جمعى از برادران روحانى از اینجانب خواستند که نظر خود را در باره مسائل مربوط به رؤیت هلال با ذکر دلیل کوتاه و مختصر بیان کنم.این نوشتار به عنوان اجابت دعوت این عزیزان و انجام وظیفه در این شرایط خاص، تنظیم شده است،
گروهى امروز نماز عید مىخواندند و مىگفتند «اسئلک بحق هذا الیوم الذى جعلته للمسلمین عیداً…» و فردا گروه دیگرى در همان شهر و گاه در همان مسجد، عین همین عبارت را مىگفتند و معلوم نبود منظور از «المسلمین» در این عبارات کیست؟!
عدّهاى به هم تبریک عید مىگفتند و جماعتى در حال روزه بودند و دعاى «یا علیّ یا عظیم… و هذا شهر عظّمته و کرّمته… و هو شهر رمضان…» مىخواندند و گاه در یک لحظه و حتّى یک خانه این اختلاف جانکاه دیده مىشد، در حالى که اسلام دین «توحید» در تمام زمینههاست و خواهیم دید حتّى با وجود اختلاف فتاوى هیچ موجبى براى این اختلافها نیست.
مردم از این بیم دارند که در سالهاى بعد نیز این امر تکرار شود، و در نتیجه بعضى از ناآگاهان تعلیمات اسلام را زیر سؤال ببرند. این امر هنگامى نگران کنندهتر مىشود که مىبینیم در اغلب کشورهاى اسلامى مسأله رؤیت هلال حل شده و لااقل اهل یک کشور با یکدیگر هماهنگ هستند، ولى در کشور ما چگونه است؟
شاید تنها ما هستیم که این مسأله را حل نکردهایم، با این که فقهاى قوى و آگاهى داریم. مشکل اصلى در این است که با مسأله رؤیت هلال که از «موضوعات» است مانند یک مسأله فقهى و «حکمى از احکام شرع» برخورد مىکنیم.
در حالى که مىدانیم مردم هر چند در مسائل و احکام فقهى یا باید مجتهد باشند یا از مجتهدى پیروى کنند، ولى درموضوعات(مانند رؤیت هلال) هر کس مىتواند به یقین و اطمینان خود عمل کند.
توضیح این که وجوب روزه ماه مبارک رمضان از ضروریّات اسلام و واضحات قرآن است و هیچ کس در آن تردید ندارد، و چون اصل وجوب از ضروریّات دین است، طبعاً تقلید هم در آن راه ندارد؛ ولى در احکام، جزئیات، شرایط و موانع روزه باید یا مجتهد بود یا از مجتهدان آگاه تبعیّت کرد.
امّا این که امروز ماه مبارک رمضان است، یا نیست، از موضوعات است که هرکس مىتواند در آن به تشخیص خود عمل کند، یعنى هر گاه بر کسى ثابت شد که روز اوّل ماه رمضان است مىتواند روزه بگیرد و اگر عید ثابت شد، افطار کند.
گرچه مردم روى اعتمادى که به مراجع دارند در این گونه موضوعات مهم نیز به سراغ مراجع مىروند تا بهتر تشخیص دهند، اما مراجع از نظر شرعى هیچ الزامى به نظر دادن در باره این موضوع ندارند و مىتوانند بگویند این مسأله از موضوعات است و خودتان تحقیق کرده و عمل کنید.
از سوى دیگر اگر هر یک از مردم در این مسأله که جنبه عمومى و اجتماعى دارد، جداگانه به تحقیق پردازد اختلافات زیادى، به خاطر تعدّد منابع تحقیق، به وجود مىآید که با روح اسلام سازگار نیست.
همان گونه که رجوع به مراجع به طور جداگانه نیز از این مشکل دور نخواهد بود، زیرا ممکن است چند نفر از شهود نزدیک مرجع بزرگوار به گونهاى گواهى دهند و چند نفر به شکل دیگر نزد مرجع بزرگوار دیگرى، یا شهودى که نزدیک مرجع گواهى مىدهند، ممکن است مورد اعتماد دیگرى نباشند، یا اصلاً شهودى که نزد این مرجع مىروند، موفّق به درک محضر مرجع دیگر نشوند. این امور سبب مىشود هلا ماه بر یکى ثابت شود، و بر دیگرى ثابت نگردد، و اختلاف جانکاه و نگران کنندهاى میان مردم پیدا شود و عظمت عید و ماه مبارک و شعائر مربوط به آن زیر سؤال رود و حتّى به یک شهر و در یک خانه نیز کشیده شود.
شوراى رؤیت هلال
در این جا راه روشنى وجود دارد که مىتواند به این اختلافات پایان دهد و لااقل اهل یک کشور، مسیر واحدى را طى کنند و عظمت و شکوه این برنامههاى اسلامى را حفظ کنند و آن این که شورایى براى مسأله رؤیت هلال از آگاهان این فن و نمایندگان مراجع تشکیل گردد و تمام اطلاعاتى که در باره رؤیت هلال از هر طرف مىرسد، چه از طریف شهود عینى یا خبرگان فنّ نجوم ـ که ممکن است نظرات آنها به عنوان مؤیّد مورد توجه قرار گیرد ـ گرد آورى کنند واز جمع بندى آنها، نظر واحدى ابراز دارند.
ممکن است گفته شود هرگاه اعضاى شوراى رؤیت هلال نظر واحدى نداشته باشند(خواه به خاطر جرح و تعدیل شهود باشد، یا غیر آن) چه خواهد شد؟
پاسخ این است که نظر اکثریّت مىتواند معیار باشد چرا که براى غالب مردم اطمینان بخشتر خواهد بود و به یقین «اقربیّت به واقع» دارد و چون همان طور که اشاره شد، بحث تشخیص موضوع است نه تشخیص حکم، مشکلى ایجاد نمیکند.
سؤال دیگرى که ممکن است مطرح گردد این که گاه مراجع در پارهاى از احکام مربوط به رؤیت هلال اختلاف فتوى دارند که در مسأله تأثیر گذار است.
به عقیده ما این نیز مشکل مهمّى ایجاد نمیکند و ما راه حلّ آن را نیز یافتهایم، که شرح آن از عهده این مختصر بیرون است.
در هر صورت شرعاً مىتوان نظر اکثریت شوراى رؤیت هلال را که با دقّت کامل همراه باشد، پذیرفت و به آن اعتماد کرد.
به یقین حضرت ولى عصر(ارواحنا فداه) راضى نیست که پیروان او در یک چنین امر مهمّى گرفتار تشتّت و تفرقه حتّى در یک شهر و یک خانه شوند و قدرت و قوّت آنها به ضعف گراید و در برابر دشمنان سر شکسته گردند.
هنگامى که ائمّه اهل بیت(ع) براى حفظ شوکت مسلمین اجازه مىدهند پیروان آنها در نماز جماعت اهل سنّت شرکت جویند، با این که اختلافاتى در بسیارى از فروع نماز با آنها دارند، چگونه راضى مىشوند مسأله رؤیت هلال موجب آن همه تشتّت گردد؟ آن هم در جهان امروز که اخبار به سرعت از نقطهاى به نقاط دیگر منتقل مىگردد.
واز عجایب روزگار این که به خاطر نبودن یک شوراى متمرکز دقیق براى رؤیت ماه و اعتماد بر شهود غیر خبره، سالهاست که مردم ماه مبارک را ۲۹ روز روزه مىگیرند و کمتر کسى به خاطرش مىآید که ماه مبارک را ۳۰ روز روزه گرفته باشد(جز در موارد بسیار نادر) و این از نظر علمى غیر ممکن است و معلوم نیست چه کسى در برابر این امر مسؤول است؟
امید است صاحب نظران به مسأله «شوراى رؤیت هلال» بیشتر بیندیشند و راهکارهاى آن را روشنتر سازند.
آیا رؤیت ماه با تلسکوپ کافى است؟
مشهور در میان مراجع این است که رؤیت هلال، باید با چشم غیر مسلّح باشد ولى بعضى از فقهاى معاصر قائل به کفایت مشاهده با تلسکوپ شدهاند. با دقّت در ادلّه ثابت مىشود که ـ با احترامى که به همه آراء مجتهدین مىگذاریم ـ این رأى موافق با ادلّه و قواعد فقه نیست؛ زیرا:
اوّلاً:در روایات متواتر معیار ثبوت ماه، رؤیت ذکر شده از جمله در باب سوم از ابواب شهر رمضان وسائل الشیعه ۲۸ روایت نقل شده که غالباً همین مضمون را دارد: «إذا رأیت الهلال فصم و إذا رأیته فافطر» یا «صم للرؤیه و افطر للرؤیه»؛ هنگامى که ماه را دیدى روزه بگیر و هنگامى که آن را(در پایان رمضان) دیدى افطار کن.
