اشاره: خوانش و کاوش در آثار نظری و عملی امام خمینی نشان میدهد اسلام فقاهتی با پشتگرمی فقه جواهری از اصول اندیشههای ایشان بوده است. این نوشتار میکوشد به این رویکرد بپردازد.
شبکه اجتهاد: سده گذشته، روزگار رودرروشدن جهان اسلام ـ بهویژه ایران ـ با مدرنیته غربی بوده است؛ یعنی همان چالش بین سنت و تجدد. سدهای که آوردگاه اندیشهها و کنشگران فکری و فرهنگی بسیاری بود و خود این، جریانهای فکری و فرهنگی گوناگونی را بهوجود آورده است. تقسیمبندی این جریانها و جریانشناسی آنها نیز خود گفتار جدایی است؛ چراکه هر کدام خود به چندین خرده جریان و رویکرد تقسیم شدهاند.
در یک تقسیمبندی، جریانهای دینی را میتوان به سه رویکرد تقسیم کرد. اسلام سیاسی، اسلام انقلابی و اسلام فقاهتی. یعنی در رویارویی با تجدد غربی این سه رویکرد هرکدام روش خود را داشتهاند. حال میخواهیم ببینیم امام خمینی که دست به مبارزه زد و انقلابی را رهبری کرد و به پیروزی رساند، کدام روایت و کدام قرائت را داشت؟
در بین رویکردهای اسلامی تنها حرکتی که توانست به نتیجه مطلوب برسد؛ اندیشه امام خمینی بود. اندیشهای که محصول اسلام فقاهتی ایشان بود و در نظریه ولایت فقیه ـ با خوانش ویژه خودش ـ تبلور یافت. به نوعی امام خمینی با رویکرد اسلام فقاهتی و با تکیه بر فقه جواهری دست به مبارزه زد، و یک انقلاب مردمی را رهبری و به پیروزی رساند و نظام جمهوری اسلامی را تشکیل داد.
خوانش و کاوش در آثار نظری و عملی امام خمینی نشان میدهد اسلام فقاهتی با پشتگرمی فقه جواهری از اصول اندیشههای ایشان بوده است. این نوشتار میکوشد به این رویکرد بپردازد.
اسلام سیاسی
در طول تاریخ قرائتهای متفاوتی از دین اسلام توسط طیفهای مختلف فکری، ارائه شده است. در این بین یکی از چالشیترین و مهمترین خوانشها از دین اسلام که در تاریخ معاصر رسمیت یافت و ظهور و بروز بسیاری داشت؛ «اسلام سیاسی» است. قرائتی از اسلام که در برابر اسلام سنتی قرار گرفت.
اسلام سیاسی که ظهور و بروز عملی آن را باید از زمان سیدجمالالدین اسدآبادی به بعد دانست، نگرشی در برابر «اسلام سنتی» بوده است که جدایی و مرزبندی بین دین و دنیا را کنار زده و با تکیه بر برداشتی ویژه از اسلام، دین را به عرصه عینی و عملی جامعه کشانده و با سیاست عجین میکند. در این دیدگاه مسلمانان به اسلام بهعنوان مکتبی فراتر از دین و عبادات مینگرند و آن را راه حل مشکلات میدانند. هدف نهایی اسلام سیاسی، بازسازی جامعه بر اساس اصول اسلامی است؛ اما نه اصولی برخاسته از نگرش اسلام سنتی که دین را بیشتر متولی امور فردی شخص میداند تا اجتماع و سیاست. بر مبنای این نگرش دین و دنیا از هم جدا نیستند و دین و متولیان دینی مرجعیت و زمامداری امور سیاسی را میتوانند برعهده گیرند.
در ایران معاصر، اسلام سیاسی با لیبرالیسم، سوسیالیسم و فقه شیعی تلفیق شد و برخی گروهها با این تلفیق به بیراهه رفتند. برای همین مورد تأیید کامل امام خمینی نبودند. اسلام سیاسی در خوانش فقهی امام خمینی با این گروهها که گاهی رهبران روحانی هم داشتند، متفاوت بود. اسلام ساسی در خوانش امام خمینی به «اسلام سیاسی فقاهتی» منتهی میشد. این تفسیر بود که توانست در یک کشور اسلامی شیعی مذهب یک رژیم سلطنتی را ساقط و یک نظام جدید تشکیل دهد.
