قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home / آخرین اخبار / نقاط ضعف انتصابی بودن دیدگاه ولایت فقیه
پسا اسلام گرایی در قم!

حجت‌الاسلام میرموسوی تبیین کرد:

نقاط ضعف انتصابی بودن دیدگاه ولایت فقیه

مهمترین ضعف دیدگاه انتصابی این است که نمی‌تواند دلیل معتبری برای خودش بیاورد، یعنی دیدگاه انتصابی اگر بخواهد به مبانی خودش وفادار باشد به نوعی با یکسری از مبانی خودش ناسازگار است؛ اگر شما بپذیرید که امکان نصب یک غیر معصوم وجود دارد، سؤال می‌‌شود که آیا اگر امکان نصب غیر معصوم ۳۰۰ سال بعد از پیامبر(ص) وجود دارد، امکان نصب غیر معصوم به جای پیامبر(ص) نیز وجود دارد؟ این دلیل اصل امامت را زیر سؤال می‌‌برد، تفسیر دین باید توسط یک معصوم صورت بگیرد، این مشکل است.

شبکه اجتهاد: یکی از مباحثی که در بحث ولایت فقیه بطور جدی و اساسی مطرح می‌‌باشد این است که آیا مردم در این نوع از نظام سیاسی از چه جایگاه و به تعبیری دارای چه نقشی هستند؟ آیا این مردم اند که نظام ولایی را پایه گذاری کرده و آن را مشروعیت می‌‌بخشند یا این که بنای اصلی آن از جایی و پذیرش ظاهری آن از سوی مردم می‌‌باشد؟ و به عبارتی دیگر آیا مردم به این نظام تنها مقبولیت می‌‌دهند یا این که مشروعیت اعطا می‌‌کنند و یا این که هم مقبولیت و هم مشروعیت می‌‌بخشند؟؛ در همین زمینه پایگاه وسائل، گفتگوی تفصیلی با حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی میرموسوی، دانشیار دانشگاه مفید داشته است که بخشی از آن تقدیم خوانندگان می‎شود.

اهل تسنن زمانی که به بحث حکومت می‌‌رسند نگاهشان تقریباً نگاه مردمی است، روش‌های اولیه‌ای که دارند مثل اینکه به بزرگان یک قوم نگاه می‌‌کنند یا شورای شش نفره و بیعتی که با حضرت علی(ع) داشته‌اند، اینکه از بالا توسط خداوند باید تعیین شود وجود ندارد، در حالی که در نگاه شیعه بحث انتخاب از بالا است. آیا می‌‌شود استنتاج کرد که نگاه اهل تسنن به تشکیل حکومت مردمی تر است تا نگاه شیعیان؟ یا خیر؟ آیا تفاوت ظاهری به تفاوت بنیادی هم می‌‌رسد؟

میرموسوی: اگر نظریه‌های قدیم اهل سنت را در نظر بگیریم، شاید از جهتی بشود مردم سالارانه قلمداد کرد، اما از جهتی اینگونه نیست. در دیدگاه اهل سنت این بحث مطرح می‌‌شود که تکلیف تعیین حاکم پس از پیامبر به خود جامعه واگذار شد و این دیدگاه که پیامبر جانشینی پس از خود تعیین نکرد و به امت واگذار کرد مردم سالار باشد، اما چون بحث اهل حل و عقد را مطرح می‌‌کنند، اهل حل و عقد به نظر می‌‌رسد نخبگان باشند؛ در تعداد اهل حل و عقد در نظریه‌های خلافت تعداد به یک نفر هم می‌‌رسد بنابراین این نگاه‌ها خیلی مردم سالارانه نیست.

همچنین در نظریه‌های متأخر علمای اهل تسنن اموری مانند بحث استخلاف، سپس بحث شورا و بعد نظریه‌های استیلا را مطرح می‌‌کنند بنابراین هیچ کدام به معنی آن نیست که حق مردم را می‌‌پذیرند.

از نظریه شیعیان نیز دو نوع برداشت می‌‌توان کرد، یک برداشت این است که وقتی پیامبر(ص) جانشین خود را تعیین می‌‌کند به این معنی است که هیچ توجهی به خواست مردم ندارد و دیگری اینکه جانشین تعیین می‌‌کند؛ ولی به خواست مردم توجه هم دارد، به نظر می‌‌رسد در برداشت رایج اینگونه تلقی می‌شود که پیامبر وقتی حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین خودشان تعیین کردند، به این معنی بوده است که حقی برای برای مردم نپذیرفته اند.