در ابواب بعد از آن نیز روایاتى در این زمینه دیده مىشود و هنگامى که سخن از رؤیت به میان مىآید منصرف به رؤیت متعارف است که رؤیت با چشم غیر مسلّح مىباشد، زیرا فقها در تمام ابواب فقه، اطلاقات را منصرف به افراد متعارف مىدانند، مثلاً:
۱٫ در باب وضو مىگویند حدّ صورت که باید شسته شود آن مقدارى است که میان رستنگاه مو و چانه(از طرف طول) و آن مقدارى که میان انگشت شست و انگشت «میانه» قرار مىگیرد، از طرف عرض است.
سپس تصریح مىکنند که مدار بر افراد متعارف از نظر طول انگشتها و محلّ روییدن موى سر و مانند آن است، و افراد غیر متعارف باید مطابق افراد عادى عمل کنند.
۲٫ در باب مقدار کر که آن را به وجب تعیین مىکنند، مدار وجبهاى متعارف است و آنچه خارج از متعارف مىباشد از نظر فقها معیار نیست.
۳٫ . در باب مقدار مسافت هایى که در فقه با قدم تعیین مىشود، مدار بر قدم متعارف است.
۴٫ در نماز و روزه در مناطق قطبى یا نزدیک به قطب که روزها یا شبها بسیار کوتاه و غیر متعارف است، بسیارى از فقها مدار را بر مناطق متعارف مىگذارند.
۵٫ در مسأله حدّ ترخّص(دیدن دیوارهاى شهر، یا شنیدن اذان) تصریح مىکنند معیار چشمهاى متوسّط(نه زیاد تیزبین، نه فوق العاده ضعیف) و صداهاى متعارف و گوشهاى متعارف است و آنچه خارج از متعارف باشد معیار نیست (۱)و بزرگان فقهاى معاصر با متن کاملاً موافق هستند.
.۶ در مورد منکراتى که حدّ آن جلد(شلاّق) است گفتهاند شلاّق باید متعارف باشد و از شلاّقهاى سنگین و پرفشار وغیر متعارف بپرهیزند، همچنین از شلاّقهاى بى اثر یا کم اثر.
۷٫ در ابواب نجاسات مىگویند اگر جرم نجاست(مثلاً خون) ظاهراً زایل شود ولى رنگ یا بوى آن بماند پاک است، حال اگر کسى با میکروسکوپ ذرّات کوچکى از خون را ببیند که حتماً مىبیند(چون رنگ و بو با اجزاء همراه است)، چون این مشاهده خارج از متعارف است مدار احکام نیست.
۸٫ هرگاه مادّه نجس(مانند خون) در آب کر مستهلک شود همه مىگویند پاک است با این که با میکروسکوپ مىتوان ذرات خون را در آب مشاهده کرد. علاوه بر این «هشت مورد» موارد متعدد دیگرى در سراسر ابواب فقه وجود دارد که کلام شارع و لسان آیه یا روایت مطلق است و فقها آن را منصرف به «فرد متعارف» مىدانند.
به یقین در مورد رؤیت هلال که در روایات متواتر وارد شده نیز معیار رؤیت متعارف است یعنى چشم غیر مسلّح، و چشمهاى مسلّح خارج از متعارف است و مقبول نیست.
ما نمىتوانیم همه جا در فقه در مطلقات ادلّه به سراغ افراد متعارف برویم، ولى در رؤیت هلال فرد کاملاً غیر متعارفى را ملاک حکم قرار دهیم.
ثانیاً:بعضى مىگویند معیار در آغاز ماه، «تولّد ماه در واقع» است و رؤیت و مشاهده جنبه «طریقى» دارد نه «موضوعى». بنابر این اگر با وسیله غیر متعارف از تولد ماه آگاه شویم، کافى است.
در پاسخ مىگوییم به یقین ظاهر روایات این است که قابلیّت رؤیت با چشم عادّى، جنبه موضوعى دارد(تکرار مىکنم قابلیت رویت با چشم عادى)؛ زیرا:
اگر معیار تولّد واقعى ماه باشد مشکل مهمّى پیش مىآید که نمىتوان به آن تن در داد و آن این که غالباً تولّد ماه قبل از امکان رؤیت با چشم عادى صورت مىگیرد، و به عبارت دیگر در بسیارى از موارد ماه در آسمان ظاهر مىشود و هیچ کس با چشم عادى آن را نمىبیند و شب بعد قابل رؤیت است.
