مدیرگروه پژوهشی فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی با بیان اینکه حجاب و عفاف دو مفهوم جدا از یکدیگر هستند، گفت: داشتن حجاب توسط افراد یک جامعه بهتنهایی به داشتن یک جامعه عفیف ختم نمیشود بلکه مفهوم عفاف ابتدا از مدیران اجرایی و عالمان دینی جامعه آغاز میشود به این معنا که نمیشود عفت در مسائل اقتصادی را رعایت نکرده و اختلاسهای فراوان اتفاق بیافتد، و از آن طرف جامعه را دعوت به پوششهای فلان کرد؛نتیجه این رفتار یک جامعه متناقض است.
به گزارش شبکه اجتهاد؛ حجاب و عفاف دو واژهای است که آنها را همیشه همراه با یکدیگر شنیده و از این رو این دو مفهوم را هممعنی و یا بسیار نزدیک بههم میدانیم. درحالیکه اینگونه نبوده و عفاف معنایی وسیعتر از حجاب دارد و این همراهی موجب اجحاف مفهومی و در نتیجه عملی در موضوع عفاف در جامعه شده است. از این رو برای تبیین و توضیح بیشتر این مفهوم «فرهنگ رضوی» به گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین علی شفیعی، مدیر گروه پژوهشی فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی در مشهد نشسته و وی ابعاد جدیدی از این مفهوم را بیان کردند.
ابتدا و برای آغاز گفتوگو «عفاف» را تعریف بفرمایید. تا بر اساس آن گفتوگو را پی بگیریم.
شفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. پیش از تعریف عفاف لازم است توضیحی را عرض کنم و آن اینکه عفت و عفاف به طور کامل یک ماهیت اخلاقی دارد لذا برخی از عالمان اخلاق و اصحاب نظر، حیا یا عفت -که هر دو به یک معناست- را از مقامات روح میدانند. یعنی در واقع آن را یکی از خصایص و ویژگیهای روح انسانی برمیشمرند. و چون عفاف را اینگونه میبینند، و آن را به طور کامل به روح گره میزنند، پس باید اول روح را شناخت و بعد تقویتکنندههای روح که حیا و عفت از آن جمله است را شناخت. که البته اینجا نمیتوان وارد این بحث که روح چیست؟ شد، زیرا از بحث فاصله میگیریم. اما برخی از صاحبنظران مانند نویسنده کتاب «منارات السائرین و مقامات الطائرین» حیا را نه تنها جزء مقامات و ویژگیهای روح میدانند بلکه معتقدند چون جزء مقامات روح است لذا با عقل پیوند میخورد و با عقل توأمان است. از این رو هرجا عقل باشد حیا و عفت هم هست و به همان میزانی که عقل کمرنگ شده و بروز و ظهورش کم بشود، به همان میزان حیا و عفت هم در انسان کمرنگ میشود.
حال بر این اساس صاحبنظران عفت را اینگونه تعریف میکنند که: «عفت حالتی است که مانع از غلبه شهوت میشود.» راغب اصفهانی عفت را اینگونه تعریف کرده و بسیاری از صاحبنظران هم همین تعریف را پذیرفتهاند. زیرا شهوت به طور معمول جایی بروز و ظهور پیدا میکند که عقل وجود ندارد یا کمرنگ میشود. به همین جهت هم هست که حیا و عفت را اینگونه تعریف میکنند و آن را با عقل پیوند میزنند و با آن توأمان میدانند. بر این اساس هر جا عقل باشد حیا و عفت هم هست و هر جا عقل نباشد حیا و عفت هم نیست.
این کتاب تعبیری دارد که تعبیر جالبی است و میگوید: «اعلم ان الحیا من اوصاف روح و مقاماته و الحیا و العقل توأمان» و بعد تصریح میکند که «فلا ینفکِّ احدهما عن صاحبه» یعنی بدان این دو ملازم هم بوده و از هم تفکیک نمیشوند.
تأکید من بر این نکته از این جهت است که حیا و عفاف بر خلاف برخی از موضوعات دیگر مانند حجاب و یا امثال آن قالبی نیست. یعنی با قالبها گره نمیخورد. مثل عقل فرا قالب بوده و خروجی آن حیا و عفت است که میتواند نشان دهد که آیا این فرد حیا یا عفت دارد یا نه. یا به بیانی دیگر در واقع از روی معیارها و رفتارهای بیرونی یک فرد است که میتوانیم پی ببریم که این فرد عفاف دارد یا نه. برخلاف حجاب که قالبی است و راحت میتوان دید که فرد حجاب دارد یا ندارد. و این خطا است که ما به طور معمول عفاف را به حجاب پیوند میزنیم.
