اختصاصی شبکه اجتهاد: چندی قبل سخنانی از جناب سید کمال حیدری منتشر شد که نسبت عجیبی بهتمامی علمای امامیه دادند: «به ضرس قاطع میگویم یعنی در آنچه میگویم یقین دارم، هیچ عالم شیعی دوازده امامی پیدا نمیشود مگر اینکه به کفر باطنی همه مسلمانان حکم میکند. بله در حکم به اسلام ظاهری(غیر شیعیان) اختلاف بین فقهای امامیه هست…بعضی قائل به اسلام ظاهری ایشان هم نیستند… و برخی مانند سید خوئی قائل به اسلام ظاهری و کفر باطنی ایشان هستند که الآن قول مشهور است و الا بهحسب باطن و بهحسب حشر اخروی و بعد کلامی، تمامی علمای شیعه بر کفر ایشان اتفاق نظر دارند.»
گوینده این جملات که با سابقه تبلیغ موفق تشیع در سالهای گذشته، چند سالی است رسالت خود را اصلاح مفاهیم شکل دهنده اندیشه شیعی میداند، تقریب بین مسلمانان به شکل فعلی را صوری و روبنایی میداند و معتقد است تا زمانی که فریقین از نظر مبانی یکدیگر را کافر و بدعتگذار و گمراه میدانند، شعارهای تصنعی و مصلحتی برای وحدت مسلمانان بیفایده است.
تصویر مساله چیست:
ولایت و امامت امیرالمؤمنین و اهلبیت علیهمالسلام از جمله ارکان و امور ثابت دین است که به نص متواتر ثابت گردیده و از جمله اوامری است که حضرت رسول علیهالسلام بدان امر فرمودهاند. منکر ولایت، منکر ضروری دین و (ما جاء به النبی) همانند منکر نماز و روزه است و منکر ضروری دین کافر است.(شرح فروع کافی ج ۳ ص۴۵۲، حدائق الناظره ج ۵ ص ۱۷۶) تصویر دیگر مساله انتساب وصف کفر و شرک در روایات به ناصب است. این انتساب یا به صراحت و یا بالملازمه (ضرورت اجتناب از خوردن غذای ایشان یا تصریح به نجاست و …) صورت گرفته است.(نمونه: تهذیب الاحکام، ج ۷ ص ۳۰۳ و وسائل الشیعه ج ۱ ص۱۵۸) این فرض البته خاص کسانی است که برای ناصب معنایی عام تعریف کرده و هرکس دیگران را در امامت بر امیرالمؤمنین مقدم شمارد ناصب میدانند. در حالی که منتسب به مشهور این است که قدر متقین در نصب را بغض و اظهار عداوت و دشمنی با امامان اهلبیت تعریف کردهاند.(مهذب الاحکام ج ۱ ص ۳۸۴)
در مقابل روایات متعددی که ملاک اسلام و برقراری حرمت افراد را ادای شهادتین میداند بهعلاوه این امر مسلم تاریخی که ائمه اطهار با عامه مسلمانان مراوده و مجالست داشته با ضرورت اجتناب از کافر سازگاری ندارد. در جمع این ادله برخی فقها اسلام ظاهری و کفر باطنی غیرامامی را به تصریح یا احتمال مطرح کردهاند و عمدتاً بدون تعریف و توضیح این تعبیر را به اجمال بیان کردهاند. (معتمد الشیعه فی احکام الشریعه ص ۸۰، موسوعه الامام الخوئی ج۳ ص ۷۸، لوامع الاحکام ص ۱۳۹)
آیا این تصویر از کفر باطنی مورد اتفاق تمامی فقهای امامیه است؟ و تنها راهحل این موضوع دست کشیدن از ضروری دانستن امامت بهعنوان یکی از اصول دین یا مذهب است؟ یا راههای دیگری در دسترس است.
