جهان مدرن و پست مدرن اکثر اندیشمندان و متفکران ما را با تئوری توسعه و پیشرفت خودش همراه کرده است، آن وقت ما هنوز داریم مبانی آن را مینویسیم و اصول دینش را در میآوریم. بنده با نوشتن مبانی مخالف نیستم، اما برای رسیدن به این چیزی که آقایان به عنوان مبانی ارائه کردند، پنج شش سال یعنی فرصت سوزی، این کار یک روز است.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، بیستودومین نشست فقه دولت سازی اسلامی از سلسله نشستهای علمی مؤسسه فتوح اندیشه با موضوع «مراحل و مقدمات دولت سازی اسلامی» چندی پیش برگزار شد. در این جلسه دکتر سلیمان خاکبان، استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه قم به عنوان ارائه دهنده در جمع اساتید و فضلای حوزه به ایراد مطلب پرداخت. مبسوط مباحث مطرح شده از سوی دکتر خاکبان تقدیم خوانندگان فرهیخته «شبکه اجتهاد» میگردد.
بسم الله الرحمن الرحیم، با سلام و تشکر از فرصتی که در اختیار بنده قرار دادید. مسائل گوناگونی پیرامون کشور عزیزمان، انقلاب و نظام اسلامی مطرح است و فرصت بسیار اندک، لذا بدون هیچ مقدمهای وارد اصل بحث میشوم.
عنوان اصلی بحث «پیش نیازهای مهندسی دولت اسلامی» است. منظور از دولت اسلامی نظامی است که بنا دارد به نام اسلام در این کشور و یا در هر نقطه از جهان در راستای تحقق اهداف اسلام در بُعد اجتهادی حرکت کند؛ لذا وقتی میگویم دولت اسلامی کلیت نظام و شامل تمام سطوح و لایههای حکومت میشود و دولت به معنای خاص که امروز ما با آن مواجه هستیم نیست. منظور من کلیت نظام سیاسی و اسلامی است. قبل از اینکه وارد پیشنیازها شوم دو تذکر را لازم میدانم:
تذکر اول: مربوط به موضع بنده در برابر منتقدان و مخالفان نظام اسلامی یا حکومت اسلامی یا دولت اسلامی است. بنده وقتی با آن تیپ افراد مواجه میشوم سعی میکنم نقاط قوت نظام و انقلاب را چه در حوزه مسائل تئوری چه در حوزه دستاوردهای علمی مطرح کنم و بر آنها پافشاری کنم تا مخالفان و منتقدان مقداری از مواضع تندشان و بعضاً براندازانهشان تعدیل شود.
به هر حال انسان یکی از ویژگیهایش جهل است و حضرنت علی (علیهالسلام) میفرمایند: «الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً؛ نادان را نمىبینى، مگر در حال زیادهروى یا کم گذاردن. نهجالبلاغه، حکمت ۷۰ ». اگر ما در مسیر مخالفت یا نقد قرار گیریم و تا جایی پیش ببریم که سر از براندازی دربیاوریم، به نوعی میشود گفت کفران نعمت است. در آن مواقع ما تکلیف پیدا میکنیم تا مواضع تند و افراطی مخالفان و منتقدین را که به سمت براندازی حرکت میکنند، مقداری تعدیل کنیم.
جمع حاضر خوشبختانه از آن تیپ منتقدان و مخالفانی که به سمت براندازی بروند نیستند و بیشتر در جهت شناخت بهتر نظام اسلامی در این جلسه حضور دارند، لذا در جهت دفاع و حل مشکلات و موانعی که وجود دارد، لذا ناچار هستم که تذکر دوم را تقدیم کنم:
تذکر دوم: وقتی در برابر موافقان انقلاب و نظام قرار میگیرم، در این شرایط بیشتر تمرکز و تاکید ما بر نقاط ضعف، مشکلات، کمبودها، نواقص و خطاها است، لذا در این نشست بیشتر از این موضع وارد بحث و گفتگو خواهم شد و مطالبی که تقدیم میشود ولو تند به قصد براندازی نیست، بلکه یک آسیب شناسی دقیق است تا بفهمیم نقاط آسیب پذیر، خطاها، نقصها و کمبودها کجاست تا بتوانیم انشاءالله آنها را اصلاح کنیم. پس اگر در مباحث نکات کاملاً منفی را مشاهده و ملاحظه کردید برای شما سوء تفاهم به وجود نیاید.
۱- فقر مباحث تئوریک
در ابتدا موضع رهبر معظم انقلاب را دربارهی انقلاب و نظام مرور میکنیم. ایشان میفرمایند «امروز ما حکومت و کشور را اداره میکنیم اما این اداره امروز ما با ناشیگری و بیاطلاعی و عدم تجربه و ندانستن اسلام در بسیاری از موارد همراه است (بیانات مقام معظم رهبری، ۲۱/۶/۷۲)». کاملاً براندازانه! میفرمایند ما این حکومت و این کشور را با ناشیگری اداره میکنیم، با بیاطلاعی و عدم تجربه داریم اداره میکنیم و مهمتر از همه با ندانستن اسلام در بسیاری از موارد؛ چون قرار بر این بود ما کشور و انقلاب را بر اساس آموزههای اسلامی بنا کنیم و شعار نظام اساساً این بود: «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی»؛ یعنی قرار است ما یک طرحی نو دراندازیم و این طرح نو، آبشخور آموزههای بلند دین مبین اسلام باشد.
حال چطور میشود که وقتی اسلام را هنوز خوب نمیشناسیم بخواهیم جامعه و نظام را بر اساس اسلام اداره کنیم؟ بعد جالبتر اینکه میخواهیم انقلاب را صادر هم کنیم. این نظام باید یک سروگردن از دیگر نظامهای موجود در جهان قویتر و بلندمرتبهتر باشد.
این موارد در واقع آن تعارضات جدی است که در انقلاب و نظام ما وجود دارد و نکته اینجاست که با تمام نکاتی که رهبری در این مطلب بیان و اشاره کردند، ما این انقلاب را توانستیم در طول چهل سال به شکل موجود اداره کنیم و هنوز سر پا باشد و دستاوردهای نسبتاً خوبی بهدست آوردیم. یکی از دست آوردهای مسلم ما همین استقلال ماست.
الآن در جهان، نظامی را پیدا نمیکنید که بگوید «نه شرقی نه غربی». شرق و مارکسیسم پروندهاش بسته شد و ما اینک با پدیدهای و تئوری و اندیشهای و نظامی به نام مارکسیسم مواجه نیستیم؛ اما با رقیب دیگر لیبرالیسم مواجه هستیم؛ همین قدر که ما توانستیم با این ابرقدرت تئوریک جهان و ابر قدرت سیاسی و اقتصادی و مدیریتی و علمی و تکنولوژی جهان مواجه باشیم و بعد از چهل سال هنوز سر پا باشیم یک دست آورد بزرگ است.
به هر حال علی رغم تمام کاستیها و نقصها و خطاهایی که رهبری به آن اشاره کردند، ما هنوز سرپا هستیم و نسبتاً دستاوردهای بزرگی چون استقلال سیاسی داریم. امنیتی که ما در این منطقه پرآشوب و ناامن داریم مثال زدنی است.
این مطالب را گفتم تا نگرانی دوستان کمی کمرنگ شود و متوجه باشند که خود رهبری هم به این ضعفها و کمبودها و خطاها توجه دارند.
نقاط قوت انقلاب و نظام
اما نقاط قوت انقلاب و نظام که برخی از آنها ذکر شد. دو نقطه قوت استراتژیک «استقلال سیاسی» و «امنیت» ما را در جهان به یک ابر قدرت تبدیل کرده است. البته کشورهای اروپایی از استقلال سیاسی، امنیت، اقتصاد و تکنولوژی نسبی برخوردار هستند و از این جهت ما نمیتوانیم بگوییم ما خیلی در این زمینه برتر هستیم، اما در دو جهت میتوانیم ادعای ابر قدرت بودن داشته باشیم و آن آرمانهای بلند ما است، آن هم در دو حوزه استراتژیک.
اول نظریه سعادت: به برکت دین مبین اسلام، انقلاب و نظام ما به یک تئوری کاملاً جدید و متفاوت و برتر در زمینه سعادت بشریت رسیدهایم و کاملاً بیرقیب و بلا منازع است.
دوم نظریه پیشرفت و توسعه: در این زمینه هم از نظر تئوریک و نظری کاملاً بیرقیب هستیم و حرف اول را در جهان میزنیم و این آن دو نقطه کلیدی و استراتژیک انقلاب و نظام ماست.