ولی برخی از روایات و برداشت‌ها به این سمت گرایش دارد که پیامبر فرد شایسته در امر زمامداری پس از خودش را مطرح می‌کند و این به معنی نیست که رضایت مردم مهم نیست، سخنانی که حضرت علی (ع) در هنگام بیعت دارند سخنان مهمی است.

در خطبه ۹۲ نهج البلاغه، حضرت علی در پاسخ به کسانی که ادعا می‌‌کنند، برای بیعت همه مردم از همه قشر‌ها باید حضور داشته باشند، حضرت می‌‌فرمایند: اگر قرار باشد که همه مردم حضور داشته باشند اصلاً امامت انعقاد پیدا نمی‌‌کند، چون امکانش نیست، مفهوم این سخن این است که اگر امکان پذیر بود ما نیز همین کار را می‌‌کردیم.

یکی از سخنان برجسته‌ای که از حضرت علی (ع) به جای مانده این است که می‌‌فرمایند: انّ هذا امرکم لیس لاحد فیه حقّ الّا من امّرتم، یعنی این عمارت امر شماست و کسی جز شما آن را انتخاب کنید حق ندارد. اینها صراحت دارد بر اینکه، حق عموم را پذیرفته اند.

همانگونه که ما برداشت‌های مردم سالارانه از اندیشه شیعی داشته باشیم می‌‌توان برداشت‌های غیر مردم سالارانه را هم داشت. البته نکته‌ای نیز در اینجا هست، ما نمی‌‌توانیم نسبت به موقعیت تاریخی بی تفاوت باشیم، شرایط زمانه در صدر اسلام به لحاظ تاریخی با شرایط امروز بسیار متفاوت است و اگر بخواهیم مقایسه کنیم خیلی از مفاهیمی که امروز مطرح است؛ در آن زمان امکان طرح نداشته است، یک جامعه قبیله را در نظر بگیرید که اساساً افراد در سایه تعلقشان به قبیله، هویتشان مشخص می‌شود، رؤسای قبایل نقش اساسی در تصمیم سازی‌ها را دارند و افراد مستقل از قبیله معنی دار نیستند، هویت فرد مستقل از قبیله اصلاً در آن شرایط شناسایی نشده است.

در آن شرایط اساس امکان ندارد سخن از حق فردی بکنید، همانطور که در بحث برده داری در آن شرایط اساس امکان الغاء نظام برده داری وجود نداشت و تنها می‌‌شود آن را کمی تعدیل کرد، بنابراین در ارتباط نیز نمی‌‌شود از حق یکایک افراد سخن گفت، اگر در آن شرایط سخنی گفته می‌‌شود از رضایت و حق عموم خود بسیار اهمیت دارد، پژوهشگر و عالم شیعی روح این فضا را اگر درک کند در زمان کنونی که مناسبات اجتماعی کاملا متحول شده است، بی شک به قبول امری مانند حق حاکمیت عمومی حکم می‌‌کند.

دو نگاه می‌‌شود به آن عصر داشت، یکی نگاه الگویی که بخواهیم الگو بگیریم از آن عصر و یکی دیگر اینکه نگاه متن گرایانه و ظاهر گرا؛ شاید با نگاه متن گرایانه نکاه کنیم اساساً نشود مناسبات امروزی را توجیه کرد، اما با اگر نگاه الگو نگاه کنیم که باید الگو بگیریم که پیامبری در آن شرایط امروز بود چگونه قضاوت می‌‌کرد می‌‌شود اینها را توجیه کرد.

