قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / برخی فقها تمام مظاهر تمدن جدید را نادرست می‌دانند!/ درک مشترک میان هنرمندان و فقه‌پژوهان نسبت به موضوعات هنری وجود ندارد
برخی فقها تمام مظاهر تمدن جدید را نادرست می‌دانند!/ درک مشترک میان هنرمندان و فقه‌پژوهان نسبت به موضوعات هنری وجود ندارد

رئیس پژوهشگاه فقه معاصر، در گفتگو با «شبکه اجتهاد»:

برخی فقها تمام مظاهر تمدن جدید را نادرست می‌دانند!/ درک مشترک میان هنرمندان و فقه‌پژوهان نسبت به موضوعات هنری وجود ندارد

بسیاری از فقها نسبت به هنرهای نمایشی، ریشه در این پیش‌فرض دارد که همه مظاهر تمدن جدید را نامطلوب و مطرود می‌دانند. این، یک نگاه افراط‌گرایانه و غیرقابل‌پذیرش است که اگر آن را بپذیریم، راهی جز رفتن به عزلت و انزوا و انسداد فکری برای ما باقی نمی‌ماند. هرچند ممکن است صاحبان این دیدگاه، هدف و نیّت خیری داشته باشند، چنان‌که این دغدغه‌شان که مظاهر تمدن جدید، بشر را به بیراهه می‌برد تا حد بسیار زیادی قابل‌قبول است؛ اما نحوه مواجهه و رویکردشان، عاری از یک منطق عقلانی است.

اختصاصی شبکه اجنهاد: فقه نمایش را شاید بتوان مهم‌ترین و گسترده‌ترین عرصه فقه هنر نامید. هنرهای نمایشی آن‌چنان در میان مردم نفوذ و اقبال دارند که هم پرسش‌های زیادی را تولید کرده‌اند و هم هر پاسخ فقه به این پرسش‌ها، با بازخوردهای گوناگونی مواجه می‌شود. شاید بتوان هنرهای نمایشی را همچنین پرچالش‌ترین عرصه فقه هنر نیز نامید. به همین بهانه، با استاد سید مجتبی نورمفیدی، رئیس پژوهشگاه فقه معاصر گفتگو کردیم. او در این گفتگو، هم چالش‌های مشترک فقه نمایش و هم چالش‌های اختصاصی آن در دوران معاصر را بیان کرد. نورمفیدی البته راهکارهایی نیز برای حل این چالش‌ها پیشنهاد نمود. مشروح گفتگوی «اجتهاد» با این استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم از نگاه شما می‌گذرد:

اجتهاد: مهم‌ترین چالش‌های فراروی فقه نمایش، چه اموری است؟

نورمفیدی: قبل از اینکه به چالش‌های فقه نمایش بپردازم، لازم است اشاره‌ای داشته باشم به خودِ «فقه نمایش»، تا روشن بشود که منظور ما از «نمایش» و به‌تبع آن «فقه نمایش» چیست؟ «نمایش» یک معنای وسیعی دارد که شامل چندین رشته از رشته‌های هنر می‌شود. در یک تلقی از نمایش، «نمایش» عبارت است از حرکات خاصی که انسان برای بیان و توصیف‌کردن حالت ویژه‌ای انجام می‌دهد. در این تلقی، نمایش شامل مجموعه‌‌ای از هنرها، مثل رقص، اپرا، سینما، سیرک، شعبده‌بازی و امثال اینها می‌شود.

طبق این تلقی، هنر نمایشی به‌عنوان یکی از هنرهای هفت‌گانه، واجد معنای خاصی می‌گردد که دائره‌ای وسیع از رفتارها را در برمی‌گیرد. آنچه از «نمایش» و به‌تبع آن از «فقه نمایش»، به‌صورت غالب مراد گشته و به ذهن متبادر می‌شود عمدتاً پیرامون سینما، تئاتر و بازیگران آنها است. به‌عنوان‌مثال، اگر به آثاری که در مورد «فقه نمایش» به نگارش درآمده است توجه شود آشکار می‌گردد که عمدتاً موضوعات و مسائلی را موردبحث قرار داده‌اند که ناظر به همین بخش است. یعنی یک نوع بازیگری که بیشتر به مسئله سینما و تئاتر مربوط می‌شود، درحالی‌که طبق تعریف فنی‌تر، نمایش دایره ای بسیار وسیع‌تر از این دارد که در تلقی‌های درون حوزوی از «نمایش»، این وسعت دایره مورد غفلت قرار گرفته و بخش‌هایی از «نمایش» را مورد غفلت قرار می‌دهد، مواردی مثل رقص، اپرا، سیرک و غیره.

