شبکه اجتهاد: مرحوم آیتالله بروجردی و برخی از شاگردان ایشان بر این باور بودند که فقه و حدیث شیعه، حاشیهای است بر فقه و حدیث عامه و یا به تعبیر آیتالله سیستانی فقه شیعه مهیمن است بر فقه اهل سنت۱.
در این یادداشت در صدد نیستم تا مقصود آیتالله بروجردی وطرفداران این نظریه را به تفصیل بنگارم، اما خلاصه سخن این است که برای فهم روایات اهل بیت علیهم السلام باید از جو فقهی غالب آن روزگار که از آن فقها و مدارس فقهی اهل سنت است، اطلاع داشته باشیم، چرا که بسیاری از روایات اهل بیت در پاسخ به منازعاتی بوده که بین اصحاب امامیه و پیروان مکاتب فقهی عامه جریان داشته است.
این نظرمرحوم آیتالله بروجردی در حقیقت یکی از تطبیقات این قاعده است: «برای فهم درست از یک پاسخ، باید سؤال و زمینه و بستر پیدایش آن سؤال را بدانیم». حالا فرقی نمیکند این سؤال از طرف جو فقهی عامه باشد، یا از طرف طائفهای از زیدیه یا خوارج یا …
بسیاری از روایات اهل بیت علیهم السلام از طریق راویان و فقهای شیعی کوفی نقل شده است. مراجعه به مصادر تاریخی و رجالی اهل سنت نشان میدهد (والبته برخی از رجالیون اهل سنت تصریح هم کردهاند۲) جو غالب در کوفه، جوی شیعی است، البته با انواع گرایشهای، گرایش زیدیه، گرایش غالیانه، گرایش فقیهان و… بنابراین آنچه ما را در فهم بسیاری از روایات راویان کوفی کمک میکند شناخت جریانهایی است که در کوفه آن روزگار وجود داشته است.
یکی از جریانهای مطرح و شناخته شده در کوفه دوران امام صادق علیه السلام، گرایش ابو الخطاب و طرفداران اوست، جریانی که به قیام مسلحانه میانجامد و به ظاهر و با سرکوب آنها و کشته شدن همه یاران ابو الخطاب ـ جز ابو خدیجه سالم بن مکرم۳ ـ به پایان میرسد؛ اما این ظاهر قضیه است، یعنی جریان ابو الخطاب، هیچ گاه تمام نشد، بلکه طرفداران این جریان، در لباسی دیگر و با تأکید بر کتمان، همان اندیشه و گفتمان را ادامه دادند، گفتمانی که یک شاخهاش به تشکیل فرقه اسماعیلیه منجر شد.
نصیریهایها (یا همان علویان امروز) امتداد گفتمان جریان ابو الخطاب و تابعان او هستند، جریانی که در بسیاری از منازعات فقهی و کلامی ـ خصوصاً مسأله امامت ـ ردپای آنها را مشاهده میکنیم. امروزه آثار متعدد و مهمی از این جریان ـ چه به صورت چاپی و چه به صورت مخطوط ـ منتشر شده است و مطالعه آنها ما را در شناخت آنچه در روزگار حضور ائمه (علیهم السلام) در کوفه جریان داشته کمک میکند.
مسأله غلو و مفهوم غلو و حدّ و حدود آن، مسأله بسیار پیچیدهای است که گمان نکنم به این آسانی بتوان پروندهاش را جمع و مختومه کرد. بسیاری از ما هنوز نمیدانیم گفتمان غالیانه دقیقا چه بوده است و چه بسا غلو را تنها در حیطه روایات فضائل و مناقب، معنا و تفسیر میکنیم. این مطلب را بگذارید در کنار سخن وحید بهبهانی برخی دیگر۴، این سردرگمی را بیشتر خودش نشان میدهد. وحید بهبهانی میگوید: «اعلم أنّ الظاهر أنّ کثیراً من القدماء ـ سیما القیمین منهم والغضائری ـ کانوا یعتقدون للأئمه (علیهم السلام) منزله خاصّه من الرفعه والجلاله ومرتبه معینه من العصمه والکمال بحسب اجتهادهم ورأیهم وما کانوا یجوّزون التعدّی عنها وکانوا یعدون التعدّی ارتفاعاً وغلواً حسب معتقدهم حتّی أنّهم جعلوا مثل نفی السهو عنهم غلواً بل ربما جعلوا مطلق التفویض إلیهم أو التفویض الذی اختلف فیه أو المبالغه فی معجزاتهم ونقل العجائب من خوارق العادات عنهم أو الإغراق فی شانهم وإجلالهم وتنزیههم عن کثیر من النقائص وإظهار کثیر قدره لهم وذکر علمهم بمکنونات السماء والأرض ارتفاعاً أو مورثاً للتهمه به سیما بجهه أنّ الغلاه کانوا مختفین فی الشیعه مخلوطین بهم مدلّسین.
وبالجمله الظاهر أنّ القدماء کانوا مختلفین فی المسائل الأصولیه أیضاً فربما کان شیء عند بعضهم فاسداً أو کفراً غلواً أو تفویضاً أو جبراً أو تشبیهاً أو غیر ذلک وکان عند آخر ممّا یجب اعتقاده، أو لا هذا ولا ذاک، وربما کان منشأ جرحهم بالأمور المذکوره وجدان الروایه الظاهره فیها منهم وادّعاه أرباب المذاهب کونه منهم أو روایتهم عنه، وربما کان المنشأ روایتهم المناکیر عنه إلی غیر ذلک فعلی هذا ربما یحصل التأمّل فی جرحهم بأمثال الأمور المذکوره»۵.
به نظرم ـ والبته به قول سیدنا الاستاد مددی: والعلم عند الله سبحانه و تعالی ـ این حیرت و سردرگمی از این جهت است که ما الگوی صحیحی از سخنان غالیانه نداریم، یعنی نمیدانیم آنچه را نجاشی و ابن غضائری غلو خواندهاند نظرشان به چه محتوائی است و از این جهت است که وقتی کسی روایات فضائل و مناقب را روایاتی غالیانه تلقی میکند، کسی در جواب او میگوید: کثیراً ما یرد المتأخّرون طعن القدماء فی رجل بالغلو بأنّهم رموه به لنقله معجزاتهم وهو غیر صحیح، فإنّ کونهم(علیه السلام) ذوی معجزات من ضروریات مذهب الإمامیه، وهل معجزاتهم وصلت إلینا إلا بنقلهم؟ وإنّما مرادهم بالغلو ترک العباده اعتماداً علی ولایتهم (علیه السلام)۶.
برای این که با نمونهای از محتوای غالیانه (به معنائی که نجاشی و ابن غضائری مد نظرشان بوده) آشنا شویم مطالعه نصیریه بهترین راه کار است.
کتاب الهفت والأظله منسوب به مفضّل بن عمر و یا رساله میاح (که بخشهایی از آن به صورت پراکنده در آثار نصیریه آمده است) از بهترین نمونهها در این زمینهاند، چرا که همین متنها مورد قضاوت نجاشی و ابن غضائری قرار گرفته است و برای این که بفهمیم از نگاه نجاشی و ابن غضائری، چه محتوائی غالیانه است، این کتابها مصادر خوبی است.
آنچه نوشته شد تنها دو نمونه از فوائد مراجعه و مطالعه مصادر نصیریه است. طبیعتاً مطالعه این آثار، فوائد دیگری نیز دارد (مثل ریشه یابی بسیاری از کلمات حروفیه و نقطویه وابن عربی در مصادر نصیریه، یا پیگیری بعضی روایات مصادر شیعی در تراث نصیریه) که پژوهشگران بر اساس نگاه و رشته تخصّصی خودشان بدان واقف میشود.
با این یادداشت تا کنون چهار یادداشت در مورد تراث نصیریه نوشتهام و اگر خداوند توفیق دهد به مرور یادداشتهای دیگری را در این زمینه در این صفحه منتشر میکنم۷؛ إن شاء الله تعالی.
—————————————————————–
۱. تعبیر آیتالله سیستانی مأخوذ است از این آیه شریفه (مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتابِ ومُهَیمِناً عَلَیهِ). المائده: ۴۸.
۲. نک: الکفایه فی علم الروایه، ص۱۲۹. وبرای تفصیل در مورد مدرسه کوفه نک: مدرسه الحدیث فی الکوفه، پایان نامه دکترای شرف محمود محمّد سلمان، دانشگاه الأزهر.
۳. کشی به نقل از عیاشی از ابن فضال نقل میکند: کان سالم من أصحاب أبی الخطّاب و کان فی المسجد یوم بعث عیسى بن موسى بن علی بن عبد اللّه بن العبّاس و کان عامل المنصور على الکوفه إلى أبی الخطّاب، لمّا بلغه أنّهم قد أظهروا الإباحات و دعوا النّاس إلى نبوّه أبی الخطّاب و إنّهم یجتمعون فی المسجد و لزموا الأساطین یورّون النّاس أنّهم قد لزموها للعباده و بعث إلیهم رجلًا فقتلهم جمیعاً، لم یفلت منهم إلّا رجل واحد أصابته جراحات فسقط بین القتلى یعدّ فیهم، فلمّا جنّه اللّیل خرج من بینهم فتخلّص. رجال الکشی، رقم: ۶۶۱.
۴. نک: إکلیل المنهج: ۱۰۹ و ۲۲۱؛ رجال الخاقانی: ۱۴۶ـ۱۴۸؛ کتاب الطهاره شیخ انصاری (ط.ق)، ج ۲، ص ۳۵۸؛ البدر الزاهر: ۲۹۱؛ مقباس الهدایه، ج۲، ص۳۹۹ـ۴۰۰.
۵. الفوائد الرجالیه: ۳۸ـ۳۹.
۶. قاموس الرجال، ج ۱، ص۶۶ـ۶۸.
۷. چندین سال است که یکی از دغدغههای من مطالعه در زمینه نصیریه و زیدیه و فقه اهل سنت است. طبیعتاً و به سبب زبان رمز آلود نصیریه، مطالعه آثار آنها ونوشتن مطلب در مورد این گروه چندان آسان نیست. از این رو، هنوز بعد از دوبار مطالعه آثار نصیریه آن هم با نگاه همدلانه و گفتگو با برخی از دوستان در این زمینه، نسبت به برخی از برداشتهایم از این متون مطمئن نیستم، وهمین مرا در انتشار برخی از یادداشتها مردد میکند.