دو دیدگاه وجود دارد،گروهی معتقدند انتخاب الهی در مورد حاکم امری قطعی است و پذیرش عمومی صرفا یک اعلام وفاداری و پذیرش امر الهی است و به عنوان بخشی حق عادلانه حاکمیت جایگاه ندارد چرا که اگر امامت قطعی است بیعت معنی ندارد، اینکه بیعت برای یک نفر دیگر در حضور پیامبر باشد به معنی پذیرش حق آنها نیست صرفاً از این باب است که تأکیدی شود بر همان رویه‌ای که در آن زمان وجود داشته است؛ دیدگاه دوم می‌‌گوید اینکه از مردم بیعت می‌‌گیرد یعنی اینکه این فرد شایسته است ولی برای تحقق حاکمیت عادلانه و مشروع شما نیز باید بیعت کنید، پس بیعت کنید تا حکومت منتخب خداوند اجرایی و عملی شود. این دودیدگاه در تحلیل واقعه غدیر وجود دارد. حال از دیدگاه شما کدامیک از این دو نگاه قابل توجیه و توجه است؟

میرموسوی: بحث بیعت و کم و کیف آن در غدیر را اگر در زمینه‌ای که در آن شرایط وجود داشته است را نگاه کنیم می‌‌تواند تأکیدی باشد بر ماهیت قراردادی حکومت، در شیعه و اهل سنت همیشه بحث حکومت را سقیفه شروع می‌‌کنیم و در سقیفه اهل سنت یک تفسیری از آن دارند تشیع تفسیری دیگر دارند، در حالی که بحث حکومت را از ورود پیامبر (ص) به مدینه و تأسیس دولت مدینه آغاز نماییم و اینکه در آنجا یک حکومت مبتنی بر قرارداد تأسیس می‌‌شود، همه قبایل حضور پیدا می‌‌کنند و عهدنامه و میثاقی را منعقد می‌‌کنند و براساس آن میثاق حکومت را تشکیل می‌دهند و پیامبر را به عنوان حاکم تعیین می‌‌کنند، نشان می‌‌دهد که در اسلام هم خیلی تأسیس خاصی در باب حکومت نیست، همان عرف عقلایی است، بحث بیعت نیز یک نوع قرار داد است؛ ضرورتاً آن تفسیر نخست تفسیر منحصر نیست.

آیا دلیل دیگری نیز می‌‌توانید بیاورید که بیعت جایگاه مهمتری دارد؟

میرموسوی: به نظر می‌‌رسد در جامعه قبیله‌ای حتی در شرایط پیش از اسلام، قرار داد جایگاه مهمی دارد، با انواع قرار داد‌ها در جامعه قبیله‌ای روبرو هستیم. تداوم جامعه قبیله‌ای بر مبنای قراردادها بوده است، یکی از این پیمان‌ها بیعت بوده است، پیمان بیعت یک التزام متقابل قلمداد می‌‌شده است، آن فردی که بیعت می‌کند و آن فردی که با آن بیعت می‌‌شود یک مبادله‌ای می‌‌کنند، او اطاعت خودش را مبادله می‌‌کند با تعهدی که او دارد نسبت به حمایت از این شخص، که نشان می‌‌دهد یک تشخصی برای فرد بیعت کننده در نظر گرفته می‌‌شود و صرفاً التزام به اطاعت نیست. فرد بیعت کننده التزام به اطلاعت دارد ولی در چهارچوبی که طرف مقابل پیدا می‌‌کند و رابطه دو طرفه است.

عده‌ای معتقدند که حقانیت حکومت به نصب الهی است، خداوند گفته است و هرکه غیر از او حکومت کند ظالم است، با نگاه به دوران غیبت به نظر شما دیدگاه مقابل که دیدگاه شما را قبول ندارد چه نقطه ضعفی در آن برجسته تر است. اینکه مردم اهمیتی ندارند مهمتر است یا نتیجه عدم اهمیت مردم دارد که تأثیر منفی بیشتری در جامعه می‌‌گذارد؟ عمده ضعفی که در دیدگاه مقابل است چیست؟

میرموسوی: مهمترین ضعف دیدگاه انتصابی این است که نمی‌تواند دلیل معتبری برای خودش بیاورد، یعنی دیدگاه انتصابی اگر بخواهد به مبانی خودش وفادار باشد به نوعی با یکسری از مبانی خودش ناسازگار است؛ اگر شما بپذیرید که امکان نسب یک غیر معصوم وجود دارد، سؤال می‌‌شود که آیا اگر امکان نصب غیر معصوم ۳۰۰ سال بعد از پیامبر (ص) وجود دارد، امکان نصب غیر معصوم به جای پیامبر(ص) نیز وجود دارد؟ این دلیل اصل امامت را زیر سؤال می‌‌برد، تفسیر دین باید توسط یک معصوم صورت بگیرد، این مشکل است.

