مهدی مهریزی، استادیار دانشکدهی علوم حدیث است و مسائل علوم حدیث و مستحدثه، دو حوزهی تخصصی مطالعات وی را تشکیل میدهد. در حوزهی مسائل مستحدثه، هرچند دغدغه مهمش، مسائل مربوط به زنان است اما در حوزههای دیگر نیز، فعالیتهای پراکندهای دارد. نوسینده «روابط اقتصادی مسلمانان با کافران» در یادداشت شفاهی زیر، به بررسی مفهوم اسراف و انواع آن پرداخته و نگاهی اجمالی نیز به معنی و مفهوم زهد دارد.
اختصاصی اجتهاد «مجله الکترونیکی فقه و مصرف» (۱۳)
اسراف؛ مفهومی عقلی است یا شرعی؟
نکتهی اول اینکه بحث اسراف یا چیزهایی از این قبیل، مفاهیم عقلایی است، یعنی مفهومی نیست که دین آورده باشد و ما بخواهیم آن را بکاویم . مثلاً ما مفهوم اسراف را از طریق روایت دریافت نکردهایم. یعنی وقتی که قرآن میفرماید: ان الله لایحب المسرفین؛ مخاطبش یک تلقی از اسراف دارد. میگوید خدا آنچیزی را که شما میفهمید چیست، دوست ندارد. نه اینکه بخواهد یک معنی جدیدی ایجاد و ابداع کند، لذا در همهی فرهنگها این مفاهیم عقلایی، که اسراف هم از این موارد است، وجود دارد.
وقتی مفاهیم، عقلایی است، یعنی این مفهوم در زندگی مردم، در بین همهی اقشار با فرهنگهای مختلف وجود دارد. حال ممکن است در مصداق یا تطبیقش، با هم اختلافهایی داشته باشند، ولی بههرحال یک مفهوم عام وجود دارد و زشتی یا زیبایی این مفاهیم هم از امور عقلایی است. یعنی شما هر جای این عالم بروید، همهی انسانهای عاقل را خواهید دید که اسراف را مذموم میشمارند. ممکن در مصداقی شما فکر کنید اسراف است اما شخص دیگری چنین فکر نکند. این برای فهم این مسایل، خیلی به ما کمک میکند.
تحولات و شرایط زندگی
دومین نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که ما باید تحولات زندگی و شرایط زندگی را در نظر بگیریم. یعنی شما نمیتوانید امروز آن جامعهی صدر اسلام را الگو قرار دهید و بعد همهی آن روابط را در جامعهی امروز پیاده کنید. در آن زمان مثلاً دشداشهی بلند میپوشیدند و در منطقهای با آب و هوای گرم زندگی میکردند. بنابراین نمیتوانیم بگوییم خوب است امروز هم همه همانگونه لباس بپوشند. چون آن زمان نعلین میپوشیدند، بگوییم همه نعلین بپوشند در حالی که در شهرهای اینجا مثل اردبیل، برف و باران میآید و شرایط آب و هواییاش با آن سرزمین کاملاً متفاوت است.
غذا و میوهی آن روز در مکه و مدینه محدود بوده است، لذا نمیشود بگوییم حالا نیز فقط میوههایی را بخوریم که در منطقهی مکه و مدینه وجود داشته است.
اصلاً این تلقی از دین؛ تلقیای که دین را محدود میکند، درست نیست. نباید اینگونه به دین نگاه کرد.
زندگیها براساس شرایط انسانی تغییر میکند؛ نیازها، خواستها، آب و هواها. آب و هوای مکه خاص بوده است. اگر قرار است این دین به همهی جای دنیا برود، باید به تمام این شرایط اهمیت بدهد. یک جا در آفریقاست، یک جا در اروپا و اینجا ایران. لذا آب و هوا، شرایط زندگی و مدلهای هرجا باید در نظر گرفته بشود.