«شرط تحقق اجماع»
اولین نکته در بررسی این ادعا توجه به این قاعده اصولی است که اجماع و اتفاق فقها هنگامی محقق میشود که همگی در موضوع مورد بحث، اظهارنظر یکسان کرده باشند و اگر برخی فقها در موضوع مورد بحث اظهارنظر نکرده باشند، نمیتوان ادعای اتفاق فقها در آن موضوع را داشت. آیا تمامی فقها درباره کفر مسلمان غیر امامی (اعم از ظاهری و باطنی) اظهار نظر کردهاند؟
در هریک از ابواب فقهی که گفتگو پیرامون عنوان ایمان است یا از مفهوم کافر گفتگو شده (مثل کتاب طهارت و شهادت و تجهیز اموات و کفویت در نکاح و …) میتوان این موضوع را دنبال کرد. برخی فقها مانند علامه حلی (تا آنجا که نگارنده تتبع کرد) یا بحثی در این باره نداشتهاند یا صرفاً از عنوان ناصب در ابواب مذکور بحث کردهاند نه عموم مسلمانان غیرامامی. لذا چنین ادعای اتفاق نظری صحیح نیست. (نهایه الاحکام ج ۱ ص۲۷۴، تحریر الاحکام ج ۱ ص ۱۵۸، منتهی المطلب ج۲ ص ۲۲۳)
معنای «نصب»
آنچه فقها در رابطه با کفر و ناپاکی ناصبی فرمودهاند بنا به نظر مشهور قابل تعمیم به عموم مخالفان و سایر مسلمانان غیرامامی نیست. چراکه برای «نصب» معانی مختلفی از جمله «طعن و بدگویی بر معصومین، انتساب کاری به ایشان که مستلزم از دست دادن عدالت باشد، انکار فضائل ایشان، تقدم داشتن دیگران بر ایشان و انکار نص بر ولایت امیرالمؤمنین و دشمنی با شیعه به جهت موالات اهلبیت» مطرح گردیده و قدر متیقن از اجماع و ظاهر ادله تنها معنای اول است و مرجع در باقی معانی، عمومات دال بر اسلام اقرار کننده به شهادتین است. (مهذب الاحکام ج ۱ ص ۳۸۴) بهعنوان نمونه یکی از مراجع تقلید معاصر با منتفی دانستن ظهور اخبار، بر کفر جمیع مخالفین و اثبات اختصاص آنها به ناصبی به معنای خاص و محدود بیان میدارد: تمامی کسانی که شیعه آنها مخالف مینامد با همه اصناف و طبقات و مذاهب، مسلمان هستند و کرامت و حرمت در جان و مال و خون و آبرو همانند شیعیان دارند.(التکفیر فی ضوء الفقه الشیعی، تقریر لابحاث المرجع الشیخ وحید الخراسانی صص۶۵-۷۱) برخی فقها همچون مرحوم منتظری و مرحوم اشتهاردی حتی اعتقاد منسوب به برخی متقدمین در رابطه با کفر مخالف را منتفی دانسته و بنا بر قرائنی آن را خاص در ناصبی میدانند.(مدارک العروه ج ۸ ص ۲۸، رساله مفتوحه «ردا علی دعایات شنیعه علی الشیعه و تراثهم»ص ۳۸)
«مرور اقوال فقها»
در ادامه با مرور کلماتی از فقها ادعای جناب حیدری را، به بوته نقد میسپاریم.
