از دیدگاه امام خمینی، «ولایت فقیه» دولت انتظار در عصر غیبت است و از فلسفه سیاسی امامت سرچشمه میگیرد. ولایت فقیه، دولت آمادهگر و زمینهساز برای ظهور حضرت مهدی(عج) است. از این رو، امام خمینی با هرگونه برداشتهای ناصواب درباره انتظار فرج مخالفت میورزید. انتظار فرج بهمعنای ترک سیاست و نفی حکومت یا پذیرش فلسفههای سیاسی عرفی نیست.
شبکه اجتهاد: برپا کردن حکومت مقتضی داشتن تئوری و نظریه است. هر چند این تئوری بهصورت مدون و آکادمیک پیش از برپایی یک حکومت وجود نداشته باشد اما این به معنای عدم نظریه نیست. جمهوری اسلامی ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست و این حکومت نیز حاوی نوعی فلسفه سیاسی است. صبحنو در گفتوگو با حجتالاسلام دکتر داود مهدویزادگان؛ عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی این موضوع را به بحث گذاشته که بر اساس دیدگاههای امام خمینی، غیبت امام عصر (عجاللهتعالیفرجهالشریف) و انتظار فرج در فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی چه جایگاهی دارد.
اگر بخواهیم از منظر فلسفه سیاسی به موضوع غیبت امام عصر و تکلیف سیاسی شیعیان در عصر غیبت نگاه کنیم، با چه مسائلی روبهرو هستیم و نقطه اصلی مساله کجاست؟
مهدویزادگان: بحث فلسفه سیاسی در ساحت نظری و انتزاعیاش، بحث از حکومت مطلوب است. زمان نمیتواند بدون فلسفه سیاسی باشد زیرا عمل سیاسی در هر قطعهای از زمان با تکیه بـر فلسفه سیاسی، بهقصد حفظ یا تغییر وضع موجود انجام میپذیرد و اگر قطعهای از زمـان فـاقد فلسفه سیاسی باشد، عمل سیاسی مبنای فلسفی و عقیدتی خود را از دست خواهد داد؛ لذا میتوان گفت در عمل سیاسیِ فـاقد فلسفه سیاسی یا باید به فلسفه سیاسی عاریتی روی آورد یا باید پذیرای عقیده آنارشیستهاـ اعـتقاد بـهعدم ضـرورت حکومت ـ بود. هر دو فرض باطل است زیرا اساساً به دلیل دوری گزیدن از عقیده آنارشیستی اسـت کـه عـمل سیاسی مبتنی بر فلسفه سیاسی شده است. موضوع دوم، مساله حکومت و ولایت نزد شیعیان است. اساساً امامت و ولایت نـزد امـامیه رکن اسلام شمرده میشود؛ لذا با هـرگونه آموزه و عقیده آنارشیستی مخالف اسـت و عمل سیاسی معطوف به چـنین اعـتقادی را نامشروع و خلاف تعالیم اسلامی میداند. جوامع، گریزی از ولایت ندارند. از حضرت علی؟ع؟ روایت شده است: «مـردم را حـاکمی باید نیکوکار یا تبهکار، تا در حکومت او مردِ باایمان کار خویش کند و کافر بهره خود برد…». از طرف دیگر آموزه غیبت و انتظار فرج، جزو اصول اعتقادی امامیه است. با این وصف، ممکن است آموزه غیبت و انتظار فرج-که جزئی از اندیشه کـلامی تـشیع اسـت -در فلسفه سیاسی امامیه موجب تردید و اخلال شود. برای مثال گفته شود بـاید از مـیان ایـن دو، یکی را انتخاب کرد؛ در حالیکه جمع میان فلسفه سیاسی و غیبت ناممکن است. آیا با طرح مسأله انـشقاق در زمـان، مـیتوان فقدان فلسفه سیاسی در عصر غیبت را توجیه کرد و فلسفه سیاسی امامت را صرفاً مختص عصر حضور دانـست، نـه فلسفه سیاسی برای همه دورانها؟ این مساله اصلی است.
