اختصاصی شبکه اجتهاد: حجتالاسلام علی فاضلی هیدجی، استاد سطح عالی حوزه علمیه قم، در گفتگوی اختصاصی با اجتهاد، به بررسی امکان استدلال به دلیل حرمت اسراف برای اثبات حرمت یا کراهت مدگرائی پرداخت. او که شاگردی آیات عظام وحید خراسانی و میرزا جواد تبریزی را در کارنامه دارد، معتقد است اسراف دارای معیارهای پنجگانه است و به این راحتی نمیتوان چیزی را مصداق اسراف دانست.
اجتهاد: مراد از اسراف در لسان آیات و روایات چیست؟
فاضلی: نکتهای که در رابطه با اسراف حتماً باید مطرح شود، این هست که اسراف هم در لغت، هم درآیات و روایات به معنای زیاد مصرف کردن نیست. بلکه اسراف به معنای بیجا مصرف کردن است. راغب در مفردات میگوید که ما جاوز الحد، هر چیزی که از حدش گذشت، این اسراف است و خودش تصریح میکند که این گاهی به لحاظ کمیت و گاهی به لحاظ کیفیت است. در رابطه با مفهوم اسراف نکتهای وجود دارد که یک سری از مفاهیم، در قرآن و روایات استفادهشده است که در اصطلاح به اینها «مفاهیم معیاردار» میگویم؛ یعنی مفهوم در بطن خودش یک معیاری را از ما طلب میکند. مثلاً مفهوم عدالت به این معناست که وضع الشیء فی موضعه. هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد. ما اگر بخواهیم از این مفهوم، بهصورت واضح و روشن، مصادیقش را بفهمیم، اول خود این مفهوم به ما میگوید که حق را با چه اعتباری میسنجید؟ از کجا حقوق را به دست آوردید؟ یا وضع الشیء فی موضعه. هر چیزی را در جای خودش قرار بدهند. این جای خودش را چه کسی تعیین میکند؟ چه معیاری این را تعیین میکند؟
اسراف هم در لغت به «ما جاوز الحد» تعریفشده است، یعنی هر چیزی از حدش بگذرد؛ اما این حد از کجا تعیین بشود؟ تا این تعیین نشود نمیتوانیم اسراف را بر مصادیقش بارکنیم. مفاهیم زیادی داریم که به این نحو هستند. اینجا مشکل ما مشکل مفهوم نیست. مشکل، مشکل مصداق هم نیست. چون مفهوم را باید از عرف گرفت. انطباق مفاهیم بر مصداق هم که امری قهری است. مشکل ما در اینجا، حد وسط بین مفهوم و مصداق است که از آن به مفاهیم معیارخواه یا معیاردار تعبیر میکنیم. البته، چون موضوع بحث این نیست به همین مقدار بسنده میکنم. پس باید ببینیم اینکه از حد بگذرد را چه کسی میخواهد تعیین کند.
نکته دوم در این مفاهیم این است که ما در تعیین آن معیارها، باید اوّل سراغ شرع برویم. منتها خیلی جاها ما اطلاق مقامی داریم که در این موارد، عرف هم معیار است. مثلاً مرحوم شیخ در اوّل کتاب البیع میفرماید «احل الله البیع»، بر بیعهای عرفی، حمل میشود. اطلاق مقامی آیه میگوید: آن چیزهایی که مردم آن را بیع میدانند، من هم قبول کردم. اینجا هم باید سراغ معیارهای شرع و معیارهای عرف برویم. در تشخیص آن حدی که در تعریف اسراف آمده بود، این دو (شرع و عرف) معیار ما هستند. اولین معیاری که شرع و عرف روی آن معیار اسراف را برای ما معنا و مصداقیابی کردند که در چندین روایت به این تأکید شده، بحث گناه است. هر چیزی در شرع معصیت شمرده شد، اسراف شمرده شده است. حتی روایت هم داریم. مثلاً مرحوم صدوق نقل کرده که هر چه در معصیت خدا مصرف بشود و یا غیر رشید شمرده شود، اسراف است. یا قرآن کریم پس از تشریع حکم قصاص میفرماید «فلا یسرف فی القتل»؛ یعنی از این حدی که برای قصاص معلوم شده، پا بیرون نگذارد.
یا روایتی از حضرت امیر صلواتاللهعلیه هست که فرمود: کُنْ سَمْحاً وَ لَا تَکُنْ مُبَذِّراً وَ کُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَکُنْ مُقَتِّراًتقدیر یعنی هر چیزی قدر و اندازهاش معلوم بشود، پس اسراف را معنا کردیم یعنی هر چیزی خارجازاندازه شود، اسراف است، آن اندازهاش یکی گناه است. لذا در بحث مد، آن مقدار از مصادیقی که مصداق گناه هستند، آنها اسراف هستند. لذا هم ورز و وبال خود آن معصیت و هم آثار اسراف به گردنشان میآید. پس در رابطه با معیار اسراف، یک معیار، گناه است. یا مثلاً خداوند متعال میفرماید: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم»، همه مفسرین نوشتند آنهایی که عمرشان را در گناه مصرف کردند.
پس در اولین معیار، بیان شد که هر چیزی که مد شد و لکن ما میبینیم در پوشش او یا در اجزا او، معصیتی وجود دارد، این اسراف است. حال اگر یک مدی رایج شد که با خودش هجوم فرهنگی میآورد و فرهنگ کفار را منتقل میکند. آن مصداق اسراف، میشود.
حضرت در ذیل آیه شریفه «ولا تبذر تبذیرا» فرمودند: «من أنفق شیئا فی غیر طاعه الله و هو مبذرٌ». هر چیزی در معصیت الهی باشد این مبذّر است. این یک معیار ماست. معیار دوم، اضرار عمومی است. آن چیزی که به بیتالمال یا به حقوق عمومی مردم آسیب برساند و به نحوی اضرار و آسیبرسانی به عموم شمرده شود، در روایات آمده که این اسراف است. امیرالمؤمنین علیهالسلام به عاملانش اینگونه میفرماید: «أَدِقُّوا أَقْلَامَکُمْ، وَ قَارِبُوا بَیْنَ سُطُورِکُمْ، وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَکُمْ، وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی، وَ إِیَّاکُمْ وَ الْإِکْثَارَ، فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ» قلمها را تیز کنید که نازک بنویسد. سطرها را به هم نزدیک کنید. سخنانی که لازم نیست، در نامه ننویسید. حتی آنهایی هم که نیاز هست را با معانی متعادل برسانید و نامه را طولانی نکنید «فإنّ اموال المسلمین لاتحتمل الإضرار». شما نمیتوانید در اموال مسلمین و بیتالمال و هر چیزی که حق عموم در آن وجود دارد، اسراف کنید. البته جای بحث هست که آیا ما مدهایی داریم که به نحوی به اموال عموم صدمه بزنند؟ طبیعتا آن مدهایی که در ادارات و مجالس عمومی و کنفرانسها به کار میرود، میتواند به عنوان معیار در آنجا به کار بیاید. مثلاینکه میکروفن را چگونه بگذاریم، میز را چگونه بگذاریم. حضرت، اینها را نهی میکند. هر چیزی که خارج از نیاز آن کار بود و فقط به خاطر اینکه یک مد جدیدی است، از اموال مسلمین مصرف میشود، امیرالمؤمنین علیهالسلام آن را اضرار به اموال مؤمنین و مسلمین، شمرده است.
سومین معیار که معیار غالب است، این است که استفاده از آن لباس یا وسیله دیگر، خارج از نیاز و خارج از شأن نیست، ولکن در این برهه از زمان، قیمت آن بالا رفته است. مثلاً لباسی است که نه از شأن من خارج و نه از نیاز من، خارج نیست؛ اما به هر دلیلی، امروزه آن لباس، گران شده است. این سه (خارج از شأن، خارج از نیاز و بالا بودن قیمت)، معیار اسراف در بیان شرع مقدس است. شأن معنای دقیقی دارد که باید در جای خودش مفصل بحث بشود. بعضی از برندها، برند بودنش، موردنیاز نیست. ولی یکوقتی هست که دوخت و کیفیت این کالا، متفاوت با بقیه است و آن کیفیت، نیاز من و در شأن من است. این درست است؛ اما اگر شرکت دیگری هم با این برند، رقابت کرد و ازنظر کیفیت نیز در حد مطلوب است، صرفاً پول بیشتر دادن به خاطر برند، اسراف شمرده شده است.
بحثمان در حلال و حرام نیست، بحثمان در اسراف است. حال اگر گفتیم، اسراف حرام است، مصادیق آن هم حرام میشود. ما فقط از زاویه مصداق، بحث میکنیم و فعلاً کاری بهحکم نداریم. این سه معیار، خیلی از مدهای را شامل میشود. «أَمِیر الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام قَالَ لِلْمُسْرِفِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ یَأْکُلُ مَا لَیْسَ لَهُ وَ یَشْتَرِی مَا لَیْسَ لَهُ وَ یَلْبَسُ مَا لَیْسَ لَهُ» چیزی که مال او نیست، جایگاه و شأن او نیست، اسراف است. این جمله به شأن، اشاره دارد. خوردن، پوشیدن و یا چیزهایی را میخرد که در شأنش نیست. بعضی اشکال میکنند که شأن، نوعی فاصله طبقاتی و تفکیک طبقاتی را به همراه دارد. چرا باید فلانی در شأنش باشد که سوار ماشین ۵۰ میلیونی بشود، اما در شأن من نباشد. در پاسخ میگوییم: آن مقداری که در حد نیاز است، گفتیم اشکال ندارد. مثلاً کسی که مسافرتهای طولانی دارد، حتماً باید از ماشینهای مستحکمتری استفاده کند که آنها گرانقیمتتر هم هستند؛ یا بعضی از تجار، مسافرتهایی دارند که حتماً باید با هواپیما رفتوآمد کنند. اینها، خارج از شأن حساب نیست بلکه نیاز است. شأن عبارت است از آن چیزی که اگر آن مقدار، مراعات نشود، مروت و حرمت شخص در جامعه زیر سؤال میرود. شأن، در دهها حکم فقهی، موضوع است. مثلاً اگر انسان بهاندازه شأنش مصرف کند، خمس ندارد. ولی بیش از آن، خمس دارد. اینکه کسی فقط دوست دارد سوار فلان ماشین شود، اگر از شأن او بالاتر است؛ یعنی سوار نشدن این ماشین، بههیچوجه در جامعه برای او کسر شأن نیست و به او خرده نمیگیرند، این اسراف هست. بحث گرانی هم همینطور است. بعضی چیزها هستند که بیخودی گران هستند، خریدن اینها اسراف است. در روایات، دو تعبیر وجود دارد که به این جهت ناظر است. یکی همان «للمسرف ثلاث علامات» است. اسراف این است که خارج از شأن، هزینه شود. مهمتر و صریحتر از این روایت، روایتی است که راوی میگوید، خدمت امام هادی علیهالسلام رسیدم. امام هادی علیهالسلام پرسیدند: مرکبت چیست؟ مرکب یعنی ماشین امروز. عرض کردم: الاغ مرکبم هست. البته یک مرکب رایجی بود. فرمودند: چند خریدی؟ عرض کرد: سیزده دینار. سیزده دینار تقریباً بیست میلیون فعلی است. خیلی گران بوده است. حضرت فرمود اسراف کردی. گران خریدی. یابو میخریدی که آن ارزانتر بود. اینجا بحث این نبود که یابو چون کار راوی را راه میاندازد، حضرت اعتراض کرده باشند که چرا الاغ خریدی؟ بلکه الاغ مرکب کاملاً متعارفی بود و برای هیچکس خارج از شأن و خارج از نیاز نبود. لکن چون گران خریده بود، حضرت فرمود اسراف کردی. در مباحث مد، انصافاً یک نکتهای است که مدها، نوعاً گران هستند. هرسال وقتی یکچیزی مد میشود، بهصورت غیرمنتظره، قیمتش چندین برابر میشود؛ اما نوع دیگری که مد نیست و همان کیفیت و شرایط را دارد، قیمتش کمتر است.
بحث مد را با سه زاویه میشود تحلیل کرد. یکی مدهایی است که به نیاز مربوط نیست. دو، مدهایی است که در شأن ما و بلکه در شأن خیلیها نیست. سه، مدی که قیمتش زیاد است. این سه مصداق، از مصادیق اسراف هست.
چهارمین مصداق این است که آیا ما میتوانیم چیزهایی را که فقط به خاطر اینکه خوش باشیم بخریم؟ قرآن در این مورد، چند تعبیر دارد. یکی تعبیر فرح است. مفسرین میگویند: منظور از فرح، مجرد شادی نیست. شادی که در اسلام کاملاً مورد ترویج است. بلکه از روی اینکه همه قیدوبندها را رها کند و خوش باشد، بهنحویکه امروزه هم گاهی تعبیر میکنند که همه سنتها و قیدها را باید به هم بریزید، این هم یکی از معیارهای اسراف است. هر مصرفی که با آن معیار جلو برود، اسراف شمردهشده است
در روایت دارد که امام علیهالسلام فرمودند: «اجعلوا لأنفسکم حظا من الدنیا بإعطائها ما تشتهی من الحلال و ما لم ینل المروءه و لا سرف فیه» سهمی از دنیا را برای خودتان قرار بدهید. ما مثل خیلیها نیستیم که دنیا را کنار بگذاریم، حتماً باید سهمی از دنیا به خودمان اختصاص بدهیم و خوش باشیم؛ منتها با سه معیار. یکی اینکه، حرام نباید در آن باشد. دوم اینکه مروتتان را زیر سؤال نبرد. مثلاً لباس شهرت مروت انسان را زیر سؤال میبرد. خیلی از کارها هست که انسان را در جامعه انگشتنما میکند. سوم اینکه از حد نگذرد. پس این روایت، «حظّ من الدنیا» را تحلیل میکند و میگوید اینکه انسان برای خودش در کیف و خوشی حدی قائل نباشد و فقط چون مد است، به دنبال آن برود، برخلاف حظّ از دنیا است.
آخرین معیار در مورد اسراف هم از بین بردن هر چیزی است که مورد مصرف دارد. این هم در بحث مد خیلی لازم است. اگر میشود چیزی را مصرف کرد، کنار انداختن آن اسراف هست. حضرت فرمودند: اگر هسته خرمایی را که میشود کاشت، دور بیندازید، اسراف است؛ یا دور ریختن تهمانده آبی که در لیوان هست ولی مورد مصرف دارد را اسراف نامیدند. امام صادق علیهالسلام فرمودند: «إِنَّ الْقَصْدَ أَمْرٌ یُحِبُّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ السَّرَفَ أَمْرٌ یُبْغِضُهُ اللَّهُ حَتَّى طَرْحَکَ النَّوَاهَ فَإِنَّهَا تَصْلُحُ لِلشَّیْءِ وَ حَتَّى صَبَّکَ فَضْلَ شَرَابِکَ». پس این هم یک معیار است. مدگرایی یکجهت سلبی دارد که اگر چیزی مد شد، از مد افتادن هم داریم. اگر لباسی از مد افتاد درحالیکه هنوز کاملاً سالم است و میشود این را مصرف کرد، کنار گذاشتن آن، در روایت، از مصادیق اسراف شمردهشده است.
اجتهاد: استثناهایی که تحت عنوان لا سرف، از عناوین حرمت اسراف صورت گرفته است چه وجهی دارد؟ آیا خروج آنها تخصصی است یا تخصیصی؟
فاضلی: مواردی که استثناء شده اینها همه تخصص هستند. چند مورد را عرض میکنم.
یکی از مواردی که در روایات، استثناء شده، عنوان اصلاح بدن و مصادیق پزشکی و بهداشتی است. این مطلب، به لفظ استثناء در روایات آمده است؛ درحالیکه طبق معیاری که برای تعریف اسراف گفتیم، آنچه موردنیاز انسان است، از مصادیق اسراف نیست. پس چرا به لفظ تخصیص آمده؛ درحالیکه واقعاً تخصص است؟ چون توهم تخصیص بوده است. چون آنچه از اسراف، به ذهنها وجود دارد، زیاد مصرف کردن است. لذا حضرت میخواهد بفرماید اسراف نیست و لذا با لفظ استثناء منقطع آمده یا با لفظ تخصیص آمده است. تخصص اصلاً تخصیص نمیخواهد بلکه خودبهخود خارج است. مثلاینکه بگوید: «اکرم العلماء الا الزهاد». در اینجا توهمی بوده که مخاطب فکر میکرد زاهدان به یک اعتباری عالم شمرده میشوند و در مقام دفع توهم، استثناء منقطع میآورد. مثلاً اگر شخصی روغنزیتون بهکل بدنش بمالد، خیلی از مردم این را اسراف میشمارند؛ لذا برای دفع این توهم و توجه به این نکته که در بحث بهداشت و پاکیزگی بدن، بهشرط اینکه سایر معیارها را داشته باشد، اسراف نیست، بهصورت استثنای منقطع بیانشده است. بنابراین مجرد اینکه من یکچیزی را برای نرمی پوست یا برای تمیزی بدنم استفاده کنم اسراف نیست.
شخصی به امام عرض کرد که میخواستم مُحرم بشوم. اینها وقت احرام و برای تمیزی بدن، روی خود، روغنزیتون یا روغن بادام به همراه نخاله آرد، میمالیدند، روغن خالص نمیمالیدند. آرد را وقتی غربال میکنند، آردهای درشت که در خمیر مصرف نمیشود را به بدن میمالیدند. شخصی میگوید به امام صادق عرض کردم ما نخاله پیدا نکردیم و لذا مجبور شدیم همان آرد دقیقی که در نان مصرف میشود را به بدنمان مالیدیم و تطهیر کردیم ولی بعد در ذهن ما ماند که ما کار درستی نکردیم. حضرت فرمود که شاید اسراف بودن این کار، تو را نگران کرده است. آن شخص گفت بله. حضرت فرمودند این اسراف نیست. «لیس فی ما یصلح البدن اسرافٌ». تعبیر امام علیهالسلام تخصص است. تخصیص نیست که ما نیاز به توجیه داشته باشد. حضرت فرمودند خود من آرد نقی، یعنی آردی که نخالههایش جدا شده و آماده برای پختن است را روغنزیتون به آن میزنم و به بدنم میمالم. پس ما در بحث اسراف باید از افراطوتفریط دوریکنیم؛ یعنی کاری نکنیم که بعضیها فکر کنند که دست به هر کاری زدن، اسراف است.
میخواهیم ببینیم استثنائاتی که در روایت آمده، تخصیص است یا تخصص. تخصص یعنی این مثلاً روغنمالی، اصلاً اسراف نیست. تخصیص یعنی اسراف هست ولی حرام نیست. تعبیری که اینجا آمده، نمیگوید اسراف حرام نیست. حضرت فرمود اصلاً این اسراف نیست. این معنایش این است که تخصص است. بهعبارتدیگر، اگر موردی که خارجشده، تعریف اسراف به آن صادق است ولی درعینحال خارجشده، این تخصیص میشود؛ اما اگر تعریف اسراف شامل آن مورد نیست، تخصص است. البته توهم شمولش بوده است.
مورد دیگری که در روایت به شکل استثناء آمده این است: «یُبْغِضُ الْإِسْرَافَ إِلَّا فِی حَجٍّ وَ عُمْرَهٍ» این هم قطعاً تخصص است، و تخصیص نیست؛ ولو ظاهر روایت تخصیص است، ولی به جهت همان توهمی که بوده، با استثناء بیانشده است، نه اینکه واقعاً تخصیص است؛ چون در روایات دیگر هم داریم که «لا خیر فی سَرَف و لا سَرَف فی خیر». ما در کارهای نیک اسراف نداریم. پس چه توهمی بوده که به شکل تخصیص فرمود؟ توهم این بوده که بعضیها از حج عمره یک ذهنیتی دارند که با حج رفتن، من حاجی بشوم و این با یکبار رفتن حل میشود. لذا امروزه خیلیها میگویند یکبار حج رفتید، کافی است، بقیه پولت را به فقرا بده. در مورد اینکه شخصی، حج مستحبی نرود و پولش را به فقرا و نیازمندان بدهد، یک روایت هم پیدا کردم که حضرت تأیید کردند. لذا ما بحثمان در ترجیح بین این مصرفها نیست، بلکه میخواهیم ببینیم اسراف است یا نه. حضرت میفرماید اسراف نیست. چرا اسراف نیست؟ چون آن تصوری که ما از حج عمره در ذهنمان است، درست نیست. حج فقط برای حاجی شدن نیست. حج برای ارتباط مسلمین و آگاه شدن از مشکلات جامعه اسلامی است، حج تقریباً وحدت امت اسلامی است. لذا اگر یک انسانی هرسال میتواند حج برود، این کاملاً در راستای اهداف حج است و خیر شمرده میشود و «ما جاوز الحد» نیست. شما اینجا از چیزی تجاوز نکردی که اسراف شمرده بشود.
اجتهاد: در آیه شریفه میفرماید: «وَ لاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» آیا این آیه با روایت لا سرف فی الخیر، تعارض ندارد؟
فاضلی: آن جمله را باید معنا کنیم. اگر بتوانیم جمع بکنیم مخالفت نیست؛ یعنی اگر نتوانستیم بین روایت و آیهای، جمع عرفی برقرار کنیم، اینجا آیا اینها تعارض میکنند؟ تساقط میکنند؟ یا آیه مقدم است و روایت نمیتواند با آیهای معارضه کند، جای بحث دارد. ولی اگر توانستیم بین اینها جمع عرفی برقرار کنیم، دیگر تعارضی در کار نیست. به ذهنم میرسد که آیه شریفه دارد برای آن خیر، حد بیان میکند. مثلاً شما تمام اموالت را وصیت کنی یا تمام اموالت را صدقه بدهی که فردا خودت هم به سؤال و گدایی بیفتی، روایت، این را خیر نمیشمارد. درواقع جمع عرفی بین آیه و روایت این است که آن آیه شریفه در مقام بیان معیار برای همین خیری است که این روایت میگوید. خیر یعنی آنچه موردپسند است را شما اختیار کنید. معیار در پسند چیست؟ عقلا یا عرف عام و مردم عادی یا شرع؟ مثلاً در بحث حقوق بشر ما این مشکل را داریم. اینها مدعی هستند که عقلای امروز فلان چیز را قبول کردند. ما جوابمان این است که بحث حقوق و عدالت از مفاهیم معیاردار است. اطلاق مقامی مفاهیم معیاردار، میگوید اگر شرع معیاری نداد، شما سراغ عقلا برو. لذا اگر شرع، در یک جایی عدالت را تعیین کرده و به ما گفته فلان کارها را مردها انجام ندهند و فلان کارها را زنها انجام ندهند، مثلاً زنان حتماً باید پوشش را رعایت کنند، در اینجا اگر جامعه اسلامی بر پوشش اجبار کند، این خلاف عدالت نمیشود. چون اینجا شرع به ما معیار داد. اما آنجاهایی که شرع ساکت است، عقلا هم معیارشان موردقبول است.
سومین موردی که هم استثناء هست و هم نیست، بحث نفقه بر خانواده است. امروزه، بخش وسیعی از درآمدها در نفقه خرج میشود. برای بچهها و خانوادهها. انواع تولدها و سالروزها میگیرند. در مسافرتها مخارج زیادی مصرف میشود. اینجا هم روایت داریم که در نفقه اسراف نیست. در فقه رضوی آمده: «لا سَرَف فی مطعمٍ و لا مشربٍ». البته مربوط به ماه رمضان است، ولی شاید خصوصیت نداشته باشد ولی از طرفی هم روایاتی داریم که میگوید: در انفاق حق ندارید اسراف کنید. کما اینکه آیه شریفه هم همین مطلب را بیان کرد. جمع بین این دو، این است که روایات دسته سومی داریم که توسعه بر عیال را حَسَن و مستحب شمردند و این توهم را که انسان به قوت لایموت راضی بشود دفع کردند. اینکه میگوید «لا سَرَف فی مطعمٍ و لا مشربٍ»، میخواهد بگوید که فقط به نان خالی بسنده نکنید. ماه رمضانی است، افطاری است، برای بچههایتان، غذایی یا نوشیدنی خاصی را که دوست دارند، تهیه کنید؛ اما چقدر؟ میگوییم دسته سوم روایات، اندازه را همان بحث توسعه در عیال معرفی میکنند بهاندازهای که خانواده انسان در رفاه باشد. چشمش به دیگران نباشد. ولی آن معیارهای قبلی ما را به هم نمیزند تا این جمله را تخصیص حساب کنیم. چیزی که خارج از نیاز و خارج از شأن است یا در یک برههای گران خریده شده یا بحث اینکه نشاطی به ما بدهد و خستگی روزانه را از بدن خارج کند، این نیست. ما میگوییم هر چیزی از مرز خودش تجاوز کرد، اسراف است ولو در عیال و خانواده باشد. لذا این استثنای متصل و تخصیص نیست. هیچ فقیهی ندیدم که اینگونه فهمیده باشد.
روایت میگوید که به عیالتان توسعه بدهید؛ و من برای مطعم و مشربم، خصوصیت قائل نیستم. بحث انفاق است. وسایل زندگی را هم شامل است؛ یعنی به خانوادههایتان نگویید اسراف است و فلان یخچال را نخرند. نگویید اسراف است، فلان لباس را نخرند. منتها تعبیر این است که «لا سَرَفٍ فی مطعمٍ و مشربٍ». اصلاً ما در بحث خانواده چیزی به نام اسراف نداریم. معنایش این است که باید بیاییم معیار اسراف را وسط بیاوریم، هر چیزی با آن معیار نساخت کنار بگذاریم. پس اسراف حرام اینجاها هم داریم؛ و به نظر ما این تخصص است؛ یعنی معیارهای اسراف اینجا باید مراعات بشود. ولی چرا به لفظ تخصیص آمده است؟ به دلیل روایات توسعه عیال که مخصوصاً در فرهنگ قدیم که به این مباحث توجه نمیکردند، نیازهای عاطفی اصلاً موردتوجه نبود.
خلاصه در سفرهها، مجالس، مهمانیها، آیا به این روایت میتوانیم تمسک کنیم بگوییم اسراف اینجا وجود ندارد؟ ما میگوییم نه بههیچوجه این تخصیص نیست ولو ظاهرش تخصیص است، بلکه در مقام بیان عدم تقطیر است. چون تقطیر متعارف بوده و مردم به بچه نمیرسیدند. خودم یادم است. در گذشته، اصلاً به لباس بچه و نیازهای عاطفی خانوادهها توجه نمیشد، زنان خودشان مورداحترام نبودند تا چه رسد به لباسشان. این روایت در مقام دفع آنهاست؛ بنابراین به معنای اینکه مرزهای اسراف مراعات نشود، نیست.
اجتهاد: آیا این استثناها به جهت شرایط و زمانی عصر تشریع بوده یا آنکه قابل تسری به زمان حاضر هم هست؟
فاضلی: پر روشن است که زمان و مکان اینجا نقش اول را دارد. اولاً ما در خود تعریف اسراف چیزی به نام نیاز و شأن را مطرح کردیم. اینها را زمان و مکان تعیین میکند. فقها در بحث انفاق بر زن گفتند: مقوِّم اولش، زمان است. شما الآن نمیتوانید خانه گِلی به همسرتان بدهید که من نفقه واجبهام را دادم. «عاشروهن بالمعروف» که قرآن کریم میگوید، معروف را زمان و عرف تعیین میکند. پرواضح است زمان و مکان در بحث نیاز متفاوت است. کسی که در شهر دهمیلیوننفری زندگی میکند، نیازهایش با کسانی که در روستای کوچکی زندگی میکنند، فرق میکند. شئونات هم فرق میکند؛ بنابراین با توجه به تعریف خود اسراف، زمان و مکان نقش دارد. البته در معیار اولی که معصیت بود، نقش ندارد، بلکه در معیار شأن و نیاز و … نقش دارد. همچنین نقش زمان و مکان در مستثنیات لاسرف نقش کاملاً برجستهای هست.
اجتهاد: آیا میتوانیم با تنقیح مناط از این احادیث، لا سَرَف را به عناوین دیگر توسعه بدهیم؟ مثلاً شخص میتواند به بیمارستان دولتی برود و عمل کند و خوب بشود؛ و میتواند در بیمارستان تخصصی هم همان عمل را انجام بدهد ولی چندین برابر پول را پرداخت کند، آیا این کار اسراف است؟
فاضلی: گفتیم اینها تخصیص نیستند، تخصص هستند و در تخصص معیارهای اسراف باید مراعات بشود، بنابراین بههیچوجه اینها خصوصیت ندارند و آن معیارها باید مراعات بشود. در مثال شما هم همین است. لذا اگر کسی بیمارستانش را عوض میکند به خاطر یکچیزی که نیاز شمرده میشود. مثلاً در آنجا بهتر میرسند یا مواردی که در بیمارستان دولتی باید سه ماه در نوبت بماند و این مریضیاش بهگونهای است که نباید سه ماه بماند. اینها اسراف نیست؛ اما اگر اینها نبود، بلکه به خاطر این بود که نام و رسم و رسوم دارد یا کلاس دارد و در آن کلاس هم بحث شأن مطرح است؛ یعنی خارج از شأنش بود یا نبود. لذا آنجا به شکل مطلق نمیشود چیزی گفت. باید معیارها تطبیق بشود. نماز و زیارت کربلا هم همین است. البته باید بین عناوین اولیه و ثانویه تفکیک کرد. ما الآن عنوان اولی بحث میکنیم و عناوین ثانویه را مطرح نمیکنیم. بهعنوان اولی شما ۵۰ بار هم حج بروید یا ۵۰ بار هم زیارت امام حسین علیهالسلام بروید، اسراف نیست. یا اسباغ در وضو که معلوم است اسراف نیست. هیچکدام از اینها را تخصیص نمیشماریم، یعنی اینطور نیست که اسراف باشد ولی اشکال نداشته باشد. تخصص است؛ یعنی امام میخواهد بگوید این را اسراف نشمار. اسراف نشمار یعنی با موازین اسراف تطبیقش کن. اگر دیدی با آن موازین نمیسازد اسراف است. من نظرم به آنها نیست. نظرم دفع توهمی است که فکر میکردم یک قطره آب زیاد بریزید این اسراف است. میگویم نه اسلام گفته وضو را شاداب بگیر و این را اسراف نشمار. چون گفتیم معیار اسراف عبارت از ما جاوز الحد است. اگر چیزی را اسلام خیر شمرده، این اسراف شمرده نمیشود؛ بنابراین این اصلاً اسراف نیست. آب وضو به آن اندازهای که اسلام گفته، عبارت از این نیست که آب شیر همینجور برود. اسلام میگوید به دستت که آب میریزی و این آب جریان پیدا کند، این اسراف نیست؛ و الا شیر آب که دارد میرود، این که اصلاً با آن معیار نمیسازد.
مخلص کلام در باب اسراف همین شد که اسراف عبارت است از بیجا مصرف کردن. اما بیجا بودن را چه کسی تشخیص میدهد؟ در قدم اول به شرع مراجعه میکنیم. هر چیزی که معصیت بود بیجاست. هر چیزی که واجب و مستحب بود بهعنوان اولی این باجاست. در معیار دوم سراغ عرف عقلا میرویم که اطلاق مقامی به ما اجازه میدهد ما سراغ عقلا برویم و در عرف عقلا بحث نیاز، شأن و بحث گرانی را مطرح کردیم و در جهات سلبیاش هم بحث خوش بودن و اینها را رد کردیم و گفتیم مد هم قابل تطبیق به این عناوین هست.