شبکه اجتهاد: این روزها دو خبر از مسئولان قوه قضائیه که هر دو روحانی نیز هستند، منتشر شده است. نخستین آن از قول حجتالاسلام مظفری، رئیس دادگستری خراسان رضوی است که فرمودهاند: «ما به نمایندگی از امام زمان و به نمایندگی از خدا در امور مردم دخالت میکنیم. اگر فردی در زمان طاغوت در زندان بود، حبسش از مجازات اخروی او کم نمیکرد اما مجازات در جمهوری اسلامی از عذاب اخروی مجرمان و زندانیان کم میکند.»
و دومی، خبر سوء قصد به جان حجتالاسلام مزارعی رئیس دادگستری استان کهگیلویه و بویراحمد پس از شمشیر کشیدن ایشان بر مفسدان و گردن کلفتان و اظهار ایشان پس از این واقعه که: «ترسی ندارم و اگر برای احقاق حق مردم کشته شوم بیمی نیست».
بله هر دو اینها تربیت شده حوزه هستند و هر دو مقام ارشد دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، اما با دو جهت گیری فکری، منشعب از دو خاستگاه نظری که سازمان روحانیت را به دو مقصد جداگانه هدایت میکند.
یکی خود را نماینده خدا مینامد، کسی که به نام او قدرت خویش را اعمال میکند، فرمان میدهد، عفو مینماید، مجازات میکند. کسی که قدرتش تنها یک بند انگشت با قادریت خداوند فاصله دارد. او خود و دستگاه مطبوعش را در طول دستگاه محاسباتی خداوند قلمداد میکند به نحوی که جزا و عقاب دستگاه او دارای هماهنگی و رابطه مستقیم با جزا و عقاب خداوند است.
این گفتمان فکری در قدرت و نفوذ روحانیت را ما در تاریخ پر فراز و نشیب کلیسای پیش از رنسانس داشتهایم. آنجایی که پاپ خود را نماینده خدا، نائب مسیح و مرتبط با فیض اعظم روح او میدانست. مقامی که هرگز خطا نمیکند، گزافه نمیگوید، رفتارش جز حق و گفتارش جز حجت نیست.
پاپ کسی بود (و است) که به نمایندگی از خداوند توبه مومنین را قبول یا رد میکرد، بهشت را با سند و مهر و امضا میفروخت و معترضینش را به جهنم تکفیر مینمود. این رویه و این منطق روحانی مسیحی ناشی از دو ریشه بود. اول قدسی سازی از قدرت و دوم غیرقابل پرسش بودن مقام و منزلت او. و مشخص است قدرت، وقتی به حدی زیاده رود که خود را فارغ از نظارت و پرسشگری و پاسخگویی بداند، قطعا ادعای خدایی نیز خواهد کرد، امری که باعث فوران خشم عمومی از کلیسا و قیام مردمی علیه آن را فراهم آورد تا از یک فعال مایشاء به مقامی صرفا تشریفاتی متنزل گردد.
منطق دوم اما خود را خادم و مدافع و فدایی حقوق مردم میبیند. کی و کجا آنکه خود را در طول خداوند محسوب میکند، میتواند خود را فدایی خلق بداند؟ شأن او اجل از این امور است. بلکه این مردمان اند که باید فدایی و حافظ قدرت او باشند.
راهی که مزارعی میرود، راهی است که اولیا و انبیاء الهی پبشتاز آن بودند. آنان که پیوسته میگفتند آنکه عدالت را فریاد بزند، قطعا کشته خواهد شد که “قُتل علی لِشدت عدله”.
حال اما نهاد روحانیت و شان دستگاه قضا بر این دو راهی قرار گرفته است. یکی که نمادش قرآنهای طلا و سکوت در برابر وضعیت موجود است، و دیگری که هنوز علم مبارزه و ساده زیستی و میان تودهها و برای تودهها بودن را هنوز تمرین میکند.