حال باتوجه‌به این مطلب، در پاسخ پرسش عرض می‌کنم که یک سری چالش‌های عمومی وجود دارد که دامن‌گیر تمامی «فقه‌های مضاف» می‌شود. یکی از عمیق‌ترین چالش‌ها، این است که حدود مفهومیِ «نمایش» ابهام‌آلود است؛ یعنی حدود و ثغور مفهومی آن چندان که بایسته است روشن نشده است. چالش دیگر، عدم شناخت و درک دقیق و صحیح از موضوعات و مسائل هنر نمایش است.

به‌عنوان‌مثال، وقتی به آثاری که در این زمینه تولید شده است نگاه می‌کنیم می‌بینیم اکثر آنها از ناحیه عدم درک درست، رنج می‌برند. به‌عنوان نمونه، موضوعاتی همچون تشبه مردان به زنان، تزیین الرجل بما تزیّن به المرأه، نگاه مرد به زن و بالعکس، برخی ارتباطات عاطفی خاص که در نمایش موردبحث است، استفاده از کلاه‌گیس، چهره‌پردازی مرد توسط زن و بالعکس و… معمولاً در این آثار موردبحث قرار می‌گیرند، درحالی‌که مسائل مربوط به این حوزه، خیلی وسیع‌تر، عمیق‌تر و متکثر است. روی این جهت است که عرض می‌کنم اگر «فقه نمایش» بخواهد توان حلّ مشکلات مبتلابه این حوزه هنری را داشته باشد، بایستی به درک دقیق و کامل از موضوعات و مسائل مرتبط با هنر نمایش برسد.

به‌عنوان‌مثال، در حوزه تئاتر، شاهد سبک‌های متکثری هستیم که گاهی شمارشان به بیش از پانزده سبک می‌رسد. یکی از این سبک‌ها، سبک و تفکر نهیلیستی و پوچ‌گرایانه است. این سبک و تفکر، اساس زندگی و هستی را پوچ و فاقد معنا می‌دانند. با قطع نظر از اینکه این سبک و تفکر چه مقدار مخاطب و جذابیّت دارد، سؤال این است که اصولاً نمایش امر پوچ و تفکر پوچ‌گرایانه از منظر فقهی چه حکمی دارد؟ آیا به نمایش گذاشتنِ چنین سبک‌ها، ایده‌ها و تفکراتی، مشروعیت دارد یا خیر؟ همین‌گونه است در مورد سبک‌های طنز که همراه با لودگی و مسخرگی است یا سبک‌های متفاوت دیگری که در سینما مرسوم است. آیا استفاده از این سبک‌ها در نمایش از نظر فقهی جواز و مشروعیت دارد؟ همین‌طور در اپرا و غیره.

چالش سوم، این است که «فقه نمایش» فاقد یک شبکه نظام مسائل مدوّن و منّظم است؛ بنابراین اگر بخواهد به‌صورت یک دانش نظام‌مند مطرح شود چاره‌ای جز تدوین و شکل‌دادن چنین شبکه‌ای از نظام مسائل ندارد. طبیعتاً اگر چنین شبکه‌ای از نظام مسائل شکل بگیرد، نقشه‌ راهی می‌شود برای پژوهش‌هایی که در این حوزه می‌تواند صورت بپذیرد.

چالش چهارم، عدم وجود منابع کافی و مدوّن است. هر دانشی برای بقا و پیشرفت خود، نیازمند تولید منابع بیشتر، مستحکم‌تر و متقن‌تر هست تا بتواند به‌عنوان یک دانش، مسائل پیش روی خود را حل‌وفصل کند. فقه نمایش نیز از این قاعده مستثنا نیست. با تولید منابع کافی است که می‌توان به استنباط درست حکم شرعی در این حوزه پرداخت. چالش پنجم، عدم وجود دانش‌های میان‌رشته‌ای مرتبط با «فقه نمایش» است. امروزه، هیچ یک از حوزه‌های دانشی، نمی‌تواند از دانش‌های میان‌رشته‌ای مرتبط با خود، بی‌نیاز باشد، بلکه حتی باید گفت رشد و توسعه یک دانش، وابستگی تام و تمام با دانش‌های میان‌رشته‌ای دارد. این در حالی است که «فقه نمایش» از این موهبت بی‌بهره است.

چالش ششم، عدم درک مشترک میان اهالی هنر و فقه‌پژوهان است. فقه‌پژوهان ممکن است برای شناخت دقیق موضوعات و تعیین حدود هنر نمایش تلاش کنند؛ اما تا زمانی که با اهالی هنر درک مشترک پیدا نکرده‌اند، این تلاش‌ها چندان کارساز نخواهد بود. این درک، زمانی شکل می‌گیرد که گفتگوی مستمر میان اصحاب هنر نمایش و پژوهشگران حوزه «فقه نمایش» وجود داشته باشد.

