اختصاصی شبکه اجتهاد: به صورت طبیعی، ترویج مد و دنبالهروی از آن به افزایش مصرف و هزینه میانجامد. این امر میتواند حاکی از آن باشد که مدگرایی حداقل دو اثر سوء اخلاقی را متوجه انسان میسازد.
– حرص و فاصله گرفتن از قناعت
– دنیا دوستی و دور شدن از زهد
روش علمی در اثبات ملازمه میان مدگرایی و این آسیبهای اخلاقی، نیازمند تحلیل روانشناسانه و بررسی تاریخی و آماری است، و این نوشتار درصدد آن نیست. سؤال مهم این است که آیا این ملازمه(به فرض اثبات) میتواند موجب اثبات حکم شرعی برای ترویج مد و تبعیت از آن باشد؟
حل این مساله، متوقف بر پاسخ یافتن دو پرسش است. اول اینکه رذائل اخلاقی یا منتهی به فعل حرام نمیشوند و یا میشوند. با فرض اول، گناهی نیست و با فرض دوم، خود فعل حرام، متعلق حرمت است. با این توصیف، آیا صرف داشتن آثار سوء اخلاقی، میتواند دلیل بر حکم شرعی باشد؟ دوم آنکه موضع دین نسبت به تبعات اخلاقی یادشده برای مدگرایی چگونه است؟
برای پاسخ به پرسش اول، توجه به چهار مقدمه ضروری است.
مقدمه اول: در تقسیم علوم دینی، ساحت فقه و اخلاق به عنوان دو کارکرد متفاوت دین و دو حوزه مختلف علم دینی از یکدیگر تفکیک میشوند. نصوص دینی اعم از قرآن و سنت نیز ممکن است ناظر به بیان شریعت و قانون الهی یا تربیت اخلاقی مردم و تزکیه آنها صادر شده باشند[۱]. اما آیا نصوصی که در راستای کارکرد اخلاقی و تربیتی دین صادر شدهاند، دلالت فقهی نیز دارند؟ به نظر میرسد در مواجهه با این نصوص، سه رویکرد وجود دارد.
رویکرد نخست، با تفکیک میان مقام قانونگذاری و تربیت اخلاقی، نصوص اخلاقی و تربیتی دین را اساسا فاقد دلالت تشریعی و فقهی میداند.
رویکرد دوم، بر این باور است که گرچه ممکن است این نصوص در مقام بیان قانون و شرع نباشند، اما روح احکام تکلیفی یعنی اراده و کراهت خداوند از آنها قابل استفاده است. پس دلالت فقهی دارند اما مقام تربیت اخلاقی، مانع ظهور در حکم الزامی است.
رویکرد سوم، صدور نص در مقام تربیت اخلاقی را قرینهای میداند که میتواند مانع ظهور اوامر و نواهی در الزام شرعی شود. اما همیشه اینطور نیست، بلکه همین نصوص اخلاقی، گاهی ظهور در اراده و کراهت شدید و الزام آور خداوند دارند. پس اخلاقی و تربیتی بودن نصوص منافاتی با ظهور در حکم الزامی ندارد و لازم است که مفاد هر نص، به صورت خاص مورد دقت و بررسی قرار گیرد. از فتاوای صاحب وسائل(ره) در طلیعه برخی از ابواب جهاد النفس، همین نگاه، برداشت میشود.
با این توضیح باید گفت: خود اخلاقیات و ملکات نفسانی نیز میتوانند متعلق احکام شرعی الزامی یا غیر الزامی قرار بگیرند.
مقدمه دوم: تغییر و اصلاح امور باطنی و ملکات اخلاقی مستقیما تحت اراده و اختیار انسان نیستند. بلکه تاثیرگذاری بر آنها به صورت تدریجی و به واسطه تمرین و تحصیل مقدمات و برطرف ساختن موانع امکانپذیر است. پس هرگونه تکلیف الزامی یا غیر الزامی نسبت به امور باطنی و اخلاقی به معنای تکلیف به همان مقدمات است.
مقدمه سوم: معمولا پیدایش هر ملکه نفسانی، معلول یک مجموعه مقدمات وجودی و عدمی است. پس اگر مثلا عجب یا کبر یا دنیادوستی حرام شمرده شوند، مجموعه عواملی که منتهی به حدوث یا بقاء این اوصاف شوند به منزله اجزاء علت تامه حرام خواهند بود. در نتیجه تمام کردن این مجموعه اجزاء، حرام و اجتناب از برخی از آنها به نحو تخییری واجب خواهد بود.
مقدمه چهارم: امور باطنی و ملکات اخلاقی دارای مراتبی هستند و طبعا ممکن است مرتبه خاصی از آنها متعلق حکم الزامی و مراتب دیگر آن موضوع حکم غیر الزامی باشد.
در پاسخ پرسش دوم باید گفت با نگاهی به آیات قرآن و روایات چهار مطلب روشن میگردد. لازم به توضیح است که این مضامین علاوه بر تواتر یا استفاضه معنوی، مورد تایید تجربیات تاریخی هستند.
۱- در نصوص دینی ما دنیا دوستی و دنیازدگی و مصرف گرایی، جزء رذائل اخلاقی و در زمره مهمترین عوامل سقوط معنوی انسان و ریشه دیگر گناهان و انحرافات و ظلمها معرفی شدهاند. در نقطه مقابل، قناعت و زهد و بی رغبتی به دنیا و چشم پوشی از زخارف آن در عداد بهترین فضائل اخلاقی و شرط سعادت و کمال معنوی و حتی شادی و آرامش در همین زندگی دنیا شمرده شدهاند. در متون دینی، دستورات مختلفی برای دفع و رفع آن رذائل و آراستگی به این فضائل میتوان یافت.
۲- گناه، ظلم و انحطاط اخلاقی، به عنوان تبعات دنیادوستی، نه تنها از موانع سعادت اخروی، بلکه عامل عقبماندگی اقتصادی و سیاسی در همین زندگی دنیا نیز هستند. البته با توجه به مقوله استدراج، ممکن است تاثیر این امور بر زندگی مسلمانان و مومنان، متفاوت با مشرکان و کافران باشد. پس دنیادوستی و دنیازدگی نه تنها موجب خسران معنوی است، بلکه میتواند در کاهش رزق فرد و جامعه و عقبافتادگی اقتصادی و تبعات آنها نیز موثر باشد. با این اوصاف نمیتوان فرهنگ دنیا دوستی و تجملگرایی را به عنوان عامل پیشرفت مادی به جوامع اسلامی توصیه نمود.
۳- دوست داشتن دنیا به معنی خوشایند بودن بهرهمندی از رفاه و امکانات و زیباییها و لذتهای دنیا، جزئی از سرشت انسان است[۲] و طبعا دین هم با آن مخالفتی ندارد[۳]. آنچه در سعادت انسان نقش اساسی دارد، میزان محبت دنیا در مقایسه با محبت خدا و رضایت اوست؛ زیرا انسان در انتخابهایش معمولا محبوبها را فدای محبوبترها میکند. پس آنچه برای انسان، خطرناک است و میتواند موجب گناه و سوء عاقبت و گرفتاری به عقوبت الهی شود، سبقت گرفتن محبت دنیا از محبت خدا و راه اوست. «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ- وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها- وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها- أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِین[۴]». بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشانتان و اموالى که فراهم آوردهاید و تجارتى که از بىرونقى و کسادىاش مىترسید و خانههایى که به آنها دل خوش کردهاید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبترند، پس منتظر بمانید تا خدا فرمان عذابش را بیاورد و خدا گروه فاسقان را هدایت نمىکند.
۴- در آیه فوق، تهدید در « فتربصوا حتی یاتی الله بامره» چه به معنی عذاب الهی باشد و چه امتحان او، ظهور در نوعی الزام شرعی یا عقلی دارد. پس میتوان گفت: که سبق محبت دنیا بر محبت خدا و رسول و جهاد فی سبیل الله، شرعا یا عقلا ممنوع است. یعنی میتواند عقوبت الهی را درپیداشتهباشد و ما موظفیم از هرگونه اقدامی که منتهی به این حالت شود بپرهیزیم.
تبعیت یک شخص از مد یا ترویج یک مد خاص ممکن است به این حالت منتهی بشود یا نشود. اما ترویج اصل مدگرایی به عنوان یک رفتار عمومی اجتماعی، حتما این اثر را برای بخشی از مردم درپیدارد. پس عدم مشروعیت آن بسیار قریب به ذهن است.
این بیان، ناظر به حکم الزامی بود. اما در مورد اصل مرجوحیت، با توجه به مجموع روایات مذمت حب دنیا و تشویق به زهد در آن، تردیدی در مرجوحیت هر اقدامی که محبت دنیا را تشدید کند باقی نمیماند و میزان این مرجوحیت به تبع میزان تاثیر هر اقدام، متغیر است.
———————————————
[۱] -جمعه، ۲
[۲] – آل عمران، ۱۴- معارج ۱۹
[۳] – الناس ابناء الدنیا و لا یلام الرجل علی حب امه (نهج البلاغه)
[۴] -توبه، ۲۴