مطالعه این متن قوت استدلال این فقیه، عمق احتیاط فقهی دینی او و بینش انسانی وی را کاملا نشان میدهد، چیزی که از یک فقیه واقعی که حامی حقوق مسلمانان است، انتظار میرود.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین دکتر رسول جعفریان، استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزه دین و تاریخ، درباره سندی از مبارزه یک فقیه استرآبادی مقیم اصفهان با کشتار مسلمانان شیعه و سنی بغداد از سوی نادر شاه و دولت عثمانی نوشت: یکی از با ارزش ترین اسناد دینی ـ سیاسی ایران، متن نامه زیر است که محمدباقر استرآبادی، مدرس دارالسلطنه اصفهان در جریان محاصره بغداد توسط نادرشاه نوشته و مخاطب او، هم نادرشاه و هم حاکم عثمانی عراق، احمد پاشا است.
در این محاصره، جنگ خواهی دو طرف، سبب محاصره کامل این شهر شده، و شمار زیادی از مردم از گرسنگی تلف شدند. نویسنده که عالم شیعی آن هم شهر اصفهان است، استدلالهای جالبی در این متن دارد تا نشان دهد، هیچ کس حق ندارد، از روی جنگ خواهی، خون مسلمانی را شهادتین بر زبان جاری دارد بریزد.
لحن او بسیار جدی است، و باید جرأت زیادی داشته باشد که چنین متنی را برای نادر و سپاه عثمانی نوشته است. شجاعت او به حدی بوده که وقتی وارد عراق شده و این اوضاع را دیده، با عدهای از سپاهیان سخن گفته، آنها را با استدلالهای دینی قانع کرده و ایشان را نزد نادر فرستاده تا او را از ادامه نبرد باز دارند.
مطالعه این متن قوت استدلال وی، عمق احتیاط فقهی دینی او و بینش انسانی وی را کاملا نشان میدهد، چیزی که از یک فقیه واقعی که حامی حقوق مسلمانان است، انتظار میرود. من کمتر متنی به این خوبی در میان متون سیاسی ـ دینی دو سه قرن اخیر دیده ام. مع الاسف، غالبا در قدح دیگران، تکفیر، جواز قتل و اسر و نهب و مانند اینهاست، گرچه بدون تعصب بگویم، شیعیان کمتر این مسائل را مطرح میکردند، لابد علاوه بر دلایل فقهی، چون اقلیت هم بودند. اما در اینجا، به رغم این که نادر شاه غالب بوده و بغداد در محاصره، نوشتن این متن، ارزش زیادی دارد.
وی در پایان هشدار میدهد که اگر آنها این توصیه و رأی او را نپذیرند، باید گناه ریختن خون این همه مسلمان را بر عهده بگیرند.
این محمد باقر استرآبادی کیست؟ متاسفانه آقابزرگ تنها خبری که از او داده، همین است که نامش در برخی از منشآت آمده که مقصودش همین متن است. (طبقات قرن دوازدهم، ص ۸۴).
این نامه به عنوان یک نمونه انشاء در کتب «منشآت» آمده است، و مرحوم نوایی هم آن را در کتاب ارجمند، نادر و بازماندگانش ص ۳۲۶ آورده است. اما در آنجا، به رغم زحمتی که در تصحیح کشیده شده، حاوی اغلاطی است که در اینجا، در مقابله با یک نسخه خطی، آنها را تصحیح کردم. مهم محتوای متن است و امیدوارم دوستانی که علاقه مند هستند، آن را چندین بار بخوانند.
راقم نمیقه، اقلّ خلیقه، محمدباقر استرابادى، مدرّس دار السلطنه اصفهان، بعد از تبلیغ دعوات محبت آغاز و مودّت انجام، بر راى حقایقنماى علماى اعلام و فضلاى عالىمقام بغداد انهاء و اعلام مىدارد که:
در این اوان سعادت فرجام که این احقر عباد به تقریب زیارت روز عرفه و احراز شرایف طواف اماکن مشرّفه، وارد این ارض فیض بنیاد گردید، از تقریر جمعى که از شدّت جوع از تنگناى قلعه فرار کرده مىآیند، معرفت کامل به احوال سکنه آنجا حاصل نموده، معلوم شد که هر روز جمعى کثیر از صغیر و کبیر و برنا و پیر در قلعه از فقدان قوت، فوت و تلف، و ملحق به یاران سلف مىگردند.
چون اهل قلعه قایل به کلمتین طیبتین شهادتین و امت رسول ثقلین، و در قبله و کتاب موافق، و در دین و شریعت مطابق بودهاند، به مدلول وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما [حجرات: ۹] و به مفاد وَ إِنْ تَنْتَهُوا خیرٌ لَکم [انفال: ۱۹] با رؤساى سپاه پرخاشجوى، مستدلاً عن احکام الله گفتگو کرده، جمعى از ایشان را با خود همداستان نموده، و به خدمت خان والاشان کشورستان فایز، و به دلایل عقلیّه و نصوص شرعیه ایشان را به امتثال فرمان وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أحسن [نحل: ۱۲۵] ارشاد، و به منطوقه و نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍ [حجر: ۴۷] تصفیه زلال عناد نموده، به نگارش این صحیفه پرداخت.
بر ضمایر زاکیه حضرات مستور و مخفى نماند که اگر خان فلک شأن را به تأییدات ایزدى و مددکارى بخت سعید، داعیه کشورگشائى و دارائى، و عالىجاه وزیر صاحب رأى، و دستور ملکآراى احمد پاشا را هوس حکمرانى و فرمانفرمائى باشد، عجزه و ضعفائى که بَهین ودیعه کارخانه ابداعند، از این دو حالت برى، و لا محاله به نافذ الامرى مبسوط الید، در مقام رعیتى و فرمانبرى مىباشند، و ایشان را در میانه تقصیرى نیست که پایمال جنود محن و غارتزده سپاه فتن شوند، و قطع نظر از آن شغل فرماندهى، به مصداق تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ [آل عمران: ۲۶] به امر پادشاه ازل منوط، و تغییر و تبدیل کار جهانبانى به مفاد تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ [آل عمران: ۲۶] به مشیّت سلطان لمیزل موقوف و مربوط، و خان سکندر شأن مؤیّد من عند الله و مشیّد بجند الله؛ و این معنا هم بدیهى است که بعد از آنکه دو صاحب دولت به یکدیگر مسلّط شوند، عرض و ناموس بزرگى را صیانت و یکدیگر را رعایت نخواهند کرد، و عَجَزه و رعاع الناس از رهگذر عدم مکنت، در میانه پایمال لشکر حوادث مىگردند؛ به نهجى که این خادم دینیه، عرض مراتب را به حضرت قاآنى القا، و ایشان نیز به سمع مبارک اصغا فرمودهاند، آن حضرات عالیات نیز از راه دیندارى و غمخوارى مخلوقات حضرت بارى، مراتبى را که مذکور شد، باید به عالىجاه مشارالیه و باقى پاشایان با عز و شأن حالى نموده، خود ایشان را برىء الذمه سازند، و زیاده بر این عجزه و ملهوفین را به ورطه هلاک نیندازند. وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ [نساء: ۶۶]. و بعد از آنکه عالىجاه مشارالیه، این معنى را نپذیرد، و براى کهن ویرانه که نمونه آن أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ است، خون این همه مسلمانان را به گردن بگیرند، صاحب اختیارند.