امام خمینی بهعنوان کسی که در دوران غیبت حکومت تشکیل داد، چگونه این تعارضات را حل کرده است؟
مهدویزادگان: پاسخ امام خمینی(ره) بـه پرسـش از فلسفه سیاسی در عصر غیبت را میتوان به دو مقطع زمانی تقسیم کرد؛ زمان اول به پیش از تأسیس حکومت اسلامی، حتی قبل از آغاز نهضت اسلامی ایشان بازمیگردد؛ مقطع دوم نیز به بعد از تـأسیس نـظام اسـلامی مربوط میشود. سابقه مکتوب این بحث در تـاریخ تـفکر سیاسی امام خمینی(ره) نیز به کتاب «کشف الاسـرار» بـازمیگردد. ایشان این کتاب را در مدتی کمتر از دو ماه و در پاسخ به کتابچه «اسرار هزار سالهِ» فردی به نام علیاکبر حکمیزاده نوشته است. حـَکَمیزاده در کتابچه خود در مقام بهراهانداختن تردید میان امامت و غیبت برآمده و پرسش از فـرض امـامت در غیبت را طرح کرده است. وی کاملاً آگـاه است که موضوع نـیابت فـقیه و مجتهد جامعالشرایط با فرض امـامت در عـصر غیبت، جور درمیآید؛ از این رو، پرسش پنجم خود را اینگونه مطرح میکند که: «مجتهد در زمـان غـیبت نایب امام است، راست اسـت یـا نـه؛ اگر راست اسـت حـدودش چیست؟ آیا حکومت و ولایت نـیز در آن هـست یا نه؟» امام خمینی(ره) پیش از پاسخ به این مسأله مقدمهای را بیان کرده است: «از احکام روشـن عـقل که هیچکس انکار آن را نمیتواند بکند آن اسـت کـه در میانه بـشر قـانون و حـکومت لازم است و عائله بشر نـیازمند به تشکیلات و نظامنامهها و ولایت و حکومتهای اساسی است».
استـدلال امام برای حکومت در دوره غیبت چگونه است؟ ایشان چگونه استدلال روایی میکنند؟
مهدویزادگان: روایات زیادی بر انحصار ولایت فقیه در دوره غیبت دلالت دارند که امام خمینی برخی از این روایـات را ذکـر میکند. مثلاً در توضیح توقیع شـریف امـام زمان(عج) «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و أنا حجه الله علیهم» میگوید: «پس معلوم شد که تکلیف مردم در زمان غـیبت امـام آن است که در تمام امـورشان رجـوع کنند به راویان حدیث و اطاعت از آنها کنند و امام آنها را حجت خود کرده و جانشین خود قرار داده».
ایشان ذیل روایت دیگر، جانشین بودن فقیه را اینطور توضیح داده است: «اگر حاکمی کـسی را جـانشین خود معرفی کرد، معنیاش آن است که باید کارهای او را در نبودش انجام دهد.» احادیثی نیز روایت شدهاند کـه موهم نفی فلسفه سیاسی در عصر غیبتاند. مانند: عن ابیجعفر؟ع؟ قال: «کل رایه تـرفع قـبل قـیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله» و نیز روایت: «سألته عن عمل السلطان فقال الدخول فـیاعمالهم و العون لهم و السعی فی حوائجهم عدیل الکفر». امام خمینی(ره) هر دو روایت را ـ کـه حَکَمیزاده برای نفی شـرعی فـعالیت سیاسی فقیهان در کتابچهاش آورده ـ نقل کرده و در مقام پاسخ بهآنها برمیآید. ایشان اینگونه احادیث را ناظر به عزم سیاسی برای تشکیل حکومت الهیِ عادلانه ندانسته و در تفسیر روایت اول، دو معنا را احتمال میدهند. معنای اول آن است که روایـت مربوط به خبرهای ظهور حضرت حجت(عج) است؛ یعنی علمهایی که بهعنوان امامت قبل از قیام قائم برپا میشوند، باطلاند. معنای دوم پیشگویانه است؛ یعنی عَلَمهایی که برپا میشوند، چون به وظایف الهـی خـود عمل نمیکنند، باطل و طاغوتاند. پس این حدیث هیچ ربطی به تشکیل حکومت عادلانه ندارد.