بنابراین باید قبول کرد که ماه واقعاً در بسیارى از موارد یک شب جلوتر متولّد شده منتها چون مردم با چشم عادى آن را ندیدهاند، شب دوم ماه را شب اوّل ماه پنداشتهاند.
درست است که بر اثر ندیدن و ندانستن معذور بودهاند ولى آیا مىتوان قبول کرد که مسلمین جهان از آغاز بعثت پیامبر(ص) تاکنون وحتّى در عصر آن حضرت(ع) مکرّر بر مکرّر اوّل ماه را اشتباه گرفتهاند، و از فضل شبهاى قدر محروم بوده و روز عید را روزه گرفته و به خاطر نداشتن تلسکوپ روز بعد نماز خواندهاند(چون ماه قبلاً متولّد شده اما با چشم غیر مسلح قابل رؤیت نبوده).
حتّى کسانى که فعلاً تلسکوپ را براى رؤیت ماه کافى مىدانند باید بپذیرند که در بسیارى از سالهاى گذشته، خود آنان و مقلّدانشان دوم ماه مبارک را آغاز ماه ودوم شؤال را اوّل شوال حساب کردهاند، زیرا از تلسکوپ بهره نگرفتهاند و اگر مىگرفتند مىدانستند اوّل ماه یک روز جلوتر بوده و شبهاى قدر نیز در جاى خود قرار نگرفته واز دست رفته است.
اینها همه گواهى مىدهد که معیار تولّد واقعى ماه نیست، بلکه معیار قابلیّت رؤیت با چشم عادى است. اساساً در علم اصول گفتهایم «اماره» و «طریق» شرعى نمىتواند کثیر الخطاء باشد، زیرا مردم از درک واقع محروم خواهند شد.در مواردى که اماره کثیر الخطاء باشد باید گفت خود اماره موضوعیت دارد(دقت کنید).
این باور کردنى نیست که در گذشته حتّى در زمان پیغمیر اکرم(ص) و سایر معصومین(ع) مردم از درک عید و لیالى قدر محروم بودهاند، بلکه به عکس ما معتقدیم استفاده از تلسکوپ براى رؤیت ماه سبب مىشود که مردم از آغاز و پایان ماه محروم شوند! زیرا معیار واقعى چشم غیر مسلّح است.
ممکن است بعضى تصوّر کنند که با استفاده از تلسکوپ بساط اختلافات برچیده مىشود در حالى که این کار هیچ اثرى در این امر ندارد، چرا که قدرت تلسکوپها کاملاً با هم فرق دارد و مناطقى که در آن نصب مىشود از حیث وجود غبار و بخار آب در افق متفاوتند. بنابراین ممکن است بعضى با تلسکوپ خود آن را ببینند و بعضى نبینند و انکار کنند و سفره اختلاف دگر بار گسترده مىشود.
آیا وحدت افق شرط است؟
هر گاه در نقطهاى از جهان هلال ماه رؤیت شود آیا براى سایر نقاط کافى است؟
مشهور در میان فقهاى گرامى اهل بیت(ع) این است که اتّحاد افق شرط است. مرحوم محقق یزدى مسأله را در عروه مطرح کرده و تقارب بلاد یا وحدت افق را شرط دانسته و اکثریت قریب به اتفاق محشّین، آن را پذیرفتهاند.
ولى بعضى از بزرگان پیشین و معاصر آن را شرط ندانسته و رؤیت هلال را در یک نقطه از جهان کافى براى مناطق دیگر دانستهاند(مشروط بر این که لااقل در جزئى از شب با هم مشترک باشند).
آغاز گر این فتوا در عصر ما مرحوم آیه اللّه العظمى خویى(ره) بود، سپس جمعى دیگر از شاگردان ایشان به ایشان تأسّى جستند.
عمده دلیلى که بر آن اعتماد مىکنند دو چیز است:
۱٫ طلوع ماه و تولّد آن(و خروج از تحت الشعاع) یک پدیده آسمانى است که مربوط به مقابله خورشید با ماه است. هرگاه آن نیم کره ماه که دائماً مقابل ما قرار گرفته از تاریکى خارج شود و کمى از آن در برابر خورشید قرار گیرد، ماه نو آغاز شده است و ارتباطى با مناطق مختلف زمین ندارد و این یک امر آسمانى است نه زمینى.
در تقریرات درس حضرت آیت اللّه خویى آمده است:
«تکوّن الهلال عباره عن خروجه عن تحت الشعاع بمقدار یکون قابلاً للرؤیه و لو فی الجمله و هذا کماترى أمر واقعی وحدانی لایختلف فیه بلد عن بلد ولاصقع عن صقع لانّه کما عرفت نسبه بین القمر و الشمس لا بینه و بین الأرض فلا تأثیر لاختلاف بقاعها فی حدوث هذه الظاهره الکونیّه فی جوّ الفضاء». (۲)
ولى این سخن موافق با مسطّح بودن زمین و نفى کرویّت آن است. در حالى که امروز کرویّت زمین از امور محسوس است. اگر در گذشته مىبایست با ادلّه نظرى کرویّت زمین
اثبات شود، امروز ماهوارهها از تمام زمین عکسبردارى کرده و براى ما مىفرستند و مسافران فضا نیز زمین را کروى مىبینند و کاملاً یک امر محسوس است.
به عبارت دیگر، تکوّن و تولّد ماه مربوط به سه چیز است: «ماه»، «خورشید» و «زمین» زیرا تولّد ماه به این است که خط باریکى از بخش نورانى ماه در برابر اهل زمین قرار گیرد، به یقین این بخش نورانى را کسانى که در بخشى از کره زمین که محاذى با آن است، زودتر مشاهده مىکنند. این مطلب را مىتوان با یک آزمایش حسّى نشان داد. سه کره تهیه کنیم یکى نورانى مانند یک لامپ روشن و دو کره غیر نورانى. به خوبى ملاحظه مىکنیم که اگر کره اوّل ظلمانى را چنان در مقابل کره نورانى قرار دهیم که فقط یک نوار باریک نورانى به طرف کره سوم باشد، کسانى که در بخش محاذى آن نقطه نورانى قرار دارند، آن را مىبینند و کسانى که محاذى نیستند نمىبیننند.
چیزى که با تجربه حسّى قابل درک است، نیاز به توضیح بیشترى ندارد، آرى اگر زمین مسطّح بود گفتار بالا صحیح بود، ولى قطعاً مسطّح نیست.
ایراد دیگرى که بر این سخن وارد مىشود این که آنها مىگویند تمام بلادى که در قسمتى از شب با نقطه رؤیت ماه مشترک هستند، اوّل ماه آنها یکى است.
مفهوم این سخن آن است که اگر مثلاً هنگام غروب آفتاب در مکّه ماه تولّد یابد، و مشاهد شود، مناطقى که در شرق آن قرار دارد و چندین ساعت از شب آنها گذشته یا حتّى نیمه شب یا اواخر شب آنهاست، ماه براى آنها عوض مىشود یعنى تا نیمه شب یا اواخر شب، براى آنها شب آخر ماه رمضان بوده چون ماه شوّال متولّد نشده بوده و دعاهاى شب آخر را مىخواندند. ناگهان از نیمه شب، شب اوّل ماه شوال مىشود، چون به هنگام غروب آفتاب «مکّه» ماه در آن ساعت تولّد یافته است!
این امر عجیب و غیر قابل قبول است، زیرا قبل از آن ساعت(غروب آفتاب مکه در مفروض بحث) قطعاً ماه از تحت الشعاع خارج نشده بود و پس از خروج، اول ماه شروع شده، یعنى براى بعضى مناطق از نیمه شب یا آخر شب، ماه شوّال شروع مىشود، و قسمت مهمّى از شب آنها، شب آخر ماه رمضان بوده است.
اگر گفته شود از اوّل شب براى همه این مناطق ماه شوّال بوده، قابل قبول نیست، چون فرض بر این است که تا آن ساعت ماه از تحت الشعاع خارج نشده بوده و قطعاً ماه شوّال نبوده است. پس از خروج و تولّد ماه، براى تمام این مناطق اوّل ماه است، یعنى واقعاً نیمى از شب، شب آخر رمضان و نیمى از آن واقعاً شوّال است. بدیهى است براى مناطق دورتر که در شب با آنجا اشتراک ندارند(مانند کانادا و آمریکا) اوّل ماه یک روز بعد از آن خواهد بود(دقت فرمایید).
دلیل دوم طرفداران عدم اختلاف آفاق، اطلاق روایات، مخصوصاً صحیح هشام بن حکم است که نشان مىدهد اگر در یک منطقه ماه رؤیت شود براى همه مناطق کافى است.
روایت چنین است: «هشام بن الحکم عن أبی عبداللّه(ع) أنّه قال فی من صام تسعه و عشرین قال:إن کانت له بیّنه عادله على أهل مصر أنّهم صاموا ثلاثین على رؤیته قضى یوماً». (۳)
آنها معتقدند اطلاق روایت دلالت دارد در هر شهرى از شهرهاى دنیا ماه دیده شود، براى شهرهاى دیگر کافى است خواه بسیار دور باشد یا نزدیک.
همچنین بعضى روایات دیگر.
پاسخ:این سخن قابل مناقشه است، زیرا اطلاق این روایات منصرف به بلادى است که اطلاع رسانى در آن زمان نسبت به آن معمول بوده است نه بلادى که چندین ماه با آنها دور بوده است و کمتر خبرى از آن مىرسیده است.
به عبارت دیگر این روایات ناظر به بلاد متقاربه از نظر افق است که گاه با وسایل آن زمان یک هفته یا یک ماه طول مىکشید تا از یکى به دیگرى مسافرت کنند، ولى «بلاد غیر هم افق» را که گاه چندین ماه با وسایل آن زمان طول مىکشید تا خبرش برسد شامل نمىشود، زیرا کمتر اتّفاق مىافتاد کسى بعد از چند ماه به فکر خبر رسانى و فحص و بحث در باره ماه رمضان گذشته بیفتد.
حتّى اگر شک در اطلاق(و تحقق مقدمات حکمت) در اینجا داشته باشیم، مساوى با عدم اطلاق است.(همان گونهـکه در اصول آمده است).
بنابراین با این گونه روایات جز حجیّت شهادت به رؤیت در بلاد نزدیک و هم افق را نمىتوان اثبات کرد.
جالب این که بعضى از گذشتگان به لزوم وحدت شب قدر و تعیین مقدّرات در یک شب معیّن و فضیلت آن، استناد جستهاند در حالى که طرفداران این عقیده، وحدت اوّل ماه را تنها در مناطقى پذیرفتهاند که در مقدارى از شب با منطقه رؤیت هلال مشترک باشد، یعنى براى مناطق دیگر زمین که به هنگام رؤیت هلال روز است(مانند کشورهاى کانادا، آمریکاى شمالى و جنوبى) به ناچار شب قدر دیگرى قائل هستند و اوّل ماه آن مناطق را یک روز متفاوت مىدانند!
و از آن جالبتر قول کسانى است که مىگویند کشورهاى اسلامى در منطقهاى قرار دارند که در مقدارى از شب با هم مشترکند.
در حالى که در کشورهاى دور دست میلیونها مسلمان زندگى مىکنند، به علاوه ما معتقدیم که اسلام و احکام آن سرانجام تمام کره زمین را فرا خواهد گرفت، تکلیف مسلمانان در آن زمان چه خواهد بود؟
کوتاه سخن این که همان گونه که مشهور فقهاى ما پذیرفتهاند و دلایل مختلف نیز گواهى مىدهد، اتّحاد افق در رؤیت هلال شرط است، و این امر نتیجه کرویّت زمین است، همان گونه که اختلاف در اوقات نماز و شب و روز ناشى از آن است و اگر منظور، حفظ وحدت میان مسلمین است(با وجود کرویّت زمین)، وحدت تنها در یک منطقه امکانپذیر است نه در تمام دنیاى اسلام، زیرا مسلمانانى در نیم کره دیگر زمین زندگى مىکنند که حتّى مطابق قول «عدم لزوم وحدت افق» عید جداگانهاى دارند (البته شرح مسائل فوق مجال و بحث وسیعترى را مىطلبد).(واللّه العالم بحقائق أحکامه).
(۱) رجوع شود به مسأله ۶۴ از مسائل صلوه المسافر عروه الوثقى.
(۲) المستند فى شرح العروه الوثقى للبروجردى، ج۱۲، ص۱۱۸٫
(۳) وسائل الشیعه، ج۱۰، کتاب الصوم، باب ۵ از من ابواب احکام شهر رمضان، ص۲۶۵، ح۱۳، چاپ آل البیت(ع) .
منبع: دین آنلاین- فصلنامه فقه اهلبیت (ع) شماره ۴۳