حب دنیا در مدگرایی مستتر است. ولی لزوماً به معنی این نیست که این کار توأم با تجمل یا زیباسازی خود باشد یا رفتار غیرطبیعی در آن وجود داشته باشد.
اختصاصی شبکه اجتهاد: مدگرایی را میتوان ناشی از عوامل و زیرساختهای تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و روانشناختی دانست. اسلام، امروزی شدن و نوگرایی در سبک و شیوهى لباس پوشیدن را نیز بهصورت کلی پذیرفته است. آنچه اسلام با آن مخالف است، پشت پا زدن به ارزشها، رعایت نکردن اخلاق اجتماعی و همانندسازی با بیگانگان است. حال اگر این پدیدههای انحرافی در قالب مد به خود انسانها داده شوند و میل فطری «نوگرایی» و نیاز «امروز شدن» سبب انحراف آنها شود، اسلام با آن مخالف است. دکتر کمیل قیدرلو، دکترای سیاسگذاری فرهنگی و استاد دانشگاه باقرالعلوم در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار اجتهاد، در رابطه با آثار فرهنگی مد و مدگرائی سخن گفت. او معتقد است برای مقابله با مدهای غربی، باید به تولید مدل اسلامی همت کنیم.
اجتهاد: آیا مدگرایی ملازم با تجمل و حبّ دنیاست؟
قیدرلو: برای پاسخ به این پرسش در درجۀ اول لازم است که یک تعریفی از مدگرایی ارائه کنیم. مستقل از تاریخچه مدگرایی، مفهومی که از آن فهمیده میشود این است که فرد تلاش کند تا نوع رفتار یا سبک زندگی خود را با رفتار یا سبک زندگی عام مردم یا یک گروهی خاصی از مردم که گروه مرجع هستند، متناسب کند. به این مدگرایی میگوییم. منظور از گروه مرجع هم گروه مرجع عامه مردم و نه گروه مرجع به صورت خاص است. گروههای مرجع میتوانند به گونههای مختلفی مرجعیت داشته باشند اما در اینجا گروه مرجع عامۀ مردم مدنظر است. لذا اگر درباره مدگرایی صحبت میکنیم، احتمالاً به معنی تقلید رفتار یا سبک زندگی گروههای مرجعی است که برای طبقات عامۀ مردم، مرجعیت پیداکردهاند. ازجمله گروههای مرجع عامۀ مردم میتوان به ستارهها، بخشی از افراد برخوردار، طبقات مرفه و طبقات بالای اجتماعی اشاره کرد.
در مورد ملازمت مدگرایی با حب دنیا باید گفت که در خوانش اولیه شاید بشود از آن فهمید که بهنوعی حب دنیا در این مفهوم مستتر است؛ یعنی تشبّه پیدا کردن به افراد دارای محبوبیت یا مقبولیت بهمنظور اینکه فرد مشابه آنها محبوبیت یا مقبولیت پیدا کند. لذا از این منظر میتوان فهمید که حب دنیا در مدگرایی مستتر است. ولی لزوماً به معنی این نیست که این کار توأم با تجمل یا زیباسازی خود باشد یا رفتار غیرطبیعی در آن وجود داشته باشد. کما اینکه خیلی از رفتارهای طبیعی نیز مانند سادهزیستی در دورهای میتواند مُد شود. سادهزیستی نمودی است که در آن تجمل دیده نمیشود اما به دلیل محبوبیت یافتن، افراد از آن تبعیت میکنند.