مشکل دیگر اینکه، نصب فرض‌هایی دارد، فرض‌هایی که در مقام ثبوت دارد هیچ کدام قابل تحقق نیست، به عنوان مثال امام معصوم، فردی را به طوری عام نصب کرده است، این نصب چگونه محقق می‌‌شود؟ یا اینکه می‌‌گوید این نصب عام یکی از اینها تعین است یا اینکه میگوید یکی از اینها به شرط هماهنگی با دیگران است یا باید بگویید که مجموع اینها به منزله امام هستند که نمی‌‌شود؛ تعین نیز نمی‌‌شود، اگر بگویید اعلمیت ملاک است که اعلمیت را چگونه می‌‌توان تشخیص داد؟

اینکه گفته شود با رضایت دیگران انجام شده که قابل تحقق نیست، اینکه تعین است که نمی‌‌شود، به لحاظ ثبوتی فرض نصب امکان پذیر نیست، نمی‌توانید، ادعای شما در مورد فقیه نصب عام است، گفته شده است مثل بحث پزشک که انتخاب پزشک شایسته به مردم نیست و از آنها نمی‌‌گیرد؛ فرقش این است که می‌‌توانیم در یک جامعه در حل مسائل پزشکی هزاران پزشک داشته باشیم؛ اما در امر حکومت یک نفر باید باشد و تعیین شود.

گروهی از فقها این فرد را تعیین می‌‌کنند، کشف می‌‌کنند، مگر در جامعه یک گروه از فقها هستند ممکن است فقها چند دسته شوند، بر چه اساسی آن کسی که تعداد بیشتری فقیه به دنبال او است یا بر فرض در معیاری به نام انتخابات ۷۰ فقیه را مردم انتخاب می‌‌کنند، اگر معیار انتخاب نباشد بر چه اساسی این ۷۰ نفر حق تعیین کردن دارند؟

ممکن است ۲۰۰ فقیه هم باشند که چیز دیگری بگویند، شما انتخاب را حجت نمی‌‌دانید، کشف از دو جهت دچار مشکل می‌‌شود، یکی اینکه برخلاف بحث مقوله‌ای مثل هلال، مرجعیت یا پزشکی در اینجا تعیین یک فرد لازم است و دوم اینکه برای تعیین این فرد اگر قرار باشد گروهی تعیین کنند این گروه ترجیحشان بر گروه‌های دیگر بدون پذیرش مقوله‌ای همانند انتخاب معنی دار نیست.

اگر قرار است خبرگان فردی را انتخاب کند، باز این تائید بدون مشروعیت آن انتخاب معنی ندارد، مردم ۷۰ فقیه را انتخاب کرده اند، مگر فقها محدود به این ۷۰ نفر هستند ممکن است هزار فقیه داشته باشیم؛ کما باید موضوع خودمان را در بهره گیری از منابع دینی در بحث‌هایی که در دوران کنونی با آن روبرو هستیم، مشخص و اعلام کنیم، اینکه چگونه می‌‌خواهیم از این منابع اعم از متون و سیره بهره ببریم، یکی از مشکلاتی که داریم این است که بدون توجه به شرایط تاریخی امروز، می‌خواهیم وضعیتی را که در قرن‌ها قبل بوده است، عیناً تکرار کنیم که امکان پذیر نیست، یکی از مشکلات این است و باید آن را حل کنیم.

بسیاری از این بحث‌ها به شکل عقلایی قابل فهم و حل است، آموزه‌های دینی در این موارد بیشتر نقش یک راهنما را دارند یعنی در حوزه امور اجتماع آموزه‌های دینی بیشتر جنبه ارشادی داشته اند، ارشاد به آن چیزی است که عقلا می‌‌فهمند، در بحث مشروعیت هم همینطور است، نمی‌‌توانیم بگوییم که دین در باب مشروعیت یک چیزی را در برابر آن چیزی که عقلا می‌‌فهمند یا به اصطلاح مطرح کرده است، به دلیلی که در این موارد به یک دریافت روز آمدی مبتنی بر روش تحلیل تاریخ مدرن مبتنی بر عقلانیت جدید نرسیده ایم؛ در تبیین این وقایع تاریخی دچار سردرگمی می‌‌شویم، لازم است با استفاده از این نگاه روزآمد به سراغ تاریخ رفت و آن را تحلیل نمود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics