مرحوم آیتالله حائری حاصل تفکرات طولانی خود را در یک نظریه علمی درباره پول اسلامی جمعبندی کرد و معتقد بود تا پول اسلامی نشود، با این پول اعتباری نمیتوان جلوی ربا را گرفت. مکرر میفرمود گردنه احد در انقلاب اسلامی علوم انسانی است. اگر شما نتوانید راهحل اداره اسلامی جامعه را به دست آورید، اداره اسلامی آن ممکن نیست.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری، عضو خبرگان رهبری و رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم طی سخنانی، زوایای تازهای از ابعاد شخصیتی آیتالله محیالدین حائری شیرازی امام جمعه سابق شهر شیراز ایراد کرد. به مناسبت چهلمین روز ارتحال این عالم ربانی متن سخنان این استاد حوزه علمیه قم تقدیم مخاطبان میشود.
بسمالله الرحمن الرحیم. براساس قرآن کریم انسان به سه دسته تقسیم شده است: منعم علیهم، مغضوبین و ضالین. منعم علیهم کسانی که به امام راه یافتهاند و مغضوب کسانی هستند که با امام درگیرند و ضال کسانی هستند که به امام راه پیدا نکردند. انسانی که از امام جدا شده اگر به وادی توحید و ولایت امام برگردد این احیای نفس است و حضرت فرمودند ذلک تاویلالاعظم.
مرحوم آیتالله حائری رضواناللهعلیه بر بسیاری حق حیات داشت. از بعضی از شاگردان فاضل ایشان شنیدم که میگفتند واقعا ایشان بر ما حق حیات داشت. بهخصوص در دوران مبارزات انقلاب چه نفوس پاکی را از دست انحراف گروهکهای مبارز و مسلح نجات داد. محور و شمع انجمن مبارزان قبل از انقلاب بود و چقدر آنها را به راه توحید هدایت کرد و این خصوصیت بارزی بود که تا آخر هم در ایشان ادامه داشت.
طعم توحید را چشیده بود
ایشان از کسانی بود که طعم توحید را چشیده بود و ویژگی و امتیاز خاصی داشت. کسانی که اهل ذکرند و دائما در محضر خدا هستند و این ذکر را به فکر گره میزنند، اولوالالباب هستند که همه عالم بر ایشان آیه میشود و عالم کتابی میشود که در آن مطالعه میکنند. در آیه مبارکه سوره آلعمران که سحرها مستحب است انسان وقتی بیدار میشود به آسمان نگاه کند و این آیه را بخواند، آمده است که «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». اولوالالباب در هر حال در یاد و حضور حضرت حقند و غافل نیستند. آنها وقتی تفکر میکنند همه عالم برایشان آیه میشود. خدای متعال با تمام آیات با آنها صحبت میکند. آنها پردهها را کنار میزنند و اهل تدبر و تفکرند و پشت صحنهها را میبینند. استاد بزرگوار ما از آن شخصیتهای نمونهای بود که حقیقتا مصداق این آیه بود. در باطن در حال ذکر بود. هم ذکر زبانی داشت و بیش از آن ذکر قلبی و همین دوام ذکر عالم را برای او آیات کرده بود و پشت صحنهها را میدید. اهل تدبر بود. همین امر به علاوه اخلاص، قلب ایشان را چشمه جوشان حکمت کرده بود. جنس کلام ایشان جنس خاصی است. طعم و بوی ایمان میدهد.
جنس کلام ایشان جنس خاصی است. طعم و بوی ایمان میدهد. در کلمات ایشان معمولا حجابهایی را از پردهها کنار میزند و صحنهها را گونه دیگری ترسیم میکند.
در کلمات ایشان معمولا حجابهایی را از پردهها کنار میزند و صحنهها را گونه دیگری ترسیم میکند. مثالی عرض کنم انسان در جمعی نشسته است، میبیند پرندهای در این فضا خود را به شیشه میزند تا به سمت نور حرکت کند تا از آنجا خارج شود. آنقدر این کار را تکرار میکند تا از پا درمیآید. همه این صحنه را میبینند اما شخصی علاوهبر آن پشت صحنه را هم میبیند و میفهمد که چه بسا ما هم مثل همین پرنده هستیم که میخواهیم به سمت خدای متعال حرکت کنیم و حجابهای مستوری بین ما و حق تعالی هست که هر چقدر هم که تلاش کنیم به نتیجه نمیرسیم و باید برگردیم و راه رسیدن به خدای متعال را پیدا کنیم.
دو نفر شکستن یک ظرف را میبینند، یکی میفهمد این شکست، دیگری میفهمد این شکستنی بود و نباید به شکستنیها دل بست. این عبرت است.
اهل تدبر میتواند پشت صحنهها را ببینند
این استاد بزرگوار در رتبه عالی این مقام بود و یکی از آثار آن این است که به انسان قدرت تمثیل میدهد و مثالهایی میزند که سراسر حکمت بود. یک مثل بود اما محتوای غنی داشت. پشت تمثیل ایشان همین ظرفیت عظیم بود. انسانی که نمیتواند از ظاهر پدیدهها عبور کند هیچوقت نمیتواند اهل تمثیل شود. نمیخواهم بگویم هر کس اهل تمثیل است مقام آن مقام روحانی است، نه، خیلیها اهل تمثیلاند اما در وادی ظلماتاند. اما تمثیلات ایشان نوعا حکمت بود. کلام ایشان همین بود. «منْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه»، لذا یک اسلامشناس ویژه بود. هم هستی کتابی بود که در آن میاندیشید و صید حکمت میکرد هم وقتی با قرآن و معارف اهلبیت روبهرو میشد فهم دیگری پیدا میکرد و باطن دیگری از آیه برای ایشان نمایان میشد. این فراوان در ایشان مشهود بود.
این حاصل سلوک ایشان بود. ایشان یک انسان موحد بود. بسیار تاکید به توحید داشت و مکرر این آیه را میخواند که «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» اکثر آنهایی که ایمان میآورند در عین ایمان مشرکند. «وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ». پیغمبر گرامی ما، هر چقدر شما تلاش کنید اما اکثر اینها ایمان نمیآورند و آنهایی هم که ایمان میآورند، در عین ایمان، رگههایی از شرک در وجودشان هست.
در آخرین دیداری که یکی دو روز قبل رحلت ایشان رسیدم به زحمت صحبت میکرد. یکی از نکاتی که بر آن تاکید کرد همین بود که بر توحید تاکید کنید و همین آیه را قرائت کرد و این روایت که «لا فلان لهلکت» (اگر فلانی نبود ما از دست رفته بودیم) این مصداق شرک به خداست. اینطور نباید گفت بلکه باید گفت «لو لا ان الله من علی بفلان لهلکت» اگر خدا به واسطه این مومن بر ما منت نمیگذاشت کار ما حل نمیشد. ایشان میگفت در پشت افعال، وجود حضرت حق را ببینید. خود ایشان اینطور بود. در همه صحنهها و در پشت این صحنهها حضور حضرت حق و نقش تربیتی او را میدید. جزء مبارزان اول انقلاب بود اما امتیاز ایشان این بود که در متن سختیها تربیت حضرت حق را میدید.
اسرار بسیاری از انقلابیون در اختیارش بود
گاهی میفرمودند زمانی که زندان بودم اسرار بسیاری از انقلابیون در اختیار من بود. به خدای متعال اصرار میکردم که خدایا من آزاد شوم و نمانم مبادا حرفی از دهانم خارج شود. خیلی به خداوند اصرار کردم، کمکم بیمار شدم و زخمهای عفونی در سراسر بدن من پیدا شد. مدتی گذشت در قرآن به این آیه برخوردم که «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» اگر در همه آسمان و زمین دو اله حکومت میکردند همه آسمانها و زمین به فساد کشیده میشد. احساس کردم نکند در وجود من دو اله حاکم شده باشد. میدانید که انسان میتواند به ربوبیت حضرت حق گردن نگذارد و نفس خود را بپرستد. «افرایت من التخذ الهه هواء». گفتم شاید دو اله در من حکومت میکند. خدا میخواهد در زندان بمانم و خودم میخواهم در زندان نباشم. با خودم فکر کردم حالا خدا از سر راه من کنار برود یا من از سر راه خدا؟ دیدم انصاف نیست. خودم را کنار کشیدم. ماه رمضان آمد. دعا میخواندم.
یک اسلامشناس ویژه بود. هم هستی کتابی بود که در آن میاندیشید و صید حکمت میکرد هم وقتی با قرآن و معارف اهلبیت روبهرو میشد فهم دیگری پیدا میکرد و باطن دیگری از آیه برای ایشان نمایان میشد.
اما عبارت «اللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ» را قرائت نمیکردم. فرمودند تمام عیوب رفع شد. فقط هم این نبود، صحنههای متعددی بود که ایشان بهعنوان تربیت خود میدانستند.
عدهای در توحید به انحراف میروند. نوشتهاند که زمانی که مغولان حمله کردند فلانآقا در حجره خودش مشغول بود که شخصی شمشیر به دست وارد شد، این فرد گفت خیال میکنی من تو را نمیشناسم، کلاه بدلی میگذاری و شمشیر میکشی. من عاشق کشتن تو هستم. با خدا صحبت میکرد و این را معنی توحید میدانست.
گاهی هم از آن طرف میافتند و دشمن را میبینند و تدبیر خدا را در پشت صحنه نمیبینند. اما کسی که دشمن را میبیند و دشمن را رمی میکند و در ورای دشمن دست تدبیر خدا را میبیند و میداند که خدای متعال در قرآن به بنیاسرائیل میفرماید که ما شما را مبتلا به فرعون کرده بودیم «وَفِی ذَٰلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ» پروردگارتان درحال تربیت شما بود.
مگر چیزی در چهره من احساس میکنید؟
بین مبارزان و کسانی که در این راه ایستادگی میکردند، امتیاز ایشان این بود که در متن سختیها، پشتصحنه و دست تدبیر و تربیت الهی را میدید؛ هم در دوران مبارزه و هم پس از انقلاب. یادم هست در داستانی که در شیراز پیش آمد، بعضی صحنهها سخت شد. آن داستان نماز جمعه ایشان در شیراز را برخی به یاد دارند. آرامش و احاطه به نفس مثالزدنی بود. در همان دوران در کنار ضریح حضرت معصومه(س) در قم ایشان را ملاقات کردم و گفتم استاد عزیز، گویا خیلی کار سخت شده است. فرمودند مگر چیزی در چهره من احساس میکنید؟ احساس میکنید من شکسته شدهام؟ در پشت این صحنههای سخت، دست تدبیر و تربیت خدا را میدیدند.
در روزهای آخر به آقازاده فرموده بود که در زندان مرا به زنجیر بسته بودند. خیلی سخت گذشت و وقتی تحمل کردم دیدم خدا میخواست مرا تربیت کند و کاملا آرام شدم و لذت بردم. الان هم روی تخت بیمارستان این سِرُمها همان زنجیرهاست که تربیت دیگری پشت آن است. این نگاه انسان را از لغزشها عبور میدهد. این حاصل همان حضور دائمی و تفکر دائمی در آیات خداست. انسان پشت صحنهها را میبیند و اسیر ظاهر صحنهها نیست. نمیگوید این دشمن دست خداست. نه، دشمن را باید لعن کرد. زینبکبری(س) در دروازه کوفه بنیامیه و اهل کوفه را لعن و نفرین کرده اما وقتی در مجلس یزید از او پرسیده میشود که «کیف رایتِ صنع الله باخیک»؟ کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟ فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً»
این چشم زیبابین چشمی است که خدا به اولیای خود میدهد که پشت صحنهها را متن سختها مشاهده میکنند. ایشان چنین حالتی داشت که در پشتصحنههای سخت، حضور حضرت حق و ربوبیت و تربیت او را میبیند و همین از ایشان انسانی موحد و علاوهبر آن فقیه ساخته بود. در آیات الهی و معارف اهل بیت هم که سیر میکرد دائما حکمت صید میکرد و آنچه میگفت طعم متفاوتی داشت و برداشت و تقلید از دیگران نبود. دیگران هم گاهی حرفهایی میزنند که خبر از پشت صحنههاست اما حرف از خودشان نیست. ایشان از درونش حکمت میجوشید و متصل بود.
اهل محاسبه و مراقبههای سخت
یکی از عزیزان که شأن شاگردی ایشان را داشت و چهار یا پنج سالی مسئول غذا در استان فارس بود تازگی به من گفت زمانی که مسئولیت پیدا کرده بودم به دیدار ایشان رفتم و عرض کردم از شما میخواهم قراری بین ما و شما باشد که هر مشکلی پیش آمد، شما مرا صدا بزنید و به خود من بگویید. اگر دلیلی داشتم شما را اقناع میکنم و اگر شما دلیلی داشتید من میپذیرم.
گذشت تا یک روز جمعهای ایشان تنها به منزل ما آمد و کسی همراهشان نبود. آیتالله حائری به من گفت فلانی من احساس کردم عهد چهار سال پیش با شما را نقض کردم. اخیرا کسی برای مشکلش به من مراجعه کرد و من او را به دستگاه قضا در تهران ارجاع دادم و حالا آمدهام از شما عذرخواهی کنم. من گفتم مهم نیست استاد، من شاگرد شما هستم. اما به این هم کفایت نکرد و شخصی را به تهران فرستاد که به این شخص بگوید من اشتباه کردم و به خودشان رجوع کنید. در این کوران اتفاقات، اینقدر توجه داشتند که عهد چهار سال پیش را به یاد داشته باشد. این حالات را مکرر در ایشان دیدیم. کارهایی که امثال بنده جزء مستحبات خود به حساب میآوریم ایشان بهشدت در مورد آنها به خود سخت میگرفت. خودش را توبیخ میکرد؛ توبیخهایی سخت. گاهی چند روز مراقبه میکرد تا به حال ابراز ندامت برسد؛ آن هم در کارهای خیلی ساده.
ایشان یک انسان اهل سلوک بود که برجستگیهای فوقالعادهای داشت. ۴۰ سالی که من از محضرشان استفاده کردم از ایشان لغو ندیدم. ندیدم مثلا در تماشای تلویزیون صحنهای را از سر لغو و لهو ببیند یا در مجلس ایشان مزاحی کند که بوی لغو بدهد. زهد ایشان فوقالعاده بود. زهد که فقط نداشتن نیست، بلکه فراغت از داشتن است. ایشان بسیار فارغ بود گرچه چیزی هم نداشت. حاصل همه تلاش ایشان منزل بسیار کوچک و محقری در یکی از محلهای پاییندست قم بود که همان چهل سال پیش تهیه کرده بود. بسیار چیزهای نگفتنی و گفتنی دیگر درمورد ایشان هست. ایشان خیلی اهل مشاهدات باطنی بود اما بسیار عفیف بود. من از آقازاده بزرگوارشان پرسیدم آیا شما چیزی از ایشان شنیدید که فلان صحنه را دیدم یا شنیدم؟ فرمود نه. اما ایشان مکرر از این مشاهدات و در ورای همه اینها دغدغه هدایت و دفاع از اسلام داشت. تا زبان در کام داشت به دفاع از اسلام میپرداخت.