اجتهاد: مدگرایی و توجه به برندها چه آثار فرهنگی را در جامعه اسلامی به دنبال خواهد داشت؟
قیدرلو: برند با مدگرایی تفاوتهایی دارد. برند ویژگی اعتبار داشتن را در خود مستتر دارد. درواقع عنوان تجاری یک محصول یا شرکتی است که به دلایلی مرجعیت عنوان پیداکرده است. اینکه اثر چنین مؤلفهای چیست، باید گفت که برند در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و… آثار مختلفی دارد. این آثار از جهاتی مثبت و از جهاتی منفی است. طبیعتاً آثار مثبت آن بیشتر جنبه اقتصادی دارد. برندها در یک نگاه عام، آثار فرهنگی خاص خود را بر جامعه باقی میگذارند. گسترش مصرفگرایی یکی از این آثار عمومی است که در جامعه نهادینه میشود. درواقع جامعه در چنین شرایطی به آنچه برایش ضروری است، بسنده نمیکند بلکه با تغییر رفتار گروههای مرجع، افراد احساس میکنند باید رفتار، سبک زندگی یا مصرف خود را تغییر بدهند. چنین شرایطی مستلزم مصرف هر چه بیشتر است. چرخدندههای تولید امروز جامعه بر مصرف میچرخد. افزایش شهوت خواستن منجر به افزایش مصرف افراد میشود. افراد بهجای اینکه نیاز واقعی داشته باشند، برای مقبولیت یافتن در جامعۀ نزدیک خود، کالا میخرند و شیوۀ ظهور و بروز خود در جامعه را تغییر میدهند.
مصرف نمادین، اثر عام دیگری است که مدگرایی بر جامعه تحمیل میکند. مصرف نمادین، مصرف نمایشی یا تجملی است که افراد برای تعلق یافتن به گروه خاص یا ارجاع به یک پایگاه اقتصادی خاص، سعی میکنند یک سری کالاها یا برندهای خاصی را مصرف کنند که این ارجاع بخشی را برای ایشان تسهیل کند. عملاً هویتی که در این بین خلق میشود، برخاسته از تجمل یا نمایش است. هویت افراد در چنین وضعیتی حقیقت ندارد، بلکه هویتی مجازی است که به هر رنگ و شکلی درمیآید تا صرفاً بر پایۀ تقلید، تعلق گروهی ایجاد کند. افراد در چنین شرایطی به جای خلق هویتی واحد بر پایۀ افکار و عقاید، دچار بیهویتی خواهند شد. عملاً اثری که مدگرایی در جامعه دارد این است که جامعه را تفکیک میکند و چیزی به عنوان هویت مصرفی و مجازی را جایگزین ریشههای قوی هویت فرد بر پایۀ مجموعه افکار و عقاید میکند. هویت فرد تا پیش از دوران مدگرایی، هویتی از درون و منتج از افکار و عقاید و مطالبات انسانی بوده است اما امروز هویت بر اساس هدایت رهبران سلیقه و ذائقۀ عمومی، فعالیت شرکتهای چندملیتی و تبلیغات بازرگانی ساخته میشود. مدگرایی، جامعۀ اسلامی را که باید به سمت ثبات، همگرایی، وحدت و رها کردن تعلقات دنیوی پیش برود و از خودنمایی و تجمل و تبرج دور باشد، به سمت تکثر، غفلت و حب دنیا هدایت میکند. مدگرایی افراد را از تشخص فردی دور میکند و اینگونه عملاً دعوت پیامبران برای خودسازی باطنی بیمعنا میشود و افراد درگیر ظاهر خود میشوند.
