تطبیق دادن و اشاره کردن با اسم از ضروریات نیست؛ خصوصاً جانب تبری به جهت اعتقادی و قلبی بر میگردد. از اعمال جوارحی و بدنی نیست مثل زبان و چیزهای دیگر. تبری عملی قلبی است.
شبکه اجتهاد: بعضی اشکال میکنند که از طرفی تبری جزء فروع تشیع است و از طرفی هم میگویند سب و لعن نکنید یعنی دست از تبری بردارید. درحالیکه روایت میگوید تولی و تبری در کنار هم هستند.
پاسخ ما این است که این کار ما هم بر اساس روایات است. روایاتی که میفرماید با آنها معاشرت کنید و بیماران آنها را عیادت کنید و در تشییع جنازه آنها حضور یابید. از این دست روایات دهها روایت است. نمیخواهم مبالغه کنم والا چه بسا کسی تتبع کند به صدها روایت برسد.
نامهای که امام صادق(علیه السلام) به شیعه نوشتهاند که در اول کتاب روضه کافی آمده است که شیعیان آن را در مساجدشان قرار میدادند و بعد از اینکه نمازشان تمام میشده است این را نامه را میخواندهاند. در این نامه مسائلی درباره سب و لعن نکردن و اظهار نکردن اموری که طرف مقابل اکراه دارد، وجود دارد.
دهها روایتی که محکوم میکنند و میفرماید نگویید چیزی الا آن چیزهایی که آنها میشناسند و میفهمند و نگویید آن چیزهایی که قبول ندارند و بدشان میآید. چرا که این کار منجر به تکذیب خدا میشود و تکذیب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و چیزهای دیگر.
این روایات را نه از صحیح بخاری ذکر کردیم و نه از صحیح مسلم بلکه از کتابهای خودمان است، از کافی و کتابهای شیخ صدوق. چه کار کنیم؟ این روایات را از درجه اعتبار ساقط کنیم و بچسبیم به یک یا دو روایت درباره لعن و سب و شتم. این دلیل اول.
دوما این باعث نمیشود که اعتراف نکنیم به بیزاری و برائت جستن از کارهای اشتباه. فرق است بین تبری جستن از اعمال و تبری از اشخاص. حالت تبری، تبری از اعمال است. کار و رفتار اگر خوب نبود ما از آن به خدا برائت میجوییم. حالت تبری حتی در مذاهب دیگر هم وجود دارد، هم تولی و هم تبری. چه کسی گفته ما تبری نمیجوییم از کارهایی که نه خدا و نه رسولش و نه اهل بیت علیهمالسلام از آنها راضی نیستند.
ما افتخار میکنیم علنا به اینکه به امیرالمومنین علی (علیهالسلام) و به اهلبیت ایشان منتسب هستیم. و اینکه دوستداران آنها هستیم و برائت میجوییم به خدا از دشمنانشان، به صورت علنی میگوییم و کسی از مسلمین نمیتواند بگوید که من از علی بن ابیطالب یا اهل بیت علیهمالسلام متنفرم و آنان را دشمن میدارم جز ناصبیها که دشمنی میکنند با اهل بیت علیهمالسلام و این را اعلام میکنند که مورد قبول کسی هم نیستند.
کتابهایی که نوشته شده توسط اهل سنت در فضائل اهلبیت بیشتر از شیعه است. چندی قبل به طور مفصل صحبت کردم درباره کتابهایی که علمای اهل سنت درباره حضرت زهرا سلام الله علیها تالیف کردهاند که بیشتر این کتابها مستقل هستند در فضایل حضرت و محبت ایشان. و روایاتی که ذکر شده در موسوعات. من حساب کردم و یافتم بیشتر از ۱۲۰کتاب از اهل سنت که درباره حضرت نوشتهاند و بخشی از آنها با عنوان (بحثهایی در موسوعات و کتابهای مختلف). این فقط در موضوع حضرت زهرا سلام الله علیها است و آنها به سوی محبت و اهتام به حضرت دعوت میکنند و ایشان را از زنان پیغمبر و دیگر زنان بهتر میدانند.