۱. انقلاب و انقلاب اسلامی
انقلاب به تغییر اساسی و عمیق در زیر ساختهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه و تغییر نظام حاکم گفته میشود.(آشوری، ۴۷؛ مهرداد، ۲۱) پس، اگر ما انقلاب را دگرگونی ریشهای در همه زمینههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و… بدانیم که در پی سرنگونی یک نظام سیاسی حاکم پیش میآید و معمولاً همراه با خشونت و ناآرامی است؛ انقلاب اسلامی عبارت خواهد بود از دگرگونی ریشهای در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهانبینی، موازین و ارزشهای اسلامی و بر اساس خواست و اراده مردم و به تعبیر دیگر، انقلاب اسلامی، انقلابی است که به منظور حاکم نمودن ارزشهای اسلامی بر جامعه انجام میگیرد. از اینرو، «اسلامی بودن»، ویژگی بنیادی آن محسوب میشود.
انقلاب اسلامی ایران نیز اصطلاحی برای قیام ملت ایران علیه رژیم پهلوی به رهبری امام خمینی بوده است که از سویی سبب تغییر در اساس و نوع حکومت ایران شد و از سوی دیگر، در ایدئولوژی غالب و رسمی کشور و خط مشیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی دگرگونی ایجاد کرد. امام خمینی انقلاب اسلامی ایران را بهترین و بینظیرترین انقلابها خوانده(صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۳۱۳) و مهمترین ویژگی انقلاب اسلامی ایران در مقایسه با انقلابهای فرانسه و شوروی را معنویتگرایی و اسلامیت آن شمرده است.(همان، ج ۸، ص ۶۳)
امام خمینی میگوید: «شک نباید کرد که انقلاب اسلامی از همه انقلابها جداست؛ هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه انقلاب و قیام… جمهوری اسلامی با دست توانای ملت متعهد پایهریزی شده و آن چه در این حکومت اسلامی مطرح است، اسلام و احکام مترقی آن است.»(وصیت نامه الهی-سیاسی امام خمینی(ره)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران ۱۳۷۴، ص ۷-۸)
۲. اسلام انقلابی
با روشن شدن مفهوم انقلاب و انقلاب اسلامی، مفهوم و تعریف اسلام انقلابی نیز روشن میشود. وقتی میگوییم اسلام انقلابی، یعنی وسیله قراردادن اسلام برای انقلاب. بر اساس این دیدگاه، انقلاب اصل و هدف است، و اسلام ابزاری است برای انقلاب و مبارزه. این، یک نوع نگاه تکبُعدی به اسلام است. یعنی اسلام را تنها از دریچه انقلاب و مبارزه نگریستن. شهید مطهری در این باره میگوید: «انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف آن اسلام و ارزشهای اسلامی است و انقلاب و مبارزه تنها برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام میگیرد و به بیان دیگر، در این راه، مبارزه هدف نیست؛ وسیله است؛ اما برخی میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه میکنند؛ یعنی برای آنها انقلاب و مبارزه هدف است؛ اسلام وسیلهای است برای مبارزه. اینها میگویند هر چه از اسلام که ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد، آن را قبول میکنیم و هر چه از اسلام که ما را از مسیر مبارزه دور کند، آن را طرد میکنیم. طبیعی است که با این اختلاف برداشت میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی، تفسیرها و تعبیرها از اسلام و انسان و توحید و تاریخ و جامعه و آیات قرآن، با یکدیگر متضاد و متناقض میشود. فرق است میان کسی که اسلام را هدف میداند و مبارزه و جهاد را وسیلهای برای برقراری ارزشهای اسلامی، با آن که مبارزه را هدف میداند و هدفش این است که من همیشه باید در حال مبارزه باشم و اصلا اسلام آمده برای مبارزه. در جواب این گروه باید گفت که برخلاف تصور شما، با آن که در اسلام، عنصر مبارزه هست، اما این بدان معنی نیست که اسلام فقط برای مبارزه آمده و هدفی جز مبارزه ندارد؛ در اسلام، دستورات بیشماری وجود دارد که یکی از آنها مبارزه است.»(مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۵۷ و ۵۸)
از نگاه امام خمینی مهمترین هدفِ شکلگیری انقلاب اسلامی ایران، اسلام و آموزههای آن بود. تحقق ارزشهای اسلامی، انسانی و خارجکردن مردم از اسارت نفس از دیگر اهداف اصلی انقلاب اسلامی بود.(صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۱۶۲ ؛ ج ۱۷، ص ۱۶۹؛ ج ۱۹، ص ۴۹۷) پس، امام خمینی اسلام و ارزشهای اسلامی را اصل و هدف، و انقلاب را ابزاری برای رسیدن به آن اهداف میدانست.
۳. اسلام فقاهتی
اسلام فقاهتی به معنای اسلام اجتهادی است؛ یعنی اسلامی برآمده از مِتُدهای فقاهتی و اجتهادی که تاکید امام خمینی بر روش جواهری نیز درست ناظر بر همین فقه مبتنی بر روشهای اجتهادی و فقاهتی بوده است.
در اسلام فقاهتی دین تنها یک اعتقاد نیست و ابعاد فراگیری دارد. اسلام، مبنا و مرجع در امور سیاسی و اجتماعی است. عدالت، روح قوانین اسلامی و اصل اولیه تعالیم انبیاء و بر هر امری، حتی آزادی فردی مقدم است و شریعت، محور اساسی امر قانونگذاری در جامعه اسلامی است. نظام سیاسی از دیدگاه اسلام فقاهتی، برخاسته از وحی و احکام الهی است که در راستای اصول لایتغیّر وحیانی و اجراییسازی عقل بشری بهکار گرفته میشود. در مفهوم اسلام سیاسی فقاهتی سکولاریسم و یا جداانگاری دین از سیاست رد شده و سطح ولایت فقیه به رهبری جامعه ارتقاء مییابد، دستاوردهای مدرن بهعنوان ابزار زندگی، و نه فلسفه زندگی پذیرفته میشود، نظم جدیدی بر مبنای حاکمیت مستقل اسلامی در روابط بینالملل مطالبه میشود و اسلام از دین عبادت محض به دین عبادت و سیاست تبدیل میگردد.
امام خمینی بهعنوان فقیهی برجسته و مبارزی پیشرو که علیه رژیم سلطنتی قیام کرد و با تشکیل نظامی مبتنی بر اندیشههای اسلامی، ضرورت حضور فقه شیعی در عرصههای گوناگون اجتماعی و سیاسی را نهادینه کرد، مکتب فقه جواهری را برترین راه حفظ فقاهت و پاسخگوترین شیوه تفقه میدانست. تاآنجا که تأکید بر حفظ فقاهت سنتی و ترویج فقه جواهری را در جایجای واژگان ایشان میشود دید:
«در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزهها، اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم، و تخلف از آن را جایز نمیدانم»(صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۷۳) «و لازم است علما و مدرسین محترم نگذارند در درسهایی که مربوط به فقاهت است و حوزههای فقهی و اصولی از طریقه مشایخ معظم که تنها راه برای حفظ فقه اسلامی است منحرف شوند، و کوشش نمایند که هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیقها افزوده شود؛ و فقه سنتی که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن ارکان تحقیق و تدقیق است، محفوظ بماند.»(وصیتنامه سیاسی – الهی امام خمینی(س)، ص ۳۹۳)
بازخوانی و تیزنگری در آثار و بیانات امام خمینی تأکید دیگری در جریان تفقه را روشن میکند؛ یعنی تأکید بر «فقه پویا». اصطلاحی که توسط برخی بهمعنای روش فقهی نوینی در برابر فقه سنتی و جواهری تفسیر شد، و برای همین دودستگی و صفبندیهایی را میان حوزویان در پی داشت. این دودستگی زمینه اختلافات فراگیر بعدی شد؛ تاآنجا که امام خمینی ناگزیر شد تذکر دهد:
«وقتی نیروهای مؤمن به انقلاب حتی به اسم فقه سنتی و فقه پویا به مرز جبههبندی برسند، آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبههبندی نهایتاً معارضه پیش میآورد. هر جناح برای حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاری انتخاب میکند، یکی متهم به طرفداری از سرمایهداری و دیگری متهم به التقاطی میشود که من برای حفظ اعتدال جناحها همیشه تذکرات تلخ و شیرینی دادهام، چرا که همه را فرزندان و عزیزان خود میدانم.»(صحیفه امام،ج ۲۱، ص۲۸۷)
اما به راستی «فقه پویا» در اندیشه امام خمینی چه معنایی دارد؟ آیا روشی جدا و مخالف با فقه سنتی و اجتهاد جواهری بود؟ اگر چنین است آنگاه چگونه میتوان میان سفارش ایشان بر فقه سنتی و اجتهاد جواهری، و میان سفارش بر فقه پویا را جمع کرد؟
بیگمان تأکید بر فقه سنتی و اجتهاد جواهری از محکمات اندیشه امام خمینی است که با ارجاع فقه پویا به آنها میتوان به این نتیجه رسید که میان مقصود امام از این ترکیب و آنچه برخی فهم کردهاند، فاصله بسیاری است. با بررسی کلمات ایشان روشن میشود که فقه پویا در اندیشه امام خمینی همان اجتهاد بر اساس بنایانهای فقه سنتی و اجتهاد جواهری است که با توجه به شناخت روشنتر موضوعات و دوری از تنگنظریهای متحجرانه و درک وسیع و نگاه کلان، عناصر تعیینکنندهای چون زمان و مکان را بازشناخته و تأثیر آنها را در تعیین هویت موضوعات بهروشنی درک میکند و مصالح عامه را با دقتنظر تشخیص میدهد و با چنین رهآوردی از شناخت به جستجو برای کشف حکم از طریق روشهای معهود در بنیان مرصوص فقاهت سنتی و اجتهاد جواهری دست مییازد.
«اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم، و تخلف از آن را جایز نمیدانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است؛ ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند. مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است، بهظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند. بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی میطلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.»(صحیفه امام،ج ۲۱،ص۲۸۹)
از دیدگاه امام خمینی تغییر موضوعات احکام و نگاه کلان در فقه سیاسی و مصالح عامه اجتماعی در منظر امام خمینی، نهتنها بیگانه از فقاهت نیست؛ بلکه چنین سطحی از فقه و تصدی امور امت اسلامی به سطح برتری از اجتهاد نیازمند است. این سطح از فقه در منظر امام از مرتبه بالایی برخوردار است. مرتبهای که علاوه بر ویژگیهای لازم برای اجتهاد بر مبنای معهود حوزههای علمیه، میبایست ویژگیهای دیگری نیز داشته باشد. ویژگیهایی نظیر فراست و تیز هوشی، برخورداری از قدرت تصمیمگیری، توان شناخت انسانهای صالح و تشخیص مصالح عمومی اجتماع اسلامی.(صحیفه امام،ج ۲۱،ص۱۷۷)
از دیگر مستنداتی که میتوان بهعنوان تبیین فقه پویا در منظر امام به آن اشاره داشت، نامهای است که ایشان در پاسخ به آیتالله قدیری نوشت.(صحیفه امام، ج ۲۱، ص۱۵۰) در این نامه به روشنی تأکید میکند که احکام اسلامی با تغییر شرایط زمانی و مکانی میتوانند گسترش یابد یا کم شود و یا حکمی متغیر داشته باشند. همچنین در این نامه نقش مصالح عامه بشری را در تغییر احکام شرعی یادآور میشود. این بیان امام خمینی را میتوان جلوهای از پویایی فقه شیعی دانست که در عین تکیه بر منابع اساسی و روشهای اجتهادی فقه جواهری، با نگاهی عمیق و جامع، نیازمندیهای زمان را بهدرستی دریافته و مطابق مصالح عمومی جوامع اسلامی و انسانی به استنباط حکمی جدید و کارآمد میپردازد.
از دیگر اسنادی که بر اساس آن میتوان سطحی دیگر از ارتقاء فقه و پویایی آن را از منظر امام خمینی به نظاره نشست، نامه ایشان در پاسخ به مقام معظم رهبری(رئیسجمهور و امام جمعه وقت تهران) با موضوع تعیین حدود اختیارات حکومت اسلامی است. امام خمینی در این نامه، حدود اختیارات ولایت فقیه و حکومت اسلامی را بیان میکند و به صراحت از اولویت حکومت بهعنوان یکی از احکام اولیه اسلامی بر سایر احکام و فروع فقهی سخن میگوید.(همان، ج ۲۰، ص ۴۵۱) روشن است که استنباط و تعیین این حدود و مشخص کردن گستره و تنگنا و چارچوب دایره اختیارات ولایت فقیه جامعالشرایط و حکومت اسلامی جز با رجوع به منابع اصیل فقه و تمسک به اجتهاد جواهری ممکن نیست، و از سوی دیگر چنین مسائلی که محصول تشکیل حکومت اسلامی و بر صدر نشستن فقاهت و عدالت در جامه ولایت فقیه عادل جامع الشرایط است، پیش از آن و بهطور مبسوط و مشخص، در آثار فقهی گذشتهگان کمتر به چشم میآید. شاید بتوان این سند را گویاترین سند بر حرکت پویای فقه سیاسی شیعه و ظرفیتهای وسیع آن از منظر ایشان به شمار آورد؛ چه این که فتوا دادن به چنین وسعتی در اختیارات حکومت اسلامی از بستر فقاهت امام خمینی برمیخیزد. فقاهتی که از سرچشمه فقه سنتی و اجتهاد جواهری نشأت میگیرد و با درنظر گرفتن عناصری که در پویایی فقه دخالت دارند، مانند زمان، مکان، مصالح عمومی جامعه و حکومت اسلامی، پاسخی درخور به نیازهای سیاسی اجتماعی جامعه اسلامی میدهد و مصالح عمومی آن را تأمین میکند.
بدینسان روشن میشود که فقه پویا در منظر امام خمینی، نهتنها با اجتهاد سنتی و فقه جواهری متباین نیست؛ بلکه در حقیقت عروج فقه از سطحی به سطحی برتر است که نشان از کارآمدی فقه شیعی و روش فقاهت و اجتهاد جواهری در پاسخگویی به نیازهای روزآمد جامعه است.
نتیجه
به باور امام خمینی، برداشتهای گوناگون از اسلام سابقه تاریخی دارد. به همین دلیل حسب بینش و نظرهای مختلفی که صاحبنظرها داشتهاند، رویکردهای گوناگونی هم بوده است.
امام خمینی کوشید با رهیافتی نو، اسلام را به صحنه اجتماع و سیاست آورد و در این راه دو رویکرد داشت؛ اجتهاد پویا با تکیه بر فقه جواهری، یعنی دخیل دانستن عنصر زمان و مکان در اجتهاد، و در عین حال تأکید بر روش اجتهاد سنتی.
منظور از فقه جواهری، فقه متّکی بر استدال و اجتهاد و باور مبتنی بر ادله شرعی است که در آن، ضمن اصرار بر مبانی سنتی و اصیل،بر پویایی و بالندگی فقه تأکید میشود. فقه پویا نیز بهمعنای استنباط احکام شرعی بهگونهای که پابهپای تحولات و پیشرفتهای دانش و نیازهای بشری باشد، بهکار میرود.
بین واژه «فقه پویا» و «فقه جواهری» یا «فقه سنتی» نیز تضاد و تناقضی نیست؛ بلکه تعامل مثبت و لازم بین این دو مفهوم از فقه حکم فرماست. امام خمینی هم به لزوم فقه جواهری و سنتی تأکید فراوان شد و هم نقش زمان و مکان در اجتهاد برای پاسخگویی به نیازهای جهان معاصر و انقلاب اسلامی مورد توجه جدی قرار گرفت.