در مقابل آثار عامی که از آنها صحبت شد، برند در حوزۀ فرهنگی بهطور خاص مانند یک شمشیر دو لبه عمل میکند. درواقع برندها سویههای هویتی پیدا میکنند که مطابق با نوع برند آثار مثبت یا منفی بر آنها مترتب میشود؛ بهطور مثال نمانامهای غربی نظیر گوچی، زارا و مانند آن، نمایندۀ هویت غرب هستند. در مقابل، برندهای ایرانی مانند درست یا شاپرک در حوزۀ پوشاک نمایندۀ کالاهایی با هویت بومی هستند. این برندها از منظر طراحی تا حتی مادۀ اولیۀ تشکیلدهنده تلاش میکنند بومی باشند. در طراحی تلاش میکنند به نقش و نگارهای ایرانی ارجاع دهند و با استفاده از الیاف طبیعی برای محصولاتشان به نوعی به جای الیاف مصنوعی، الیاف طبیعی را به عنوان مادۀ اولیه ترویج میکنند. طبیعتاً اگر عدهای هویت خودشان را با این نوع برندها تعریف کنند، این برندها میتوانند در جامعه به حیات خود ادامه دهند و خلاقیت داشته باشند و برای این حیات اقتصادی، هویتی را نمایندگی کنند که اتفاقاً ملازم با هویت بومی است. رهبری هم در یک سخنرانی که داشتند از فعالیت برای ترویج مدهای بومی دفاع کردند. درواقع ایشان طرح کردند که مدگرایی صورتهای مثبتی هم میتواند داشته باشد. مدگرایی به معنای برندسازی و ترویج بخشی از این برندها که میتوانند بومی باشند، موجه است. این وجهۀ مثبت نه در معنای عام مدگرایی، بلکه در معنای خاص آن میتواند مطرح باشد و در این معنا میتوان صورتهای مثبتی نیز مشاهده کرد.
اجتهاد: برای مقابله با مدهای دیکتهشده توسط تمدن غرب آیا باید به دنبال ایجاد مد اسلامی بود یا اساساً با مُد و مدگرایی مخالفت کرد؟
قیدرلو: این همان نکتهای است که در پرسش قبلی اشاره شد. نفس الامر مدگرایی، یعنی تشبه به عدهای از گروههای مرجع در میان عامۀ مردم جهت مقبولیت یافتن، امری مذموم و برای یک نظام فرهنگی و تمدنی دارای نتایج نامطلوب است. قاعدهای وجود دارد به نام تسری اجتماعی که بر اساس بخشی از این قاعده، طبقات اجتماعی در رفتار و سبک زندگی خود، هر یک به طبقۀ بالاتر خود نگاهی دارند. طبقات فرودست به میاندست و طبقات میان دست به طبقات فرادست که البته این نگاه طبقاتی با تغییر رویکرد نظری از نظریات صرفاً اقتصادی به نظریات فرهنگی، به تمایز در سبک زندگی و گروهگرایی و نقطهنظر گروههای مختلف به یکدیگر بر اساس نمودهایشان بدل شده است. گروه مرجع گروههای مرفه و بالادست، در خارج از کشور حضور دارند و اینگونه مرجعیت رفتار و سبک زندگی خود را معمولاً از نظام فرهنگی غیربومی اخذ میکنند؛ بنابراین در یک چرخۀ زمانی، به طور مثال موجی که در اروپا و امریکا ایجاد میشود، از مسیر رسانهها و سایر مسیرهای ارتباطی، تبدیل به رفتاری برای گروههای فرادست میشود. گروههای متوسط جامعه به مرجعیت گروههای فرادست، خودشان تبدیل به مرجع گروههای پاییندست جامعه میشود و اینگونه بهصورت یک سیل خروشان از مبدأ، سلایق، ذائقهها و هنجارها تغییر میکنند؛ بنابراین، نفسالامر پذیرش این مقوله که مُدگرایی به معنای آنچه امروز مطرح است امری مطلوب است، قطعاً اینگونه نیست، خصوصاً که جامعه ما در برابر این شرایط بهشدت منفعلانه و اثرپذیر رفتار میکند. اینکه در برابر چنین هجمهای باید سیاستگذاری حاکمیت به چه صورتی باشد، قطعاً حاکمیت باید رویکرد گروههای مرجع را تغییر یا اساساً گروههای مرجع عامۀ مردم را تغییر دهد که هر دو صورت، مستلزم شکلی از نگاه بومی به امر مدگرایی است. درواقع باید در مدگرایی بومی خودمان، جذابیتهایی در مد ایجاد شود چرا که این مسئله امری ناگزیر و اقتضای تاریخی و زمانی امروز جامعه ماست. اینجا تعمداً از ترکیب مد بومی و نه مد اسلامی استفاده کردم. چرا که منظور از مُد جذاب، مد صرفاً اسلامی نیست بلکه مد بومی متناسب با اقتضائات کشورمان و هر آنچه در آن وجود دارد، مدنظر است. از سوی دیگر، علاوه بر خلق و ترویج مد که اقدام حائز اهمیتی است، میبایست اقداماتی در راستای ارتقای فهم عامه مردم صورت داد تا با افزایش آگاهیشان بتوانند هویت مستقلی برای خودشان قائل شوند و اساساً هویت خودشان را به گروهها یا طبقات دیگر گره نزنند و به الگوبرداری صرف از دیگران نپردازند.
