فقه با توجه به این که بیانگر احکام شرعی است و احکام شرعی در یک تقسیم بندی، به حکم تکلیفی و وضعی و احکام تکلیفی بر ۵ قسم به حرمت، وجوب، استحباب، کراهت، و اباحه تقسیم میشود و طبیعتاً تمام رفتارهای انسان را شامل میشود. به عبارت دیگر، موضوع فقه عبارت است از افعال مکلفین. فقه یا دین در قالب فقه در صدد است تا برای کلیه رفتار و اعمالی که از انسان صادر میشود حکمی را بیان نمایند و طبیعتاً با این نگاه فقه شامل احکام اخلاق و تمام گزاره های اخلاقی و کلیه آنچه که مربوط به تعیین چارچوب و محدوده رفتار انسانی است میشود.
اختصاصی شبکه اجتهاد: دانش فقه شامل بخش عظیمی از احکام شریعت مقدس اسلام میباشد که خداوند متعال به عهده مکلفین قرار داده است. احکام فقهی در یک تقسیم بندی به ۵ قسم وجوب، حرمت، مستحب، مکروه و مباح تقسیم میشود. علم اخلاق نیز شامل بایدها و نبایدهای رفتاری مکلف است. اما این دو دانش متفاوت هستند و نباید بین آنها خلط شود؛ اما میتوان به طور قطع گفت که فقه مشتمل بر آموزههای اخلاقی است. علم اخلاق به تربیت نفس و آداب معاشرت به مردم تکیه دارد و بعد از آن به نحوه صحیح رفتار و ارتباط با خداوند میپردازد. مثلا امر به نرمخویی با مردم، جزء گزارههای اخلاقی است و فقهی نیست، لذا در فقه به این مطالب پرداخته نمیشود. دکتر محمدرسول آهنگران، عضو هیئت علمی پردیس فارابی دانشگاه تهران، در این رابطه با شبکه اجتهاد گفتگویی کرده است که از نگاه شما میگذرد.
اجتهاد: آیا فقه به عنوان دانشی توصیف می شود که مشتمل بر گزاره های اخلاقی نیز هست یا آن که تنها به بیان احکام الزامی شریعت بدون نظر به لوازم اخلاقی آن و احکام اخلاقی شریعت می پردازد؟
آهنگران: فقه با توجه به این که بیانگر احکام شرعی است و احکام شرعی در یک تقسیم بندی به حکم تکلیفی و وضعی تقسیم میشود و احکام تکلیفی نیز بر ۵ قسم به حرمت، وجوب، استحباب، کراهت، و اباحه تقسیم میشود و طبیعتاً تمام رفتارهای انسان را شامل میشود. به عبارت دیگر، موضوع فقه عبارت است از افعال مکلفین. فقه یا دین در قالب فقه، درصدد است تا برای کلیه رفتار و اعمالی که از انسان صادر میشود حکمی را بیان نمایند و طبیعتاً با این نگاه فقه شامل احکام اخلاق و تمام گزارههای اخلاقی و کلیه آنچه که مربوط به تعیین چارچوب و محدوده رفتار انسانی است، میشود. اخلاق با توجه به این که بیانگر بایستههای رفتاری است باید به محدوده رفتار انسان را بر اساس قوانین خاص مشخص میکند بنابراین علم اخلاق زیرمجموعه فقه به حساب میآید. چرا که فقه درصدد است تا در هر فعلی از افعال مکلفین حکمی را بیان کند.
قرآن کریم از احکام تعبیر به حدود نموده است و در آیه مبارکه میفرماید که “تلک حدود الله و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه”. پس بر اساس قرآن کریم و با استناد به آیات مبارکه، فقه درصدد آن است تا چارچوب رفتاری انسان را مشخص کند. بخشی از این چارچوب رفتاری همان چارچوبهایی است که در اخلاق بیان میشود و منطبق با عقل سلیم و فطرت انسانی است. یکی از منابع فقه نیز عقل است و یکی از امتیازات فقه امامیه، تکیه به حسن و قبح ذاتی است که از نتایج عقل است. این دو گزاره به عنوان مادر و ریشه گزارههای اخلاقی هم شناخته میشود. بنابراین فقه به طور کامل شامل تمام گزارههای اخلاقی میشود. البته مشروط به اینکه اولا از عقل سلیم صادر شده باشد و ثانیا بر اساس فطرت پاک انسانی باشد و ثالثا به صورت جزئی و قطعی جزء مدرکات عقلی باشد نه وسائط و خیالات و ظنون و اوهام. بر اساس این شروط، این قسم از گزارههای مسلم اخلاقی، طبیعتاً زیرمجموعه فقه هم خواهد بود.
اجتهاد: آیا تجمیع گزارههای اخلاقی تحت عناوینی همچون «فقه فرهنگ» یا «فقه تربیت»، موجب لزوم بحث و حتی قول به وجوب عمل به همه یا برخی از آنها به جهت انطباق این عناوین کلی از آنها نمیشود؟
آهنگران: همانگونه که عرض شد فقه تنها شامل احکام الزام آور نیست بلکه احکام استحبابی و کراهتی را هم در برمیگیرد و حتی بخشی از احکام عبارت است از حکم به اباحه. پس نباید فقه را منحصراً در احکام الزامآور خلاصه کرد. این از یک جهت.
از سوی دیگر گزارههای اخلاقی هم برگرفته از احکام عقلی بوده و جزو مدرکات عقلی است. به صورت جزمی، این قسم از گزارهها نیز تنها گزارههای الزام آور نیستند. یعنی با استعانت از مبانی فقهی چنانچه استحباب شرعی داریم استحباب عقلی هم داریم، یعنی گزارههای اخلاقی که مستحب است، هم داریم. مثلا گزارهای مانند خیانت در امانت یک گزاره الزام آور اخلاقی است یا قبح ظلم و لزوم برقراری عدالت یک گزاره الزام آور اخلاقی است اما ایثار، حسن خدمت و احسان به دیگران، جزء گزارههای اخلاقی است که از نگاه و اصطلاح فقهی میتوان آنها را جزء مستحبات اخلاقی به شمار آورد.
بنابراین وقتی فقه را تنها از یک سو منحصر در گزارههای الزام آور یا احکام الزام آور کردیم و از سوی دیگر با توجه به اینکه احکام عقلیِ تعیین کننده گزارههای اخلاقی هم تنها انحصار در احکام الزام آور اخلاقی و عقلی ندارد با توجه به این دو جهت میتوان کاملا حاکمیت فقه را بر تمام گزارههای اخلاقی تعیین و مشخص کرد.
اجتهاد: آیا اخلاق مبتنی بر فقه یا منابع دینی، تفاوت روشنی با اخلاق سکولار و غیردینی دارد؟ به دیگر سخن، آیا مبانی متفاوت انسان شناختی و جهان بینی اسلام و سکولاریسم، موجب تفاوت در توصیههای اخلاقی این دو میگردد؟
آهنگران: گزارههای اخلاقی مبتنی است بر جهانبینی، به عبارت دیگر بایدها هر چند امور اعتباری هستند اما این بایدها یک منبع و منشا اعتبار دارند و الا اگر اعتباری بدون منبع و اثر و بدون لحاظ واقعیات باشد، از آن بایدها یا اعتبارات در علم منطق به امیال و اقوال تعبیر میشود؛ یعنی جزء اوهام و خیالات است.
پس گزارههای از نوع باورها و گزارههای اعتباری، زمانی عقلائی است که برگرفته از واقعیات باشند. پس واقعیات است که گزارههای اعتباری و امور مربوط به بایدها را تعیین میکند و آن واقعیت در جهانبینی و نگاه معرفت شناختی و مبانی معرفتی، تعیین کننده آن واقعیات است. این امر طبیعتا منشا و منبع خواهد بود برای سمت و سو دادن به گزارههای اخلاقی از نوع بایدها و آن امور اعتباری. پس هر شناختی از انسان، مصالح و مفاسد آن و هر تصوری از جهانبینی و هر دریافت از حقیقت عالم، تعیین کننده خواهد بود برای گزارههای اخلاقی و گزارههایی از نوع بایدها.
اجتهاد: دلیل شهرت گزاره «جدایی فقه از اخلاق» چیست؟ عدم توجه فقها به رویکرد تربیتی ائمه در کلمات ایشان، عدم توجه ایشان به لوازم تربیتی و اخلاقی فتاوا، عدم کار جدی بر روی آداب و سنن موجود در ابواب مختلف فقهی یا …؟
آهنگران: در نگاه فقیهان مدقق و فقیهان مبرز، چنین تفکیکی بین اخلاق و فقه دیده نمیشود. اگر تفاوتی به عنوان تفکیک میان اخلاق و فقه مطرح میشود از جانب کسانی طرح شده است که یا تصور صحیحی از فقه ندارند و یا تصور صحیحی از اخلاق ندارند. اخلاق به معنای احکام مسلم عقلی که منطبق با فطرت سلیم است هیچ گاه با فقه نمیتواند در تعارض قرار گیرد. چرا که عقل به عنوان مخلوق پروردگار است، عقل مخلوق پروردگار نمیتواند حکمی را صادر کند که متنافی با حکم باری تعالی است.
از طرف دیگر آنچه که ما به عنوان فقه میشناسیم برگرفته از ادله لفظیه است با توجه به این که دلیل لفظی ظن آور است و دلیل ظن آور نمیتواند در مقابل دلیل قطعی عقلی به عنوان دلیل معارض مطرح شود. پس هیچ گاه دو دلیل، یکی عقل مسلم و یکی دلیل ظن آور نقلی، نمیتوانند باهم تعارض کنند واین تنافی و تعارض ممکن است از طرف کسانی که آشنایی ابتدایی با فقه دارند یا اخلاق را به معنایی مطرح کنند که با اخلاق به معنای مدرکات مسلم عقلی و منطبق با فطرت سلیم انسانی نیست.
پس یا این گونه افراد یا تصور صحیحی از فقه ندارند و یا تصور درستی از اخلاق ندارند. این جدایی میتواند تنها از سوی این افراد مطرح شود نه فقیهان مدقق اهل تحقیق که نسبت به این دو آشناییشان کامل است.