در جهان پست مدرنیته اندیشهها و تئوریهها و نظریات جدیدی مطرح میشود که ما در این زمینه هم کاملاً برتر هستیم. امروز در جهان اندیشهای به نام مینی مالیسم (ساده زیستی) در حال شکلگیری است. ما در این زمینه بسیار قوی و برتر از مکتب مینی مالیسم که یک اندیشه جدید پست مدرن است حرف برای گفتن داریم.
اما علی رغم ابر قدرت بودن ما، پنج حلقه مفقوده هم داریم که اگر این حلقهها را درست درک نکنیم، انقلاب و نظام ما با چالشهای کاملاً جدی مواجه میشود. برای رسیدن به دولت مطلوب اسلامی باید این پنج حلقهی مفقوده را رفع و رجوع کنیم که اولین آن مباحث تئوریک نظام و انقلاب است.
وقتی صحبت از پنج حلقه مفقوده میکنیم معنایش این نیست ما از نظر تئوریک هیچ نداریم و هیچ یک از آرمانهای ما محقق نشده است، نه ما برخی از آرمانهایمان را تئوریزه کردیم اما در این زمینه کمبودهایی بسیار جدی داریم که اگر هرچه سریعتر آنها را شناسی نکنیم میتواند نقطه آسیب پذیر ما باشد.
رقیب در حال تسخیر فضای نخبگانی و فکری جهان است
داخل پرانتز عرض کنم غیر از دشمن، رقیب هم برای ما وجود دارد. رقیب ما اندیشمندان فکری دوره مدرن و پست مدرن هستند که در داخل کشور ما طرفدارانی دارند. اگر ما نتوانیم در مقابل رقیب، اندیشههای برتر ارائه کنیم فضای نخبگانی و فکری جهان را تسخیر میکنند و از آن طرف نخبگان ما هم تحت تأثیر آن قرار میگیرند.
زمینههای فراوانی وجود دارد که در حوزه تئوریک حرف خود را به گوش نخبگان داخلی برسانیم و یارگیری کنیم و مانع ریزشهای گسترده در حوزه و دانشگاه شویم و از آن طرف نخبگان جهانی را با خود همراه کنیم. ما فرصتهای خیلی خوبی در این زمینه داریم ازجمله جنبش مینیمالیسم میتواند کاملاً در اختیار ما قرار بگیرد و نیز دیگرجنبشهایی که در جهان پست مدرن در حال مطرح شدن است.
ما اصلاً نیازی نداریم شعار مرگ بر آمریکا را سر بدهیم و اصلاً نیاز نداریم به اینکه بخواهیم موشکی شلیک بکنیم. ما اصلاً نیازی نداریم توان و قدرت نظامی خودمان را به رخ استکبار بکشیم – هر چند که این توان را باید داشته باشیم و باید تقویت کنیم – چون نقطه قوت ما در فرهنگ و اندیشه ماست و نقطه ضعف استکبار و دشمن در همین مسائل فرهنگی است.
در این رابطه فرمایش رهبری را مرور کنیم ایشان میگویند «این انقلاب با این عظمت و ابعاد و آثار عملی از لحاظ ارائه مبانی فکری خودش یکی از ضعیفترین و کمکارترین انقلابها و بلکه تحولات دنیاست (بیانات در دیدار مجمع نمایندگان طلّاب ۱۳۶۸/۰۹/۰۷)».
نظریه مترقی ولایت فقیه برترین نظریه جهان مدیریت اجتماعی
متأسفانه ما هنوز نظریه مترقی ولایت فقیه را که برترین نظریه جهان مدیریت اجتماعی است و بلارقیب و بلامنازع است در حوزههای علمیه، دانشگاه، نیروهای حاکمیت به درستی تبیین کنیم؛ لذا الآن در شبکههای مجازی به وفور نقدهایی در این رابطه میبینید و گفتمانی علیه این نظریه شکل گرفته است، آن هم از ناحیه چه کسی؟ نه فقط دشمن، نه فقط مخالفان و منتقدان فکری بیرون از انقلاب و نظام، بلکه در درون خانواده انقلاب و نظام. چرا باید اینطور شود، در حالی که نظریه ولایت مطلقه فقیه برترین نظریه مدیریت اجتماعی است و اساساً از مفاهیم و مباحثی است که تصورش موجب تصدیق میشود.
موضوع ولایت فقیه یک امر بدیهی و ضروری است و از نظر عقلی و فکری حتی نیاز به استشهاد آیات و روایات ندارد، اما چرا ما درباره این تئوری و نظریه معتبر دچار ریزش شدیم؟ به خاطر اینکه در تبیین مسائل تئوریک ضعیف کار کردیم و حتی سرمایهگذاری نکردهایم تا جایی که شخصیت بزرگی مثل آیتالله منتظری(ره) در مورد نظریه ولایت فقیه دچار دگراندیشی میشود. ایشان در آخرین نظریاتش از بحث مطلقه ولایت فقیه به نظریه نظارت ولایت فقیه تنزل میکند! چرا باید این اتفاق بیفتد آن هم در این سطح و در این قد و قواره و این جز نقاط آسیب پذیر ماست.
الآن هم بعد از انتخابات این تیپ مباحث در فضای مجازی در فضاهای روشن فکری حوزوی و دانشگاهی بسیار مطرح است. در اینجا ما باید براساس راهبرد منطق احترام، با صبر و حوصله، ورود جدی و عمیقی داشته باشیم، بدون اینکه به کسی تهمت بزنیم و یا توهین کنیم، این نظریه مترقی را به درستی تبیین کنیم.
نه تنها علوم انسانی بلکه علم بهماهو علم باید بومی و اسلامی شود
ما الآن بحث تحول در علوم انسانی و ضرورت اسلامی سازی علوم انسانی را داریم. چند ماه پیش در گفتگو با جناب دکتر گلشنی در برنامه زاویه شبکه چهار ادعا و عرض کردم نه تنها علوم انسانی باید بومی و اسلامیزه شود، بلکه علم بهماهو علم باید بومی و اسلامی شود. علوم پایه باید بومی و اسلامی بشود. علوم فنی و مهندسی، علوم پزشکی باید اسلامی بشوند؛ اما هنوز ما در حوزه بومیسازی مشکل داریم چه برسد به اسلامی سازی. دکتر گلشنی در بحث ضرورت بومی سازی علم گارد گرفتند، با اینکه ایشان یکی از نیروهای متدین و کیفی معتقد به نظام و انقلاب است.
مقاومتهای جدی در سطح دانشگاه و حتی حوزه میشود، چرا؟ به خاطر اینکه ما در این باره دچار فقر تئوریک هستیم، به اندازه کافی و به حد کفایت کار نکردهایم.
ما «نه» به آزادی غربی و لیبرالیستی گفتیم، اما آیا آزادی اسلامی تبیین کردیم؟ کجا تئوریزه شده است؟ این ما میگوییم اقتصاد اسلامی، اصلاً اقتصاد اسلامی چیست؟ در سیستم تعلیم و تربیت به سند ۲۰۳۰ نه میگوییم، خب تئوری نظریه خودت کجاست؟
ما میگوییم حقوق بشر اسلامی، این تئوریش کجاست؟ در تمام حوزههایی که انسان مدرن ایدهها و آرمانهای خودش را مطرح کرده، ما در آنجا ورود کردیم و باید کار تئوریک داشته باشیم.
الآن حداقل شش سال است که رهبر معظم انقلاب نهاد الگوی اسلامی و پیشرفت را دستور دادند، یکی از تأکیدات جدی ایشان در این سالها این بود میگفتند: «اگر ما در این انقلاب و نظام هر کاری بکنیم، اما سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت روی میز حاکمیت انقلاب و نظام نگذاریم انگار هیچ کاری نکردیم». الگو اسلامی ایرانی مانیفست انقلاب و نظام است، رهبری سالها تاکید و تکرار میکنند. چند سال است که مرکز علوم اسلامی ایرانی پیشرفت تاسیس شده خروجی آن کجاست؟ آخرین خروجی آن همایشی بود که همین امسال برگزار شد و توفیق شرکت داشتم که عزیزان فعلاً روی مبانی کار کردند و اصول دین را فعلاً آنجا دارند باز خوانی میکنند!.
ما خیلی کند حرکت میکنیم، جهان مدرن و پست مدرن اکثر اندیشمندان و متفکران ما را با تئوری توسعه و پیشرفت خودش همراه کرده است، آن وقت ما هنوز داریم مبانی آن را مینویسیم و اصول دینش را در میآوریم، بنده با نوشتن مبانی مخالف نیستم، اما برای رسیدن به این چیزی که آقایان به عنوان مبانی ارائه کردند، پنج شش سال یعنی فرصت سوزی، این کار یک روز است.
۲- فقر تبلیغ
حلقه دوم مفقوده انقلاب و نظام «فقر تبلیغ» است. هنوز نمیدانیم چه سرمایههایی داریم. خیلی چیزهای خوب تولید شده، اما متأسفانه درست ابلاغ و معرفی نشده است.
این را بارها و بارها گفتم و باز هم تکرار میکنم آن قدر میگویم تا به گوش مسئولان صداوسیما برسد، مسئولین صداوسیمای و کسانی که در طول این چهل سال آنجا را اداره کردند، متأسفانه پفک را بیش از اندیشههای مترقی حضرت امام(ره)، شهید بهشتی، شهید مطهری و امروز رهبری معرفی و تبلیغ کردند.
منبرهای ما خیلی ضعیف است. اساتید معارف در دانشگاه که بهترین فرصتهای تاریخی را داشتند ضعیف عمل کردند. خطبای و ائمه جمعه ما متأسفانه اندیشههای کلیدی و بنیادین نظام و انقلاب را خیلی ضعیف در خطبههای نماز جمعه معرفی کردند.
ما در رساندن و ابلاغ پیام انقلاب اسلامی ضعف داریم. همین الآن رهبری و ولایت فقیه ما متهم است به استبداد دینی و میدانید که استبداد دینی بدترین نوع استبداد در طول تاریخ بوده است. چرا باید اینطور باشد در حالی که رهبر معظم انقلاب برترین تئوری را در باب آزادی ارائه کردند. میپرسید چرا؟ به خاطر اینکه ما درست نتوانستیم این نظریه را که در باب آزادی ارائه شد تبلیغ کنیم و به جامعه برسانیم.
تئوریزه کردن آزادی اسلامی وظیفه حوزههای علمیه و دانشگاه متدین و مسلمان ما بوده است، اما رهبری وارد این بُعد شده و آن را تئوریزه کردند، اما ما در ابلاغ و رساندنش کوتاهی کردیم، لذا انقلاب و نظاممان متهم به استبداد است. البته کمی استبداد هم وجود دارد، یعنی وقتی شما درست نمیتوانید از آرمانها دفاع کنید و فضای آزاد اندیشی و گفتگو را مدیریت و هدایت کنید مجبورید فضا را ببندید، وقتی فضا را بستی یعنی مستبدی. چرا فضا را میبندید! چرا جرئت نمیکنیم با اندیشمندان مدرن و پست مدرن گفتگو کنیم و منطق عالی اسلام را عرضه و از آن دفاع کنیم.
پس دولت اسلامی آن دولتی است که اولاً غنای تئوریک داشته باشد و در مرحله دوم قدرت تبلیغ قوی داشته تا بتواند پیام خودش را درست برساند.
۳- فقر برنامهریزی
مشکل کلیدی سوم ما «فقر برنامهریزی» است. فکر کنید شما آرمانهای خود را خوب تئوریزه کرده و در مقام تئوری توانستید حرفتان را به کرسی بنشانید و درست تبلیغ و ابلاغ هم کردید، اما این تا تبدیل به برنامه اجرایی و عملی نشود نمیتوانید طعم آن تئوری و آرمان را به تودهها بچشانید.
وقتی ما میگویم اقتصاد سوسیالیستی نه، اقتصاد کاپیتالیستی نه، فقط اقتصاد اسلامی، مردم باید طعم این اقتصاد اسلامی را بچشند. بعد از چهل سال این اختلاسها چیست؟ این رشوهها چیست؟ این مسائلی که در اقتصاد و نظام ما هر روز خودنمایی میکند و بروز میکند چیست؟ اینها مال کجاست؟ یک بخشش مال فقر تولید ماست، آنجاهایی هم که تئوریزه شده دارد در کتابها خاک میخورد. آنجا هم که درست تبلیغ شده باشد، درست تبدیل به برنامه نشده که بدهیم دست مسئولان انقلاب و نظام حاکمیت تا نظام اقتصادی را اجرا کند و مردم طعم اقتصاد اسلامی را بچشند.
زمانی که در اقتصاد برنامهریزی نکردهایم نتیجهاش این میشود که دولت و حاکمیت به سمت برنامههای توسعه غربی بروند و وضع روز به روز بدتر شود. ما در بحث تئوری اقتصاد ابر قدرت جهانی هستیم، امام (ره) این تئوری را ارائه داده است. ایشان میفرمایند «راه حل مشکلات اقتصادی در اقتصاد نیست بلکه در حوزه فرهنگ است». سازمان ملل هم به تازگی در یکی از اسناد خود اعلام کرده که راه حل مشکلات اقتصادی جهان در اخلاق است.
اسلام نقصی ندارد. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «ما خافُ عَلی اُمَّتِیَ الْفَقْرَ وَ لکِنْ اَخافُ عَلَیْهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ».
۴- فقر سازمانی
بحث سازمان یک بحث استراتژیک و مهم است. برنامه را فرد اجرا نمیکند بلکه سازمانها و نهادهای اجتماعی اجرا میکنند. مردم سازمانها را میشناسند نه افراد را. امروز مردم سلامت را از نهاد سلامت میخواهند. سازمانها مانند خودرو میمانند. یک خودرو یک تُن و یکی ده تن و یک کشتی هم ۲هزار تن ظرفیت دارند. سازمانها نیز میتوانند ضعیف باشند یا قوی. وقتی بار سنگین انقلاب را روی دوش سازمانها بگذاریم توقع میورد از سازمانهای بلوک شرق و غرب قویتر باشند. اگر هم بنا بود ضعیفتر از شرق و غرب عمل کنیم نیاز به انقلاب نبود.
ما انقلاب کردیم تا مصداق «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ» بشویم. ما با این منطق انقلاب کردیم. پس سازمانها باید در این حد و اندازه باشند.
نیازمند انقلابهای سازمانی و ساختاری
سند بنیادین آموزش و پرورش سالها است ابلاغ شده اما چه شد؟ آیا افراد ما سوء نیت دارند؟ مشکل ساختار است که ظرفیت این سند را ندارد، لذا ما احتیاج به انقلابهای سازمانی و ساختاری داریم.
ساختار ما مشکلات فنی دارد. مثلاً قبلاً رئیس جمهور و نخست وزیر داشتیم. رئیس جمهور و نخست وزیر باید همکاری و تعاون زیادی با هم میداشتند اما به خاطر طراحی اشتباه ساختار، دو نیرو بیشترین مشکلات را با هم داشتند اما در قانون اساسی دوم این مشکل برطرف شد و الآن بیشترین همکاری بین رئیس جمهور و معاون اول او هست. شبیه این مشکل در کلیت نظام وجود دارد. بخشی از حاکمیت در اختیار مستقیم رهبری هستند و بخش دوم غیر مستقیم. عمدتاً اختلاف بین این قوا با هم وجود دارد. سازمان امروز زیر مجموعه مدیریت و بحثی ریز تخصصی است. ما در این بخش نیاز به اصلاح داریم.
۵- فقر مدیریت
مدیریت امروز یک تخصص است، اما مدیران ما امروز در مدیریت تخصص ندارند. برخی هم تلاش کردند برای مدیران دوره مدیریت بگذارند، اما چون به این باور نرسیدیم که مدیریت یک تخصص است، نتیجه آن شد که آموزشها نیز فقط وسیلهای برای پز دادن شد.
تیم مدیریتی کشور ما از ضعیفترین تیمهای جهان است، چون فاقد تخصص لازم است. یکی از مشکلات هر رئیس جمهور انتخاب تیم وزرا است در حالی که ما باید به صورت انبوه مدیران با سبک مدیریت اسلامی تولید میکردیم. آنچه امروز آموزش داده میشود نظرات عادی جهانی است و نه سبک اسلامی. با این سبک نمیشود به آرمانهای اسلامی رسید.
در پایان و در یک جمله عرض میکنم: ضعف در هر یک از این حلقههای پنجگانه برای سرنگون کردن یک نظام کافی است. اما امروز به برکت نفس و اندیشه امام و رهبری و شهید مطهری و خون شهدا و ایثارگران این نظام باقی مانده است، اما این همیشگی نیست و خداوند چک سفید امضا به ما نداده است. حاکمیت یا باید این صحبتها را نقد کند و یا باید ترتیب اثر بدهد.