان عرض کردم. یکی اینکه جوابهایی که معصومین علیهمالسلام به سؤال کنندگان میدادند، ناظر است به وضعیت و اقتضائات آن زمان. آن زمان هنوز حالت نظام حاکم به معنای امروزی مطرح نبود. به علاوه اینکه ائمه علیهمالسلام دارای مسؤولیت و اختیارات حکومتی نبودند و بیشتر با افراد و آحاد سرو کار داشتند.
ثانیاً همان ائمه علیهمالسلام که این مسایل فردی را جواب دادند، در جاهای دیگر هم به نظام کلی اشاره کردند و به مسایل امت اسلامی پرداختند. مثلاً در ارتباط با فقر جامعه، در ارتباط شکاف طبقاتی آحاد جامعه، در ارتباط با تبعیض و مسایل کلان مانند بحث عدالت در جامعه، اجرای قسط در جامعه، اینها را هم اشاره فرمودند و تأکید کردند.
اگر مجموع اینها را در کنار هم بگذاریم، میتوانیم یک نظام و الگوی مصرف رااستنباط کرده و ارائه دهیم.
آیا میشود بگوییم بر اساس ادلهی حرمت اسراف، ادلهای را که عوایدالایام مرحوم نراقی نقل میکند، از شاکلهی همهی اینها میتوانیم ادلهای را به دست بیاوریم که: عدم اسراف خودش یک الگوست که شارع آن را ارائه میکند؟
اگر نگاه کلان باشد، این برداشت کاملاً درست است. من اشاره کردم در اسلام، الگوی مصرفی که در بحث اسراف مطرح میکنند فردی است، مثل اینکه چهقدر بخوریم یا چهقدر بیاشامیم؟که در همهی اینها نگاه فردی است.
اما اگر یک مقدار نگاه کلانتر باشد و به مصالح امت اسلامی توجه کنیم، به اینکه باید مقابل کفار و کشورهای بیگانه مقتدر و سربلند باشیم و نیازمند نباشیم، اگر همهی اینها را در نظر بگیریم، یک نظام جامعتر و حاکمتری را میتوان استنباط کرد.
آیا قناعت و زهد به معنای کم استفاده کردن از نعمتهای الهی است؟ در این صورت دلیل بر ترغیب مردم توسط شارع به تلاش برای ازدیاد روزی حلال و بیان اینکه نُه بخش از بخشهای دهگانه تقوا، کسب روزی حلال است، چیست؟
اینکه بعضیها تلقی میکنند که کلمهی زهد به معنای کم استفاده کردن از نعمتهای الهی است، تلقی درستی نیست. اگر نگاه کنیم به مجموعهی رهنمودها و فرمایشهای شارع مقدس و حضرات معصومین علیهمالسلام، به این نتیجه میرسیم که زهد معنی دیگری دارد. مثلاً حضرت امام علی علیهالسلام که فرمودند: الزهد اصل الدین. زهد پایه و اساس دین است. یا «الزهد شیبه المتقین». زهد خوی و خصلت پرهیزگاران است.
این همه تصریح داریم. در روایت از امام صادق داریم:«جُعل الخیر کل فی بیتٍ و جعل النساء الزهد فی الدنیا». همهی خوبیها در یک خانه قرار داده شده که کلید آن خانه را زهد و پارسایی قرار دادیم.
همهی اینها را داریم. لذا پیش میآید که این همه تأکید و ارزشگذاری در باب زهد و تأکید در مورد اینکه زاهد باشیم، ممکن است موازی باشد با اینکه، در روایات داریم که رفاه و برخورداری داشته و از دیگران بینیاز باشیم. لذا ممکن است این سؤال مطرح شود که چهگونه میتوان میان زهد و پارسایی از یک طرف و رفاه و برخورداری از طرف دیگر، رابطه برقرار کرد؟
قناعت یعنی اکتفا کردن به مصارف ضروری و رفاهی و دوری از هزینههای زاید و تجملاتی. پس باید برای تأمین نیازهای ضروری و رفاهی تلاش کرد و این منجر میشود به رونق اقتصادی.
دو مفهوم مورد تأکید است، هم زهد و پارسایی و هم رفاه و برخورداری. آیا شخص میتواند هم رفاه داشته باشد و هم زاهد باشد؟ بله، چون اینگونه ناسازگاری و تلقی ناسازگاری به تناقی میاندازد و ناشی از برداشت نادرست از مفهوم زهد است.