۱- آیتالله سید ابوالقاسم خوئی در بحث طهارت مسلمانان (غیر امامی) بهتفصیل سه دلیل عمده محدث بحرانی بر کفر و عدم طهارت ایشان را بهنقد کشیده و در توجیه استعمال واژه کفر در برخی روایات، احتمالاتی بر تفسیر کفر به کفر در مقابل ایمان(نه اسلام) یا کفر باطنی مطرح میکنند؛ اما در ادامه توضیحاتی در تبیین مفهوم کفر میفرمایند: مسلمانان غیرامامی، منکر ولایت امیرالمؤمنین بهعنوان یکی از اوامر حضرت رسول نیستند بلکه(به اشتباه) آن را به دوستی و محبت تفسیر میکنند و همین مقدار در این که منکر ضروری دین نباشند کفایت میکند. هرچند در این برداشت ناصواب از پدران و علمای خود پیروی کرده باشند چراکه عدم اعتقاد ایشان به ولایت به معنای خلافت، مستند به شبهه (نشناختن حقیقت) است و با وجود شبهه نمیتوان ایشان را منکر ضروری دین و تکذیب نبی دانست. به نظر ایشان حکم عامه مسلمانان که التفات به این امر ندارند با کسانی که در صدر اول اسلام دعوت به زعامت و امامت امیرالمؤمنین و اهلبیت علیهمالسلام را شخصاً از پیامبر شنیدهاند، یکسان نیست. (فقه الشیعه ج ۳ ص ۱۵۶ و التنقیح ج ۲ ص ۸۶)
۲- مرحوم سید عبدالاعلی سبزواری قصد و عمد و اختیار را از جمله شروط مؤثر در تحقق کفر ناشی از انکار ضروری دین برشمرده و میگوید اگر فرد در جامعهای رشد کرده که اعتقاد به برخی ضروریات دین ندارند و او اصلاً ملتفت موضوع نشود، اگر جاهل قاصر باشد حکم منکر ضروری بر او بار نمیشود. (مهذب الاحکام ج ۱ ص ۳۷۶)
۳- مرجع معاصر آیتالله وحید خراسانی نیز با تفکیک معنای انکار و جحود، میفرمایند در تمامی روایات مورد بررسی، حجود همراه انکار آمده است و جحود مطلق انکار نیست بلکه انکاری است خاص که ناشی از شناخت و علم به موضوع مورد انکار است؛ و با این توضیح تمامی روایات مورد استناد برای تکفیر مخالف نتیجه عکس داده و دلیلی برای فقهایی میشود که انکار ضروری را سبب مستقل برای کفر نمیدانند بلکه هنگامی آن را موجب خروج از دین میدانند که بعد از علم و معرفت به موضوع مورد انکار بوده و به تکذیب نبی منجر شود.(التکفیر فی ضوء الفقه الشیعی ص۱۲۵)
۴- مرحوم امام خمینی در کتاب طهارت پس از مناقشه مفصل در ادله صاحب حدائق بر کفر و ناپاکی مخالفین تقابل کفر و اسلام را تقابل عدم و ملکه دانسته و تحقق اسلام را با شهادتین و(محتملا اعتقاد به معاد) دانسته و بدین شکل انتساب کفر به مسلمانان غیرامامی را ناممکن میدانند و سپس احتمالات مختلفی برای استعمال کفر و شرک در روایات مطرح کرده و آن را همچون ایمان ذومراتب دانسته و میفرمایند مفهوم کفر در روایات مذکور به معنای حقیقی بکار برده نشده و ناچاراً باید بر بعضی احکام باطنی همچون ثواب اخروی یا ذومراتب بودن معنای آن تنزیل(استعمال مجازی) شود.(کتاب الطهاره، طبع جدید ج ۳ ص۴۳۸)
ضمیمه کردن این بیانات به استدلال ایشان در موضوع اعانه بر اثم در کتاب مکاسب، میتواند کمک به فهم موضع ایشان در این باب کند. ایشان در توضیح عدم عصیان کفار (در بعضی مصادیق اعانه بر اثم) میفرمایند: اکثر کفار جاهل قاصر هستند. عوامشان که قاطع در اعتقاد به صحت مذهبشان و بطلان سایر مذاهب هستند و قاطع در عمل خود معذور است. علمایشان هم همانند علمای مسلمین که صحت مذهبشان را ضروری میدانند، حجت غیر را باطل میدانند. البته در میان آنها کسانی هستند که احتمال باطل بودن مذهبشان را میدهند ولی به جهت تعصب و عناد با حق در حجت غیر نظر نمیکنند و ایشان جاهل مقصر هستند؛ و بهطور خلاصه کفار همانند ناآگاهان از مسلمانان اکثریتشان جاهل قاصر هستند و بهحکم عقل و اصول عدلیه تنها کسی مورد مواخذه و عذاب قرار میگیرد که حجت بر او اقامه شده باشد. (المکاسب المحرمه ج ۱ ص ۲۰۰) آن سخن همراه با احتمال در کتاب طهارت و این تصریح بر معذور بودن عامه مسلمانان در روز حشر کجا و ادعای اتفاق تمامی علما بر کفر تمامی مسلمانان غیر امامی، کجا؟!!
