نویسنده که سالها به تحقیق و تدریس علوم حوزوی و دانشگاهی اشتغال داشته، با نگاهی متفاوت و تحقیقی جامع، دیدگاه نویی را در باب مسأله فقه مطرح کرده است و تلاش نموده با ارجاع به منابع متعدد، خواننده را برای رسیدن به رأی صواب در این مسأله یاری کند.
به گزارش شبکه اجتهاد، اگرچه خاستگاه بحث از نسبت دین و اخلاق را میتوان در آثار سقراط یافت و شکل بومی شدۀ آن در دنیای اسلام را در نزاع میان أشاعره و معتزله پی گرفت، اما این پرسش، امروزه تفاوتهای بسیاری با گذشته پیدا کرده و گسترش علوم مختلف، باعث غنای بییشتر این بحث شده است.
این پرسش با عناوین مختلفی مورد بحث واقع شده؛ گاه به نحو کلان در قالب نسبت عقلانیت و دیانت و گاه در شکل جزئیتر آن در قالب نسبت اخلاق (برآمده از عقلانیت) و فقه (یکی از سه بخش دین) مطرح شده است. روشن است که هر حکمی که نسبت به رابطۀ عقلانیت و دیانت (همچون سازگاری کلی، ناسازگاری کلی،سازگاری جزئی و…) کنیم، همان حکم در مورد نسبت اخلاق و فقه نیز جاری است.
در میان کتبی که با دغدغۀ این پرسش نگاشته شده میتوان به کتاب مناسبات فقه و اخلاق اشاره کرد. نویسنده که سالها به تحقیق و تدریس علوم حوزوی و دانشگاهی اشتغال داشته، با نگاهی متفاوت و تحقیقی جامع، دیدگاه نویی را در این مسأله مطرح کرده است و تلاش نموده با ارجاع به منابع متعدد، خواننده را برای رسیدن به رأی صواب در این مسأله یاری کند.
نیک میدانیم که در باب نسبت عقلانیت و دیانت دو رأی کلی مطرح است:
الف: ناسازگاری عقلانیت و دیانت و به تبع ناسازگاری اخلاق و فقه که بر دو قسم است:
ناسازگاری کلی: نظریۀ افرادی همچون راسل
ناسازگاری جزئی: نظریۀ استاد ملکیان و طرح ایدۀ عقلانیت و معنویت
ب: سازگاری عقلانیت و دیانت و به تبع سازگاری
اخلاق و فقه که سه قرائت از این دیدگاه وجود دارد:
اصلاح عقلانیت: این افراد تلاش میکنند با تخطئه و ناتوان دانستن عقل، از درک حقائق، عقلانیت را در سایه دیانت قرار داده و تعارض را ظاهری و ناشی از خطای درک عقلی بدانند. آنان برای عقل معانی و انواع مختلفی را بیان میکنند و عقل گلاویز شده با دیانت را نوع صحیح عقل ورزی نمیدانند. تفکر سنتی در حوزههای علمیه عمدتا طرفدار این نظریه است (رک: مظفر محمد رضا،۱۴۲۶، اصول فقه، جلد ۳ ص ۱۰۳-۱۰۲، چاپ اسماعیلیان).
اصلاح فهم دین: در این خوانش، تعارضات میان عقلانیت و دیانت، ناشی از فهم خطا و کج فهمی دینی است. دین نه تنها در مقام ثبوت و واقع هیچ گاه بر علیه عقل قیام نمیکند بلکه در مقام اثبات وکشف نیز شریعت عقل را معتبر دانسته است. بر این اساس نباید قرائتی خلاف عقل از دین بدست داد. این دیدگاه بدون خدشه در عقلانیت، تلاش میکند با اصلاح فهم دین، به سازگاری کلی عقلانیت و دیانت حکم کند. دکتر فنایی در اخلاق دین شناسی، مرحوم عباس یزدانی در عقل فقهی، امام موسی صدر در روح تشریع در اسلام و… مدافع این نظریهاند.
اصلاح عقلانیت در کنار اصلاح فهم دین: این نظریه بر آن است عقلانیت و دیانت و به تبع اخلاق و فقه به طور کامل با یکدیگر سازگار بوده و تعارضات، ناشی از عقلانیت معیوب و درک ناصواب دین است. کتاب مناسبات فقه و اخلاق در تلاش است این نظریه را ثابت کند. از نظر نویسنده برای سنجش صحیح نسبت اخلاق و فقه لازم است به بازشناسی این دو علم پرداخته و همراه با تهذیب عقل ورزی و ملاحظۀ نشانههای عقلانیت دینی در حوزه فقه، هم نشینی عبودیت در کنار اخلاق را نیز مورد توجه قرار دهیم.
