وقتی که اقتصاددان با موضوع پیچیدهای مثل نظام اقتصادی روبرو است، آنگاه من بیایم یک احکام کلی انتزاعی که ناظر به موضوع نیست و از آنها نمیتواند جز عدم مخالفت قطعی، چیزی در بیاورد را به او بدهم، بعد بگویم که بقیهاش با تو، نتیجهاش میشود همین بانک. الآن هم بعد از ۴۰ سال که میخواهیم بازنگری بکنیم، فقط چند تا گوشهاش را داریم اصلاح میکنیم تا از ما جریمه تأخیر نگیرند.
اختصاصی شبکه اجتهاد: در طول سالهای طولانی که حوزه علمیه، پرچمدار دانش و علم در کشورهای اسلامی بود، دانش فقه نیز ترکتازی میکرد. اما با ایجاد دانشگاهها و پس از آن، توسعه نهادهای آموزش عالی، این یکه تازی از حوزههای علمیه گرفته شد و با دانشگاه تقسیم شد. این امر موجب شد تا دانش فقه نیز رقیبانی تازه پیدا کند، رقیبانی همچون علوم اجتماعی، علوم سیاسی، اقتصاد، روانشناسی و … . استاد علیرضا پیروزمند از دیرباز نگاهی کلان به موضوعات مختلف به خصوص موضوعات دانشی داشته است. با قائم مقام فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه با چگونگی تعامل دانش فقه با رقبای جدید خود گفتگو کردیم.
اجتهاد: آیا فقه تنها به بیان احکام و حقوق و وظایف افراد در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و غیره میپردازد یا اینکه برنامه اداره جامعه را نیز به مکلفینش میآموزد؟ به عنوان مثال آیا فقه تنها به حقوق اقتصادی میپردازد یا اینکه دانش اقتصاد جدیدی را نیز به ما میدهد؟
پیروزمند: سوال شما را باید به دو سوال مهم تفکیک کرد. یک سؤال این است که آیا فقه برنامه اداری میدهد یا نمیدهد و ناظر به اداره هست یا نیست؟ دوم اینکه آیا فقه باید مستقیماً جایگزین مناسبی برای دانشهای جدید در حوزه علوم انسانی مثل اقتصاد، مدیریت، غیره و ذلک باشد با نباشد.
جواب قسمت نخست سوال احتیاج دارد به اینکه قلمرو دین رامشخص کنیم. در این رابطه چند نکته قابل توجه است:
۱- قلمرو اسلام علاوه بر فرد، جامعه را در بر میگیرد.
۲- اسلام و احکام شریعت، احکام سرپرستی و هدایت است. (احکام سرپرستی و احکام هدایت به معنی اینکه فرد و جامعه را میخواهد به سمت یک مقصد عالی سیرورت بدهد.)
۳- آن وقت یکی از الزامات سرپرستی کردن این است که اوّلاً نظام داشته باشد. (این معارفی که توسط شرع مقدس اسلام بیان میشود) و ثانیاً اینکه متناسب با مراحل مختلف کمال، بشود از آن اولویتهای متفاوت را درآورد.
به عبارت دیگر باید دورویکرد به تفقه گذشتهمان اضافه کرد:
۱- علاوه براحکام فرد، احکام ناظر بر جامعه را از متن منابع اسلامی بیرون کشید؛
۲- نسبت و نظام احکام را باید پیدا کرد.
وقتی نسبت و نظام احکام بیرون کشیده شد، آن وقت نوبت اولویتبندی است. این اولویتبندی، متناسب با شرایط و مقتضیات زمان میتواند تغییر کند.
اما در رابطه با سؤال دوم که آیا اگر ما پذیرفتیم فقه برنامه دارد معنیاش این است بیاید جایگزین دانشهای موجود بشود و ما دیگر احتیاجی به علمورزی در موضوعات علوم انسانی نداریم. پاسخ منفی است.