۵- مشابه همین استدلال توسط شهید ثانی مطرح گردیده است. یکی از فروع باب شهادت(گواهی) بحث شروط اعتبار شاهد است و غالب فقها ایمان به معنای امامی بودن را در اعتبار شهادت شرط دانستهاند. شهید ثانی در کتاب مسالک پس طرح این مساله میفرماید دلیل مصنف بر شرط امامی بودن این است که غیر امامی از جهت اعتقاد فاسدش، فاسق و ظالم است. سپس میفرمایند: فسق در صورتی محقق میشود که علم به معصیت بودنش نزد مرتکب ثابت شده باشد این در حالی است که بهزعم مخالفین، اعتقاد ایشان از مهمترین طاعات است. چه اجتهاداً به این اعتقاد رسیده باشد و چه از طریق تقلید؛ و در این فرض فسق و ظلم ثابت نمیشود و تنها کسی که از باب دشمنی با حق با علم و آگاهی، مخالفت با حق کند فاسق و ظالم است و عامه (اهل سنت) با اینکه عدالت را شرط در شاهد میدانند شهادت مخالف در اصول اعتقادی تا زمانی که به حد کفر نرسیده باشد یا ناشی از تقصیر محض نباشد را میپذیرند و حق این است که عدالت در پیروان هر دینی بهمقتضای اعتقادات ایشان قابل تحقق است. (مسالک الافهام ج ۱۴ ص۱۶۰)
این استدلال گرچه مورد مناقشه جدی برخی فقها همچون مقدس اردبیلی و صاحب جواهر قرار گرفته، اما موافقانی همچون فیض کاشانی(مفاتیح الشرایع ج ۳ ص ۲۷۸) نیز دارد و مرجع معاصر آیتالله سبحانی نیز آن را در مورد جاهل قاصر تام و تمام میداند (نظام القضاء و الشهاده فی الشریعه الإسلامیه الغراء، ج۲، ص:۲۱۵)
۶- استاد سید محمدرضا سیستانی در جمعبندی روایات این باب به صراحت بیان میدارد: مخالف بر سه قسم است: قسم اول کسی که حجت بر امامت امام معصوم بر او اقامه شده با این حال عالماً سرستیز دارد و انکار ظاهری امامت میکند و انکار او بازگشت به تکذیب نبی دارد و کافر محسوب میشود. قسم دوم کسی است که حجت بر او اقامه شده و در ظاهر امامت امام را پذیرفته ولی انکار قلبی دارد و این قسم منافق است و قسم سوم کسانی هستند که در رابطه با این اعتقاد که پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم، علی و اولاد ایشان علیهمالسلام را به (امامت و خلافت) منصوب کردهاند، بهواسطه شبهات و مانند آن بهوسیله حجت به اقناع نرسیدهاند یا اصلاً حجتی به ایشان نرسیده است؛ مانند بسیاری از اهل خلاف(عامه مسلمانان) و این دسته ضال هستند. (راه را گم کرده و مسیر هدایت را نیافتهاند.) و به صراحت اعلام میدارد هرکس شهادتین را به زبان گفت مسلمان ظاهری است و هرکس اعتقاد به مضمون شهادتین داشت مسلمان واقعی است و مؤمن نامیده میشود.(بحوث فی شرح مناسک الحج، ج۵ ص ۴۷۸).
«بررسی موضوع در آیینه روایات»
روایات بهروشنی مرز مشخصی بین آنان که حجت بر ایشان اقامه شده و انکار و جحد بعد از علم و اقناع دارند با کسانی که در معرض حجت قرار نگرفتهاند و خالصانه اعتقاد به وحدانیت خدای متعال و نبوت نبی اکرم دارند و ملتزم به احکام شریعت هستند، ترسیم میکنند و در نگاه ائمه اطهار بهروشنی نسبت دادن کفر به عامه مسلمانان تقبیح گردیده است. برخی از این روایات مرور میشود:
۱- در صحیحه فضیل بن یسار و معتبره موسی بن بکر علی علیهالسلام علمی از جانب خداوند و دری از درهای بهشت معرفی شده و کفر و عذاب به کسی وعده داده شده که با آن حضرت از در تقابل در آید و هرکس که به معرفت ایشان نائل نگردد و تقابلی هم نداشته باشد در طبقهاى باشد که کارشان با خدا است(نقل به مضمون و اختصار).(کافی ج ۲ صص۳۸۸و۳۸۹)
۲- در روایتی طولانیهاشم صاحب برید، با محمدبن مسلم و ابوالخطاب درباره مسلمانان غیرامامی و شرط تحقق کفر گفتگو میکند وی معتقد است: هر کس امامت را نشناسد کافر است، ابو الخطاب میگوید: کافر نیست تا حجت بر او اقامه شود و چون حجت بر او اقامه شد و آن را نشناخت(نپذیرفت) آنگاه کافر است و محمد بن مسلم به او میگوید: سبحانالله اگر نشناسد و انکار هم نکند کافر است؟ اگر انکار نکند کافر نیست، حضرت صادق علیهالسلام را به داوری میطلبند ایشان میفرماید: شما درباره خدمتکاران و زنان و خاندان خود، اینان که سر راههای (مکه و غیر آن) و کنار آبهای (چاه و غیره منزل کردهاند) طواف کنندگان کعبه و اهل یمن و آویختن آنها را به پرده کعبه چه گوئید؟ آیا شهادت و گواهى بیگانگى خداى یگانه و رسالت محمد (ص) ندهند؟ هاشم میگوید: چرا، فرمود: آیا نماز نمیخوانند و روزه نمیگیرند و حج نمیکنند؟ عرض کردم: چرا، فرمود: آیا آنچه شما بر آنید (از شناسائى امام و امر امامت) آنها مىشناسند و میفهمند؟ عرض کردم: نه، فرمود: آنها در نظر شما چگونه هستند؟ عرض کردم: هر که امر امامت را نشناسد کافر است. فرمود: سبحانالله. این گفتار خوارج است،… سپس فرمود: همانا براى شما بد است که چیزى را تا از ما نشنیدهاید بگوئید، وی میگوید: من پنداشتم که حضرت ما را به گفتار محمد بن مسلم ارجاع میدهد(نقل به مضمون و اختصار).(کافی ج ۲ ص۴۰۱)
۳- در صحیحه زراره، ایشان به حضرت باقر علیهالسلام میگوید ما موافقت مردم (در اعتقاد به امر امامت) را معیار و تراز دوستی و دشمنی با خود قرار دادهایم. حضرت با اشاره به آیاتی مختلفی از قران درباره مستضعفین، مرجون لامرالله، اصحاب اعراف، کسانی که کار نیک را با سیئه آمیختند(خلطوا عملاً صالحا و آخر سیئا) و مؤلفه قلوبهم. میفرمایند: اى زراره گفتار خداوند از گفته تو درستتر است. گفتگو ادامه پیدا میکند تا جایی که زراره میگوید که صدای حضرت و من بلند شد تا حدى که هر که در خانه بود مىشنید و همین که سخن میان ما به درازا کشید حضرت فرمود: بر خداوند حتم است که گمراهان را به بهشت داخل کند.(نقل به مضمون و اختصار، کافی دارالحدیث ج ۴ ص ۱۲۷) و در روایت دیگری حضرت صادق علیهالسلام با اشاره به آیات فوق به کسانی از مردم اشاره میکنند که به شرع پایبند هستند اهل نماز و روزه و تقوای الهی هستند ولی معرفت و آگاهی به امر اهلبیت ندارند و زراره را که نمیتواند بپذیرد جز مؤمن و کافر، قسم دیگری وجود داشته باشد با این تعبیر خطاب میکنند که: اگر تو بزرگ شوى، از این عقیده برمیگردی و گرههاى دل تو گشوده شوند.(کافی ج ۲ ص ۴۰۳).