برای توضیح بیشتر عرض میکنم که بسیاری از مردم بر این باورند که زهد و پارسایی ملازم است با نابرخورداری و همراه است با عدم بهرهبرداری از نعمتها و امکانات خدادادی. معمولاً در تلقی عوام، زاهد به چه کسی میگویند؟ به کسی میگویند که با پوشیدن لباس خشن، ترک دنیا کند و از لذتهای دنیا چشم بپوشد. در حالی که پیشوایان دین علیهمالسلام که خود اسوه و نمونهی کامل زهد و پارسایی بودند، دربارهی زهد، تعریف و تفصیل کاملاً مغایری با آنچه که عوام تلقی میکنند ارائه دادهاند. طبق رهنمودهای پیشوایان دین علیهمالسلام، زهد چیزی جز پرهیز از محرمات، کوتاه کردن آمل و آرزوها و به دلبستگی نداشتن در دنیا نیست.
بنابر فرمایشی از پیامبر اکرم صلواتالله و سلامه علیه که فرمودند:«لیس الزهد فی الدنیا لبس الخشن و لکن الزهد فی الدینا قصر الأمل». زهد در دنیا به پوشیدن لباس خشن و خوردن چیز ناگوار نیست، بلکه زهد به کوتاه کردن آرزوست. یا به نقل از امیر مؤمنان علیهالسلام آمده است که فرمودند: «الزهد فی الدنیا قصر العمل و شکر کل النعمه و الورع عن کل محرم». یعنی زهد در دنیا به این است که آرزو کوتاه و شکر هر نعمتی هم بهجای آورده شود و از هر آنچه خداوند حرام کرده است پرهیز شود.
یا«الزهد تقصیر آمال و اخلاص الاعمال». یعنی زهد عبارت است از کوتاه کردن آرزوها و خالص کردن اعمال. و امثال اینها.
بنابراین زهد به معنای کم مصرف کردن و عدم مصرف نعمتهای الهی نیست. دل بستگی نداشتن به دنیا و زرق و برق آن است. لذا انسان میتواند هم زاهد باشد و هم برخوردار از نعمتها. در تعبیر باید بگوییم، مصارف مردم معمولاً یا ضروریات است، یا رفاهیات و یا تجملات.
مصارف تجملی به معنای عرفی است که شارع آن را تأیید نکرده و البته گاهی هم با آن مخالفت کرده است، اما در مصرف ضروریات و رفاهیات، شارع مخالفت نکرده است، بلکه تأکید هم دارد بر اینکه انسان برخوردار باشد و گرفتار و محتاج نباشد.
اساساً رابطهی منطقی بین زهد و قناعت را چه می دانید؟ آیا رابطهی عموم و خصوص من وجه است؟
قناعت و زهد دو چیز متباین به نظر میآید. قناعت یعنی چه؟ یعنی انسان قانع باشد به نیازها، به مصارف ضروری و مصارف رفاهی. در واقع به برطرف کردن نیازهای ضروری و نیازهای فوری بسنده کند. یا تجمل و زیادهروی و اسراف نکند. معنی زهد چیست؟ دلبستگی نداشتن به تعلقات دنیوی و اینکه انسان گرفتار محرمات نشود. این دو مفهوم خیلی مختلف هستند اما با هم تنافی ندارند.
به حمل شایع در افراد جمع میشود میتواند شخصی هم قانع باشد و هم زاهد؟
که هر فرد قانعی زاهد باشد، هر فرد زاهدی قانع باشد. به لحاظ مفهومی به تعبیر ما طلبهها هم به لحاظ نظری با هم دو مفهوم متباین هستند. و بالحمل شایع و مصادیق خارجی میشود گفت که اینها با یکدیگر، حداقل در خیلی از موارد همخوانی و همپوشانی دارند. فرد قانع معمولاً زاهد است، فرد زاهد هم معمولاً قانع است. این تعبیر به نظرم تعبیر درستی است که بگوییم به لحاظ مفهومی متباین، به لحاظ مصداقی و موارد خارجی در بسیاری مساوی هستند.
آیا ترویج فرهنگ قناعت، به تدریج به کم شدن مصرف مردم و بالطبع از بین رفتن رونق اقتصادی نمی انجامد؟
خیر، به دو دلیل. اول: قناعت یعنی اکتفا کردن به مصارف ضروری و رفاهی و دوری از هزینههای زاید و تجملاتی. پس باید برای تأمین نیازهای ضروری و رفاهی تلاش کرد. و این منجر میشود به رونق اقتصادی. یعنی اگر ما قناعت را در همان محدودهی نیازهای ضروری و رفاهی معنا کنیم، به هیچ وجه به از بین رفتن رونق اقتصادی منجر نمیشود.