یعنی ما انتظاری که از علم داریم، از دین میتوانیم نداشته باشیم. دین باید اصول موضوعه را بدهد، باید آیات را بدهد، باید راهبری کند، باید هدایت کند. باید چارچوبهای کلان را بدهد. اگر ما همین مقدار بتوانیم از مجامع دینی و روایی به دست بیاوریم گام بزرگی را برداشتیم. منتها وقتی علم میخواهد برای حل معادلات در زمان و مکان، عقل و تجربه را هم به کار بگیرد. باید ببینیم مبتنی بر این معارف دینی و توصیفی که اسلام از عدالت یا کرامت کرده، هست یا نیست.
اجتهاد: اخیراً دانشهای علوم انسانی مثل روانشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و غیره، اینها به عنوان رقبای فقه برای اداره بهتر جامعه معرفی شدند. آیا میشود دلیل این امر را رویکرد غیر حکومتی فقها دانست یا آنکه دلیل دیگری دارد؟
پیروزمند: اگر یک برآورد تاریخی بکنیم، به دلیل شرایط تاریخی که برای حوزه علمیه مسلط بوده، شاهد این هستیم که نقش آفرینی دین درتولید علوم انسانی از بین رفته بود. این علوم را در مغرب زمین، بعد از تحول رنسانس، دیگر کنار گذاشتند و با ابزار عقل شروع کردند به تولید علم و فناوری. به نوعی با اعلام استغناء از دین آمدند این علوم را پایهریزی کردند و این علوم آمد در دنیای غرب جای دین را هم به میزان زیادی پر کرد. در خوشبینانهترین حالت باید بگوییم دین فقط در دین مسیحیت، در حوزه ارتباط شخصی افراد با خدای متعال یا بعضی وقتها رفتارهای فردی تأثیرگذار بود.
اما به ویژه مسائل اجتماعی که محدود به مسائل اجتماعی هم نبود و علوم رفتاری تربیتی، مثل علوم تربیتی، روانشناسی و امثال اینها، آنها علاوه بر حوزه اجتماعی، برای فرد هم نسخه میپیچیند.
اینها آمد در جوامع اسلامی سرریز شد و در جوامع اسلامی به دلیل هم سیاسی، یعنی اختناق سیاسی که در کشورهای اسلامی وجود داشت، هم به دلیل غفلت فرهنگی که بر علمای دین سیطره انداخته بود و احساس نیاز به حضور فرهنگی و حضور علمی در ایجاد تحولات علمی احساس نمیکردند، باعث شد که این جایگزینی که شما در سؤال به آن اشاره کردید اتفاق بیفتد.
در این شرایط، باید رویکرد جدیدی را اتخاذ بکنیم. البته این رویکرد جدید نه ویرانگر داشتههای فقهی و دانش گذشته حوزههای علمیه است که نگرانی باعث میشود که ورود به این عرصهّای نو پیدا نکنیم و نه ناممکن است. ولی در عین حال بسیار سخت و پیچیده است به دلیل اینکه نسبت دادن حرفی به دین خدا حتماً باید با استفراغ وسع و دقت اتفاق بیفتد.
اجتهاد: با توجه به اینکه انجماد بر نصوص فقه را دچار عدم درک از شرایط زمان و مکان میسازد. از طرفی تعدّی از نصوص و اعتنای فراوان به سیره عقلا موجب عرفی شدن میشود و تمرکز بر مقاصد شریعت نیز فقه را بیانضباط میکند. به نظر شما چاره چیست؟
پیروزمند: این سؤال خوبی است. از این نظر که گویا در امتداد مطالب گذشته داریم به این توجه میکنیم که اگر قرار باشد بپذیریم که تکاملی در تفقه میتواند اتفاق بیفتد این تکامل در تفقه چگونه میتواند اتفاق بیفتد؟ و در این سؤال شما دارد سه تا رویکرد به چالش کشیده میشود.
یک رویکرد که بخواهد بگوید من با تمسک صرف بر نصوص این تکامل را انجام میدهم.
دوم اینکه بگوییم منابع فقه را از نصوص تعمیم و تسری میدهید و سیره عقلا را هم جزء منابع فقه قلمداد میکنیم و میگوییم سیره عقلا هم اگر این را تأیید کرد همان دینی است و بنابراین قابل التزام عملی است.
سوم اینکه ما بیاییم مقاصد شریعت را به دست بیاوریم و به نوعی براساس فهم مقاصد شریعت به عرصهّهای نوفقهی وارد بکنیم.
اما نکته اول اینکه سیره عقلا در فقه غیر از سیره عقلا در اصول است. این دو تا را باید از هم تفکیک کرد. سیره عقلا را به عنوان یک منبع قاعدتاً نمیتوانیم به راحتی بپذیریم. حداقل تا الآن دلیلی بر مشروعیت این معنا نداریم. بله اگر کسی توانست دلیلی بر مشروعیت سیره عقلا پیدا بکند، این قابل تأمل خواهد بود. ولی همچین دلیلی ما نداریم.
حال صحبت این است. این سیره عقلایی که الآن فقیه میخواهد از آن استنباط بکند، آیا همان سیره عقلایی است که در مرئا و منظر شارع است؟
نوع این سیرههایی که ما دور و بر خودمان با آن زندگی میکنیم سیرههای نوپدیدی است. لذا اصلاً از تحت آن کبری خارج است. و آن سیرههایی که در مرئا و منظر شارع بوده در زمان خودش و مورد امضای شارع قرار گرفته باید ببینیم چقدر الآن ما را به عرصههای جدید وارد میکند. پس این مسئله سیره.
اما مسئله مقاصد شریعت که در سؤال شما اشاره کردید یک بیرویهگی را ممکن است در فقه ایجاد بکند. حتماً اگر منجر به بیرویگی بشود قابل تبعیت و قابل پیگیری نخواهد بود. منتها در عین حال به نظرم این بحث، قابل دقت هست. از این جهت قابل دقت هست که اگر ما توانستیم واقعاً احراز بکنیم که شارع مقدس منظوری داشته از جعل یک حکم، این را گردن شارع نگذاریم. واقعاً بتوانیم این را به عنوان یک استنباط احراز کنیم که شارع یک مقصودی داشته به عنوان جعل یک حکم.
من اگر آمدم یک نظریه اقتصادی دادم که مقصد شارع را تأمین میکند. این نظریه، نظریه اسلامی است. یک پله جلوتر برویم و آن اینکه ما اگر بتوانیم نظام مقاصد شارع را در بیاوریم. نظام مقاصد یعنی نسبت بین مقاصد مختلف شارع را با همدیگر میتوانیم کشف کنیم، استنباط بکنیم. این یک قدم ما را جلوتر میبرد و نتایج پایین دستی ما را دقیقتر میکند. بنابراین این شیوهای که دارم عرض میکنم مشروط به اینکه بتواند اتفاق بیفتد، هم انضباط دارد و هم بیرویهگی را در فقه ایجاد نمیکند.
بیرویهگی وقتی ایجاد میشود که انتساب دادن مقصد به شارع، ذوقی باشد. و ارتباط بین مقاصد شارع با همدیگر هم دیده نشود. این دو قیدی که عرض کردم برای این بوده که پیشگیری کند از اینکه بیرویگی در فقه ایجاد بشود. این هم در خصوص بحث مقاصد شریعت.
اما در خصوص نصوص، باز اینجا باید بین دو چیز فرق بگذاریم.
جمود به فهم گذشته نباید باشد، به این معنا که با همه دقتهای طاقتفرسایی که فقهای معظم، علمای دین در فهم آموزههای اسلامی کردند فکر کنیم که دیگر حرف آخرین و اوّلین را گذشتگان ما زدند. گذشتگان ما هم اگر میخواستند اینجوری فکر بکنند که قبلتریهای آنها حرف اوّلین و آخرین را زدند آن اضافهای که به معارف دین کردند و پیشرفتی که در آن ایجاد کردند اتفاق نمیافتاد. ما هم اگر اینطوری فکر بکنیم انسداد باب علم میشود. قهراً سیره مستمره علمای دین این نبوده تا ما الآن نگرانش باشیم. پس این نباید باشد.
اما جمود به ادله نقلی ولو واژه، واژه قشنگی نیست. ولیکن اگر من به این بیان ذکرش بکنم که حلال محمد حلال الی یوم القیامه، حرامه حرام الی یوم القیامه، این نقص نیست. این نشان دهنده ۱. اتقان و ۲. توانمندی آنچه که توسط اهل بیت علیهم السلام از طرف خدا انشاء کردهاند است.
نصوص یک گنجینه است. ما به میزانی که ابزار فهممان را از نصوص ارتقاء میدهیم یک چیزهایی را میتوانیم در آن ببینیم که قبلاً نمیتوانستیم ببینیم.
الآن نظر فقیه ما نسبت به مزیت اصولیین نسبت به اخباریین چیست؟ مزیتشان این است که منطق جمعبندی درست کردند. اخباری میگفت من عین نص عمل میکنم، ولی اصولی میگوید من این نصوص را میتوانم بگذارم کنار هم و بگویم این عام است، این خاص است، این مطلق است، این مقید است، این حاکم است، این محکوم است. این تعارض دارد، این ندارد، این را اینطوری میتوانم رفع تعارض بکنم، شاهد جمع برایش درست بکنم. منبع که همان منبع است، ولی منطق فهمش ارتقاء پیدا کرد. شد یک موج جدیدی از استنباطات فقهی که هنوز هم ما سر سفره این اصولیین نشستیم و علمای ما هم نسل به نسل این را کاملتر و دقیقترش کردند.
آینده هم میتواند این تجربه تکرار بشود. و اتفاقاً میخواهم بگویم که ما این را نباید بعید بشماریم که اگر بتوانیم منطق فهممان را ارتقاء بدهیم، به استنتاجات جدیدی دست پیدا کنیم.
اجتهاد: آیا با رویکرد فقه حداقلی و واسپاری بخش مهمی از تغذیه فکری و اداره جامعه به سایر علوم انسانی، جایگاه تاریخی فقها به عنوان عناصر پیشران علمی و اجتهادی در جوامع اسلامی با چالش مواجهه نمیشود؟
پیروزمند: با توجه به سؤال قبل به نظرم پاسخش روشن شد. حتماً همینجور است که این اتفاق میافتد و به نظرم میآید و به همین دلیل که در این سؤال توجه شده حوزههای علمیه به موضوع حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی و فرصت تاریخی که جمهوری اسلامی برای اقامه دین و برای بسط فقه ایجاد کرده، به اندازه کافی بها ندادند و در آن سرمایهگذاری نکردند.
نمیخواهم بگویم همانجوری که بعضی از بیرون حوزه و یا درون حوزه اشکال میکردند که حوزه سکولار است چون به صوم و صلاه و زکاه میپردازد، نمیخواهم این تعبیر را به کار ببرم، و این تعبیر را درست هم نمیدانم. حوزه باید به صوم و صلاه و زکاه بپردازد اوّلاً. و ثانیاً اینکه در پرداختن صوم و صلاه دارد منطق فهم دین را توسط استاد و شاگرد یاد میگیرد و این طلبهای که میخواهد در حوزهّای دیگری هم ورود پیدا کند در فهم دین باید با این ابزار تجهیز و مجهز بشود.
اما نکتهای که بنده در مطالب پیش عرض کردم که به این سؤال هم مربوط میشود ما برای اینکه بتوانیم حضور فقه را در عرصه سرپرستی جامعه تثبیت و نهادینه بکنیم باید یک حرفی را به جامعه و مخاطب عرضه بکنیم که پاسخ نیاز او را بدهد.
وقتی که اقتصاددان با موضوع پیچیدهای مثل نظام اقتصادی روبرو است، آنگاه من بیایم یک احکام کلی انتزاعی که ناظر به موضوع نیست و از آنها نمیتواند جز عدم مخالفت قطعی، چیزی در بیاورد را به او بدهم، بعد بگویم که بقیهاش با تو، نتیجهاش میشود همین بانک. الآن هم بعد از ۴۰ سال که میخواهیم بازنگری بکنیم، فقط چند تا گوشهاش را داریم اصلاح میکنیم تا از ما جریمه تأخیر نگیرند.
البته هر اصلاحی که بشود کرد، باید استقبال کرد. منتها چرا این اتفاق میافتد که بعد از ۴۰ سال ما دوباره مجبوریم وصله پینه کنیم. به خاطر این است که این میدانداری را فقاهت ما نکرده و این طبیعتاً جایش را چیز دیگر پر میکند.