نفس الامر این اقدامات، دو اقتضا دارد. نخست، آگاهسازی و آموزش عامه مردم در جهت کاهش مُدگرایی در عامه جامعه و دوم، تلاش برای ترویج مد بومی و گسترش فعالیت گروههای مرجعی که مروج این شکل از مد هستند که این اقدام حتماً باید از مسیر مطالعات جامعهشناسانه و در رویکردهای جدید، با مطالعاتی که در حوزۀ بازاریابی اجتماعی و فرهنگی صورت میگیرد، پیگیری شود.
اجتهاد: تلاشهای صورتگرفته برای مقابله با مُدگرایی در سالهای پس از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
قیدرلو: نقدهای زیادی به فعالیتهای صورتگرفته وارد است، اما تلاشهایی هم صورت گرفته است. این واضح است که حاکمیت در زمینه مدگرایی و ترویج و خلق مُدهای بومی و حتی مقابله با مدگرایی غربی اقداماتی صورت داده است؛ اما بر اساس قاعدۀ ظروف مرتبطه، زمانی که دو فلات فرهنگی مختلف از مسیرهایی مانند رسانه، تجارت و سفر و… با یکدیگر ارتباط داشته باشند، اگر یکی از این دو فرهنگ نتواند به اندازۀ دیگری تولید داشته باشد یا اقتضائات این تبادل را رعایت نکند، طبیعتاً نمیتواند حتی در حوزۀ فرهنگی خود، غلبۀ معنایی پیدا کند. حجم تولیدات بومی، کیفیت این تولیدات و روالهای ترویجی در داخل کشور، به شکلی نبوده است که بتواند این مرجعیت را ایجاد کند یا حداقل مردم را قانع کند که مسیر گروههای مرجع غربی را پیش نروند. خصوصاً با گسترش ابزارهای نوین ارتباطی و شبکههای اجتماعی مجازی، سرعت و حجم انتشار به سطحی از نفوذ رسیده که عملاً ترویج الگوهای رفتاری و مصرفی در سطح فرد به فرد در هر خانه صورت میگیرد. این در حالی است که مسیرهای ارتباطی به کارگرفته شده تا به امروز چندان قابل رقابت با این شرایط جدید نبوده بنابراین چندان موفق هم عمل نکردهاند. در عین حال، خطاهای استراتژیکی نیز در این مسیر رخ داده است؛ به عنوان مثال، در این فضا نمیتوان چراغ روشن حرکت کرد و فریاد زد که مردم از امروز لباسی که من میگویم، بپوشید. کما اینکه حرکتها در هشت سال پیش از دوران ریاست جمهوری کنونی، بهصورت چراغ روشن صورت گرفته که عملاً از سمت مردم طردشده است. لذا میخواهم بگویم اقتضای سیاستگذاری در عرصه پوشش یا در حوزه فرهنگ این است که شما سیاستهای را اعمالی و نه اعلامی پیگیری کنید. لذا سیاستگذاری حاکمیت عملاً ازنظر استراتژیک نیز اشکال داشته است؛ اما مستقل از این خطای راهبردی، عدۀ کمی خصوصاً در میان گروههای مردمی و بخش خصوصی در این حوزه اقدامات اثربخش داشته که اما برآیند کلی اقدامات مطلوب و اثرگذار نبوده است.