یک پژوهشگر حوزه فقه سیاسی معتقد است: در عرصه «دولت سازی» از یک نظریه غیر بومی و غیر دینی استفاده کردهایم؛ این موضوع سبب شده است که از همان ابتدا مسیر را اشتباه برویم و هر روز بر مشکلاتمان افزوده شود.
شبکه اجتهاد: از منظر رهبر معظم انقلاب به مثابه یک متفکر و اندیشمند اسلامی، هدف نهایی انقلاب اسلامی رسیدن به تمدن اسلامی در زنجیرهای منطقی و مستمر است که بر چهار رکن دین، عقلانیت، علم و اخلاق بنا شده است و برای تحقق آن بایستی پنج مرحله انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی در مسیر تمدن سازی پشت سر گذاشته شوند.
براساس فرموده رهبر معظم انقلاب ما هم اکنون در مرحله دولت سازی اسلامی قرار داریم، از این جهت دولتهایی که روی کار میآیند باید همه تلاش خود را باید به کار بندند تا هدف انقلاب اسلامی مبنی بر دولت سازی اسلامی محقق شود؛ بدون تردید برای تحقق این مهم نیازمند دولتی جوان، انقلابی و حزب اللهی هستیم، همانطور که رهبر معظم انقلاب در دیدار مجموعهای از جوانان دانشجو و تشکلهای دانشگاهی در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ماه سال جاری فرمودند «دولت جوان و حزباللهی یک دولت پای کار، آماده و با نشاط است که علاج مشکلات است و میتواند کشور را از راههای دشوار عبور دهد».
با توجه به اهمیت مسأله اسلامی سازی دولت در مراحل پنجگانه تمدن سازی اسلامی، ناگزیریم مسأله «فقه دولت سازی» را مورد توجه قرار دهیم، تا نیازهایی که در این زمینه وجود از منظر فقه جواهری پاسخ داده شود؛ از همین «رسا»، با حجت الاسلام عباسعلی مشکانی، عضو شورای علمی گروه فقه سیاسی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و پژوهشگر حوزه فقه سیاسی و فقه دولت، به گفتوگو نشسته است.
وی معتقد است، حوزه انقلابی، حوزهای است که برای اداره نظام اسلامی خودش را مجهز کند، نه این که تنها به اداره نظام اسلامی «کمک» کند، بلکه خودش باید متکفل اداره آن باشد؛ یعنی حوزه باید برای اداره نظام اسلامی نظریه پردازی کرده، نیروی انسانی تربیت کند و تولید نرم افزار داشته باشد.
تفاوت نظریه رهبری و نظریه دولت در نظام سیاسی اسلام
ساختار نظام سیاسی اسلام از منظر فقه فلسفه سیاسی و فقه سیاسی و جایگاه دولت در آن را توضیح دهید.
مشکانی: امروز به نظر میرسد نوعی خلط و یگانه انگاری میان «نظریه رهبری» و «نظریه دولت» صورت گرفته است. در ساختار نظام سیاسی اسلام، هم در «فقه سیاسی» و هم در «فلسفه سیاسی» نظریه و فقه دولت جدای از نظریه و فقه رهبری بوده و در طول آن قرار دارد.
با توجه به فلسفه سیاسی و فقه سیاسی و جایگاه نظریه دولت در آن باید گفت در فلسفه سیاسی ساختار نظام سیاسی، ساختاری چهارگانه بوده و از قرار ذیل است: ۱. نظریه سیاسی، ۲. نظریه حاکمیت، ۳. نظریه رهبری، ۴. نظریه دولت. به عنوان مثال و برای تطبیق با عینیت در وضعیت موجود و نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران این ساختار را این گونه میتوان به تصویر کشید که نظریه سیاسی، نظریه سیاسی اسلام است. نظریه حاکمیت، نظریه مردمسالاری دینی (نظریه امامت و امت) است. نظریه رهبری عبارت از ولایت مطلقه فقیه است. نظریه دولت نیز در طول تاریخ جمهوری اسلامی متغیر بوده است. در برههای دولت مبتنی بر نظریه نیمه پارلمانی و نیمه ریاستی بوده و هم اکنون مبتنی بر نظریه ریاستی است، که البته هیچ کدام از این دو نظریه اخیر، مطابق با مبانی دینی و اسلامی نیست.
از منظر فقه سیاسی نیز ساختار دولت عبارت است از: ۱. فقه حکومت (فقه الحکومه)، ۲. فقه انقلاب (فقه الثوره)، ۳. فقه مردم و شهروندی (فقه الشعب)، ۴. فقه رهبری و حاکم (فقه الحاکم)، ۵. فقه دولت (فقه الدوله). چنانکه ملاحظه میشود هم در فقه سیاسی و هم در فلسفه سیاسی، رهبری از دولت جداست.
نظریه دولت در جمهوری اسلامی ایران را تبیین و آسیب شناسی کنید.
مشکانی: ما بعد از نظریه حاکمیت ما نظریه رهبری را داریم، یعنی در عصر حضور، حکومت با معصومان(ع) و در عصر غیبت این کار بر عهده فقها قرار دارد، امام جامعه بعد از این که در قالب نظریه رهبری حکومتی تأسیس کرد، برای اداره جامعه سازوکاری با عنوان «دولت» را طراحی و فعال میکند؛ به بیان دیگر دولت ابزار اداره جامعه توسط ولی امر است، حال چه آن ولیِ امر، معصوم(ع) و یا فقه عادل.
در نظام سیاسی اسلام، نظریه حاکمیت ما مبتنی بر نظریه «امامت و امت» است که نظریه رهبری و نظریه دولت ما مبتنی بر آن باید شکل بگیرد، اما در وضعیت کنونی ما، گرچه نظریه رهبری (ولایت مطلقه فقیه) مبتنی بر نظریه حاکمیت ما است، اما از ابتدا انقلاب «نظریه دولت» ما مبتنی بر نظریه «امامت و امت» شکل نگرفته، بلکه هر دو الگو و نظریه بهکار گرفته شده، مبتنی بر نظریه حاکمیت غربی، یعنی «نظریه دولت ـ ملت» بوده است. به بیان دیگر، هم الگوی دولت در قبل از اصلاح قانون اساسی (نظام نیمه پارلمانی) و الگوی به کار گرفته شده در بعد از اصلاح قانون اساسی (یعنی نظام ریاستی) هر دو مبتنی بر نظریه دولت ـ ملت بوده و نه نظریه امامت و امت!
تضاد بنا و مبنا در جمهوری اسلامی!
این دوگانگی را با تعبیر «تضاد مبنا و بنا در جمهوری اسلامی» میتوان مورد اشاره قرار داد، زیرا ما امروز دچار تضاد بنا و مبنا هستیم، زیرا مبنای ما در نظریه حاکمیت و نظریه رهبری مبتنی بر آن نظریه «امامت و امت» است، اما در ساحت بنا و عینیت، دولت سازی ما مبتنی بر نظریه «دولت و ملت» بوده است و این یعنی تضاد مبنا و بنا در جمهوری اسلامی ایران!
نظریه «امت و امامت» یک نظریه دینی است، فلذا در امتداد خودش اگر بخواهد در صحنه عینی و اجرایی ورود پیدا کند، باید نظریه و الگوی دولتمان را نیز مبتنی بر آن طراحی و اجرایی کنیم، مبتنی بر همان نظریه امت و امامت، دولت سازی داشته باشیم و دولت را طراحی کنیم؛ در حال حاضر نظریه رهبری ما ولایت فقیه است، اما دولت ما نظام ریاستی، پارلمانی یا نیمه ریاستی بوده و مبتنی بر نظریه دولت و ملت است و این موضوع تضاد بنا و مبنا در انقلاب اسلامی را نشان میدهد.
اکثر مشکلاتی که در جامعه اسلامی با آن مواجه هستیم، ناشی از همین تضاد بنا و مبنا است؛ در تمام دورههای ریاست جمهوری، رؤسای جمهور یا مسؤولان بالادستی در نهایت با رهبری به چالش میرسند و شاهد یک نقطه تصادم و تصادف در این عرصه هستیم.
