اختصاصی شبکه اجتهاد: دکتر علیرضا زهیری، کارشناسی ارشد علوم سیاسی و عضو هیئتعلمی گروه جامعه و سیاست دانشنامه امام خمینی، چندی پیش در همایش «حوزه انقلابی، مسئولیتهای ملی و فراملی» که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد، مقاله خود تحت عنوان «هویت حوزهای و امر سیاسی» را ارائه کرد. بخشهایی از ارائه ایشان از این مقاله، از نظر شما میگذرد.
پیوند وثیق اسلام شیعی با حاملان دین
عنوان مقاله هویت حوزهای و انقلابی بودن به مثابه امر سیاسی است؛ در واقع نسبت میان امر دینی و امر سیاسی در موضوع خاص است. قاعدتاً انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی در جامعه مناسبات جدیدی ایجاد میکند که این مناسبات در تمام حوزهها از جمله نسبت میان حوزه و انقلاب موقعیت تازهای را فراهم میکند.
باید پذیرفت با توجه به اینکه انقلاب اسلامی سازههای هویتش را از طریق الهیات سیاسی، بنا میگذارد، لذا بر اساس تعریفی که از اسلام شیعی دارد، پیوند وثیقی، با حاملان دین پیدا میکند. از این جهت یک تداخل و تطابق منافع میان اهدافی که نظام مبتنی بر انقلاب اسلامی و روحانیت که حاملان نظام دینی هستند پدید میآید و این تعلق و همنوایی، بر روی موقعیت و هویت حوزه هم تأثیر میگذارد. من در ۴ جنبه این بحث را دنبال کردم. یکی اینکه چه تعریفی از هویت حوزهای هست و اینکه چه نسبتی میان حوزوی بودن و سیاست یا امر سیاسی وجود دارد. با توجه به اینکه در این زمینه بحثهایی شده است، کمتر به آن میپردازم. جنبه سوم، اینکه انقلابی بودن چیست و نهایتاً جنبه چهارم که موضوع بحث ما را به سرانجام میرساند این است که چه نسبتی میان هویت حوزهای و انقلابی بودن وجود دارد.
هویت حوزهای
در مورد هویت حوزهای اگر بخواهم خیلی خلاصه بگویم، حوزههای علمیه طبیعتاً بر اساس یک نیاز تاریخی و یک ضرورت تاریخی شکل گرفتهاند. با آغاز غیبت کبری و نبود دسترسی به امام معصوم، برای اینکه مردم بتوانند به عنوان مکلفین و مؤمنین از شریعت بهرهمند بشوند، قاعدتاً عقل اقتضاء میکرد و این ضرورت پیش آمد که گروهی به این امر بپردازند و با شناسائی تکالیف مردم، احکام را به شکلهای مختلفی به صورت نهاد، سازمان و … به آنها انتقال بدهند. من بیشتر میخواهم به نهاد، سازمان و تشکیلات رسمی بپردازم.
آیه نفر، مانیفست روحانیت است
قاعدتاً این تجربه تاریخی، جریانی، گروهی، افرادی، نهادی که در دوران مختلف، کارویژههایی برای خودشان تعریف کردند را باید پدید آورد. این کارویژهها به طور عمده، متأثر از برخی از منابع دینی مثل آیه نفر، شروع میشود. شاید بتوان گفت: این امور مانیفست روحانیون هم هست و آنها چیستی و فلسفه وجودی خودشان را از آن آغاز میکنند. نهایتاً سه امر شناخت دین، تبلیغ دین و مواجهه با آسیبهایی که به دین وارد میشود یا شبهاتی که به دین وارد میشود، اموری بوده که فلسفه وجودی حوزویان را ساخته است؛ اما ما وقتی از هویت صحبت میکنیم، هویت یک امر برساخته است؛ یعنی در زمانها، زمینهها و شرایط مختلف، ساخته میشود؛ بنابراین موقعیتهای مختلف میتواند این هویت را دچار دگردیسی کنند. جدولی را طراحی کردم که نگاهش به هویت حوزهای، نگاه تشکیکی است. هویت حوزهای از یک مرز کمینه حداقلی شروع میشود تا به یک مرز بیشینه یا حداکثری که در طیفهای مختلفی قرار میگیرد، میرسد.
ما باید سه مرتبه را برای مراتب حوزوی ترسیم کنیم؛ در مرتبه نخست شاید بشود گفت: این سه وظیفه را اگر نگوییم مورد قبول همه آقایان علما و کسانی که در مورد حوزه، مطالعه دارند است، لااقل میتوانیم بگوییم اکثریت آنها به این سه وظیفه یا سه کارکرد اعتقاددارند. این سه عبارتند از:
۱- تبیین و شناخت دین ۲- تبلیغ و ترویج دین ۳- حفاظت و دفاع از دین.