شما حساب کنید که اگر مردم ایران کلاً تجملات را کنار بگذارند و تنها در عرصهی مصارف ضروری و رفاهی کار بکنند، همین عامل خیلی مهمی میشود برای رونق اقتصادی و منجر میگردد به پیشرفت در عرصههای تولید و مصرف.
دلیل دوم: ما در میان کشورهای جهان کشورهایی را میبینیم که مردمانشان اهل ریخت و پاش و مصارف تجملاتی نیستند. اگر هم باشند خیلی کمرنگ هستند. ولی با این حال رونق اقتصادی هم دارند. نمونهی خیلی بارزش، مردم چین و ژاپن. بهخصوص مردم چین که به قناعت معروف هستند. با این حال که به مصارف ضروری اکتفا میکنند، در بعد اقتصادی، تولید و صادرات، بسیار موفق هستند. بنابراین بین قناعت و رونق اقتصادی تنافی وجود ندارد.
تناقض بین رونق اقتصادی و اصلاح الگوی مصرف را چهگونه ارزیابی میکنید؟
معنای قناعت این است که ما سراغ مسایل تجملی و غیر ضروری نرویم. ولی ناچاریم در عرصهی مصارف ضروری و مصارف رفاهی کار کنیم. مصارف ضروری و مصارف رفاهی دایرهی بسیار وسیعی دارد. مصارف ضروری مثل تولید نان، میوه، خوراک، پوشاک، در حد ضرورت. ولی مصارف رفاهی خیلی دایره را وسیعتر میکند.
البته یکی از جنبههای رونق اقتصادی هم صادرات است. اگر به اندازهی نیازمان تولید شود و مازادش هم صادر گردد، باز هم رونق تحقق خواهد پیدا کرد.
بنده عرض کردم که به اندازهی نیاز تولید کنیم، و در نیاز به علاوهی رفاهیات. اگر محدود بشویم، منافات دارد با رونق اقتصادی. اما نه، عرض میکنم فراتر از آن، مصارف رفاهی را باید در نظر بگیریم. مثلاً فرض کنید که مقدار نیاز برای مسکن یک فرد۵۰ متر است. اما در روایت داریم که «من سعاده رجل المسلم سعه منزل». منزل وسیع باشد، مثلاً ۵۰ متر کفایت میکرده و اگر بشود مثلاً ۵۰۰ متر، اشکالی ندارد. این هیچ منافاتی ندارد با آموزههای دینی ندارد، بلکه گاهی مورد تشویق هم هست.
مثلاً فرض کنید اگر برای یک خانواده، یک اتومبیل کافی باشد این میشود مقدار ضروری. اگر اعضای خانواده هر نفر دارای یک اتومبیل باشند،آیا این اشکال دارد؟ خیر. مورد تأکید است. به نظر میآید که به هیچ بین وجه فرهنگ قناعت و مسألهی اقتصادی منافات وجود ندارد. این منجر میشود به محدودیت در عرصهی تولیدات تجملاتی یا غیر ضروری. مسألهی صادرات هم باید یکی از لوازم کشور باشد و کشور ملتزم به آن باشد. ادارهی اقتصاد باید پویا باشد و مردم از رفاه و آسایش بیشتر برخوردار باشند. یکی از راهکارها همین صادرات است.
اگر صادرات انجام بشود توان مردم خیلی بیشتر میشود و در واقع بنیهی اقتصادی جامعه رشد میکند. همهی اینها در همان راستای تأمین نیازهای ضروری و نیازهای رفاهی هست.
آیا پرهیز از زندگی متجملانه علیرغم تمکن مالی، منجر به ترویج نوعی ریاکاری و نفاق در جامعهی مسلمین نمیگردد؟
خیر. واقعاً ملازمهای میان این دو امر نیست. یعنی میشود انسان از زندگی متجملانه پرهیز و به همان نیازهای ضروری و رفاهی بسنده کند، با این حال ریاکاری هم نکند و نفاق هم نشود. افراد متدین زیادی را میبینیم که هرچند متمول هستند، اما اهل تجمل و نفاق و ریا نیستند.
در مقابل افرادی هستند که فقیرند و غیر متمول، اما ریاکار و گاهی ممکن است نفاق هم داشته باشند.