طبعا کتابهای اهل سنت درباره امیرالمومنین علیهالسلام بیشتر از حضرت زهرا سلام الله علیها است. در چنین حالتی چه طور میگوئی من از آنها برائت میجویم یا اینکه شما دشمن اهل بیت علیهمالسلام هستید؟ در حالی که این فضائل را نقل میکنند و میدانید که روایاتی که از فضائل اهلبیت علیهمالسلام نقل میکنیم برگرفته شده از کتب اهل سنت است. پس چگونه از کتابهای اهل سنت اخذ میکنیم و بعد میگوییم شما دشمنان ائمه علیهمالسلام هستید و باید از شما برائت بجوئیم؟ این درست نیست.
پس اگر ما یک سری ملاحظاتی درباره رفتار و اعمال بعضی اشخاص داریم، به خدا برائت میجوییم از دشمنان اهل بیت(علیهمالسلام). از کسانی که علناً دشمنی میکنند؛ برائت میجوییم علناً و نه مخفیانه؛ حتی اگر جلوی ما باشند، اگر دشمنی را اعلام کند میتوانیم بگوییم: ما از تو برائت میجوییم.
قرآن تأکید دارد بر وجوب حب اهل بیت علیهمالسلام (قل لا أسئلکم علیه اجرا…) و کسی که آنها را دوست ندارد مخالف قرآن است، و کسی که مخالف قرآن است ما میتوانیم از او برائت بجوییم. پس رویه و مذهب ما بر ظاهر و آشکار است. اما تطبیق دادن مفاهیم بر مصداقها، این قابل قبول طرف مقابل نیست. چرا که موردی را که تو تطبیق میدهی، او منطبق نمیداند.
تطبیق دادن و اشاره کردن با اسم از ضروریات نیست؛ خصوصاً جانب تبری به جهت اعتقادی و قلبی بر میگردد. از اعمال جوارحی و بدنی نیست مثل زبان و چیزهای دیگر. تبری عملی قلبی است.
همینطور ما بیزاری و برائت میجوییم از بعضی از اعمال شیعیان. مثلا عملش خوب نیست خب ما برائت میجوئیم به خدا. هیچ ممنوعیتی در این وجود ندارد و مشکلی نیست. این عده آدمهای جاهل هستند که این طور برخورد میکنند. امیرالمومنین علیهالسلام در کتاب کافی هست که چطوری با غیر مسلمانها رفتار میکردند. بحثهای متعدد دارم در روش اهل بیت علیهم السلام با مخالفین خود. یا شیوه برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله با مخالفین.
روایتی مرحوم کلینی در کافی آورده که امام امیرالمومنین علیهالسلام داشتند میرفتند به صورت اتفاقی با یکی از اهل کتاب همراه شدند، زمانی که حضرت در عراق بودند و میخواستند وارد کوفه شوند و آن مرد کتابی میخواست به حیره برود. با هم میرفتند و صحبت میکردند و زمانی که به دوراهی رسیدند. امیرالمومنین علیهالسلام با آن کتابی در مسیر او که میخواست به حیره برود، رفتند. کتابی گفت آیا نگفتی که میخواهی به کوفه بروی؟ فرمودند بله گفت راه کوفه که آن سمت است و این راه حیره است. حضرت فرمودند میدانم میخواهم شما را مشایعت کنم. گفت چه کسی این آداب را به شما یاد داده است؟ حضرت فرمودند پیامبرمان ما را این طوری تربیت کرده است. کتابی گفت دستت را دراز کن که من شهادت به وحدانیت خدا و حقانیت رسولش میدهم.
گامهای کوتاهی آن مرد را از اعتقاد باطلش به اعتقاد حق برگردادند. ولی شمای نوعی که بزرگان آنها را سب و لعن میکنی و بعد میگویی بیایید به مذهب ما، چه کسی این را قبول میکند؟ اصلا چنین آدمی دیوانه است که به او و بزرگانش توهین شود و بعد بگوید من میخواهم داخل مذهب شما شوم چون شما به بزرگان من توهین کردید. بزرگانی که به آنها ایمان و اعتقاد دارد همانطور که تو به ائمه خود اعتقاد داری.