اجتهاد: غیر از چالش‌های عمومی فقه‌های نوپدید مانند فقدان قواعد اختصاصی، فقدان منابع، فقدان نگاشته‌های علمی و…، چه چالش‌های اختصاصی فرا روی فقه نمایش قرار دارد؟

نورمفیدی: هنر مدرن به معنای عام و سینما به معنای خاص، واجد منطقی خاص است که این منطق باعث شده هنرهای نمایشی و مشتقات آن‌ها، خودشان را عاری از غرض‌مندی دینی و اخلاقی بدانند. این منطق بر یک پیش‌فرض استوار است: هنر برای هنر، سینما برای سینما، تئاتر برای تئاتر. یعنی نباید غرض و هدف اخلاقی یا دینی را در هنرهای نمایشی دخیل بدانیم. این ایده، علاوه بر اینکه یک سمّ مهلک برای صنعت هنر است یک چالش جدیّ برای «فقه نمایش» هم هست. به دلیل اینکه یک تعارض ماهوی میان «فقه نمایش» و هنرهای نمایشی را دامن می‌زند.

در کنار این منطق، البته دیدگاهی دیگری هم وجود دارد که معتقد به غرضمندی هنرهای نمایشی‌اند اما این عقیده را نیز دارند که برای رسیدن به هدف غایی که می‌تواند یک هدف دینی یا اخلاقی باشد، می‌باید مخاطبان را به هر شیوه ممکن، با خود همراه کرد، یعنی در هنر نمایش، هر کاری که لازم باشد مخاطب را وادار به همزاد پنداری کند را باید انجام داد تا مخاطب همراه با او، مرحله‌به‌مرحله پیش برود تا به نتیجه و غایتی که موردنظر است برسد؛ بنابراین، چون هدف والایی را در نمایش دنبال می‌کنیم، می‌توانیم از وسیله‌های غیر والا و حتی نادرست بهره ببریم، یعنی قائل به دیدگاهی هستند که می‌گویند هدف وسیله را توجیه می‌کند. درحالی‌که از نظر فقهی، اساساً مجوز این را نداریم که به هر وسیله‌ای متوسل شویم و یا از هر راه ممکن به نتیجه برسیم. اینکه صرفاً به این بهانه که در نهایت یک پیام ارزشمند اخلاقی به مخاطب منتقل می‌کنیم، هر امر منفی ‌ای را به‌صورت عریان به نمایش بگذاریم. اما این دیدگاه هنری، قائل است که این، مقتضای طبع و ذات هنر است، یعنی اگر بخواهیم مخاطب را به آن مرحله نهایی برسانیم بایستی پیشاپیش او را از این مراحل بگذرانیم. این، یک چالش مهم فرا روی «فقه نمایش» است. چه اینکه، یک تضاد ماهوی میان «فقه نمایش» و هنرهای نمایشیِ مدرن، پدید می‌آورد که امر را دائر مدار بین نفی و اثبات می‌کند؛ یعنی اگر بخواهیم به قواعد فقهی وفادار بمانیم، هنرنمایش، را بایستی از ماهیتش تُهی کنیم و اگر ذات هنرنمایش، به شکل مدرن‌اش را به رسمیت بشناسیم، بایستی چارچوب و قواعد فقهی را زیر پا گذاریم.

اجتهاد: فقها غالباً میانه خوبی با هنرهای نمایشی (اعم از تئاتر، سینما و تلویزیون) ندارند. به نظر شما، چه پیش‌فرض‌ها و مبانی‌ای موجب این قضاوت از ناحیه ایشان شده است؟

نورمفیدی: این رویکرد نه‌چندان درستِ بسیاری از فقها نسبت به هنرهای نمایشی، ریشه در این پیش‌فرض دارد که همه مظاهر تمدن جدید را نامطلوب و مطرود می‌دانند. این، یک نگاه افراط‌گرایانه و غیرقابل‌پذیرش است که اگر آن را بپذیریم، راهی جز رفتن به عزلت و انزوا و انسداد فکری برای ما باقی نمی‌ماند. هرچند ممکن است صاحبان این دیدگاه، هدف و نیّت خیری داشته باشند، چنان‌که این دغدغه‌شان که مظاهر تمدن جدید، بشر را به بیراهه می‌برد تا حد بسیار زیادی قابل‌قبول است؛ اما نحوه مواجهه و رویکردشان، عاری از یک منطق عقلانی است.