نگاه اجتماعی حوزویان، درون دینی است
این امری است که میتوانیم به عنوان مرتبه نخست حوزوی بپذیریم؛ و این هویت اصلی و شأنی حوزویان را شکل میدهد؛ اما در مرتبه دوم، یک مرزی ایجاد میشود که بخشی از نگاه اجتماعی حوزویان هست. در اینجا باید به دو جنبه توجه کنیم. یک جنبه رویکرد درون دینی است، یعنی حوزویان، امر اجتماعی را از درون دین مشاهده میکنند، به این معنا که میبینند چه امری در درون دین الزاماً آنها را به سمت اجتماع میکشاند. خیلی از تکالیف ما، تکالیفی است که در اجتماع تحقق پیدا میکند؛ حدود، دیات، معاملات و بسیاری از امور هست که قاعدتاً اول در درون دین فهم میشود و الزاماتش در اجتماع حوزویان را وادار میکند که به اجتماع وارد شوند. اگر این جنبه را بپذیریم، این استمرارِ همان هویت شأنی و اصلی است؛ یعنی اتفاق خاصی نیفتاده است. اما جنبه دوم، رویکرد اجتماعی و برون دینی است؛ یعنی از درون اجتماع به دین نگاه میشود اجتماع، چه نیازهایی دارد که باید در دین جستجو شود؛ اموری مثل درخواستهای اجتماعی مردم و تغییر موقعیتها، مثل دوران جهانی شدن که اموری را بیان میکند که در زیست اجتماعی ما تازگی دارد و حوزویان میروند و در درون دین آن را جستوجو میکنند.
از اینجا هویت اقتضائی آغاز میشود. با تکیهبر زمینهها و موقعیتها و شرایط، هویت دچار دگردیسی میشود یا سازههای دیگری به آن وارد میشود.
اصطلاح اقامه حداکثری دین
اما در مرتبه سوم میگوییم استمرار هویت اقتضایی است. در این مرتبه، ممکن است برخی از حوزویان، اساساً چنین امری را برنتابند، بلکه به آن، به گونه دیگری نگاه کنند. فرض بفرمایید برخی از اصطلاح اقامه حداکثری دین، بهره میگیرند.
در اقامه حداکثری دین، تأسیس نظامات اجتماعی، تأسیس نظامات سیاسی و حتی تمدن در نظر گفته میشود. در یک دهه اخیر، این بحث خیلی جدی در جامعه اسلامی مطرح شده است. این میشود هویت اقتضایی.
لذا یک طیفی بین هویت کمینه و هویت بیشینه است که هویت حوزویان را ترسیم میکند. در مورد اینکه حوزویان با سیاستورزی چه نسبتی دارند، زیاد بحث شده است. ولی فکر میکنم، این مقدار را با هم توافق داریم که حوزویان، به لحاظ تاریخی، نسبت قابل توجه و وثیقی با سیاست داشتهاند، خصوصاً دوران جدید در بعد از انقلاب که شاید بشود گفت: این ارتباط، بسیار آشکارتر و روشنتر است.
دلیل پیوند روحانیت با عرصه سیاست
اما چه دلایلی باعث میشود که روحانیون با عرصه سیاست پیوند برقرار کنند؟ ممکن است این امر مبتنی بر نگاه دینیشان باشد، یعنی تفسیرشان از دین است که وارد سیاست بشوند. یا اقتضائاتی است که آنها را وادار به حضور در عرصه سیاست میکند. بین هویت حداقلی یا کمیته و هویت بیشینه، ربط مستقیمی با سیاستورزیشان دارد.
یعنی هر چه هویت حداقلی را ما در حوزویان دنبال کنیم، حضورشان در سیاست هم کمتر است و شاید بشود گفتک هر چقدر بیشینه نگاه بکنیم، در امر سیاست هم باید آن را بیشینه نگاه کنیم.
اما انقلابی بودن به چه معناست؟ تعاریف زیادی برای انقلابی بودن داریم. غیر از اینکه قرائتهای مختلفی، مثل قرائت اصولگرایی، یا نوگرایی یا سنتگرایی وجود دارد، لااقل میشود گفت که چند تعریف قابل بیان است. درعینحال، این تعاریف مانعه الجمع هم نیست؛ یعنی اینگونه نیست که هرکدام از اینها دیگری را نفی کند.
تعاریف مختلف انقلابی بودن
برخی انقلابی بودن را به معنای «فرایند گذار از وضع موجود به وضع مطلوب» تعریف کردهاند. این تعریف، تعریف انقلابی بودن نیست، بلکه در واقع جنبهای از انقلابی بودن است. چون معمولاً فرایند انقلابی بودن، فرایند گذار دائمی است. شاید این جنبه اصطلاح ساختارشکننانه و تحول بنیادین را در تعریف انقلاب داریم؛ اما اگر فقط این را در نظر بگیریم، درست نتوانستهایم واژه انقلابی بودن را توضیح بدهیم.
در تعریف دیگر، انقلابی بودن را به حامی و وفادار بودن بهنظام سیاسی تعریف میکنند. به نظر ایشان، انقلابی کسی است که رابطه همدلانهای با نظام سیاسی دارد. این شاید بتواند یکی از ویژگیهای انقلابی بودن باشد، اما قاعدتاً انقلابی بودن را توضیح نمیدهد؛ یعنی ما در دوران اخیر، طبیعتاً یک رابطه همدلانه با نظام سیاسی داریم و برقرار کردیم؛ لذا بیان این مسئله میتواند جنبهای از انقلابی بودن باشد؛ اما تعریف دقیقی از انقلابی بودن نیست. البته منظورم کسانی نیست که همینطوری میگویند ما طرفدار انقلاب هستیم. بلکه منظورم کسانی هستند که چون حکومت را به مثابه نظام الهی و ترجمان شریعت میدانند، رابطه همدلانهای با نظام برقرار میکنند.
اما تعریف دیگر از انقلابی بودن، تعریفی است که مقام معظم رهبری دارند. ایشان انقلاب را یک حرکت دائمی و دارای ۵ مرحله از انقلاب تا تمدن اسلامی تلقی میکنند. ایشان اوّل میگویند اگر انقلاب را بخواهیم تعریف کنیم، این ۵ مرحله تعریف انقلاب است. نه فقط آن مرحله درگیری اولیه یا دولت ستیزی؛ بنابراین، انقلاب یک حرکت دائمی است که دائماً حضور و استمرار دارد.
تعریف صحیح انقلابی، تعریف به گفتمان انقلاب است
تعریفی هم که به نظرم تعریف منطقی و درستی هم هست، تعریف به گفتمان انقلاب هست؛ بدین صورت که انقلابی بودن را در نسبت معنایی یا در نسبت با گفتمان انقلاب، معنا کنیم؛ یعنی یک نظام معنایی است که تولید شده. در این تعری، انقلابی بودن به این معناست که فرد یا افراد یا جامعه با آن گفتمان، رابطه همدلانهای داشته باشند؛ و آن گفتمان الزاماً به این معنا نیست که حرکت هیجانی داشته باشد، یا طرفدار باشد یا طرفدار نباشد، بلکه یک نظام معنایی در انقلاب اسلامی تولید شده است که نشانههایی مانند ایمان، عدالت، آزادی، کرامت و زندگی مؤمنانه داشتن را در پی دارد.
اینها مفاهیمی است که انقلاب تولید کرده است و در قالب گفتمان انقلاب اسلامی باید به آن وفادار بود یا نسبت همدلانه داشت. شاید بشود گفت این تعریف، با تعاریف دیگر مانعه الجمع نیست. ولی شاید اینگونه بشود بیان کرد که واقعاً انقلابی بودن، در نسبت با این مفاهیم هست. به طور مثال وقتی میگویم عدالت یا کرامت یا آزادی، در انقلاب اسلامی تولید شده و بروز و ظهور پیداکرده و جزء نظام معنایی انقلاب اسلامی هم هست، قاعدتاً اگر چنین اتفاقی در جامعه اسلامی نیفتد، انقلابی بودن این نیست که ما بیاییم از طریق نظام به این مسئله نگاه کنیم و تفسیر کنیم؛ بلکه از حوزه مدنی باید به این مسئله نگاه کنیم. همانطور که حوزوی بودن اساساً در بخش مدنی تلقی میشود نه در بخش نظام سیاسی.
قبلاً حتی نمیشد به دولتها انتقاد کرد
طبیعتاً آنجا رفتار و کارکردهای حوزویان تغییر میکند. آنجا بحث همدلی با نظام سیاسی معنای دقیق یا درستی پیدا نمیکند. اوایل دهه هفتاد حتی به دولت نمیشد انتقاد کرد. الآن به دولت فحش هم بدهیم آب از آب تکان نمیخورد؛ یعنی آن موقع، تمام این ساختار با نظام سیاسی ممزوج شد و کلی یکپارچه بود. شاید وفادار بودن به گفتمان انقلاب اسلامی، انقلابی بودن را توضیح بدهد و طبیعتاً حوزویان هم باید از این منظر به انقلابی بودن تفسیر کنند.
در نسبت میان هویت حوزهای و هویت انقلابی که جمعبندی بحث ما هم هست، پنج نسبت را تعریف کردم؛ یعنی پنج نسبت را بیان کردیم که میان هویت حوزهای و هویت انقلابی، نسبت اینهمانی برقرار شود. البته گفتیم این نسبت قابل قبول نیست، بلکه ویژگیهایی در هویت حوزهای هست که اصلاً ربطی به انقلابی بودن ندارد. هرکدام از اینها نیز موضوعات مستقلی دارند.