این مشکل ناشی از همین اشکالی است که در ساختار وجود دارد، چرا که نظریه دولت ما درست تعریف و تبیین نشده و به بیان دیگر ما نظریه دولت نداریم و آنچه که امروز به عنوان دولت با آن مواجه هستیم، به نوعی از نظریه «دولت و ملت» گرته برداری شده است و باید دانست که این نظریه یک نظریه غربی بوده و در جمهوری اسلامی راهگشا نیست.
اگر بخواهیم در ساحت «دولت سازی» که سومین مرحله تمدن سازی اسلامی و از اهداف انقلاب اسلامی به شمار میرود موفق باشیم، باید نظریه تولید کرده و در نظریاتمان نیز اصل و اساس را نظریه «امت و امامت» قرار دهیم؛ از آن جهت که این کار را تاکنون انجام نداده ایم، با آسیبهای فراوانی مواجه شده ایم؛ البته باید دانست که اساس مشکلاتمان از این موضوع نشأت میگیرد و ما یک سری مشکلات دیگری همچون هجمههای داخلی و خارجی نیز داریم که بر شدت آسیبهای ناشی از این مقوله افزوده است.
ما در عرصه «دولت سازی» از یک نظریه غیر بومی و غیر دینی استفاده کرده ایم؛ این موضوع سبب شده است که از همان ابتدا مسیر را اشتباه برویم و هر روز بر مشکلاتمان افزوده شود.
جایگاه دولت سازی اسلامی در انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
مشکانی: رهبر معظم انقلاب برای دستیابی به تمدن نوین اسلامی، الگویی پنجگانه را طراحی کرده و ارائه دادهاند که «دولت سازی» سومین مرحله از آن مراحل محسوب میشود؛ الان بیش از ۲۰ سال است که رهبر معظم انقلاب همواره گوشزد میکنند که ما وارد فاز دولت سازی اسلامی شده ایم؛ ایشان اخیراً نیز در جمع عدهای از اندیشمندان عرصه تمدن سازی اسلامی فرمودنده بودند بحث ما دولت سازی است، هنوز به مرحله تمدن نرسیده ایم.
درست است که باید به تمدن هم اندیشید، اما مشکل کنونی و مسأله روی میز ما مسأله دولت است و نه تمدن! بنابراین امروز ما باید نگاه به تمدن داشته باشیم، اما از طریق تحقق مقدماتش، و همه میدانیم که یکی از مهم ترین مقدمات تمدن سازی، دولت سازی اسلامی است؛ در واقع امروز باید دولت را اسلامی کنیم تا در سایه این دولت اسلامی، جامعه اسلامی پدید آید و سپس از طریق تکثیر الگوی جامعه اسلامی به تمدن اسلامی دست پیدا کنیم.
در زمینه فقه دولت سازی چه دیدگاههایی وجود دارد؟
مشکانی: پیرامون دولت سازی و این که آیا اسلام در ساحت ساختار و نهادها حرفی برای گفتن دارد یا خیر؟ طیفی از دیدگاهها وجود دارد. برخی با رویکرد حداقلی و برهی با رویکرد حداکثری به این موضوع مینگرند و عدهای نیز در این میان، دارای رویکرد سلبی هستند. طبق دیدگاه سلبی، دین، شریعت و فقه، دخالتی در عرصه سیاست و اجتماع و مدیریت جامعه ندارد و اساساً به آن نپرداخته است و لذا به طریق اولی در مورد ساختار و الگوی دولت نیز حرفی برای گفتن ندارد.
در مورد رویکرد حداقلی و دیدگاه آنان پیرامون نسبت فقه و دولت باید گفت که طرفداران دیدگاه حداقلی نسبت به دین میگویند اسلام در حوزه ساختار و دولت سازی میتواند راهگشا باشد، اما در ارائه کل ساختار حرفی برای گفتن ندارد؛ این در حلی است که دیدگاه حداکثری قائل است که دین در ساحت اجرایی و ساختاری دولت سازی نیز میتواند دخالت داشته باشد.