اخلاق
اخلاق به عنوان یک علم، نخستین بار از طریق سنت ترجمه وارد دنیای اسلام شد و مورد توجه مسلمانان قرار گرفت. اخلاق دانشی است که صفات نفسانی خوب و بد و رفتارهای متناسب با آنها را معرفی کرده و در پی آن راههای اکتساب و اجتناب را نیز میآموزاند. اگرچه بسیاری موضوع علم اخلاق را نفس دانستهاند اما این موضوع بسیار عام بوده و با علوم دیگر همپوشانی دارد لذا بهتر است موضوع اخلاق را همان صفات و رفتار بدانیم. دائرۀ موضوع اخلاق وسیع است و شامل صفات مثبت و صفات منفی، ملکه و حال، اوصاف گرایشی و بینشی، و افعال و اعمال میشود. نویسنده به تفصیل دیدگاه قدما که اخلاق را تنها در ملکات خلاصه کرده و معاصرین که عرصه اخلاق را تنها افعال میدانند، مورد بحث قرار داده است. از نظر او هدف از اخلاق در میان انبوه اهدافی که برای اخلاق برشمردهاند (همچون سعادت، خیر، خودسازی، لذت و …)، «تهذیب نفس و تحسین رفتار» است.
اهمیت اخلاق
نخستین صحنههای خلقت آمیخته با مسائل اخلاقی است. شیطان به خلقتش از آتش مغرور شده و آدم فریب میخورد. انسان به زمین فرود میآید و شریعتی برای او مقرر میشود. شریعتی که نه تنها اخلاق زمینۀ آن را فراهم میکند، بلکه هدف بعثت رسولان و انزال کتب نیز همان است. با این همه اما بسیاری اخلاق را علم بحساب نیاورده و از آن به مستحبات، مکروهات و مواعظ اکتفاء کردهاند. این امر سبب شد تا به تدریج اخلاق در علم و عمل کنار گذاشته شده و احکام جامعیت خود را از دست بدهد. از مغز و حقیقت دین (اخلاق)، به قشر و پوستۀ آن (فقه) بسنده شد و به ندرتاندیشمندانی بودند که این خطر بزرگ را گوشزد کرده و به لزوم اصلاح این رویه اهتمام بورزند.
فقه
فقه در لغت به معنای درک و فهم عمیق، زیرکی در فهم و … است. در اصطلاح اگرچه به معنای فهم ویژۀ همه آموزههای دین اعم از اعتقادی، اخلاق و احکام عملی آمده است، اما این اصطلاح مختصِ قرن اول بوده و رفته رفته، واژه فقه تنها به فهم احکام عملی دین اختصاص یافت. به مرور زمان انقلابِ اخلاقی پیامبر تنزل پیدا کرده و فقه به تنها دانش اجتماعی مسلمین تبدیل شد. در چنین شرایطی انبوهی از فروعات فقهی تولید گشته و پندار فقهاء بر آن رفت که شریعت، منحصر در احکام عملی دین است، به گونهای که هر جا سخن از حفظ دین و پایبندی به دین به میان آمد، رعایت احکام فقهی مراد بود و اخلاق جایگاهی نداشت.
مشکلات پیش روی فقه
دانش فقه نه تنها از فربهی رنج میبرد بلکه فرایندِ پر خطری را نیز برای به بار نشستن طی میکند. در این میان مهمترین چالش از ناحیۀ منابع فقه است. در میان منابع فقهی قرآن کریم صرفا جایگاهی تشریفاتی داشته و حدیث یکه تاز منابع فقه است. حدیث علاوه بر اینکه از کذب، نقل به معنا، مسامحه و بی دقتی رنج میبرد، بار سنگینی بر دوشش گذاشته شده به گونهای که برخی ازاندیشمندان وظیفه خود میدانند برای هر کار و حادثهای به دنبال نص و روایت باشند. آنان دانش صحیح را تنها در روایت دانسته ومعتقدند چنین دانشی در هیچ جای دیگری یافت نمیشود. از دیگر منابع فقهی، اجماع است که نقش گستردهای را در فقه ایفا میکند، درحالی که در بسیاری از موارد چیزی جز شهرت از آن اراده نمیشود. عقل نیز تکلیف روشنی ندارد و عقل ورزی در فقه چندان مقبول و مورد توجه قرار نگرفته است؛ بعلاوه نمیتوان به سادگی از کنار بناء عقلاء عبور کرد و لازم است دست کم در برخی موارد آنرا معتبر دانست.
نسبت اخلاق و فقه
اجازه دهید بار دیگر دیدگاه نویسنده را مرور کنیم: از نظر ایشان اخلاق و فقه نه تنها در مقام واقع و ثبوت با یکدیگر در تعارض نیستند، بلکه اگر درک درستی از این دو علم داشته باشیم، در مقام کشف و اثبات نیز با چالش و ناسازگاری مواجه نمیشویم. اما این تمام کلام نیست علاوه بر اینکه اخلاق و فقه دو علم سازگار و مستقل هستند، میان این دو، پیوند و وابستگی نیز وجود دارد.
دین می تواند ۱) بینش عمیقتری را در اخلاق در اختیارمان قرار دهد، کمال واقعی انسان را به او نشان داده، پایداری آخرت و زوال دنیا را به او گوشزد کند، شیطان و دشمنی او با انسان را یادآوری نماید و… به علاوه ۲) در جنبۀ گرایشی نیز کمک شایان به اخلاق میکند، با وعدههای تشویقی و تنبیهی و غفلت زدایی از افراد، راه اخلاقی شدن را سهلتر کرده و با بیان مراقبت پنهان و همیشگیِ ناظران آسمانی، جلوت و خلوت انسان را یگانه میکند. افزون بر اینها ۳) دین روش مناسبی را برای اخلاقی عمل کردن در دسترس قرار داده، عبودیت و بندگی را به عنوان روشی برای کسب نیکوییها به بشر معرفی می کند.
اما عاملی که بیش از همه میان فقه و اخلاق ارتباط ایجاد میکند، عقلانیت است. عقلانیتی که اگر به نیکویی معنا شود، امری پذیرفته شده در اخلاق و فقه است. منظور از عقلانیت، عقلانیت یونانی نیست. عقلانیت یونانی میراث نهضت ترجمه بوده و بسیاری از دانشهای اسلامی از جمله فقه را تحت تأثیر قرار داده است. عقلانیت یونانی خشک و منجمد است، به عواطف و گرایشات قلبی انسان توجهی نداشته و معنایی جز حرکت از مجهول به سوی معلوم ندارد. به علاوه عقلانیت یونانی توأم با پرگویی و تعمق ناروا است.
انبوهی از استدلالها و شقوق مختلف را تا حد دلزدگی و تهوع، بدون توجه به کارآمدی آن مطرح میکند و نام تعمق، ژرفاندیشی و موشکافی دقیق را بر آن می گذارد تا مخالفان را به سکوت وادارد. چنین عقلانیتی هیچ مناسبتی با فقه ندارد. آن عقلانیتی که مورد تأیید کتاب و سنت است عقلانیت دینی است. عقلانیتی که باید در فقه و اخلاق به آن توجه ویژه شود توسط قرآن معرفی می شود.
قرآن کریم وسیلۀ عقل ورزی در انسان را قلب معرفی میکند، به این معنا که آنچه که انسان توسط عقل (اعم از کلیات و جزییات) درک کرده، وارد صدر و پس از آن وارد قلب (که در میان صدر قرار دارد) میشود. در این ساحت قلب سلیم (که در آن امیال مشترک حیوانی در خدمت امیال مثبت است)، با گرایشی نورانی و پاک به استقبال مدرکات میرود و آنها را برای تحققی هر چه صوابتر مهیا می کند.
اما اگر قلب آلوده به محرکهایی همچون شهوت و غضب باشد، آن مدرکات به خیالات تبدیل شده و باعث انحراف میشود. «عقلانیت دینیاندیشمندان را وا میدارد تا با تهذیب فکری به جای پرگویی و تعمقهای ناروا و اقوال پیچ در پیچ و فروعات زائد و دمیدن در شکم استدلالهای بی فائده و تکثیر ادله، با دیدی واقع بینانه و برگرفته از مقتضیات زمان، به سراغ منابع رفته و با ملاحظۀ مراتب تشکیکی و پرهیز از جمود و خشکاندیشی و تقلید از گذشتگان، استنباطی در راستایِ تقویت حیات پاک انسانی و توأم با زایش تقوا را به ارمغان آورند».
بنابرگزارش خانه اخلاق پژوهان جوان، کتاب مناسبات فقه و اخلاق در ۴۷۲ صفحه در سال ۱۳۹۵ توسط نشر نگاه معاصر عرضه شده است.