شرایط پس از انقلاب اسلامی چگونه با این فلسفه سیاسی رقم خورد؟
مهدویزادگان: از نظر امام خمینی اگرچه فقهای جامعالشرایط در امامت سیاسی با حضرات معصومین؟ع؟ مشارکت دارند، اما امـامت کـلی و مـعنوی یا همان امامت تکوینی مختص معصومین؟ع؟ است؛ در عـین حـال، در عصر غیبت کبری فقهای جامعالشرایط دارای نیابت در امر ولایت سیاسی هستند. امام میفرماید: «آیات و روایاتی وارد شده است که مخصوص به معصومین(ع) اسـت و فـقها و عـلمای بزرگ اسلام هم در آنها شرکت ندارند، تا چه رسد بـه مثل اینجانب. هرچند فقهای جامعالشرایط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعی و سیاسی و اجتماعی دارند و تولّی امور در غیبت کـبری مـوکول بـه آنان است، لکن این امر غیرولایت کبری است که مـخصوص بـه معصوم است».
در جای دیگر میگوید: «اگر چنانچه فقیه در کـار نـباشد، ولایـت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت؛ یا خداست یا طاغوت. اگر بـا امـر خـدا نباشد، رییسجمهوری با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است. وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است؛ اطـاعت او، اطـاعت طاغوت است». بنابراین، از نظر امام خمینی(ره) دوره غیبت کبری، عصر بلاتکلیفی نـیست و مـا نـسبت به امر سیاسی تکلیف داریم و آن برپایی حکومت اسلامی است، تا مقدمهای برای ظهور امـام عـصر(عج) باشد. شیعیان در حال انتظار فرج، برای قدرت سیاسی اسلام خدمت میکنند. دلیـل ایـن تکلیف، اعتقاد به فلسفه سیاسی امامت در عصر غیبت است. درباره انتشار فرج هم میفرماید: «ما تکلیف داریم آقا! اینطور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امـام زمـان(عج) هستیم، پس دیگر بنشینیم در خانههایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم: «عجلّ عـلی فـرجه». عجّل با کار شما باید تعجیل بـشود، شـما بـاید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او؛ و فراهم کـردن ایـنکه مسلمین را با هم مجتمع کنید، همه با هم بشوید، انشاءالله ظهور میکند ایـشان.» ولایت مطلقه فقیه، نظام پیشنهادی امـام خـمینی بـرای دوره غـیبت است؛ لیکن ولایـت فـقیه استمرار فلسفه سیاسی امامت است، نه نظریهای مستقل از امامت. مشروعیت ولایت فقیه از امامت گرفته میشود؛ هـمانگونه کـه ولایـت معصومین از ولایت حضرت ختمی مرتبت محمد رسـولالله؟ص؟ اخـذ شـده اسـت.؛ بـنابراین، مـیتوان چنین برداشت کرد که از دیدگاه امام خمینی، «ولایت فقیه» دولت انتظار در عصر غیبت است و از فلسفه سیاسی امامت سرچشمه میگیرد. ولایت فقیه، دولت آمادهگر و زمینهساز برای ظهور حضرت مهدی(عج) است. از این رو، امام خمینی با هرگونه برداشتهای ناصواب درباره انتظار فرج مخالفت میورزید. انتظار فرج بهمعنای ترک سیاست و نفی حکومت یا پذیرش فلسفههای سیاسی عرفی نیست.