در مورد دیدگاه حداکثری با اشاره به دو جریان در این زمینه نیز میتوان گفت که کسانی که قائل به دیدگاه حداکثری هستند به دو دسته تبدیل میشوند؛ عدهای از آنها به دنبال آن هستند که مبتنی بر فقه موجود یا فقه فردی نظریه دولت سازی را در حوزه ساختار و اجرا ارائه دهند و عدهای دیگر نیز میگویند اگر بخواهیم در عرصه ساختاری و اجرایی ورود پیدا کنیم لزوماً باید رویکرد حکومتی به فقه داشته باشیم.
پر واضح است که در قضاوتها باید رویکرد کسانی که قائل به ارائه نظریه دولت سازی مبتنی بر فقه حکومتی هستند را درست بدانیم زیرا در ساحت این نظریه است که میتوانیم دولت سازی اسلامی داشته باشیم.
لزوم یا عدم لزوم استنباط در مقام اجرا
در این بخش باید درباره بحث اجتهاد و استنباط در فقه دولت را مورد بررسی قرار دهیم؛ فقه فردی ناظر به فرد نوشته شده و ما امروز نیازمند فقهی هستیم که برای اداره جامعه و حکومت طراحی شود. در چنین فقهی که ناظربه اداره جامعه و فرد و حکومت تولید میشود.
در زمینه نسبت فقه و اجرا دو دیدگاه وجود دارد: بعضی معتقد هستند که ما یک استنباط محض، یک استنباط با لحاظ مقام اجرا و یک اجرای محض داریم و میگویند اجرای محض دیگر نیازمند استنباط نیست. برخی دیگر اما معتقدند که ما هم در مقام استنباط حکم و هم در مقام اجرا نیازمند استنباط هستیم و در واقع مقام اجرا خودش نیازمند استنباط دیگری است؛ اینجا بحث فقه دولت پیش میآید، یعنی جایی که فقه بعد از استنباط، وارد مرحله اجرا میشود.
ما معتقدیم فقه در ساحت اجرا هم نیازمند استنباط است، یعنی برای عملیات اجرای احکام نیازمند استنباط جداگانه است؛ باید دانست که ما یک فقه نظام و یک فقه نهاد داریم؛ فقه نظام، احکام نظامهای اجتماعی همچون احکام نظام اقتصادی و سیاسی است و وقتی احکامی که فقیه استنباط کرده را وارد صحنه اجرا کرده و بخواهیم آن را اجرا کنیم، خود را در قالب نهادها نشان میدهد؛ به عنوان مثال فقه نظام اقتصادی وقتی وارد صحنه اجرا میشود در قالب نهادها خود را نشان میدهد، اما حالا متأسفانه نهادهای اقتصادی ما عبارت از بورس، بیمه، بانک و…است که اساساً ناظر به نیازها و بسترهای دینی طراحی و اجرایی نشدهاند و همین موضوع سبب شده است تا ما با مشکلات جدی اقتصادی روبه رو باشیم.
فقه دولت را از لحاظ ماهیت، جایگاه و ساختار مورد بررسی قرار دهید.
مشکانی: ما فقه اجرایی را به فقه دولت تعبیر میکنیم؛ فقه دولت بخشی از فقه نظام سیاسی است که در مرحله اجرای احکام به آن نیاز داریم؛ خود فقه دولت دو بخش دارد که یک بخش آن افتائی و یک بخش آن اجرایی است؛ در بخش افتائی مباحثی همچون «دولت چیست»، «ساختار دولت باید چگونه باشد» و «اداره دولت باید چگونه اتفاق بیفتد» مطرح است و در بخش دیگر که «فقه الاجرا» و «فقه الاقامه» نیز نامیده میشود و در ضمن آن مباحثی همچون «چگونگی و نحوه پیاده سازی احکام نظام اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی و … در جامعه» مطرح میشود.
در مقام تعیین نقش و جایگاه دولت در اجرای احکام اسلامی، باید بگوییم که فقه دولت متکفل تبیین احکام مربوط به اجرای احکام اسلامی است و دولت متکفل این اجراست. یعنی رهبری برای اداره جامعه مبتنی بر فقه، نظاماتی را طراحی میکند و بعد از طراحی این نظامات، نوبت به اجرای آنها در عرصه عینی و اجتماعی میرسد و رهبری برای اجرای این نظامها در عرصه عینی و اجتماعی، ساختاری را طراحی میکند که اسم آن ساختار را دولت میگذاریم.