گروهی دیگر که این نگاه افراطی را نداشته‌اند، خود، به طیفی وسیعی از دسته‌بندی‌ها تقسیم می‌شود که خاستگاه هنر و غلبه تولیدات در دنیای فعلی را از ناحیه کسانی می‌دانند که پایبندی دینی نداشته‌ و بسیاری از محصولات هنری‌شان، بنیان‌های اعتقادی، اخلاقی و رفتاری جوامع، به‌خصوص جامعه اسلامی را در معرض تهدید قرار داده و سُست کرده‌اند. این یک نگرانی جدّی‌ای بوده که متصدیان امر ترویج دین، نسبت به این پدیده‌ها داشته‌اند و نگران سلامت اعتقادی، اخلاقی و فرهنگی جوامع بوده‌اند و البته تا حدّی نیز به جا و قابل‌قبول است، چه اینکه نوعی لجام‌گسیختگی فرهنگی را به بار می‌آورد و ما الآن شاهدیم که در دنیای دیجیتال داریم به سمت فروپاشی مرزهای اخلاقی، فرهنگی و اعتقادی پیش می‌رویم، و دیگر هیچ قدرت کنترل و اعمال محدودیتی هم وجود ندارد تا جوامع و خصوصاً نیروهای جوان را از این فضا دور نگه دارند. همگی به‌نوعی در معرض این تهدید هست و راه گریزی هم نیست.

از سویی هم نمی‌شود انکار کرد که رسانه‌ها، خصوصاً رسانه‌های نمایشی، ابزار و وسیله‌ای بوده برای استعمارگران و سلطه گران که در راستای استحکام سلطه و استعمارشان و غارت منابع کشورها، از طریق همین راه، اعتقادات جوامع را مورد هجمه قرار می‌دادند تا بر قلب و دل آنها رسوخ پیدا کنند. یعنی هم جنبه‌های سیاسی و هم جنبه‌های فرهنگی و حتی جنبه‌های اقتصادی وجود داشته که این نگرانی‌ها را دامن زده است.

یک نکته دیگر که به نظر من خیلی مهم است، رویکرد و نگرش استنباط و اجتهاد در این حوزه است. آن دغدغه‌ها و چالش‌ها به‌جای خود، اما این را نباید نادیده بگیریم که استنباطات و اجتهاداتِ بدون درنظرگرفتن شرایط «زمان» و «مکان» که در این زمینه اتفاق افتاده طبیعتاً در این اتخاذ این رویکردها مؤثر بوده است. به‌عنوان‌مثال، رویکرد حضرت امام را اگر توجه کنیم می‌بینیم که با خیلی از آن دیدگاه‌ها متفاوت است. ایشان فرموده بود: ما با فحشا مخالفیم اما با سینما مخالف نیستیم. سرّ این تفاوت دیدگاه ایشان، در این است که وی، به عنصر «زمان» و «مکان» در اجتهاد توجه جدی داشت و بر پایه همین توجه، میان دو مسئله تفکیک قائل می‌شود، یعنی هم این پدیده مدرن را به رسمیت می‌شناسند و هم نسبت به پیامدهای مخرّب آن گوشزد نموده و می‌فرماید باید جهت‌گیری هنر و نمایش موردتوجه قرار داد تا اهداف شومّ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پشت سر آن متحقق نشود.

اجتهاد: به لحاظ پژوهشی، پژوهش در عرصه فقه نمایش، با چه چالش‌هایی مواجه است و چگونه می‌توان بر این چالش‌ها غلبه نمود؟

نورمفیدی: چالش‌هایی که برای فقه نمایش برشمردم، تقریباً همگی در حوزه پژوهش این عرصه نیز تسرّی پیدا می‌کند. راه‌حل‌های آن نیز در خودِ همان چالش‌ها نهفته است. یعنی باید یک نهضت موضوع‌شناسی و مسئله‌شناسی شکل بگیرد تا محدوده مسائل و حدود ثغور آن روشن شود، منابع تولید گردد، شبکه نظام مسائل طراحی شود، روابط دانشی مرتبط با این حوزه شناسایی و استخراج شود، رویکردهای اجتهادی متناسب با مکان و زمان را تقویت بکند و نظام فقهی مرتبط با این حوزه استخراج شود که الآن در همه بخش‌ها در آغاز راه قرار داریم و هنوز نمی‌توانیم این انتظارات برآورده کنیم.

(این گفتگو، بخشی از مجله الکترونیکی «فقه نمایش» است که با همکاری مدرسه فقه هنر و پژوهشگاه فقه معاصر تولید شده و به زودی در «شبکه اجتهاد» منتشر می‌گردد.)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky