استاد ابوالقاسم علیدوست ضمن اشاره به سه دیدگاه پیرامون کارایی اصول فقه موجود در فقه اجتماعی تصریح کرد: در مسائل اجتماعی نباید درگیر الفاظ نصوص بود مخصوصا آنجایی که میخواهیم از عقل استفاده کنیم.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست علمی «اصول فقه اجتماعی» صبح امروز هفدهم اسفندماه با سخنرانی آیتالله ابوالقاسم علیدوست، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) برگزار شد که گزیده آن را بخ نقل از «ایکنا» در ادامه میخوانید؛
صحبت امروز من یک مقدمه دارد و یک ذیالمقدمه. حدیثی از وجود مقدس امیرمومنان(ع) داریم که حضرت فرمودند: «اعقلوا الخبر اذا سمعتموه، عقل رعایه لا عقل روایه، فانّ رواه العلم کثیر و رعاته قلیل». حدیث دیگری داریم: «اتهموا عقولکم فانه من الثقه بها یکون الخطاء». این دو حدیث را کنار هم بگذارید مثل این است که برای من و شما نازل شده است. البته فقط ما مخاطبش نیستیم ولی اولیترین مخاطبان من و شما هستیم. حدیث دوم میگوید: «علیکم بالتتبع»، چون حضرت میفرمایند عقل خود را در معرض تهمت قرار دهید. قطعا نمیخواهند بگوید اعتماد به نفس نداشته باشید، ولی میخواهند بگویند از عقول دیگران استفاده کنید، همین چیزی که اسمش را تتبع یا استفاده از تراث میگذاریم. من و شما موظفیم از تراث استفاده کنیم.
حدیثی که اول خواندم وظیفه دوم من و شما را معین میکند؛ حضرت میفرمایند: «اعقلوا الخبر». شما جای خبر نام آیه یا نصوص را بگذارید، خبر همه را در بر میگیرد. حضرت میفرمایند وقتی خبری را میشنوید گوش کنید ولی راعی باشید، نه راوی و ناقل. راویان زیاد هستند. اگر بخواهیم راعی باشیم باید چهار تا کار بکنیم. ارتباط با تراث و فهم تراث کار اول است. دوم ترمیم تراث است. بعضی وقتها باید تراث را ترمیم کرد. روشنفکران میخواهند تراث را بسوزانند، در حالی که باید تراث را فهم و تعمیر کرد. بعضی وقتها ترمیم کافی نیست و تکمیل یا توسیع لازم دارد. گاهی اوقات باید طرحی نو در انداخت و تأسیس و تولید کرد. بحثی که امروز داریم در همین چارچوب جا میگیرد.
سه تلقی از فقه اجتماعی
نکته دیگر اینکه ممکن است برخی نکاتی که عرض میکنم اختصاص به فقه اجتماعی نداشته باشد ولی آنها را در فقه اجتماعی تطبیق میدهیم. نکته بعدی اینکه من سال ۹۵ یک بحثی درباره ظرفیتشناسی اصول فقه موجود در فقه اجتماعی داشتم. صحبتهای امروز من در امتداد آن صحبتهاست. آنجا گفتم اصول فقه موجود یعنی چه و مقابل چیست، بعد فقه اجتماعی را توضیح دادم. همچنین گفتم فقه اجتماعی گاهی به معنای فقه المجتمع است، گاهی منظور صفت و موصوف است یعنی فقه با رویکرد و گفتمان اجتماعی یعنی فقیه حتی در نماز هم رویکرد اجتماعی دارد. حال اینکه اثر دارد یا ندارد بحث دیگری است. سومین تعریف فقه اجتماعی این است که فقه اجتماعی یعنی فقه مسائل اجتماعی. ما یک مسائل فردی داریم، یک مسائل اجتماعی داریم، مثل قضا، شهادت، جهاد، نماز جماعت و … . در اینجا فقه مسائل اجتماعی مورد نظر است. در آن جلسه عرض کردم بعضی معتقدند اصول فقه موجود کفایت میکند، برخی معتقدند کفایت نمیکند و باید این اصول فقه را کنار گذاشت و اصول جدیدی نوشت. گروه سوم میگویند باید همین اصول را حفظ کرد ولی آن را ترمیم و تعمیر کرد و تولید و تأسیس داشت. این خلاصه مباحث جلسه سال ۹۵ بود.
حالا به امتداد بحث میپردازم. در فقه اجتماعی یکی از مسائل مهم نحوه تعامل با ادله فقه اجتماعی است یعنی وقتی یک مسئله اجتماعی داریم آیا همان نحوه که در مسائل غیر اجتماعی ادله را فهم میکنیم باید ادله را فهم کنیم یا با توجه به سنخ مسئله و اجتماعی بودن باید فهممان را عوض کنیم؛ لذا خیلی از اطلاقگیریها و عمومگیریها درست نیست. پس ادعا این میشود که نحوه اطلاقگیری و اخذ به عموم در فقه اجتماعی چگونه است.
در مکاسب بحثی با عنوان حدود اختیارات ولی نسبت به شئون مولیعلیه داریم. گستره اختیارات ولی چقدر است؟ سه نظر مطرح است. یک نظر این است که ولی باید در محدوده مصلحت و اگر مصلحت درجه دارد، با رعایت اصلح اقدام کند. این یک بحث جهانی است و مختص قم نیست. در مسائل حقوق کودک از تعبیر مصالح عالیه استفاده میشود. برخی میگویند رعایت مصلحت لازم است ولی رعایت اصلح لازم نیست. برخی میگویند ادله اطلاق دارد. این یک مسئله اجتماعی است که سه نظر در آن مطرح میشود و نظر سوم بر اساس اطلاقات ادله میگوید که رعایت مصلحت لازم نیست.
بنیان کلامی مسئله ولایت
به نظر ما این رفتار برای مسئله فردی خوب است ولی در یک مسئله اجتماعی خوب نیست. این مسئله یک بنیان کلامی دارد که باید حل شود. بنیان کلامیاش چیست؟ اینکه آیا ولایت یعنی سروری و حق امر و نهی و تفوق یک نفر بر یک نفر دیگر یا ولایت یعنی عهدهداری و حفظ. ما معتقدیم ولایت در خداوند یعنی سروری. لذا خداوند مجبور نیست مصلحت من و شما را رعایت کند. البته خدا مصلحت را رعایت میکند ولی وظیفه او نیست. آیا میتوانیم این ولایت را به ولایت پیامبر و امام و ولی فقیه سرریز کنیم؟ خیر، جنس ولایت اینها با ولایت خدا فرق میکند. دو جنس است. از خداوند که رد میشود، ولایت تحت عنوان مراقبت و حفظ میرود چون هیچ کس بر هیچ کس ولایت ندارد.
نکته بعدی اینکه احکام از نظر سند دال بر آنها سه قسم است: دال بر آنها فقط نقل است مثل تعبدیات، سند دال فقط عقل است مثل جایی که شارع بیان ندارد. بعضی وقتها که خیلی اتفاق میافتد و در مسائل اجتماعی استثنا ندارد سند دال هم عقل است هم نقل. در مسائل اجتماعی نباید درگیر الفاظ نصوص بود، مخصوصا آنجایی که میخواهیم از عقل استفاده کنیم. عقل که زبان ندارد. همیشه من و شما ادراک خودمان را در قالب الفاظ درمیآوریم مثلا میگوییم ظلم قبیح است یا عدل حسن است بعد میخواهیم ظلم و عدل را تعریف کنیم. خب این الفاظ را شما گفتید. نباید روی لفظ متوقف شوید. باید کنه مطلب را دریابید؛ بنابراین در مسائل اجتماعی متوقف شدن روی الفاظ درست نیست.