پس اول اینکه حیا یا عفاف از مقامات روح است و دوم اینکه حالتی است که مانع از غلبه شهوت میشود. یعنی انسان را از لاقیدی و لاابالیگری حفظ میکند. در روایات هم هست که بترسید از کسی که «لایبالی به ما قال و ما یقول» یعنی از کسی که مبالاتی ندارد به اینکه چه میگوید و چه به او میگویند بپرهیزید. چرا که حیا و عفت ندارد.
همچنین نویسنده این کتاب نقل میکند که چون حیا با روح انسان که الهی است گره خورده است لذا به طور کامل دینی نیست. چرا که یک بخش از روح فرا دینی است؛ و به انسانیت انسان گره خورده است. حیا و عفت هم یک بخشش فرا دینی است. او میگوید حیا بر دو بخش است، یک حیا «حیا روحانی» است که «منشأهُ انسانیه الانسان» یعنی هر کسی که انسان باشد این بخش از حیا را دارد. البته میتواند طوری رفتار کند که آن را پرورش دهد و یا همین حیا و عفت انسانی را هم به طور کامل از بین ببرد. به عنوان مثال به جریان یوسف و زلیخا اشاره میکند که زلیخا وقتی میخواهد آن رفتار را برای حضرت یوسف(ع) داشته باشد مشهور است که روی آن بتی که داشت پردهای میاندازد و میگوید من از این شرم میکنم. و این زمانی است که زلیخا هنوز ایمان نیاورده است. پس معلوم میشود حیا و عفت به شکل لازم به دین گره نمیخورد. بر همین اساس هم حتی در لیبرالترین و آزادترین کشورها هم این را هنجار نمیدانند که کسی برهنه به خیابان بیاید و این عمل را نابههنجار میدانند. زیرا انسان به ما هو انسان درصدی از حیا و عفت را دارد. که ما هم میتوانیم بر روی این جنبههای انسانی عفت تأکید کرده و حداقل نگذاریم این جنبههای انسانی تخریب شود.
بخش دوم از حیا «حیاءً ربانی» است. که برخواسته از ایمان، دین و اعتقاد است و آنچه که در روایاتی از شیعه و اهل سنت وجود دارد که تاکید میکند «الحیاء من الایمان» مراد این حیاء ربانی است. این نکته بسیار مهمی است که باید در برنامهریزیها، و در مواجه ما با افکار عمومی و در تبلیغات دینی برای آن اهمیت قائل شویم و بر روی آن سرمایهگذاری و براساس آن تربیت کنیم که صفات و ملکات نفسانی که ظرفیت آن را دارند به دین گره نخورند را به دین گره نزنیم.
مثالی که برای حیا ربانی بیان میکند باز در همان جریان حضرت یوسف(ع) و زلیخا، سمت حضرت یوسف(ع) است. که قرآن میفرماید: «و همَّ بِها لَولا أن رَّءَا بُرهانَ رَبِّهِ» و این «برهان ربه» همان حیا ربانی است. و الا این که حضرت یوسف(ع) از ابتدا اقبال و استقبالی نشان نمیدهد، همان حیا روحانی است که یوسف(ع) هم مانند زلیخا دارد؛ اما وقتی این اتفاق میافتد و «هم بها» یعنی تحریک میشود. آن چیزی که مانع از تداوم این ارتباط میشود همان حیا ربانی است.
بنابراین ما دو نگاه در مورد عفاف و حیا میتوانیم داشته باشیم. یک نگاه خیلی بسیط، انجمادی و سطحی که عفاف را به برخی از قالبها یعنی همان حجاب گره میزند. و یک نگاه دیگر که عفاف و حجاب را یک حالت ویژه و فرادینی میداند.
مفهوم حیا و عفت را به یک معنی تعریف کرده و آن را در مقابل شهوت قرار دادیم. اما مقولههای دیگری از حیا داریم که از این جنس نیست مانند حیا پسر در مقابل پدر. اینجا حیا و یا عفت را چطور تبیین میکنید. و آیا باز هممعنی هستند؟ و اگر این حد را شامل میشود معنی خیلی گسترده میشود و باید یک کنترل درونی را به حیا و عفت تعریف کنیم و تمامی موارد مانند غضب یا سایر هیجانات را شامل شود؟
اینکه بنده عرض کردم عفت حالتی است که مانع از غلبه شهوت میشود، مراد شهوت جنسی نیست. بلکه معنای عام شهوت مدنظر است که قدرت، ثروت و… را هم شامل میشود. لذا وقتی علمای اخلاق حیا را تقسیمبندی میکنند آن را دارای سه مرتبه میدانند. عبدالرزاق کاشانی در منازل السائلین یکی از این سه مرحله حیا را حیا انسان در رابطه با خدا میداند که باید نسبت به خداوند حیا و عفت داشت و عبد باید بداند خدا ناظر و حاضر است و باید مراقب باشد و هر رفتاری را انجام ندهد.
لذا مراد شهوت به معنای عام است. که در رابطه انسان با خدا یک تعریف دارد و در رابطه انسان با همنوع خودش تعریف دیگری. و در این بخش هم، حیا در رابطه انسان با پدر و مادر یک معنا دارد و در رابطه زن و شوهر یک معنای دیگر. حتی در همین رابطه زن و شوهر هم اینگونه نیست که بگوییم حیا و عفت معنا ندارد. چرا آنجا هم معنا دارد. حتی در روابط انسانها با امرا و رهبران و پادشاهان و کسانی که مدیریت اجتماعی میکنند نیز ما رابطه عفیفگونه داریم. لذا به تناسب موقعیتها و جایگاهها ما میتوانیم عفت و حیا را معنا کنیم.
پس حیا و عفت به طور کامل مترادف و با همان گستردگی معنی است. ولی امروزه در جامعه بیشتر در روابط میان زن و مرد کاربرد داشته و کمتر در موضوعات دیگر بهکار میرود.
بله، من معتقدم یکی از خطاهایی که اتفاق افتاده این است که ما آمدهایم عفت را به گونهای تعریف کردهایم که شانه به شانه حجاب میزند و میخواهیم بگوییم اینها اگر همسان نیستند ولی بسیار به هم نزدیکاند. درحالیکه بههیچوجه این چنین نیست. زیرا به صورت قطعی از حجاب عفت بیرون نمیآید. همانطور که اکنون در جامعه نیز میبینیم. کسانی که قالب حجاب را بهطور کامل رعایت میکنند ولی درونشان تهی است و عفت در آنها نیست. اما از آن طرف بهمپیوستگی دارد. یعنی اگر عفت باشد و عفاف باشد به صورت قطعی یکی از خروجیهای آن حجاب است. ولی نه این حجابی که مد نظر ماست. حجابی که آنجا معنا میشود، معنای خاص خودش را دارد و در آن زن و مرد تلاش میکنند روابط خود را با دیگران مدیریت کنند. و مانع از این بشوند که شهوت جنسی بر آنها غلبه پیدا کند. به همین جهت گره زدن این دو به هم درست نیست.
نکته دوم در تفاوت عفاف و حجاب این است که حجاب قالبی است محسوس که امروز محدود به روابط دو جنس مخالف دانسته میشود؛ در حالی که عفاف در روابط دو مرد یا دو زن با یکدیگر هم معنا دارد. یعنی مردان هم در مقابل مردان باید عفاف به خرج دهند. مانند همان مثالی که در روایات است بپرهیزید از کسی که بیتوجه است نسبت به چیزی که میگوید و چیزی که میشنود. این دیگر عام است و زن و مرد ندارد. یا حیا ربانی که از ایمان و محصول ایمان دانسته میشود این دیگر به معنای حجاب نیست. زیرا چه بسیار انسانهایی که ایمان به معنای عرفی و عمومی دارند ولی حیا و عفت در آنها نیست. لذا باید اصلاح کرد این خطا را که عفاف را به حجاب گره بزنیم. حجاب یک امر قالبی است و به هر حال میشود در نبود عفاف و حیا هم حجاب را داشت. یعنی تبدیل به قانون شود.
شاید یکی از اشکالات جدی که امروزه ما را درگیر برخی از ناهنجاریها و بحرانهای اجتماعی کرده است همین باشد که فقه ما از قرن دوم به بعد از اخلاق و آموزههای اخلاقی فاصله گرفته و الان دیگر این گسست به طور کامل اتفاق افتاده است. لذا دیگر مهم نیست که حجابی که مدنظر ماست چه رابطهای با عفاف دارد و آیا تأمین کننده عفاف هست یا نه. زیرا قالب مهم شده و اصالت پیدا کرده است. البته به این معنا نیست که فقه مانع از این است که حجاب به عفاف منتهی شود. اما دغدغه این را ندارد که حجاب را به گونهای مدیریت و تعریف کند که به صورت قطعی زنان و مردان جامعه را به حیا و عفاف برساند. به همین دلیل حداقل در وضع موجود نباید این دو مفهوم را به هم گره زد. و نباید جامعه محجبه را جامعه عفیفه دانست زیرا این برداشت غلط است. وقتی ما با انباشتی از ظواهر در جامعه مواجه میشویم که همه آن حجاب قالبی را رعایت میکنند، خود به خود نسبت به پیگیری بحثهای اخلاقی غفلت کرده و غافل میشویم که در درون این پوسته و قالب چه میگذرد. البته آقایان فقها باید کار خود را کرده و قالبهای خودشان را پیگیری کنند؛ اما متخلقان و عالمان اخلاق هم وظیفهای دارند و باید جهت نهادینه شدن عفت و عفاف در جامعه تلاش کنند.
آیا میتوان برای عفاف معیار بیان کرد و بر اساس آن مشخص نمود که آیا فلان رفتار عفیفانه هست یا نه ؟ چون برای مثال در همین موضوع روابط دو جنس ممکن است فردی یک سطح از روابط را جزء عفت بداند و دیگری سطح گستردهتری از روابط را در چارچوب عفاف قرار دهد. آیا برای تعیین این حدود معیاری وجود دارد یا وابسته به همان احساس درونی فرد از عفیفانه بودن رفتارش است؟
بله؛ وقتی ما میگوییم که در روایات است که بپرهیز از انسانی که برایش مهم نیست چه میگوید و چه میشنود، این یک معیار است. یعنی انسانهایی که مدیریت میکنند گفتار و شنیدار خود را آنان انسانهایی عفیف هستند. پس معیار، شاخصها و بروز و ظهورهایی دارد و تنها یک امر درونی نیست. البته در عفاف آن معیار و شاخصها مثل حجاب نیستند که به صورت کامل از صفر تا صد آن مشخص شده و بتوان برای آن متری گذاشت که این حجاب است.
عفاف چون یک امر درونی است و با روح و عقل انسان مرتبط است. لذا همانگونه که عرض کردم اگر ما دغدغه عفت و حیا را در جامعه داریم باید تلاش کنیم عقلانیت جامعه بالاتر برود. هر چه جامعه و فرد عاقلانهتر باشد حیا نیز میتواند گستره بیشتری داشته باشد. برای مثال اگر کسی عقلش به مرحله کمال برسد هم عفاف نسبت به خالق را مراعات میکند و هم عفاف نسبت به همنوع و نسبت به خانواده خود را. اما فرض کنید کسی عقلش کامل نباشد شاید عفاف بین دوستان و روابط خانوادگی را رعایت کند اما عفاف بین خودش و خدا را رعایت نمیکند. چون عقلش به اینجا نرسیده است.
این عقل چگونه عقلی است؟ برای نمونه در جوامع غربی که تعریفشان از حیا نسبت به یک فرد مسلمان و مومن کمتر است آیا باید بگوییم که اینها عقلشان کمتر است. یا نه باید عقل را بگونهای دیگر تعریف کنیم. و یا برای عقل قیدهایی مانند عقل دینی یا عقل متصل به وحی قرار دهیم.
داوری ما نسبت به غرب به طور معمول یک داوری شکلی است. یعنی چون آن جامعه پوشش ندارد لذا میگوییم این جامعه عفیف نیست. اما باید ببینم که آنان برای مثال در مواجهه با هم چه میزان عفت کلام دارند، یا در روابط پدر و بسر به چه میزان معیارها را رعایت میکنند. حالا شما باید اینها را در آنجا بسنجید و بعد بیایید اینجا را بسنجید.
برای مثال ما در مورد ازدواج در اسلام الگوهایی داریم که با آن الگوهای مبتنی بر روابط آزاد در غرب متفاوت است این را بر اساس چه نوع عقلی میتوان تبیین کرد؟
به لحاظ عقلی که سیره عقلا و عقل متعارف است. به همین دلیل است که گفته میشود حیا دو قسم است. یک قسم آن روحانی است که زلیخا هم درصدی از آن عقلانیت را داشته است. لذا مراد ما آن عقل دینی و یا آن عقلی که «ما عبد به الرحمن و اکتُسب به الجنان» باشد نیست. بلکه همان عقل متعارفی است که حسن را از قبح تشخیص میدهد. این عقل هرچه توسعه پیدا کند و هر چه افزایش پیدا کند به همان میزان حیا هم بالا میرود. ولی به هر اندازه کم باشد حیا هم کم میشود.
به عنوان مثال در جوامع غیر مسلمان غربی که از نظر آن عقل عرفی و انسانی هم یک رتبهها و درجههایی را طی کردهاند ببینید که عفت در آنجا چه جایگاهی دارد. – البته حجاب نه، عفت- یعنی ببینید آنان رابطهشان با همسرانشان چگونه است. درست است روابطشان مانند ما نیست، اما اگر تعهدی اخلاقی برای تداوم زندگی دارند به چه میزان به این تعهد اخلاقی وفادار و متعهد هستند؟ من معتقدم بسیار متعهد هستند. بله ممکن است زمانش کم باشد یک ماه یا یک سال، اما به این تعهد پایبند هستند. و لذا کسانی که رفتند و آن فضاهای بیرون از اینجا را درک کردند این تلقی ما را قبول ندارند که گویا آنجا جنگلی است که افراد بسیار رها و آزاد با هم رابطه دارند.
اما حالا نکتهای که میتوان اضافه کرد این است که دین به چه میزانی میتواند به این عقلانیت کمک کرده و حیا و عفاف را توسعه بدهد. که بالاخره یکی از آن ابزار و وسایلی که میتواند این عقلانیت را توسعه دهد تا منتهی به حیا و عفاف شود شاید دین باشد. اما نباید تمام حیا را به دین گره بزنیم. یک بخش از حیا فرا دینی است و حتی انسانهایی که دینی ندارند آن بخش از حیا را دارند.
نکته دوم هم اینکه همسانی میان حیا و حجاب نبینیم. حتی در جامعه دیندار به صورت قطع کسی که حجاب دارد حیا و عفت ندارد. البته قبول دارم که میتوانیم یک معیاری قرار بدهیم برای این که یکی از معیارهای جامعه عفیف میتواند حجاب باشد. اما نه این حجاب حداکثری که مدنظر ماست. بلکه فرض کنید آن حجابی که برای مثال در لبنان، سوریه، مصر، مالزی و ترکیه وجود دارد. منظور من آن است که حداقلهایی از حجاب را دارد و ممکن است در مصافحه مشکلی نداشته باشد اما روابط جنسی با یکدیگر ندارند.
این نکته مهمی است. چون ما حجاب را میتوانیم حداکثری معنا کنیم که پوشیه زدن باشد، و میتوانیم آن را حداقلی معنا کنیم که یعنی به روابط جنسی منتهی نشود. یعنی حجاب مرزش بشود روابط جنسی، نه پوشش ظاهری. اگر این را بپذیریم بله بنده قبول دارم که عفاف و حیا یکی از معیارها و نشانههایش در یک جامعهای میتواند در این حجاب باشد. و جامعه هر چه محجبهتر، نشان دهنده این است که عفاف و حیا در آن جامعه بیشتر است. لذا شما وقتی نگاه میکنید میبینید که در جوامع دینی – چه مسلمان، چه مسیحی، و چه یهودی- درصد حیا بسیار بیشتر از جوامع لائیک و غیرمذهبی است. زیرا در این جوامع مردم گامی به آن عقلانیت نزدیکتر شدهاند. اما بازهم تاکید میکنم که آن حجاب حداقلی مدنظر من است و حجاب حداکثری به طور قطعی نمیتواند معیاری برای وجود یک جامعه عفبف باشد.
به عنوان آخرین سوال؛ چگونه میتوان این عفاف و حیا را در جامعه ترویج کرد؟ چه راهکارهایی برای این امر وجود دارد؟
راهکارهایی که برای توسعه مسائل اخلاقی، بهویژه حیا و عفاف به طور معمول ارائه میشود چهار تا پنج راهحل است . یکی از آنها ریاضتهای نفسانی است یعنی باید جامعه را دعوت کنیم به اینکه به مدیریت خودش بپردازد. یک خطای بزرگ جامعه فقهی این است که خودش را متکفل تربیت مردم دانسته و تلاش میکند با ایجاد قالبها و طرح موانع مردم را تربیت کند. اما جامعه اخلاقی مردم را دعوت به خود مدیریتی میکند. در بحث عفاف و حیا هم باید مردم را دعوت کنیم که به خودشان پرداخته و عفت را در خودشان نهادینه کنند. حالا از طریق تبلیغات و اشکال گوناگون آن.
نکته دیگر خانواده است. یعنی ما باید خانوادهها را عفیف کنیم. پدر و مادر عفت را رعایت کنند بستگان عفت را رعایت کنند. و در سطح کلان مدیران و مسئولین عفت را رعایت کنند. برای مثال وقتی یک فرد دارای جایگاه بلند اجتماعی و سیاسی یک تعبیر غیرعفیفانهای به کار میبرد این خود به خود تاثیر میگذارد. از آن طرف ما مردم را به حجاب دعوت میکنیم، ولی فراموش میکنیم که عفت کلام میتواند این عفت را مدیریت کند. لذا یک نکته هم این است که در خانواده یا خانواده محدود، یا خانواده کلان که اجتماع است، باید آن معیارها و استانداردهای عفت را رعایت کنیم.
نکته دیگر این که الگوهای عفیف را در جامعه ترویج کنیم. البته باز الگوهای عفیف را به الگوهای محجبه گره نزنیم. یعنی همانگونه که حضرت فاطمه(س) اینجا الگو میشود، امیرالمومنین(ع) هم اینجا الگو میشود. ما فکر میکنیم الگوی عفاف فقط حضرت فاطمه(س) است. لذا وقتی برای زنان مثال میزنید که عفت را رعایت کنید گفته میشود که حجاب و یا رفتار او با نامحرم اینگونه بود اما گفته نمیشود که یک بخش از عفت هم عفت کلام و یا روابط خانوادگی ایشان با حضرت علی(ع) بود که ایشان عفیفانه رفتار میکرد. کلامات زشت بیان نمیکرد و یا از دیگران بدگویی و یا غیبت نمیکرد. اگر عفت را اینگونه دیدیم آنوقت امیرالمومنین(ع)، پیامبر(ص)، خدیجه(س) و فاطمه(س) همه الگوی عفت میشوند. آنوقت اینگونه جواب داده و میتواند در جامعه کاربرد داشته باشد.
نکته چهارمی هم که برخی از متون به آن تاکید کردهاند و من هم به آن تاکید میکنم. در واقع مدیران و حاکمان هستند. که بسیار در ایجاد جامعه عفیف و یا در ایجاد نکردن یک جامعه عفیف نقش دارند. این که گفته میشود «صنفان اذا صلحا صلح الانسان و اذا فسدا فسد الانسان» یعنی دو صنف و نهاد مرجع که در روایت تعبیر به نهاد دینی و علما و حکومت میشود. البته آن دوره علم منحصر بود به یک بخش خاص، اما در حال حاضر وقتی میگویند علما یعنی تمام دانشگاهیان و حوزویان که من تعبیر میکنم به نهادهای مرجع ، نهادهای مرجع علمی و دینی، و نهادهای مرجع سیاست و مدیریت جامعه. برای عفیف بودن این دو نهاد باید عفیف باشند. به طور مثال نمیشود عفت در مسائل اقتصادی را رعایت نکرده و اختلاسهای فراوان اتفاق بیافتد، و از آن طرف جامعه را دعوت به پوششهای فلان بکنید. این یک جامعه متناقضی را درست میکند.
در پایان اینکه به گمان بنده آموزههای اخلاقی را نباید جزیرهای و یا با یک معنای بسیار محدود و بسیط ارائه دهیم. عفت یک امر اخلاقی است و به روح انسان گره میخورد. اما همین عفت و حیا بروز و ظهورهای اجتماعی و عینی دارد که اگر ما این ابعاد را نبینیم در ایجاد یک جامعه با حیا و عفیف توفیقی نخواهیم داشت.D