به تعبیر دیگر رهبری برای اداره جامعه ابزاری را طراحی کرده است که این ابزار خودش سه بخش دارد و شامل تقنین، تشکیلات و کارگزار میشود؛ رهبری برای اداره جامعه نیازمند یک سری قوانین است که این موضوع، بخش تقنین فقه دولت را تشکیل میدهد.
همچنین رهبری برای عملیاتی سازی قوانین در جامعه نیز نیازمند کسانی است که آنها را به اجرا در آورند و این موضوع نیز فقه کارگزار را تشکیل میدهد و از آن جهت که کارگزاران دولت اسلامی برای اجرای قوانین در قالب تشکیلات باید اقدام کنند، این عرصه را نیز فقه تشکیلات مینامیم؛ به بیان دیگر دولت اسلامی از سه بخش فقه تقنین، فقه تشکیلات و فقه کارگزار تشکیل میشود.
نقش حوزههای علمیه در طراحی و پیاده سازی الگوی دولت اسلامی چیست؟
مشکانی: تمامی مباحث مربوط به نظام پردازی و نظام سازی مربوط به حوزه است و حوزه باید این کارها را انجام دهد؛ مهم ترین کارویژه حوزههای علمیه تولید فقه حکومتی، و در حال حاضر نیز پرداختن به فقه دولت سازی است.
نسبت حوزه و نظام و شعار انحرافی «استقلال حوزه از نظام اسلامی»
امروز میان حوزه علمیه قبل انقلاب و حوزه علمیه بعد از انقلاب تفاوت وجود دارد و نباید از سوی برخی افراد دوگانه حوزه و نظام با سر دادن شعار «استقلال حوزه از نظام اسلامی» مطرح شود؛ کسانی که این شعارها را میدهند گویا هنوز در زمان طاغوت زندگی میکنند و توجهی ندارد به این که نظام اسلامی بر اساس فقه پایه ریزی شده و یک فقیه عادل دارد آن را اداره میکند؛ در وضعیت کنونی دوگانگی میان حوزه و نظام وجود ندارد، بلکه بر اساس بیانات رهبری، حوزه مادر نظام است؛ کسانی که دوگانگی حوزه و نظام اسلامی را مطرح میکنند یا واقعاً نادان هستند یا از روی غرض ورزی دست به این کار میزنند.
حوزه انقلابی، حوزهای است که برای اداره نظام اسلامی خودش را مجهز کند، نه این که به اداره نظام اسلامی «کمک» کند، بلکه خودش باید متکفل اداره آن باشد؛ یعنی حوزه باید برای اداره نظام اسلامی نظریه پردازی کرده، نیروی انسانی تربیت کرده و کارگزار و تولید نرم افزار داشته باشد.
رسانههای انقلابی در تبیین نسبت حوزه و نظام چه نقشی دارند؟
مشکانی: مهم ترین کار ویژه خبرگزاریهای حوزویِ انقلابی این است که دوگانگی میان حوزه و نظام را از بین ببرد و این نگاه غلط که میگوید حکومت یک طرف و حوزه یک طرف، را بزداید، زیرا در بستر ولایت فقیه بین حوزه و نظام هیچ دوگانگی ندارد و امروز حوزه علمیه به تعبیر حضرت آقا «مادر نظام اسلامی» و متولی اداره کشور است.
حوزه باید اولاً الگوی مطلوب دولت اسلامی را طراحی و سپس برای عملیاتی کردن آن، ناظر به الگوی پیشنهادی اش، ساختار و سازمان حوزه را بازطراحی کند؛ در وضعیت کنونی که نیازمند ارائه الگوی دولت اسلامی هستیم، و حوزه در این زمینه داری نقشی جدی و بنیادی است. اگر حوزه را به مثابه نرم افزار و پشتیبان حکومت و دولت اسلامی ببینیم، نباید حوزه و ساختار آن بیگانه با ساختار دولت باشد.
لزوم سازماندهی حوزهها بر اساس ساختار مطلوب دولت اسلامی
امروز ساختار دولت برگرفته از الگوی غربی است و ساختار حوزه نیز معیوب است، از این جهت حوزه باید به مرور به گونهای ساختار خود را طراحی کند که در جهت تأمین نرم افزاری و اداره دولت باشد و در برای دولت اسلامی تعریف ارائه داده و ساختار مطلوب آن را بیان کند، همچنین بخشهای گوناگون پشتیبانی علمی، برای بخشهای مختلف دولت همچون وزارتخانهها داشته باشد. به بیان دیگر حوزه باید الگوی دولت اسلامی را ارائه دهد و متناسب با آن الگو، ساختار خود را نیز بازسازی کند.
هدف اصلی حوزه تربیت نفوس است، از این جهت باید از بستر حکومت برای تربیت نفوس استفاده کند؛ استفاده از این بستر نیازمند طراحی الگو است، بنابراین وقتی آن الگو را ارائه داد، متناسب با آن الگو ساختار و سازمان خود را بسازد یا به تعبیر دیگر سیستم و ساختار حوزه نیز باید بر اساس الگویی که برای دولت اسلامی ارائه میدهد، بازسازی شود و تأمین کننده نیازها و پاسخگوی نیازهای آن باشد؛ این مقوله منافاتی با ساختار کلان حوزه که عبارت از آموزش، پژوهش و تبلیغ است، ندارد بلکه در هر سه ساحت میتوان ساماندهی متناسب با ساختار کلان دولت اسلامی را صورت داد.
حوزه باید الگوی دولت اسلامی را طراحی کرده و در اختیار نظام قرار دهد و ساختار خودش را متناسب با آن الگو طراحی کرده و از آن در تمامی ساحتها پشتیبانی کند؛ متأسفانه امروز دولت مسیر خود را میرود و حوزه نیز مسیر خودش را طی میکند و برای اداره نظام مجهز نیست؛ البته درست است که برای پاسخگویی به نیازهای نظام تلاش میکند، اما این تلاش حداقلی است در حالی که حوزهای که مادر نظام است، باید همه نیازهای فرزند خود از تولید محتوا و نرم افزار تا تربیت نیرو و کارگزار و طراحی و تولید در ساحت ابزار، را تأمین کند.
نظریه اتحاد امامت و امارت؛ الگویی مناسب برای دولت اسلامی
امروز با معضلی به نام «تضاد بنا و مبنا در وضعیت کنونی جمهوری اسلامی» مواجه هستیم و باید برای حل این معضل تلاش داشته باشیم که البته باید دانست در حوزه علمیه قم تلاشهایی در این زمینه در حال انجام است؛ به عنوان مثال در پروژهای به نام «فقه دولت اسلامی» در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه و نیز مؤسسه اندیشه تمدنی اسلام، چندین سال است که در این زمینه وارد پژوهشهای بنیادی و راهبردی شده ایم و تاکنون پژوهشهایی گوناگونی در این زمینه به اتمام رسیده و نهایی شده است.
در این زمینه دو مجله «گفتمان فقه حکومتی» و «فقه دولت اسلامی» ناظر به همین موضوعات را در دستور کار و انتشار قرار دادیم و بخشی از پژوهشهای این حوزه را در این مجلات منتشر میکنیم.
یکی از الگوهای خوبی که در زمینه «الگوی دولت اسلامی» تولید و حتی عملیاتی شده که تلاشهای قابل تقدیر و اساسی در حوزه علمیه داشته است، طرحی بهنام «طرح اتحاد امامت و امارت» است که در بنیاد فقهی مدیریت اسلامی، تحت نظر حجتالاسلام والمسلمین سید صمصام الدین قوامی، تولید و طی چند سال گذشته در پردیسان به اجرا گذاشته شده است.
این الگو یکی از بهترین الگوهای دولت اسلامی به شمار میرود، زیرا قابل پیاده شدن بوده و بومی و مردمی و ویژه است؛ این یک نظریه قوی است و به مثابه الگوی دولت اسلامی و استمرار ولایت فقیه محسوب میشود؛ بنده تا کنون نظریهای قوی تر از این نظریه ندیده ام، از این جهت میتواند در صورت طراحی دقیق تر و پیاده شدن نظام مند و دقیق، الگوی مناسبی برای دولت اسلامی باشد.