گذشته از آن، شرایط اقتصادی را نیز باید در نظر گرفت. یک زمانی نفت ۱۴۰ دلار است و جامعه در رفاه به سر میبرد. یک زمان میشود ۲۰ دلار و قیمت نفت افت میکند. شما نمیتوانید در این دو شرایط متفاوت، یک دستورالعمل و یک بخشنامه صادر کنید. بخشنامهی مربوط به شرایط رفاه، با بخشنامهی مربوط به شرایط فقر، متفاوت است. وقتی زمان جنگ و قحطی است به یک شکل است و وقتی خشکسالی است به شکلی و در سال بارندگی به نحوی دیگر. اینها را باید مورد توجه قرار داد. نمیشود کلیشهای بگوییم اسراف خوب است یا بد.
دلیل، موضوع درست نمیکند
نکتهی سومی که باید به آن توجه کرد بحثی طلبگی است که دلیل، موضوع برای خودش درست نمیکند. یعنی وقتی در روایت گفته میشود که «لاسرف فی الخیر و لاخیر فی السرف»: در خیر اسراف نیست، این خیر چیست؟ این را دلیل دیگر نمیگوید. معنی این خیر را از طریقی دیگر باید بفهمیم. باید آن مخاطبی که این جمله با او دارد القا میشود، بفهمد.
آیا میتوان نتیجه گرفت که هیچ اسرافی در کار خیر نیست؟ مثلاً مراسم پرتجمل و پر از مصرف، اشکال ندارد؟ و آیا اماکن مذهبی را میتوان با هزینهی بیحد تزیین کرد؟
از این موضوع استفاده میکنم، دو نکتهای را که متذکر شدم با مانحن فیه متفاوت است. اگر زمان جنگ باشد و شما بیایید پولها را جمع بکنید و یک گنبد طلا درست کنید، به شما اعتراض میکنند.
زمانی که درصد فقر در جامعه بالاست، اگر شما یک کار پرتجمل بکنید، خود افکار عمومی از شما نمیپذیرد و آن را نمیپسندد. اینها را باید در نظر گرفت. اگر همه چیز سر جای خود قرار گرفته بود و هیچ مشکلی از این دست که اشاره کردم وجود نداشت، اشکالی ندارد گنبد طلا بسازیم و یا فلان چیز را از نقره درست کنیم و یا در فلان مکان مذهبی از شیشه و موارد تزیینی دیگر استفاد کنیم. ولی وقتی که مردم در فقر و بدبختی هستند، چنین رفتارهایی ایجاد فساد و فحشا میکند و قطعاً هیچ عقل و یا شرعی اجازهی چنین رفتارهایی را به ما نمیدهد.
برای مثال، اعیاد را در نظر بگیرید. یکی از موادی که مناسب است گفته شود همین اعیادی است که در قم برگزار میگردد. یک دکه برپا میکنند و شربت میدهند. این شربت چه مشکلی از آدمها برطرف میکند؟ اگر همان شربتها تبدیل به ۱۰۰۰۰ بستهی غذا بشود و به ۱۰۰۰۰ خانوار اعطا گردد، بهتر نیست؟
لیوانهای شربت را میریزند در خیابان و فردا مأموران شهرداری باید بیایند این ریخت و پاشها را جمع کنند. اینها از مصداقهای بارز [اسراف]، غیر مفید و ناپسند است. بنابراین این را نمیتوان گفت که اسراف نیست.
اما اینکه در خیر اسراف نیست، عرف جامعهی انسانی باید بگوید خیر چیست. اگر تشخیص داد خیر است، بعد میگوییم در آن اسراف نیست.
مثلاً کمک کردن به فقرا کار خیر است، ولی یک کاری را اصلاً نمیدانیم خیر است یا نه. اگر نمیدانیم در اماکن مذهبیای که تجملات بهکار میبریم خیر است یا نه، این را به این دلیل نمیشود مجوز داد. دلیل برای خودش موضوع درست نمیکند. باید موضوع را از عرف و از مخاطب آن دلیل استفاده کرد.
لذا اینکه آیا میتوان با تمسک به روایتی از قبیل لاسرف فی الخیر و لاخیر فی السرف تجملات در امکان و یا مراسم مذهبی را توجیه کرد، باید گفت که اولاً باید آن شرایط را در نظر گرفت و بعد هم نمیشود به این دلیل استناد کرد و گفت که مثلاً تجملات در مراکز مذهبی اشکال ندارد. این دلیل میگوید در خیر اسراف نیست. آیا آن کار خیر است یا نه؟ محل بحث است که باید روشن بشود. اگر خیر باشد بله، ولی در تحقق خیرش قطعاً تردید وجود دارد. لااقل اگر هم تلقی به متفاوتی بود، باید اصل را بر این بگذاریم که این کار صورت نگیرد. در نتیجه جایی میتوانیم به اصطلاح اسراف کنیم که خیر بودنش محرز بشود.
اگر در این کارها دو دیدگاه وجود داشت و یک عده از مراجع میگویند این کار خوب نیست، عدهی دیگر میگویند خوب است، نمیشود به این دلیل دیگر تمسک کرد.
یک عده از افراد مذهبی میگویند این کار خوب است، یک عده میگویند این کار بد است. اینجا دیگر نمیشود به این استناد کرد. چون معلوم میشود خیر بودنش محرز نشده و وقتی که خیر بودنش محرز و آشکار نیست دیگر نمیشود به این دلیل استناد کنیم و بگوییم لا سرف فی الخیر. کار خیر معلوم است و عقل آدمی درک میکند. اگر شما بخواهید مثلاً به دیگران خدمت کنید، هیچ محدودیتی نیست. تا جایی که توان دارید و آن کار تبعات و ضایعات و اشکال ندارد، میتوانید انجام دهید.
خط قرمز در امور اخلاقی
از طرف دیگر این روایات با آیاتی مانند «و لاتجعلها کل البسط» در شرایطی در تعرض است. ببینید آن بحثی که اینجا مطرح میشود معنیاش این است که یک کسی میخواهد انفاق بکند. میگوییم انفاق یک کار خیر است. بعد اگر بخواهد همهی مالش را انفاق بکند، خودش آس و پاس میماند!
لذا معلوم است که این کار در واقع محدودیت دارد. یعنی آن آیهای را هم که ذکر میکنیم «و لاتجعلها کل البسط» در واقع طرف دیگر قضیه را ذکر کرده است. به تعبیری دیگر ما در امور اخلاقی، خط قرمز داریم و آن این است که آن امور اخلاقی حقی را پایمال نکند. انفاق یک کار اخلاقی است و تا زمانی اخلاقی است که حقی پایمال نشود. اگر من انفاق کنم و خانوادهام آسیب ببیند، اینجا حقی پایمال شده است. اگر انفاق بکنم در حالی که خودم نیازمندم، اینجا محدودیت پیدا میکند. و همینطور اگر یک کار اخلاقی باعث تعطیل شدن یک اخلاق دیگر بشود، باز آن کار اخلاقی نیست. مثلاً اگر شما زیاد تواضع بکنید و باعث بشود یک کسی حس تکبرش رشد بکند، این دیگر اخلاقی نیست. تواضع تا زمانی اخلاقی است که کسی از آن سوء استفاده نکند.
لذا وقتی میگوییم انفاق یک کار اخلاقی است، اگر منجر به پایمال شدن حقی بشود قطعاً از دایرهی اخلاق خارج است. آن حلقهای که واجب است انسان برایش انفاق کند، پدر، مادر، بچهها و خویشان است. اگر اینها را در نظر نگیرد و مدام به دیگران انفاق کند، قطعاً این کار محدودیت دارد.
دیگر اینکه اگر به خودش نرسد و مجبور شود با بدبختی و فلاکت و ذلت زندگی کند، باز هم این عمل اخلاقی نیست. همچنین اگر انفاق او باعث شود که دیگران تنبل بشوند و کار نکنند، باز هم ناپسند است.
بنابراین، اینها محدودیتهایی است که اصول اخلاقی ما دارد. اینجا در واقع بحث این است که لاتجعلها کل البسط موضوع انفاق به دیگران است. نه خیلی دستت بسته باشد نه کاملاً باز، میانهرو باش.
اسراف در بهداشت
در حدیثی در مورد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم آمده است که ایشان بدن خود را بعد از استفاده از نوره، آرد اندود میکردند و اصحاب نسبت به این موضوع اعتراض کردند که این اسراف است، مخصوصاً با توجه به اینکه پیامبر اکرم برای خوراک خود از جو استفاده میکردند و گندم نمیخوردند، در پاسخ به اعتراض فرمودند در اموری که به سلامت باز میگردد اسراف وجود ندارد. حال سؤال این است که آیا با توجه به این حدیث میتوان مصرف فراوان در امور بهداشتی را از حرمت اسراف خارج کرد؟
در این مورد هم نباید شرایط و زمان را فراموش کرد و یا نادیده گرفت. البته آنچه امروز بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد، محصولات آرایشی است تا بهداشتی.
نکتهی دوم اینکه در این امور آرایشی در حال حاضر و آنچه امروز اتفاق افتاده است، بحث تجارت است و به نظرم نباید آن را نادیده گرفت. یعنی یک عده با همین محصولات، تجارت میکنند، تبلیغات فراوان میکنند که فلان محصول پوست شما را چنان میکند و البته بسیاری از این تبلیغات هم معلوم نیست که واقعیت داشته باشد.
نکتهی سوم که باید به آن توجه کرد این است که در اینجا که ماجرای محصولات آرایشی بهوجود میآید، دیگر بحث سلامتی بدن نیست. این بیشتر جنبههای تجمل بدن است. مثلاً کسی که سن بالایی هم دارد و چروکهایی در پوستش پیدا شده، آیا میتوان با استناد به امثال این روایت و از باب سلامتی بدن، قیمتهای گزاف پرداخت کرد در حالی که انسانهای گرسنهی بسیاری وجود دارند؟ اینها را من نمیتوانم بپذیرم که مثلاً مصداق این حدیث قرار بگیرد. پس یک بخشی از این محصولات به اصطلاح بهداشتی، آرایشی است، یعنی تجملی است، نه بهداشتی به این معنی که بدن سالم باشد، و باید اینگونه محصولات را از بحث خارج کرد.
اگر کسی بدنش درد میکند، میخواهد دارو بگیرد که دردش تسکین پیدا کند، طبیعی است تا زمانی که درد تسکین پیدا کند این کارها را باید انجام دهد و محصولات خاصی را استفاده کند. یا اینکه مثلاً جلوی مبتلا شدن به یک بیماری را بگیرد، اینها اشکال ندارد. اما آنچه امروزه در بازار هست، بخشی از آن تجمل است و بخش دیگرش تجارت. این به اصطلاح شرکتهای تجاری که به عنوان فروش و درآمد بیشتر ترویج و ترغیب میکنند که دست آخر هم چیزی عاید کسی نمیشود، نه پوست آنگونه میشود، نه قدِ کوتاه بلند میگردد، نه موی سفید سیاه میشود، به این ها هم باید توجه بکنیم.
ولی اگر برای سلامت بدن باشد باید به آن توجه کرد، منتها نمیشود نتیجه گرفت که باید هر جایی که میتوان عنوان سلامت را به آن داد تحت این روایت قرار بگیرد، بلکه باید مواردی را که عرض کردم خارج کرد مانند همان قسمت اول که بحث اماکن مذهبی بود.
اسراف در نور
اما ممکن است گفته شود با توجه به روایتی که در بحث نور داریم که میفرماید لااسراف فی الضیاء، دیگر در حال حاضر در مصرف برق اسراف نیست و لذا حرام نخواهد بود. البته در مصرف نور به میزانی که چشم به حد متعارف نیاز دارد، قطعاً اسراف نیست. البته این موضوع را باید در نظر گرفت: در زمانی که گفته شده: «لااسراف فی الضیاء»، لامپهای اینچنینی وجود نداشته، بلکه محصولات روشنایی ابتدایی مورد استفاده قرار میگرفته است.
حال اگر به جای یک چراغ که با روغن استفاده میشده دو چراغ استفاده میکردند، به جایی برنمیخورده است. حتی اگر شرایط آن زمان را در نظر بگیریم باز هم استفاده از چند چراغ، روشنایی زیادی ایجاد نمیکرده است، اما در حال حاضر اگر فرض کنیم امروز یک استانداردی وجود داشته باشد، قطعاً اگر بیش از اندازه، مورد استفاده قرار گیرد، از موارد اسراف شمرده خواهد شد، چون امروز اینگونه مسایل کاملاً قابلیت اندازهگیری دارد و میشود آن را محاسبه کرد که یک خانه که اندازهی مشخصی هم دارد به چه میزان از نور نیاز دارد؟ و طبیعتاً اگر مصرف، بیش از اندازهی نیاز بود، آن وقت خواهیم گفت که این میزان از مصرف اسراف است.
یا فرض کنیم اگر شخصی به آشپزخانه برود، بعد به هال بیاید و در آشپزخانه دیگر نیازی به نور نداشته باشد، باید لامپ آن را خاموش کند. اینها در واقع مصداق مصرف بیرویه و اسراف است.
از طرف دیگر، کسی نباید بخل بورزد و با نور خیلی کم بخواهد مطالعه بکند که چشمهایش آسیب ببیند. ولی اگر گفتند نور استاندارد برای مطالعه فلان میزان است، اسراف نیست. مصرف بیش از نیاز اسراف است. امروز هم این چیزها خیلی روشن تعریف و تبدیل به کمیت شده است. مشخص است که ما باید با چند وات برق، مطالعه کنیم که چشممان آسیب نبیند.
اسراف همیشه مذموم است
آنچه که در مقدمه گفتم و اموری را که عرض کردم، عقلایی است، یعنی باید ببینیم عقلا در مورد اسراف چه نگاهی دارند و چه مواردی را از اسراف بر میشمارند. خود اسراف فی حد نفسه یک عنصر مذموم است. همهی مواردی که تحت عنوان اسراف شمرده شود مذموم است و غیر قابل قبول، مگر اینکه نقطهی مقابل اسراف را پیدا کنیم و به مصرف، جهتی عقلایی ببخشیم.
به تعبیر دیگر اینکه بگوییم مصادیقی از اسراف، ممدوح است. من خیلی برایش معنای خاصی را متصور نیستم، چون مصداقهایی که ذکر کردیم اگر در همهی آنها جهتی عقلایی وجود داشت، نمیتوانیم از مصادیق اسراف قرارشان بدهیم. در غیر اینصورت تحت هر عنوانی که باشند، اماکن مذهبی یا مراسم مذهبی و یا بهداشت، اسراف حرام بوده و غیر قابل قبول است.
کار خوب را هرچه بیشتر انجام دهیم بهتر است، ولی به شرطی که خوب بودنش محرز شود. در بحث نور دیگر مانند گذشته نیست، چون آن زمان نه میتوانستند اندازهگیری کنند که چه قدر نور لازم است، نه مثل الآن مطالعه میکردند. بحث تفاوت شرایط زندگی را باید در نظر گرفت.
اسراف در زمان
یکی از بحثهایی که در موضوع اسراف باید به آن توجه داشت، اسراف در زمان و وقت است. در زمان حاضر، انسانها زمانهای بسیار زیادی را تلف و یا در حقیقت اسراف میکنند. به اموری میپردازند که نه به خودشان و نه به جامعه خیر میرساند.
صرف زمان در اموری که به رشد انسان و رشد جامعهی انسانی، چه در حوزهی وظایف انسان و چه در حوزهی وظایف اخلاقی انسان مربوط است اسراف نیست. انسان میخواهد فکر کند که چه شغلی را انتخاب نماید یا در چه رشتهای تحصیل کند یا میخواهد یک مقاله بنویسد و فکر کند تا یک مقالهی خوب بنویسد یا میخواهد به دیگران خدمت بکند و نیاز است وقت بیشتری بگذارد، اینها طبیعتاً مصداق اسراف نیست. اما این جنبهی بحث را هم نباید فراموش کرد که از طرف دیگر انسان نیاز به یک سری تفریحات دارد. نیاز به یک سری تفرج دارد. هم بدن انسان و هم روح انسان به تفریح نیاز دارد. نباید در این مباحث انسان دچار افراط و تفریط شود. در اینگونه امور نیز انسان نیاز به تعادل دارد.
مثل اینکه در مدرسه، بچهها یک ساعت درس میخوانند، یک ربع زنگ تفریح است. در هفته زنگ ورزش دارند. اما اگر اینها نیم ساعت درس بخوانند، یک ساعت زنگ تفریح باشد، این میشود اسراف. قطعاً ما به این نیاز داریم که بعد از کار و تلاش، کمی از زمان خود را صرف تفریح و گردش و این قبیل کارها کنیم. اما این بدان معنا نیست که کسی دو ساعت کار کند و مثلاً چهار ساعت زمان بگیرد به این بهانه که خسته شدهایم.
یا امروز مدام کسی با تلفن همراه خود مشغول باشد به این بهانه که مثلاً خبر میخوانیم یا بازی میکنیم. مگر چهقدر خبر در عالم است و چهقدر این اخبار در زندگی تأثیر دارد. اینها مصداق اسراف است. یا استفادهی مداوم از این شبکههای اجتماعی مانند تلگرام یا پرسه زدن در سایتهای مختلف اینترنتی، اینها نیز از مصادیق بارز اسراف در زمان و تلف کردن وقت است.
معنای زهد
باید دقیقاً معنای زهد را درک کنیم تا به اشتباه نیفتیم. زهد به معنی نداشتن نیست. حتی برعکس؛ فقر و ناداری، در مضمون روایات ما مذموم است. روایتی از امام صادق هست (و باید به این نکته نیز توجه کرد البته در دورهی امام صادق، رفاه و گشایش بوده است) که میفرمایند: زهد این نیست که تو چیزی نداشته باشی. زهد این است که وابسته به چیزی نباشی! البته باز به این نکته توجه میدهم که باید شرایط و زمان را مد نظر قرار دهیم. اگر در زمانی قرار گرفتهایم که همه در حد مطلوبی از رفاه هستند، در این شرایط قطعاً نحوهی زندگی متفاوت خواهد بود ولی اگر در یک جامعه افراد ناتوان و کمتوان هستند، چنانچه من به یک سری خوشیهای زاید بپردازم، خیلی قابل توجیه نیست.
در برخی روایات وارد شده است که مثلاً پیامبر اکرم به گوشت کتف علاقه داشتهاند. ممکن است برای کسی سؤال پیش آید که چرا پیامبر در آن شرایط به خصوص که وضعیت مسلمانان عمدتاً مناسب نبوده است، علاقه به خوردن چنین گوشتی داشتهاند؟ باید به مضمون روایت توجه دقیقتری کنیم. پیامبر اظهار علاقه میکردهاند نه اینکه هر روز ظهر مثلاً کباب کتف میخوردند. اینگونه نبوده است. پیغمبر فقط به آن قسمت، ابراز علاقه کردند، ولی غذایشان، غذای متعارف بوده است.
یا وقتی برای امام صادق فالوده آوردند ایشان گفتند من دوست دارم. حال آیا هر روز فالوده میخوردند؟ این ها در تاریخ گزارش نشده است.
یا مثلاً در مورد انگشتری امام حسین باز باید دقت کنیم. ممکن است انگشتریای بوده که از پدران امام به ایشان رسیده است. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که برخی نقلهای تاریخی را نمیتوان پذیرفت. ممکن است در روضهخوانی یا در مداحی کسی بگوید که انگشتر امام گرانقیمت بوده است، اما این معلوم نیست. کجا چنین مطلبی گفته شده است؟ هیچکدام اینها محرز نیست تا ما براساس آن تحلیل کنیم و برنامهی زندگی بهدست بیاوریم.
لذا باید به این نکته نیز توجه کرد که برخی نقلهای تاریخی اول باید محرز و ثابت بشود بعد مورد استفاده قرار گیرد. از کجا معلوم است که این انگشتر قیمتی بوده؟ براساس مجهولات که نمیتوانیم تحلیل بکنیم.
اما در مورد اطعامهای فراوان امام حسن و امام حسین که قطعاً کاری است پسندیده و از مصادیق کار خیر. مگر اینکه اطعام و انفاق به تضییع حقی بیانجامد، یعنی آنهایی که واجبالنفقه هستند حقشان پایمال شود، و الا هیچ اشکالی ندارد. آنها مصداق بارز خیر است.
و لذا در مقدمهی اول گفتم نمیتوانیم یک قالب بگیریم. به لحاظ شرایط فرق میکند. روستا با شهر فرق میکند. شهر کوچک با شهر بزرگ فرق میکند. چنانکه معنی نفقه فرق میکند. مرد که باید نفقهی زن را بدهد در روستا با حد کمی حاصل میشود، ولی وقتی به شهر میآیند، شرایطش فرق میکند. اینها را باید در نظر بگیریم.