آخرین دغدغه در واپسین لحظات
کمتر از ۴۸ ساعت پیش از وفات توفیق شد تا ایشان را ملاقات کنم. اطبا گفته بودند حرف نزنید من هم چیزی نگفتم. ایشان شروع به صحبت کرد. خوب است چه گفته باشد؟ چشمانش را باز کرد و بعد از سلام.
مرحوم آیتالله حائری حاصل تفکرات طولانی خود را در یک نظریه علمی درباره پول اسلامی جمعبندی کرد و معتقد بود تا پول اسلامی نشود با این پول اعتباری نمیتوان جلوی ربا را گرفت.
به سختی و با کلمات بریده شروع به صحبت کرد و دو مطلب را نقل کرد که عرض خواهم کرد. علامت استواری ثباتقدم همین است. گاهی انسان ۵۰ سال رفته و در آخرین لحظات از راه خود برمیگردد و ثباتقدم و استواری خود را از دست میدهد، وقتی به مرگ نزدیک میشود.
ایشان شروع به صحبت کرد و اشاره کرد که بنویسید. روی دو مطلب تاکید داشت؛ یکی درباره ربا. فاجعه خانمانسوزی که رهایی از آن هم به این سادگیها ممکن نیست و نیاز به یک انقلاب بزرگ اقتصادی دارد.
تا پول اسلامی نشود نمیتوان جلوی ربا را گرفت
در آخرین دیداری که ایشان با دکتر لاریجانی که به عیادتش آمده بود، داشت آثار خودش در مباحث پول و ربا را به ایشان داد. گرچه بنده باورم نمیآید که از عهده این مجلس چنین چیزی برآید. ربا اعلان جنگ خدا با ماست؛ گرچه مبارزه با آن ساده نیست. انقلاب اقتصادی نیازمند تئوری دقیق و همهجانبه و اقدامات بزرگی است.
ایشان تقریبا در دهه پایانی عمر خود از امامت جمعه استعفا داد و به قم آمد و مشغول تحقیقات علمی شد و روی دو موضوع انقلاب اقتصادی و بحث پول اسلامی و دیگری بحث علوم انسانی متمرکز شد. ربا چیزی است که هر کجا برود ویران میکند. خدا رحمت کند استاد عزیز ما را که میفرمود هر یک درهم از آن اندازه هفتاد بار فحشا هست. در جامعهای که ربا باشد فحشا اقامه میشود و دیگر مبارزه با معلول نتیجه ندارد.
خب چاره چیست؟ کار آسانی نیست. مرحوم آیتالله حائری حاصل تفکرات طولانی خود را در یک نظریه علمی درباره پول اسلامی جمعبندی کرد و معتقد بود تا پول اسلامی نشود با این پول اعتباری نمیتوان جلوی ربا را گرفت و تا آخرین لحظات با قاطعیت میفرمود پشتوانه این پول و مقدار خود این پول هم مجهول است و معامله با آن هم باطل است و باید کاری کرد تا پول از مجهول بودن خارج شود. البته این یک نظریه فقهی است که نیازمند گفتوگو در حوزههای فقهی است اما این جنبه فقاهتی و علمی ایشان بود.
مبارزی بود که همه عمر مبارزه را با سلوک گره زده بود
انسانی متفکر و نواندیش بود و هروقت با او هم صحبت میشدیم کلام نویی داشت. اهل فهم پشت صحنهها و عبور از ظواهر بود. اما در عین حال عالمی بود که وقتی نظریهپردازی میکرد نظریه او ارزش علمی داشت؛ هم از نظر فقهی و هم از نظر موضوعشناسی.
بحثهایی که درمورد پول اسلامی انجام دادهاند حقیقتا ارزش مطالعه دارد. ممکن است فقیه نپذیرد اما این جنبه علمی ایشان حقیقتا مغفول است. ایشان یک اسلامشناس ممتاز و یک انسان پردغدغه بود که هر کجا مینشست، دغدغه هدایت داشت. نَفَسش توحید بود و انسانها را احیا میکرد. حاصل آن هم صدها و بلکه هزاران شاگرد کوچک و بزرگ بود. شخصیت علمی ممتازی هم داشت.
علامت استواری و ثباتقدم همین است؛ نمیتوانست سخن بگوید. تمام قوای خود را جمع کرد تا درمورد پول اسلامی صحبت کند. فرمود این را دنبال کنید، دغدغه من این بود که این راه را به آخر برسانم اما نشد. اگر پول اسلامی نشود، نمیشود جلوی ربا را گرفت و بانکداری را اسلامی کرد. حقیقتا هم درست است، این صورتهایی که برای اسلامی کردن هست قابلیت عملیاتی شدن ندارد و تا به حال هم نشده و ما دچار این فاجعه عظیم هستیم. ندیدم کسی به اندازه ایشان به این آسیب مهم اجتماعی حساس باشد؛ آسیب بسیار مهمی است. «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّه وَرَسُولِه». خدای متعال با جامعهای که دچار رباست، اعلان جنگ میکند. ایشان دغدغه این موضوع را داشت و در آخرین لحظات حیات طرح خود برای پول اسلامی را مطرح کرد.
علوم انسانی، گردنه احد در انقلاب اسلامی
دومین مطلبی که ایشان بیان کرد درباره علوم انسانی اسلامی بود. مکرر ایشان میفرمود که گردنه احد در انقلاب اسلامی علوم انسانی است. اگر شما نتوانید راهحل اداره اسلامی جامعه را به دست آورید، اداره اسلامی آن ممکن نیست.
ایشان از قول استاد ما مرحوم سیدمنیرالدین نقل میکرد که ما اسلام و مکارم اسلام را کاربردی نکردیم و اسلام متهم به عدمکارایی شد. مسئولیت ما این است که این مفاهیم اسلامی را به مقولات کاربردی تبدیل کنیم که یک بخش عمده آن به وسیله علوم انسانی اسلامی اتفاق میافتد.
من هیچوقت در ایشان خلافانصاف ندیدم. ازجمله ندیدم کسی را به جای ساختارها محاکمه کند. هر وقت اشکال میکرد سهم ساختارهای فاسد را به دوش ساختارها میگذاشت. ساختارهای اداره مدرن با اخلاق اسلامی جمعشدنی نیست. بسیاری از آسیبها به خاطر این ساختارهاست. ما به جای محاکمه انقلاب باید این ساختارها را محاکمه کنیم. خیلیها به جای محاکمه ساختارها، اشخاص را محاکمه میکنند.
دنبال عدالتند اما بین اثر ساختار و فرد خلط میکنند. به جای اینکه ساختاری طراحی کنند تا کمفساد یا بیفساد باشد، شروع میکنند بار را به دوش اشخاص انداختن و با اشخاص مقابله کردن. این عدالتخواهی نیست. من از این عالم بزرگوار ندیدم جایی که انتقاد متوجه ساختارهاست، آن را به آدمها برگرداند یا بیانصافی کند و اشکالی بگیرد بدون پیشنهاد و راهحل. این دیگر اشکال نیست بلکه سرزنش است. اگر شما به کسی که دستش زیر سنگ است بدون راهحل اشکال کنید، این دیگر اشکال و انتقاد نیست، سرزنش است. خدا بر درجات این عالم بزرگوار بیفزاید. ایشان تا آخرین لحظه دغدغهاش این بود که گردنه احد انقلاب اسلامی، علوم انسانی است. ما باید به علوم انسانی برسیم که در باب انسانی است که از عوالم قبل آمده و الان هم هست و این دنیا معبری است برای او که دارای قوای ظاهری و باطنی است. ما باید از این انسان بحث کنیم. خدای متعال بر درجات این استاد بزرگوار بیفزاید.