معذور بودن جاهل قاصر و مستضعف حتی مورد انکار قائلین به معنای حداکثری برای نصب نیز قرار نگرفته و ایشان نیز مستضعف را از حکم به لوازم کفر استثناء کردهاند.(سرائر ج ۱ ص ۸۴، حدائق ج۵ ص ۱۷۷) طرفه اینکه برخی از ایشان حکم روایات اصناف الناس را مربوط به زمان صادقین علیهالسلام تا شروع غیبت کبری دانسته و مدعی گردیده با ظهور دولت آل بویه و مناظرات شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی و ظهور دولت صفویه و بالا گرفتن درگیریهای طرفین و حلال شمردن جان و مال طرف مقابل از سوی (برخی) علمای شیعه و سنی، پرده تقیه کنار رفته و هیچ مخالف ناآگاهی باقی نمانده و صرف اطلاع هریک از اتباع مذاهب اهل سنت از دعوی امامیه، با در نظر گرفتن اینکه ادله و اخبار غدیر خم در آثار ایشان بیش از آثار امامیه است، برای عدم صدق مستضعف فکری و جاهل قاصر بر ایشان کفایت میکند. (الأنوار الحیریه و الأقمار البدریه الأحمدیه، صص ۱۴۴-۱۴۵)
ناگفته نماند برخی روایات معتبر شناخت اختلاف بین مردم در (عقاید) را کافی در خروج از مفهوم استضعاف دانسته و برخی روایات دیگر اساساً وجود مصداق خارجی برای مستضعف را انکار کردهاند. بهعنوان نمونه در صحیحه سفیان بن سمط بجلى، حضرت صادق علیهالسلام میفرمایند: مگر شما مستضعفى گذاردید؟ … به خدا سوگند عقیده شما را دوشیزگان پشت پرده بهم رساندهاند و زنان آبکش و سقا در راه مدینه (درباره مذهب شما) گفتگو کنند. شاید وجه جمع این روایات با روایات اصناف الناس توجه به وضعیت خاص هر دوره و هر گروه مردم و نسبت ایشان با اقامه و اتمام حجت باشد. در روایتی که شیخ طوسی از ابن ابی عمیر به سند معتبر از زراره نقل میکند حضرت صادق علیهالسلام میفرمایند: سزاوار است خداوند گمراهان را در بهشت داخل کند. (چراکه) (امام) ناطق از دنیا میرود و (امام) صامت نطقی ندارد و شخص بین این دو زمان عمرش سرمی آید و خداوند او را به بهشت وارد میکند. (الغیبه ص۴۶۰) همچنین در مکاتبه علی بن سوید امام کاظم علیهالسلام درباره مفهوم ضعیف، اقامه حجت را در کنار شناخت اختلاف مردم در عقاید بهعنوان معیار استضعاف مطرح میکنند.(کافی ج ۲صص ۴۰۴۰-۴۰۶)
با توجه به آنچه گذشت مشخص گردید آنچه مورد اتفاق تمامی فقهای امامیه است، تنها کفر ناصب است. آن هم معنای مشخصی از نصب به معنای کسی که اظهار دشمنی با امامان میکند و نسبت به دیگر مسلمانان غیر امامی هیچ اتفاق و اجماعی بر کفر (نه ظاهری به معنای خروج از اسلام و نه باطنی به معنای حشر اخروی با کفار) وجود ندارد و تصریحات فقها بر حرمت و کرامت ایشان و نفی کفر از ایشان در روایات اهلبیت و کلمات فقها و مبانی منطبق با اصول مذهب عدلیه مبنی بر معذور بودن جاهل قاصر و مستضعف و تفسیر انکار و جهد به انکار بعد از علم، به هیچ وجه نمیتواند با اعتقاد به کفر (اعم از ظاهری و باطنی) مسلمانان غیر امامی سازگار باشد.
نویسنده: حجتالاسلام سیدحسین علیزاده طباطبایی، پژوهشگر مقطع خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم